مصطفوی

مصطفوی

ارتباط با ما

مصطفی مصطفوی 

Mostafa Mostafavi

متولد   (1970)  1349

   کارشناسی ارشد مطالعات هند

M.A Indian Studies

                                                                                                                                                                                   

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

مقدمه مترجم (سایت یادداشت های بی مخاطب) :

درس هایی که از انقلاب هند می توان آموخت، برای ایرانیان بسیارند، چرا که ایران و هند دو انقلاب را در یک منطقه با اهداف نسبتا مشترک، و البته با کمی تفاوت ایجاد کردند؛ مثلا با این تفاوت که انقلاب مردم هند در سال 1326 به پیروزی رسید، و انقلاب مردم ایران در 1357 خورشیدی، لذا ایرانیان می توانند با نگاهی به نقاط ضعف و قوت انقلاب، و انقلابیون هند، که اکنون در 75 مین سالگرد پیروزی خود قرار دارند، و بیش از 31 سال از ما جلوترند، با توجه به انحرافات حادث شده در انقلاب هند، از تجربیات آنان سود جسته، و اگر فرصت و قدرتی یابند، انحرافات آتی را، از انقلاب خود دور کنند، انحرافات عمومی که برای هر انقلابی ممکن است حادث شود و کافیست انقلابیون از تعصب گروهی و جناحی خود خارج شوند، و واقعیت انحرافات آن را ببیند، آن گاه برای حل آن حرکت خواهند کرد.

هندی ها نیز همچون ما بعد از پیروزی، با ترور، انحراف، چند دستگی، جابجایی قدرت، افراط و قلب مفاهیم و آرمان ها مواجه بوده و هستند، و هر دو انقلاب، رهبری کاریزماتیک داشته، و افرادی به سان جواهر لعل نهرو، در جریان انقلاب ما هم بودند، که عده ایی در صدد پاک کردن نقش بی بدیل آنان، به همراه خانواده، تفکر، زندگی و... آنان از صفحه انقلاب ایران، هستند.

مقاله ایی که می آید در اوج حاکمیت افراط گریان مذهبی و راستگرایان هندوتوا، به رهبری حزب BJP ، که شاخه سیاسی افراط گرایان است، نوشته شده است، و نویسنده آگاه و شجاع هندی، به زندگی نهرو و راهکارهای رقبایش برای حذف او می پردازد، که چگونه او را مخل آسایش فرهنگی، و فکری و عمل خود دیده در صدد حذف او، از صفحه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... هند می باشند.

چرا RSS نمی تواند تنفر علیه جواهر لعل نهرو ایجاد کند، نهرو و ارتباطش با مردم هند

 نهرو یک مدرنیست [1] بود که در سنت هند ریشه داشت و مستقیم با ایده و نظریه هندوتوا [2] در تضاد بود، این را هیچ کسی بهتر از ایدئولوگ های نظریه پرداز هندوتوا نمی دانند.

نخست وزیر هند، جواهر لعل نهرو در حال سخنرانی بعد از استقلال هند در سال 1947 در پارلمان هند.

عکس برگرفته از آرشیو تاریخ جهان.

نویسنده : پوروشاتم آگاروال [3]

27/مردادماه/1401 (18 آگوست 2022)

همچنان که کشور پرچم یادبود هفتاد و پنجمین سالگرد استقلال هند را به تکان در آورده است، این زمانی است که باید برآوردی هم داشته باشیم. بنیانگذاران هند چه کردند، و شهروندان هند چه خواب و آروزهایی داشتند، چگونه هند گذر کرد و آنرا به انجام رساند، چالش ها و موفقیت ها چه بوده است؟

گزارشگران و تهیه کنندگان رسانه "وایر" داستان هایی را از این دوره زمانی فراهم کرده، زخم ها، و امید هندی ها تهیه، همچنین این که در زندگی خصوصی، فرهنگی، اقتصادی و علمی چه دیده اند. چگونه هند مدرن بر این زخم ها فائق آمد، این پرچم چه آوردی داشته است؟ چگونه ادبیات و سینما، زخم تقسیم هند (به مسلمان و هندو و در نهایت دو کشور هند و پاکستان) را التیام بخشیدند؟

طراحی : پریپلب چاکرابارتی [4]

"سازمان خدمتگزاران داوطب ملی" (RSS) [5] خود را به عنوان یک سازمان "فرهنگی" می داند، و این ادعا از این نظر درست است که هدف آن سازمان بر تغییر تمام موارد برای "هندی بودن" [6] استوار است، و این سازمان با تمام فعالیت های خصوصی و عمومی خود را در کشور مرتبط کرده است. اما واژه "فرهنگی" مد نظر گروه RSS اشاره به یک واقعیت پویا ندارد، که تجربه روزانه عموم مردم را انرژی بخشیده، و یک نقطه نظر خلاق در هند ایجاد کند.

برای گروه RSS واژه فرهنگی که آنرا برای خود به کار می برند، به معنی خطابه و لفاظی هایی تنفر برانگیزاننده و خشونت واقعی، و یک سیستم مخفی و پوشش دهند به این درگیری و ظلم و تعدی ها، از طریق طفره رفتن و اختفا می باشد. همچنین انکار و نادیده انگاشتن، تکثر بنیادی در تجربه فرهنگی و شخصیت هندی هاست. در سوی مقابل RSS، طرفداران "جنبش ملی استقلال هند" [7] قرار دارند، که این تکثر بنیادی را در فرایند گفتگوها و بالا و پایین های خاصِ چنین حرکت های تاریخی، در تجربه فرهنگی و شخصیت هندی ها دیده، و آنرا به رسمیت شناختند، بنابراین شعار "وحدت در عین کثرت" [8] را، با همین واقعیت اجتماعی است که سر داده اند.  

به رقم تمام آنچه گفته شد، برای تحقق ملیگرایی هندی و یا "هندو بودن"، ملی گرایی آر.اس.اس، تمام، روش ملیگرایی راست گرایانه را از غرب برگزید. تعریف و تمجید از "خالص سازی صحنه زندگی ملی" [9] از اغیار، مطابق شعار و روش نازی های آلمان [10] در سخنان آنان موجود است. در کتاب "ما، همسایگی تعریف شده ما" (در سال 1938 این مطلب به نام ام. اس. گولوالکار [11] چاپ شد، کمی بعد توسط انتشارات آن، این مطلب تکذیب گردید) که به رغم این تکذیبیه، انعکاس آن مطلب را براحتی می توان در سخنان غیر رسمی روزانه هر کادر RSS و طرفدارانش به خوبی دید. تجلیل و تمجید از قتل و عقوبت (اقلیت ها و سوژه های اعتقادی این گروه) به شیوه اوباش و اراذل، و انجام دیگر جرم های شنیع و شریرانه و تنفر انگیز که در مقابل آن چیزی نیست، را می توان دید، و این اقدامات در حال انجام است.

به رغم این گروه آر.اس.اس، خوشبختانه مطالب کتاب دیگر گولوالکار "خوشه ایی از افکار" [12] (متعلق به سال 1966) را تکذیب نمی کند. در بخش دوازدهم این کتاب "تهدیدات داخلی" کشور لیست شده است؛ و در این تهدیدات، مسلمانان، مسیحیان و جوامع کوچک ردیف شده اند. مطلب خیلی جالبی غیر مستقیم در اینجا عنوان شده، که گروه های مذهبی – مسلمانان و مسیحیان – با هم کلوپی را با دیگر جوامع کوچک، ساخته اند، و یک سرفصل ایدئولوژیکی ایجاد کرده اند. به رغم این ها، هیچکس در بدو تولد کمونیست و یا هر یک از این تعلق های سیاسی، دیگر نیست؛ شما باید این اعتقادات را اتخاذ کنید، یا خود از آن خارج شوید.

در اندیشه گولوالکار مسلمانان و مسیحیان می توانند به یک تهدید داخلی برای ملت هندو تبدیل شوند، مگر این که آنها به تمامی دین شان را رها کنند، و به اصل خویش هندو بودن بازگردند. چنین ایده ایی در اندیشه وی.دی.سوارکار [13] قرار دارد که فقط چنین افرادی اند (که اعتقاد خود را ترک کرده اند) که می توانند قسمتی از "ملت" [14] هندو را تشکیل دهند، و صاحب سرزمین های مقدس، در کشور هند، باشند. خوشبختانه برای افراد معتقد به تفکر تیپ گونه هندوتوای ساکن در ایالات متحده، هنوز این ایده، چنان صورت زمینی و عینی به خود نگرفته است، تا در اینجا نیز هندوها را برای گرفتن سرزمین های مقدس خود، در اعماق سرزمین هودستن و یا کلورادو [15] امریکا، به جای مناطق گنگا و گوداواری [16] در هند به خیزش طلب کنند.

فرمول "یک ملت – یک مذهب" [17] نه تنها در ایدئولوژی آنها نفوذ و گسترش یافته (شما اگر جهان بینی ایی، غیر از آنچه آر.اس.اس معتقد است را اتخاذ نمایی، در فرهنگ کنونی گفتاری آنها، یک تهدید هستی، یا یک عنصر "ضد ملی")، بلکه در تمام اعمال روزانه و غذا و زبان گفتاری آنان جاری است. ایده ایی که یک نوع یکسان سازی و یکپارچگی تایید شده توسط گروه آر.اس.اس را از بالا، بر تمام شقوق و جنبه های زندگی انسان هندی دیکته می کند. "یک ملت - یک انتخاب" [18] نیز آخرین مورد، از این سری تحمیلات این نوع ایده ها است. تعجب بر انگیز نمی تواند باشد، که طبق اصول سازمانی گروه آر.اس.اس، ایده "پیروی از یک رهبر، بدون چون چرا" [19] مطرح، و حرکت جامعه "تحت ساختار راهبری یک راننده" برای جامعه اتخاذ و تعیین می گردد.

حتی مینیمم منطق ارایه شده توسط آنها، منجر به خاموشی نور ساطع شده ای می شود که از ایده های باطل گروه آر.اس.اس در تاریخ هند مانده است، و تصویر سازی از یک کابوس، ناشی از پیاده شدن ایده آنان در آینده را نشان خواهد داد. در راستای خاموش کردن اشعه نور منطق، در کتاب "خوشه هایی از افکار" و دیگر نوشته های "اهل تفکر" [20] و ایدئولوگ های گروه آر.اس.اس، تاکید زیادی روی "احساسات" [21] شده است. به عنوان یک بخش از حقیقت، رفع اتهام خشونت کلامی و فیزیکی به نام اعتقادات مذهبی یا احساسات ملی است، که بخشی از شیوه به تحرک در آورنده، و شیوه عمل چنین گروه هایی در کل جهان است، مثل تهاجمی که ناشی از تنفر از زن و زن گریزی در ذهن آنها وجود دارد – که زنان باید در محدودیت های خود بمانند، و اگر این نکنند، باید به این امر کشانده و مجبور شوند. این نوع روانشناسی رفتاری را در مطالب غول های راستگرایان، فعال در رسانه های فضای مجازی می توان دید، که از این شبکه های اجتماعی برای یاد دادن "درس های ضروری" به زنان سو استفاده می کنند.

نهضت ملی هند [22] (با تمام در بر گیرندگان و اعضای آن) با تاکید بر این اساس و اصول به حرکت در آمد که این تمدن (با وجوهی که نهرو به صورت پایداری بر آن پای می فشرد) باستانی و "دامنه دار"، باید با تمام تنوع و تکثرش به فاز و دوران یک "ملت مدرن" منتقل شوند. گلوالکار با این اظهارات تمسخر آمیز در کتاب "خوشه ایی از تفکرات" خود، "واکنشی بودن" [23] ملیگرایی هند را رد کرد، و ایده امپریالیسم گونه اش که به عنوان یک خطر عمومی برای هند است را نادیده گرفت :

"تئوری های ملیگرایی سرزمینی و موضوع خطر مشترک و عمومی، که پلتفرم منظور ما از ملت را تشکیل می دهند، ما را از مزایا و حس مثبت ملت هندو بودن [24] محروم کرده است، و بسیاری ، تقریبا همه ی نهضت های رهایی بخش [25] ما را به نهضت های ضد بریتانیا [26] تبدیل کرده است،  و ضدیت با بریتانیا [27] با میهن پرستی و ملیگرایی برابر شده بود. این دیدگاه واکنشی، اثرات مخربی به تمام پروژه تلاش آزادی خواهانه مردم هند داشت، همچنین بر رهبران و مردم معمولی شرکت کننده در این نهضت نیز این اثر مخرب را بر جای گذاشته است."

ایده ملت هندو، عرضه شده توسط گروه آر.اس.اس، بر پایه چالش خشونت بار با ایده هند شمولیت گرا [28] و دمکراتیک استوار است، و نهرو حقیقتا از این چالش و درگیری مطلع و آگاه بود. در مخالفت و مقابله با یک ایده ی غیر منطقی و بی اساس و بدون پشتوانه تاریخی که در تفکر آر.اس.اس از فرهنگ و تاریخ هند قرار داشت، به مقابله برخاست؛ و همین تفکر خطرناک، نهرو را بر آن داشت تا روی یک خط تداوم و پیوستگی تاکید و تشویق نماید. تاکید روی تصویر مشهور و رایجی از هند، که هند را به عنوان سرزمینی که از یک "اقیانوسی از انسانیت" [29]  ساخته شده است، معرفی می کرد، نهرو ترجیح می داد تا روی کاراکتر و شخصیت هند به عنوان یک شخصیت پیچیده و مرموز [30] ایستاده، و همچنان که در کتاب "کشف هند" [31]  نوشت "برخی از نوشته های باستانی، که بر آن لایه بر لایه از افکار، و لایه بر لایه از خیال محاط و احاطه شده اند، و هنوز لایه گذشته به صورت کامل مخفی و پوشیده نگردیده است".  

هند، دهلی نو، بانگی کلونی، دوم اکتبر 1946

گاندی در حال سخن گفتن با جواهر لعل نهرو، در هفتاد و هفتمین سالروز تولدش

در اقیانوس هیچ اثری از هیچ رودخانه ایی باقی نمی ماند؛ در تصویر نهرو، از یک نوشته باستانی، هر یک از خطوط، نشان از نشانه های هویت آن را در خود دارد. چگونه ایده هند (در واقع، حتی ایده منتهی به سنت هندویسم)، می تواند همچنان مدعی قابل اتکا بودن باشد، در حالی که آنچه توسط اسلام و همچنین غرب در هند ساخته و پرداخته شده است، را منکر می شود؟

مثل یک "نگاره باستانی" [32] ، کتاب "کشف هند" به عنوان یک تصویر از تلاش های مادام العمر نهرو را در خود دارد، که نقاط ضعف و قوت فرهنگ هند را در آن، بیان می دارد. در واقع او سعی بر مدرنیزاسیون هند نمود، اما نه به صورتی که به "غربی سازی" [33] هند منجر گردد، همچنان که ملیگرایان هندو، و حتی بعضی از پیروان مهاتما گاندی و لیبرال ها، او را متهم می کنند.

ایده مدرنیزاسیون نهرو، تنها ارتقا دهنده و "توسعه محور" نبود، بلکه علاوه بر توسعه [34] هند، به دنبال تشکیل یک جامعه انسانی [35] نیز بود. ایده نهرو در خصوص هند، تنها به هارمونی و تناسب فرقه ایی [36] نمی اندیشید، بلکه بر حسب سخنرانی او در کسوت رئیس حزب کنگره در سال 1929 که در لاهور (پاکستان کنونی) ایراد گردید، فراتر، از کسب و ایجاد تغییرات در قلمرو اقتصاد، و جنبه های اجتماعی و سیاسی را شامل می شد؛ بلکه او تاکید داشت که همچون تغییراتی را باید "فقط بر حسب ایده و تراوشات مغزی مردم هندی ها باشد".  

نهرو به صورت پایدار و پشت سر هم به مردم هند گوشزد می کرد که، در سیاست هند، فرقه گرایی در هر شکلی که خود را ظاهر کند، به مقابله با تغییر اجتماعی به سوی یک جامعه عدل و انسانی، خواهد برخاست. او از نتایج فرقه گرایی هندو مطلع بود، همچنان که در کتاب "یک اتو بیوگرافی" [37] نوشت : "سازمان های مسلمان خود را نشان داده اند، که مقداری بیش از معمول، فرقه ایی هستند، و این موضوع بر همه روشن است. اما فرقه گرایی سازمان هندو مهاسابها [38] به این اندازه آشکار نیست، و فرقه گرایی آنها در لباس مبدل یک منطق ملیگرایی نهفته و وجه مخفی دارد".

نهرو به صورت عمیقی "بحران روح جامعه هندی ها" را منعکس می کرد، بر کتاب شاعر مشهور هندی رامداری سینگ دینکار [39] تحت عنوان "چهار دوره از فرهنگ" [40] نهرو مقدمه ایی در سال 1955 نوشت که بخشی از آن اینگونه گفت:

"ما در زمانی توسعه یافتیم که بالاترین سطح تحمل و مدارا را داشتیم، و تنوعی از افکار و نظرات را تجربه کردیم و در همان زمان کمترین رفتار در شکل اجتماعی را شاهد بودیم. این شکاف شخصیتی ما را تشویق کرده است، و حتی اکنون نیز علیه این وضعیت تلاش می کنیم. ما از شکست های خود چشم پوشی کرده آنرا به کمبود سنت و عادت ها نسبت داده، و به افکار بلند، به ارث رسیده از پیشینیان خود رفرنس می دهیم، و تا زمانی که این را حل نکنیم، یک درگیری، ضرورتا بین این دو وجود دارد، ما به داشتن این شکاف شخصیتی (ضعف بی عملی خود را به عادات و سنت منتسب کنیم، و در همان حال مفتخر به افکار بلند پیشینیان باشیم) ادامه خواهیم داد".

چنین اظهارات آشکار و روشنی، از زبان یک رهبر شاخص، در زمان ما که احساسات جریحه دار می شود، می تواند برایش به لحاظ سیاسی فاجعه بار باشد. اما نهرو اطمینان مردم خود را از طریق صداقت و همراهی و علم و فهم خود کسب کرده بود. او هرگز نارضایتی و عدم خیال آسوده خود را از اشکال بروز"مذهب سازمان یافته" مخفی نمی کرد، اما به نقش مثبت مذهب در زندگی انسانی اذعان داشت. در کتاب "کشف هند"، جواهر لعل نهرو می نویسد :

"خود را ناتوان از تفکر در خصوص الهه و یا خدا و هر گونه قدرت متعالی ناشناخه، پیچیده شده در واژه های انسان نمایانه یافتم ... هر گونه ایده خدایان این چنینی برایم خیلی عجیب و غریب، ناقص و ناجور به نظر می رسد ... من به سوی فلسفه وحدت خدا (ادویتا) [41] آنچه در تفکر ودانتا [42] آمده است، جذب شده ام. چیزی شبیه ضرورت رویکرد وابسته به اخلاق به زندگی، مرا به خود شدیدا جذب می کند".

در یک تبادل نظر با آر.ک. کارانجیا [43] در سال 1960، نهرو تاکید کرد که "نیاز برای یافتن یک پاسخ، به احساس تهی شدگی معنوی،[44] تمدن فن آورانه [45] ما را با خود روبرو کرده است". که این مطلب در کتاب "ذهن آقای نهرو" [46] آورده شد.

اما به رغم احساس و دیدن این نقص تهی شدگی معنوی، نهرو، راه خروج از این تهی شدگی معنوی را، گذر از آموزه های یک آسرام [47]  نمی دانست و نمی دیدید، که عناوین حضرت، حضرت [48] و یا استاد و معلم روحانی (سادوگرو) [49] و... را با خود یدک می کشند. او در جستجوی راهی برای رفع این تهی شدگی معنوی، از میان هنر خلاق، و تامل و اندیشه و تفکر می جست.

رویکرد تفکری نهرو به مذهب و معنویت، به صورت زیبایی با مذهب هندو در تناسب و هماهنگی بود. چرا که هندویسم هم به سان نهرو، تاکید و اصراری بر یکدستی متحد الشکل بودن اعتقاد [50] افراد جامعه نداشت، و ایجاد یک اعتقاد یکدست برای همه در برنامه خود ندارد. هر فرد هندو (البته به جز هندوهای از نوع معتقدین به تفکر هندوتوا) اعتبار و درستی "تقدیر و تشویق فلسفه اعتقاد به وحدت خدا (با یکتاپرستی و توحید نباید اشتباه گرفت) و تاکید او بر رویکرد اخلاقی به زندگی" را در تفکر نهرو خواهد دید. نهرو به لحاظ فرهنگی بی رگ و ریشه نبود، در حقیقت او آنقدر ریشه دار بود، که هرگز نیازی نبود در این لباس فرهنگ ریشه دار خود، برای گفتار آستین بالا بزند.

آر.اس.اس سعی کرده از گاندی [51] ، پاتیل [52] ، شاستری [53] ، سوبهاش بوس [54] ، باگات سینگ [55]، تاگور [56]، حتی آمبدکار [57] تمجید و تعریف کند، اما از نهرو هرگز. به این دلیل که نهرو – مدرنیسم گرایی است که مدرنیسم او در سنت هند ریشه دارد – دقیقا علیه دیدگاه و ایدئولوژی هندوتوا است، و هیچ کسی بهتر از ایدئولوگ های هندوتوا از این امر آگاه نیست.

آنها به واقع کاملا از نهرو متنفرند، چرا که او اعتماد، احترام و اعتقاد مردم را به سختی کسب کرد، بدون این که دیگ خود را با سو استفاده از احساسات این مردم بپزد. اهالی دیدگاه هندوتوا از او می ترسند، این نیز همچنین، به دلیل این است که نهرو می تواند با مردم هند ارتباط مناسب بگیرد، بدون این که از احادیث و فراز های مذهبی برای این ارتباط سو استفاده کند. نهرو می تواند وقتی لازم ببیند، از مردم خود انتقاد کند، او اعتقاد مردم هند به خود را، فقط با تعریف و تمجید از آنان، به سمت خود، کسب نکرده است، تا با یک خصوصیت واکنشی به آنان نزدیک شود؛

نهرو به وسیله تلاش های خود، سعی کرد مردم خود را به سوی روشنایی و بیداری هدایت کند، این باعث اعتقاد مردمش به او گردید. او فقط نماینده مردم در دولت نبود، بلکه او یک رهبر درست کردار و واقعی بود. این همان ترس است که افراد نامناسب را به این سمت هدایت می کند که نه تنها در بخش دولتی (نمایندگان هندوتوا در دولت و..) بلکه مواجب بگیران آنان در بخش رسانه نیز، سعی کنند خاطره نهرو را از جامعه انقلاب کرده هند پاک کنند (از طریق سانسور او تفکراتش، و مبارزه با ایده و برنامه هایش). 

و به دلایل پیش گفته است که نه هیچ دروغی بدان اندازه است، و نه هیچ پایین کشیدنی توسط آنان به اندازه ایی قدرت دارد که نهرو را از معنی خود در جامعه هند خارج کند. اما از زندگی خانوادگی او گرفته، تا عادات خوردن او، تا تراژدی های به وجود آمده در شخصی اش، هر چیزی، مستمسکی برای گروه آر.اس.اس است و  یا پروژه ایی، تا نهرو را ویران کنند.

[1] - Moderniser مدرنیته همیشه در مقابل سنت قرار داده می شود، اما جواهر لعل نهرو، سیاستمدار و انقلابی بزرگ هندی، با تکیه و لحاظ اصول سنت هند فرهنگ و اجتماع هند، در تئوری اداره کشور خود، قصد داشت تا هند را طوری وارد دوره مدرن نماید، که کمترین ضایعات را داشته، لذا او با شناخت خوبی از نقاط ضعف و قوت هندی ها، داشت، با تکیه بر این شناخت و با استفاده از میراث تجربه بشری، که بر لزوم تکثرگرایی، سکولاریسم، دمکراسی و سوسیالیسم در جامعه هند تاکید دارد، و لازمه ایجاد جامعه ایی امن، و توسعه یافته برای همه اقشار مختلف جامعه را متذکر گردید، و این اصول را در قانون اساسی و اصول اداره جامعه خود وارد کرد، تا جامعه فقیر و پاره پاره شده، و زخم خورده باقی مانده از دوره استعمار را وارد یک دوره مدرن و توسعه یافتگی، با حفظ اصول انسانی و اخلاقی سنت خود نماید. ایده های منحصر به فرد جواهر لعل نهرو، که به عنوان تفکر نهرویسم، در شیوه اداره هند مشهور است، مورد تنفر سنت گرایان، راستگرای مذهبی و افراط گرایان هندو بوده، و برای زدودن نهرویسم، و از جمله نتایج آن از جامعه هند، و بازگشت دادن آن به عصر سنت های هندو، و جامعه طبقاتی و... کوشش می کنند. که از نتایج آن حاکمیت برهمنیسم، احیا نظام کاستی و طبقاتی، تعصب و درگیری مذهبی، ظلم و تعدی به حقوق اقلیت ها و... خواهد بود.

[2] - هندوتوا یعنی "هندو بودن" و به نوعی ملیگرایی مذهبی اجتماعی توجه دارد که تفکر خود را محور دانسته و دیگران را بیگانه تصور می کند، که "اغیار" یا باید هند را ترک کنند و یا به جمع فکری و مذهبی آنان بپیوندند، تفکری که از طریق خشونت و... امروز قدرت در هند در دست دارد، و مبارزه ایی دامنه دار را با رقبای خود که به دمکراسی، تکثرگرایی و تسامح و تساهل فرهنگی اجتماعی و.... معتقدند، ادامه می دهد، از قربانیان این تفکر می توان به مهاتما گاندی رهبر انقلاب هند می توان اشاره کرد، که به فاصله کمی از پیروزی، توسط یکی از اعضای سازمان RSS به دلیل دفاع از حقوق اقلیت ها و... ترور گردید تا هند پیروز را نبیند و نباشد که ببیند.  

[3] - نویسنده این مقاله توسط آقای Purushottam Agrawal نوشته شده است که فردی اکادمیک، نویسنده و همچنین ستون نویس مطبوعاتی در مسایل سیاسی هند هستند. نویسنده مقاله خود را تحت عنوان : Why RSS Cannot Help Hating, Jawaharlal Nehru and His Connection With the People of India منتشر کرد.

[4] - Pariplab Chakraborty

[5] - راشتریا سوایام سیوک سَنگْ (Rashtriya Swayamsevak Sangh) با سرواژه  آر.اس‌.اس «سازمان ملی داوطلبی» یا «سازمان ملی میهن‌ پرستی» یک سازمان داوطلبی شبه‌نظامی، ملی‌گرای‌ و راست‌گرای هندو است که حزب بهاراتیا جاناتا، حزب فعلی حاکم بر هند، شاخه سیاسی آن محسوب می‌ شود. آر.اس‌.اس رهبر شبکه بزرگی از سازمان ها و گروه های مختلف با کارکردهای مختلف اجتماعی است که همه آنها به نام "سنگ پریوار" یا خاندان سنگ شناخته می شوند و در بسیاری از بخش‌ های جامعه هند حاضرند. گفته می شود دارای ۶ میلیون عضوند، و به این لحاظ بزرگترین سازمان غیردولتی (NGO) در جهان محسوب می شوند. این سازمان که حکم بسیج مردمی را دارد، و از افراد داوطلب و میهن‌ پرست تشکیل می‌ شود، که به باورهای پیش از حمله نادرشاه به هند که باعث ورود ادیان سامی به هندوستان شد، پایبند هستند. تحت فشارهای این گروه، مجلس هندوستان طرح جلوگیری از مهاجرت مسلمانان به هندوستان را اجراء کرد، که از سال ۲۰۲۰ به بعد، هیچ مسلمانی نمی‌ تواند به هندوستان مهاجرت کند. در سال ۲۰۱۴ رهبر آر.اس.اس ورود اسلام به هندوستان را با عنوان «حمله اسلام» نام برد و گفت: «حمله اسلام به هندوستان عامل ایجاد فرقه‌ها و درگیری‌های قومی در این کشور شده‌ است.» در سال ۲۰۱۵ سورِش سونی یکی از رهبران آر.اس.اس بیان داشت که ادیان سامی دلیل گرمایش زمین هستند. در سال ۲۰۱۸ رهبر آر.اس.اس در مصاحبه با تلویزیون رسمی هندوستان اعلام کرد که «هندوها سزاوار احترام هستند زیرا مردم هندو بومی‌های کشور هندوستان هستند ولی مسلمانان مهاجم به این کشور هستند."

[6] - being Indian و یا Hinduness

[7] - یا افرادی که در حزب کنگره ملی هند NIC سکان هدایت مبارزه با استعمار و سیاست جامعه بعد پیروزی را بر عهده داشتند و میراث آنان یک سیاست عدم خشونت، قایل به تکثر و تکثرگرایی و حاکمیت مردم یعنی دمکراسی و حق تعیین سرنوشت توسط هندی ها، در خلال صندوق رای و همچنین توسعه همه جانبه هند به لحاظ فرهنگی، اقتصادی و... که از بزرگان این نهضت مهاتما گاندی، جواهر لعل نهرو و... هستند.

[8] - “Unity in Diversity” این شعار کثرت فرهنگی، اجتماعی، مذهبی، نژادی، دینی و حتی زبانی را در جامعه هند به رسمیت شناخته و سپس خواهان وحدت آنان می شود ولی در تفکر RSS این تنوع نادیده انگاشته و به رسمیت شناخته نمی شود و در عین حال معتقدند همه باید خود را با تفکر و رویکرد آنها یکدست و یک نظر کنند وگرنه هند را ترک کنند. چرا که اینجا سرزمین مقدس هندوهاست و جایی برای اغیار نیست.

[9] - " Purifying the national life"

[10] - Nazy نازی ها در آلمان رویه ملیگرایی فکری ایی بودند که به حکومت هیتلر انجامید که ده ها میلیون کشته را در آلمان و کشورهای دیگر اروپایی و آفرایقایی روی دست جهانیان گذاشت، خالص سازی نژادی و... که یکی از نتایج آن است، به حاکمیت صهیونیست ها در فلسطین آنجامید، که یهودیان جهان خود را ملزم به داشتن وطنی خاص خود دیدند، که در آن از کشتارهایی این چنینی رهایی یابند.

[11] - M.S. Golwalka (19 فوریه 1906 - 5 ژوئن 1973) دومین رهبر گروه  رشتریا سوایامسواک سنگ و یا RSS بود. که به طور گسترده ای مشهور به برجسته ترین ایدئولوگ گروه های هندوتوا است. یکی از رهبران اولیه گروه RSS و نویسنده کتاب هایی است که اندیشه مرکزی این گروه را بیان می دارد. کتاب خوشه ایی از افکار یکی از آنان است که در این مقاله به قسمتی از آن اشاره شده است.

[12] - Bunch of Thoughts

[13] - V.D. Savarkar (Vinayak Damodar Savarkar) 28 May 1883 – 26 February 1966 او یکی از ملیگرایان هندی بود که ابتدا به گروه هندو مهاسابها پیوست، و در گسترش واژه هندوتوا که توسط چاندارا نات باسو ابداع گردیده بود همت گماشت، که ناظر بر یک هویت هندو برای ساخت کشور بهارات (هند) بود، او البته یک آتئیست و بی خدا بود ولی به فلسفه هندو علاقه داشت، بعدها به ریاست گروه هندو مهاسابها انتخاب شد، او در مقابل 20 هزار شنونده در شهر پونا ایالت مهاراشترا در اول آگوست 1938 در کنار نازی های آلمان و فاشیست های ایتالیایی ایستاد. و نهرو را به خاطر مخالفت با آنها نکوهش کرد، او در گسترش نوعی از ضدیت با اقلیت مسلمان نقش داشت و آنرا در هند بر اساس ملی گرای هندو گسترش داد، و به این لحاظ سوارکار به خاطر نوشته های ضد مسلمانان شناخته می شود. سوارکار 38 کتاب به زبان انگلیسی و مراتی (زبان ایالت مهاراشترا) که شامل رمان، شعر، نمایشنامه و... نوشته است. او بر این اعتقاد بود که مذهب وجه بی اهمیت در هویت هندو دارد، و مخالف نظام کاستی و طبقاتی هندو بود، و شدیدا منتقد نسبت به اعمال مذهبی هندوها بوده و آن را غیر منطقی می دید. او مرگ جالبی هم داشت، و به دنبال مرگ همسرش از خوردن غذا و آب و دارو تا رسیدن به مرحله مرگ خودداری کرد، نوعی روزه داری تا مرگ، و قبل از مرگ نوشت "وقتی ماموریت زندگی فردی به پایان می رسد و فرصتی برای خدمت به اجتماع خود دیگر ندارد، همان بهتر است که به زندگی خود پایان دهد، تا این که منتظر بماند که مرگ او را دریابد".

[14] - nation

[15] -  -  Hudson - Colorado مناطقی در امریکا

[16] - Ganga or Godavari دو رود بلند و بزرگ در سرزمین هند که تمدن هندو و هند در کناره های آن شکل گرفت و رشد کرد

[17] - One nation-One religion انکار تکثر فکر و مذهب که در واقع هند یک کشور متکثر از مذاهب و تفکرات است که هندوهای ملی گرای افراطی این تنوع و تکثر را نادیده و انکار کرده و این فرمول را بیان داشته که، یک هندی ها ملت، و فقط با یک مذهب باید باشند، که لابد آن یک مذهب نیز همان برداشت خطرناک آنهاست که باید حاکم شود

[18] - One nation, One election یک ملت یک رهبر که در نظام دمکراسی هند، یک کودتا علیه قانون اساسی و اصول انقلاب هند محسوب می شود که یک رهبر غیر انتخابی بخواهد سکاندار هدایت جامعه دمکرات هند باشد، چرا که در قانون اساسی این کشور حاکمیت از آن مردم هند است که از طریق انتخابات که هر 5 سال یک بار تکرار می شود حاکمیت دولت خود را از طریق انتخاب اعضای پارلمان در ایالت ها و مرکز تعیین می کنند.

[19] - Ek Chalak Anuvartitva (unquestioningly following a single leader, or the Fuehrer Principle)

[20] - intellectual

[21] - sentiments and feelings

[22] - The Indian national movement نهضت و انقلابی که طی چند دهه، علیه حاکمیت بریتانیای کبیر بر سرزمین هند، ناراضی بوده و مبارزه کرد و در سال 1947 به رهبری مهاتما گاندی به پیروزی رسید و هند مستقل گردید.

[23]- reactionary

[24] - Hindu nationhood

[25] - freedom movements

[26] - anti-British movements

[27] - Anti-Britishism

[28] - inclusive متکثر و متنوع به لحاظ فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و....

[29] -ocean of humanity

[30] - complex and mysterious personality of India

[31] - Discovery of India

[32] - palimpsest

[33] - Westernise

[34] - Development

[35] - humane society

[36] - communal harmony

[37] - An Autobiography

[38] - The [Hindu] Mahasabha "پارلمان علیای هندوها" که یک سازمان هندویی فعال در زمان مبارزات استقلال شامل ملیگرایان و مذهبیون هندو بود

[39] - Ramdhari Singh Dinkar

[40] - Sanskriti ke Char Adhyay (Four Chapters from Culture)

[41] - یا همان خدای که دیگر دوگانه نیست، به دور از دوگانه پرستی ها (خیر و شر و...)، advaita (non-dualist) همان عدم دوالیسم و دوگانه پرستی که یکی از شش شاخه های مهم نهضت فلسفی ودانتا در هند است که خود مهمترین و پر نفوذترین در این رابطه است، حقیقت را در عبور از وهم و خیال و دوالیسم می داند و معتقد است که روح فردی وجود ندارد و تنها آتمن (Arman) روح جهانی هست که تنها ممکن است روح فردی به صورت موقت از این روح منشعب شود

[42] - عصر ودانتا (Vedanta)، بعد از دوره باستان در خدایان هندی است که به صورت پرستش بت ها و خدایان طبیعی مثل خورشید و آب و... به وجود آمده است این دوره بعد از دوره وداها که شامل متون مقدس هندوها، در عصر باستان و شامل سخن با خدایان این چنینی است، و از نحوه قربانی و دعا برای آنان و... سخن می گویدف دوره ودانتا عصر اصلاح در تفکر هندویسم و ارتقا تفکر مذهبی آنان است. ودانتا در سانسکریت به معنی جمع بندی است، اوپانیشاد ها کتاب هایی است که در این فلسفه نوشته شده اند. آنها به تفسیر یکدست از متن مقدس معتقد نبودند و لذا اندیشه های متعددی در فلسفه ودانتا شکل گرفت آنان معتقد به یک هسته باقی و غیر قابل نابودی و فناناپذیر به نام آتمن بودند که همان برهمن و وجود مطلق، بی منتها و فناناپذیر است.

[43] - R.K. Karanjia

[44] - the spiritual emptiness

[45] - technological civilisation

[46] - The Mind of Mr. Nehru

[47] - Asaram در این نوشته منظور Asumal Sirumalani Harpalani (born 17 April 1941) است که پیروانش او را آسرام باپو می نامند، که از رهبران مذهبی هند کنونی است که از دهه 1970  شهرت یافت و تا سال 2013 بیشتر از 400 مدرسه دینی هندو به نام "آشرام" را در هند و خارج از کشور تاسیس کرده است.

[48] - Shri Shri

[49] - Sadhguru

[50] - uniformity of faith یکدستی در تفکر اعتقادی

[51] - Gandhiمهاتما گاندی رهبر قیام استقلال هند که معتقد به سکولاریسم، تکثرگرایی و حقوق اقلیت ها و عدم خشونت بود و نهایتا هم توسط یکی از نیروهای RSS یک سال بعد از پیروزی ترور شد.

[52] - سردار پاتیل از جمله رهبران حزب کنگره بود که به هندو های افراطی چنان نزدیک بود که اکنون بعد از دست یابی به قدرت، از او بزرگترین مجسمه ها را در هند می سازند، او به عنوان مشت آهنین ملیگرایی هندو، در سرکوب و کشتار اقلیت ها در زمان استقلال شهرت دارد، و اقدامات او در این رابطه به عنوان وزیر کشور هند در آن زمان شهرت یافت. Patel

[53] - Shastri لعل بهادر شاستری از رهبران استقلال که بعدها به ریاست جمهوری هند انتخاب شد

[54] - Bose  سوبهاش چاندرا بوس معروف به نتاجی، رهبر مورد احترام انقلابی ملی‌گرای هندی بود که در جریان جنگ جهانی دوم جنبشی ملی را علیه قدرت‌های غربی رهبری کرد. بوس در ۱۹۳۸ به ریاست کنگره ملی هند برگزیده شد ولی یک سال بعد به دلیل اختلاف با مهاتما گاندی از این سمت برکنار شد. او پیش از ترک هند در ۱۹۴۰ از سوی بریتانیاهای حاکم بر هند، در حصر خانگی قرار گرفت. بوس در آوریل ۱۹۴۱ وارد برلین در آلمان نازی شد و با آنها  همدلی داشت. در سال ۲۰۲۱ دولت حزب BJP در هند، ۲۳ ژانویه را به منظور پاسداشت زادروز "نتاجی" (حضرت رهبر) سوبهاش چاندرا بوس، به نام "نتاجی جایانتی" نامگذاری کرد.

[55] - , Bhagat Singh باگات سینگ یا همان شهید باگات سینگ که از مبارزان استقلال می باشد، که به رغم روش عدم خشونت گاندی، دست به ترور مسئولان بریتانیایی در هند زد، و به همین دلیل هم دستگیر و توسط بریتانیایی ها، اعدام گردید.

[56] -Tagore رابیندارنات تاگور از مبارزین اهل بنگال غربی بود که نویسنده بزرگ هند و برنده جایزه ادبیات نوبل ادبیات جهانی نیز گردید.

[57] - Ambedkar رائورامجی آمبدکار از رهبران گروه نجس ها، یا همان دالیت ها که در فرهنگ هند ارتباط با آنان کفاره دارد، می باشد، او از رهبران مبارز و نویسنده قانون اساسی هند، بعد از پیروزی است، افراط گرایان راستگرای هندو از او کینه به دل دارند، چرا که اولا به گروه نجس ها تعلق دارد، و ثانیا قانون اساسی را طوری نوشته است که تکثرگرایی و سکولاریسم و حاکمیت مردم را در آن تضمین کرده است، مواردی که مورد خوشایند افراط گرایان راستگرای هندو نبوده، و در ضدیت با سرفصل های اعتقادی آنان است، به همین جهت هندوهای افراطی در راستای خالی کردن قانون اساسی هند از هویت مذکور بوده و در مدت حاکمیت خود سعی کرده اند این قانون را از سرفصل های حاکمیت خود خارج کنند و بی اثر و تهی نمایند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

آنچه مسلم است استقرار اخلاق و رفتار انسانی، و در کل ایجاد و استقرار جامعه ایی واجد خصوصیات انسانی، بر ایجاد و استقرار جامعه مذهبی (اجرای شریعت و...) تقدم و اولویت دارد، و بروز جامعه ایی مملو از مهر و محبت انسانی، اولی بر اجرای شریعت دینی است، [1] این را به خصوص در این ماه محرم، بهتر می توان فهمید، که در کیش صاحب حادثه این ماه، قبل از شهادت، توسط همکیشان مسلمانِ دگر اندیش خود، در سخنانی خطاب به آنان، از اولی و اولیه بودن، آزادگی بر دینمداری گوشزد، و انزار می دهد، و از آنان انتظار انسانیت و آزادگی [2] ، فارغ از نوع نگرش دینی، را داشت، و به واقع در این سخن، ایشان همه را بر این امر فرا می خواند، که تا پیش از در نظر گرفتن اعتقاد خود، و اجرای حکم دینی [3] خود، انسانیت را باید مد نظر قرار داد، و این خود واجب تر می نماید؛ و همین است که قبل از امر به معروف و نهی از منکر، اجرای آنرا منوط به ارزیابی میزان مفسده و ضرر آن قرار داده اند.

و این اصل به نوعی دیگر، در جای جای فرهنگ انسان ساز ایرانیان نیز بروز می یابد، و ایجاد جامعه انسانی، با اصل قرار دادن اخلاق انسانی، از سوی بزرگان ادب و فرهنگ ایران، مورد تاکید قرار می گیرد، آنجا که حکیم مُلک پارس، زبان غیب گوی ادب پارسی، وقتی از "آسایش دو گیتی (دنیا و آخرت)" می گوید، آنرا ناشی از "تفسیر این دو حرف" می داند که، "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" [4]، حال آنکه خانم ها، سپیده رشنو، و رایحه ربیعی، اصلا با هم دشمن نبودند، بلکه دو هموطن، با دو دیدگاه متفاوت، به زندگی اجتماعی خود، هستند، که  از بد حادثه در یک برخورد دوگانه جامعه دو قطبی شده، کیس درگیری آنان بُولد شده، و چنان رو آورده شده است که این چنین به پرونده ایی، ملی تبدیل گردیده است.

چندی قبل، درگیری لفظی دو دختر جوان، از جامعه شدیدا دو قطبی شده ما، در بحث حجاب اجباری، و ضرورت برخورد قهری با آن، در جمع مسافران پر تعداد، در یک اتوبوس BRT شهری در تهران، می رفت تا به درگیری فیزیکی منجر گردد، گذشته از اینکه، کدام یک از آنان شروع کننده این درگیری، و کدام مقصر اول یا دومند، و درصد تقصیر بین آن دو، به چه مقدار تقسیم می شود، در این صحنه، به صورت آشکاری دو نماینده از دو نوع تفکر متفاوت، در دو قطب یک جامعه، به موضوع حجاب اجباری، مقابل هم قرار می گیرند، و بحث مجادله فکری و عملیِ این دو قطب، که در اجتماع بالا می گیرد و...، جامعه نیز به تبع، در دو جبهه له یا علیه، صف کشیده، هریک، طرف مقابل را به دیو تعبیر، و خود را فرشته تلقی کرده، و به نوعی یک تقابل دیو - فرشته شکل می گیرد، و هر طرف خود را فرشته تلقی می کنند. 

در چنین شرایطی، مسئولان جامعه متوازن، علمی و دلسوز، باید خود را از دسته بندی های این چنین افراطی در اجتماع، در بین مردم جامعه خود، بالا کشیده، و در آن بالا، از ابراز نظر، له یا علیه طرف های درگیر، به کناری مانده، حتی از تنبیه و یا تشویق یک طرف، چشم پوشیده، و عقلای جامعه به فکر فرو روند، و راه هایی بیابند، که چطور عصبیت اجتماعی، در خلال احساسات ایجاد شده را فرو بنشانند، و این که، چطور با چنین پدیده ایی، منطقی و مصلحت آمیز برخورد کنند، تا این شکاف اجتماعی ایجاد شده را پر کرده، و یا از عریض تر شدن آن جلوگیری نمایند، و بین دو قطبِ دو پاره شده از جامعه خود، آشتی و دوستی را، باز آفرینی و باز سازی و دوباره ایجاد کنند، و به رغم اذعان، بدون اعتراف بدین شکاف، آن را ترمیم نمایند، و از زهر و خطر آن برای جامعه خود بکاهند و...

اما به نظر می رسد متاسفانه قوه عاقله دستگاه تصمیم ساز کشور ما، در این کیس، به عکس، خود را با یک سوی این پرونده، همراه و همنظر دیده، و فراموش می کند که وظیفه آنان، از آن بالا نشینی ها، چیست، چرا که وظیفه اولیه آنان در ابتدا، ایجاد جامعه ایی آرام و متمدن و انسانی است، نه پیگیری تنبیه و سیاستِ یک سوی دعوا، لذا به نظر می رسد با چنین تفکری است که تمام توان خود را بسیج می کنند، تا در یک عملیات پلیسی پیچیده، طرف دیگر دعوا را شناسایی، دستگیر، و فورا او را با آن صورت مجروح در تلویزیون ملی، حاضر کرده، و در یک سرعت عجیب قضایی، پرونده ایی خاص و سفارشی تشکیل داده، و مقامات دادگاه، چنان اتهامات شدیدی (اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور، از طریق ارتباط با افراد خارج‌نشین، و فعالیت تبلیغی علیه جمهوری اسلامی، و تشویق مردم به فساد و فحشا) را متوجه یک طرف دعوا (خانم سپیده رشنو) کنند، که انسان تصورش را هم، در یک دعوای اتوبوسی دو جوان نمی کند،

شدت عمل دادستان در این پرونده چنان است، که به حتم طرف دیگر دعوا، خانم رایحه ربیعی نیز، از این که کار درگیری شخصی اش، با سپیده رشنو، دوست دگر اندیش او را، در چنین مخمصه ایی با این حد از گرفتاری، درگیر کرده است، را نیز پشیمان خواهد کرد، چرا که این دو هم سن و سالند، و همدیگر را در زمان آرامش، درک خواهند کرد، در حالی که تفاوت آندو، تنها در نوع نگرش و تفکر بود، و به حتم، به گرفتار شدن، خانم رشنو در چنین پرونده ایی، به این شدت و غلظت راضی نخواهد بود، که با این همه اتهامات، روانه زندان هایی، با آن کیفیت شود. و یک دعوای زنانه در اوج جوانی، در یک اتوبوس BRT، به یک پروژه انتقام گیری ملی تبدیل، و همه بر سر این خانمِ هم سن و سال او، خراب شود.

مناسب است قوه قضاییه از شدت تبلیغات در این پرونده کاسته و به صلاح کشور و این مردم و حتی دین است که به نوعی در این پرونده که موجب وهن، اهل مذهب، و مدعیان اسلام و مسلمانی است، به نوعی مصالحه، و زندانی آزاد شود. در غیر این صورت، شکاف اجتماعی قوت و شدت گرفته، منجر به تفرق اجتماعی، و ضایعات را بیشتر، و خسارت را عمیق تر خواهد کرد.    

[1] - تفاوت مسلمانان میانه رو و افراط گرایان داعشی و طالبانی در همین نکته است، که داعشیان و طالبانیان بر اجرای شریعت بی کم و کاست، تاکید دارند و اخلاق، انسانیت و... خود را به کناری نهاد، یا فدای این امر می کنند، حال آنکه مسلمان میانه رو و متعادل، در اجرای هر حکمی، همه جهات انسانی، از خیر و شر و... را در نظر می گیرند، و سپس به اجرای حکمی مذهبی، تصمیم می گیرند، که تفکر بنیانگذار ج.ا.ایران نیز این رابطه، در واژه و فرهنگ مصلحت سنجی، تبلور می یابد.

[2] - امام حسین خطاب به دشمنانش در عاشورا عنوان می دارد، که اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید، در اینجا آزاده بودن یعنی تقید به انسانیت، و اصول و فروع آن است، نه آزادی از فرمان طاغوت زمان، که اینجا انتظار عطوفت و مهر انسانی بر اهل خود را، از آنان دارد.

[3] - سپاه یزید امام حسین را از خوارج بر دین جدش می دانستند، و حکم فقهی خارج شدگان از دین خدا را، به او در حال اجرا بودند، لذا امام از آنان گلایه می کند، که به خاطر اجرای این حکم چرا اینقدر ظالمند و با اهل او به ظلم برخورد می کنند. لذا قاتلان خود را به آزادمردی و انسانیت، و در واقع دوری از این ظلم فرا می خواند.

[4] - این را در این غزل حافظ شیرازی و حکیم و زبان غیب گوی ایرانی، می توان دید که می فرمایند :

دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را   دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی‌شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز    باشد که باز بینم دیدار آشنا را

ده‌روزه مِهر گردون، افسانه است و افسون     نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل‌ و مُل خوش خواند دوش بلبل    هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت      روزی تَفَقُّدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است    با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند     گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ‌وَش که صوفی ام‌ُّالخَبائِثَش خواند     اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا

هنگام تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی      کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد      دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر، جام می است بنگر        تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا

خوبان پارسی‌گو، بخشندگان عمرند       ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه مِی‌ْآلود         ای شیخ پاک‌دامن معذور دار ما را

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

 مقدمه سایت یادداشت های بی مخاطب :

هُرم خوی تجاوز و جنگ افروزی حاکمان منطقه خاورمیانه و عربی، هیچگاه از گرمایش نیفتاد، و از جمله در 31 شهریور 1359 [1] به یکباره شراره کشید، و صدام با استفاده از استدلال جنگ پیشگیرانه و پیش دستانه، به مقابله با موج احتمالی برخواست، که خطر یک انقلاب و سرنگونی دیگر را، برای حاکمیت او و حزب بعث در عراق نیز، گوشزد می کرد، او مدعی بود که جنگ با کسانی را آغاز می کند، که منبع پراکنش انگیزش سرنگونی و انقلاب در کشور اویند، که اکنون در تهران در قدرت نشسته، و باید آنان را سر جای خود نشاند، و پایتخت آنان را فتح کرده، به حاکمیت انقلابی ها، که منبع صدور انقلاب در منطقه شده اند، و تاج و تخت او و دیگران را تهدید می کردند، خاتمه داد، و خود را از بیم تکرار تظاهرات های خیابانی، که ممکن بود چون تهران، در بغداد و... نیز تکرار شود، رهانید و...

اما این جنگ خسارتبار که با تمسک به استدلال جنگ پیش دستانه و پیشگیرانه آتشش را افروختند، نتایج دردناکی برای مردم ایران و عراق داشت، کشتارهایی که از هم کردند، و ویرانی هایی که باعث شدند، هنوز آثار نامبارکش بر جان و تن این دو ملت همسایه، باقی است و تنها در یک قلم آن، تعداد فقرا در ایران، در پایان این جنگ دو برابر شد و میزان فقرای ایرانی از 20% جمعیت ایران در پایان سال 1357 و پیروزی انقلاب، به 40% جمعیت ایران در مدت 10 سال بعد، یعنی در پایان جنگ هشت ساله در سال 1367 افزایش یافت. [2] و بعد از این جنگ بود که، از هر پنج ایرانی، دو نفر زیر خط فقر می زیستند و... آوارگی ها، جراحت های روانی و جسمی، خرابی شهرها، صنعت و... نیز خود مقوله ایی جداگانه است که دسترسی به آمار آن، و مطالعه تبعات این جنگ گرد غم را بر چهره هر وطن دوستی خواهد نشاند.

ششم محرم 1401 بود که به برکت دیدارهای تازه شده، در این دوره از تجمع ها، او را زمانی یافتم که سرفه های سینه اش نشان از مشکلات جسمی اش داشت، که از آن جنگ خسارتبار هشت ساله، مثل دیگر همرزمانش، اکنون به همراه خود آورده، و همچنان بار سنگین آن را حمل می کند، و هر بار به بهانه ایی، شدت یافته و عود می کند، و آن دوران سخت و ترسناک را برایش یادآوری می کنند، و نزدیکی مرگی ناشی از ضعف جسمی، و آثار و جراحات آن جنگ، را برایش نوید می دهد، اما او از زمانی می گوید که انسان هر لحظه هزار بار درخواست مرگ می کند، و البته مرگی نیست، تا او را در آغوش بگیرد، و گرم و آسوده در آغوش مرگ بخوابد، و با ابزار مرگ از دنیای ظالمانه ی، ساخته شده توسط دیگران، خلاص شود.

او از زمانی می گوید که شاهد زجر کش شدن دیگرانی است، که کاری از دستش نمی آید، تا برای شان انجام دهد، و نفس به نفس، با کسانی هم نفس می شود، که نفس های آخر را می کشند، در حالی که می داند اینان همه قابلیت نجات را دارند، اما ابزار نجات را، قدرتمداران مسلط در آن روز و میدان، از دسترس آنان دور کرده اند، تا ببینند کار میدان و صحنه به کجا می انجامد، اگر اینان زنده ماندند که سرمایه ایی در زمان تبادل اسرا خواهند بود، اگر مردند که عددی از تعداد دشمن، کم می شود، در هر صورت این برای گردانندگان آن صحنه، پیروزی محسوب می شود.

او از جنگ های جاری در سرزمین خونین شلمچه (بین خرمشهر و بصره) روایت می کند، آنگاه که در خلال پس لرزه های عملیات های خونین و سخت کربلای 4 و 5 ، زمین مملو از شهدا و مجروحین شده بود، از زمانی که دشمنان این مرز بوم، در کناره های شهر راهبردی بصره، از حیثیت خود دفاع می کردند، تا بصره همچنان در کنترل آنان باقی بماند، حال آنکه آنان آمده بودند تا تهران و بلکه ایران را سه روزه فتح کنند، و اکنون با شجاعتی که از مردم مدافع این کشور دیدند، در کناره های این شهر راهبردی خود، یعنی بصره، به دفاع از خاک خود نشسته، و می جنگیدند، و دیوارهای بصره، نشان از حضور جنگجویانی داشت، که این زیاده خواهان متجاوز را، تا بدین جا تعقیب کرده، و به تله انداخته بودند، و البته نیز، خود در دریای خون خود شناور بودند.

کمی که همگام نفس های پرمهر و محبتش شدم، از خاطرات به نگارش در آمده، از دوران اسارت، پرسیدم، گفت "بیست صفحه ایی را نوشته ام، ولی جمله بندی هایش اشکال دارد! هنوز فرصت نکردم درستش کنم، البته تا مدت ها بود که توان نوشتن آن خاطرات را نداشتم، چرا که نوشتن آن مساوی بود، با باز آفرینی خاطرات آن دوران سخت و توان فرسا، که اعصاب و روانم را به هم می ریخت، حالم را بد می کرد، مدت ها گذشت تا بتوانم خود را باز یابم، و در این خصوص دست به قلم برده، و بنویسم،"

این رزمنده شجاع و دلیر دفاع از مرزهای وطن و غیرت ایرانی، آقای محمد ابراهیمی فرزند مرحوم علی اکبر، اعزامی از شهرستان گنبد، بخش مینودشت، (در آن زمان)، از استان مازندران (اکنون به استان گلستان تبدیل وضعیت شده است)، جمعی گردان امام محمد باقر از لشکر قهرمانان، یعنی لشکر 25 کربلای سپاه پاسداران، بود که فرمانده این گردان نیز از جمله شهدای این گردان، شهید دلباسی هستند. که آقای ابراهیمی بعد از آزادی از شهادت او مطلع می گردد،

آزاده سرافراز، محمد ابراهیمی در تاریخ 14/12/1365 به شرحی که خواهد آمد، به اسارت دشمن در می آمد، و تا شهریور 1369، از جمله آخرین اسرایی بودند، که همگی در ارودگاه 20 هزار نفره صلاح الدین ایوبی، در نزدیکی شهر تکریت (محل تولد دیکتاتور بعث)، دشمن آنانرا در لیست بلند مفقودین جنگ حفظ، و همچنان نگه داشت، تا این که در روزهای آخر آزادی، بعد از 40 ماه مفقودی، و بی خبری و روشن نبودن وضعیتش، بالاخره خانواده از نگرانی بیرون آمد، و آن زمانی بود که دشمن به کارکنان سازمان صلیب سرخ جهانی اجازه داد، تا این بخش از اسرا در این اردوگاه مخفی را ثبت نام، و در لیست اسرای جنگ منظور دارد، و بدنبال آن بود که در تاریخ 5 شهریور 1369 از طریق مرز قصر شیرین، اینان نیز وارد کشور عزیزمان شده، و بعد از سه روز قرطینه، در پادگان الله اکبر، 8 شهریور 1369 به آغوش خانواده خود در مینودشت باز می گردند. [3]

آری او بعد از 10 ماه نبرد سخت با دشمن، 40% بدنش از جراحات جنگ و سه سال و اندی (40 ماه) اسارت، مستهلک شده است، او اینک نیز با جراحات آن درد جسمی و روحی، دست به گریبان است، چنانکه، حتی من نیز از پرسیدن و گرفتن جزئیات آن دوره سخت، شرمسار می شدم، لذا فقط به شرحی خاطرات این رزمنده شجاع می پردازیم، که او خود بیان داشت، و بدانچه ایشان گفتند اکتفا کردم، این در حالی است که این رزمنده ما در زمان اسارت، حدود 37 سال داشته، و از رزمندگان پر سن و سال! این جنگ، به نسبت همرزمانش به حساب می آمد، چرا که در این نبرد، اکثر همرزمان او را دلاور مردانی، بین 15 تا 25 سال تشکیل می دادند :

ادامه عملیات کربلای 5 [4] بود که در تاریخ 14/12/1365 اسیر شدم - عملیات کربلای 5 در 19 دیماه 1365 آغاز شد - به ما گفتند عملیات داریم، ولی موقع حرکت به سمت خط، باران شدیدی گرفت، خود را به پشت خاکریز خودی ها رساندیم و هر یکی و یا دو نفر توی یک سنگری همانجا، با صاحب خانه های مستقر در آن خط، آن شب را سر کردیم، فردای آن شب، ما را برگرداندند عقب، چرا که شرایط بارانی و گل و لای، اسلحه های همه ما را گل آلود کرده بود و...، 

لاجرم ما را به یک سوله ی بزرگ منتقل کردند، اینجا بود که اسلحه ها را تمیز کردیم و چکمه پوشیدیم، بالای آن را هم با کش و نخ بسته بودیم، که باران و گل وارد چکمه های ما نشود، 13/12/1365 به هنگام غروب شبی بود که به ما یک غذای گرم و جانانه! یعنی "زرشک پلو با مرغ" دادند، که این خود نشانه از حمله و جنگ بود، که ما را مامور به حمله به یک کانال در منطقه شلمچه کردند،

آن روزها ما جمعی لشکر 25 کربلا، گردان امام محمد باقر بودیم، و شب هنگام بود که به سوی خط حرکت کردیم، شرایط بسیار سختی بود، شهدا و مجروحینی از نیروهای ما، در مسیر حرکت ستون پراکنده بودند، که این خود نشان از نبرد سختی داشت که قبلا جریان داشته و نیروهای تعاون و امدادگرها هنوز فرصت و شرایط جمع کردن شهدا و مجروحین به دست نیاورده بودند،

در همین مسیر که می رفتیم صدایی می آمد که، یک مجروحی تقاضای آب و کمک می کرد، از مسئول گروهان خود خواستم که اجازه بدهد به او کمک کنم، گفت : "اگر فکر می کنی که بتوانی خود را به ستون در حرکت برسانی برو، در غیر این صورت صلاح نیست که ستون را ترک کنی"، ولی من دل به دریا زدم و گفتم "توکل بر خدا"، به هر وضعی باشه می رسم، جوان هم بودم، 37 سال سن داشتم، از ستون جدا شده و خود را به این مجروح رسانده و به او آبی نوشاندم و مختصر رسیدگی کلامی و... و سریع برگشتم و خوشبختانه توانستم خود را به ستون در حرکت مان برسانم،

بالاخره ستون، خود را به نقطه رهایی رساند، مدتی را پشت خاکریزی گذراندیم که زمان حمله فرا رسد، این در حالی بود که بین ما و دشمن میدان مین قرار داشت، و پشت این میدان مین منتظر فرمان حمله بودیم که همان جلوی میدان مین، دشمن متوجه حضور و حمله مجدد ما شد، و شروع به ریخت آتش حجیمی کرد، و درگیری عملا آغاز گردید، و تعدادی از نیروهای ما همانجا پشت میدان مین شهید و مجروح شدند، ولی به هر طریقی که بود، از آن مین ها و آتش زیاد دشمن گذشتیم و وارد کانال مد نظر شدیم،

اینجا عملیات مشخصی در جریان نبود، تانکی، نیرویی و... از دشمن در کار نبود، ما لقمه بودیم، طبق اطلاعی که پیدا کردیم، شب های گذشته هم هر شب نیرو می فرستادند، ولی همه نیروها می رفتند و در این آوردگاه، توسط دشمن قتل و عام می شدند، و یک درصد کمی نیز ممکن بود که بتوانند و بر می گشتند.

ما هم به همین سرنوشت آنان انگار داشتیم دچار می شدیم، از یک گروهان بیش از 80 نفره، سه نفر سالم ماندیم، بقیه یا شهید و یا مجروح و یا مثل ما اسیر شدند. درگیری بسیار شدید بود، کانال از آن دشمن بود، و آنها از همه چیز این کانال، از مختصات و گرای آن کاملا مطلع بودند، و آن را زیر آتش شدید گرفته بودند، باران گلوله بود که از همه نوع بر سر ما می بارید، شهدا و مجروحین زیادی داشتیم، شکم هایی که دریده شده بود، و حتی روده هایی که بیرون ریخته بودند، بسیاری با تیر و ترکش مجروح، و کف کانال رها شده بودند،

اما من مثل روئینتن ها، هیچ گلوله و یا ترکشی نمی خوردم! به طرز معجزه آسایی در زیر این آتش شدید دشمن سالم بودم، اما کانال مملو از شهدا و مجروحین ما شده بود، شرایط طوری بود که احساس کردم بسیاری از همرزمان خود را از دست داده ام، و دیگر تنها رزمنده ایی هستم که هنوز سالم باقی مانده ام، تو گویی به تعداد هر کدام از ما، دشمن تانک و اسلحه داشت، که این چنین ما را قتل عام می کرد،

اما ما چی؟! هیچی، یک تعدادی سلاح کلاشینکف، و چند قبضه آر.پی.جی 7 و تیربار داشتیم، که آن هم مرتب به ما می گفتند شلیک نکنید، چون فردا دشمن پاتک خواهد داشت، و به این گلوله ها در آن زمان نیاز بیشتری داریم، تا الان.

در عرض دو ساعت چنان آتشی ریختند که از ما کسی جز من باقی نماند، پیش از حمله به ما گفته بودند که "سمت راست این کانال، در اختیار نیروهای خودی است و آنها در آنجا حضور دارند"، لذا در این تنهایی تصمیم گرفتم به سمت نیروهای خودی در سمت راست کانال شروع به رفتن کنم، و خود را از این صحنه دهشتناک و تنهایی خارج کنم، در بین راه دیدم نیروهای ما مثل برگ خزان ریخته اند، هر کدام یا مجروح بودند یا شهید، یکی شکم پاره بود، یکی پایش قطع شده بود، یکی تیر خورده بود در حالت سجده شهید شده بود، خلاصه با یک مشقت و رنج فراوان، خود را از میان آنها عبور داده و به ابتدای کانال رساندم،

در بین راه نیز یکی دیگر از بچه ها به نام آقای مهدی ملکی، که از دوستان و رزمندگان شهرستان بندرگز بود، او هم هنوز مثل من زنده، و سالم بود، مرا که دید، گفت "چه خبر؟!" گفتم "شرایط را که می بینی"، گفت "کجا می روید"، گفتم "می روم پیش نیروهای خودی، در سمت راست کانال"، او هم با من همراه شد، و راه را به سمت نیروهای خودی، ادامه دادیم،

واقعا جایی می شود که انسان می بیند جان چقدر بی ارزش می شود، ولی این همه تیر و ترکش آمد، هیچکدام به من نخورد، سالم سالم بودم، یک قطره خون از بدن من جاری نشد؛ این رفیق ما هم همینطور بود.

ساعات از نیمه شب گذشته بود، و ما دوان دوان در مسیر کانال به سمت راست ادامه می دادیم، مقداری که رفتیم بالاخره به ابتدای کانال رسیدیم و کمی سرمان را از کانال بالا گرفتیم، دیدیم بله نیروها هستند، و بر سرعت خود برای رسیدن به آنها افزودیم، ولی ناگهان متوجه شدیم که این ها در واقع نیروهای دشمن هستند، و به عربی سخن می گویند، دیگر کاری نمی شد کرد، و به این طریق به اسارت دشمن در آمدیم، ساعت سه بعد از نصف شب بود که نیروهای دشمن ما را گرفتند و دست های ما را بستند و کنار کانالی که خود در آن مستقر بودند، ما را نشاندند، 

رسم جنگ بر این است که در این ساعات شب، معمولا کسی را اسیر نمی گیرند، و اسرای این موقع از شب را بلافاصله می کشند، چرا که تا صبح ممکن است، نیروی اسیر دشمن، هزار مشکل برای نیروهای مستقر در خط ایجاد کنند، حالا نمی دانم چه حسابی بود بعد اسارت حتی چشم ما را هم نبستند، ظاهرا تا سال 1365 دشمن از ما اسیر کمی داشت، و اکنون قصد داشتند که به تعداد اسرای خود از ما بیفزایند، و لذا حتی نیروهای مجروح ما را هم جمع می کردند، و با خود به اسارت می بردند، در حالی که تاقبل از این، وقتی نیروی دشمن، به نیروهای مجروح ما می رسیدند، سریع تیر خلاص می زدند و رد می شدند، و حالا اسیر ساعت سه بعد از نصف شب را هم نمی کشتند و زنده نگه می داشتند!

سال 1365 از جمله سال هایی است که بیشترین اسیر را از ما گرفتند، و هر سال، تا سال 1367 که جنگ به پایان رسید، این اسرا افزایش شدید می یافت، که تنها در اردوگاه اسرای [5] ایرانی به نام صلاح الدین ایوبی [6] ، ما 20 هزار مفقود را تشکیل می دادیم، و به واقع اسرای ثبت نام نشده که هر کاری می شود با آنان کرد، شاید از این جهت بود که، با این که در آن ساعات شب ما را به اسارت گرفته بودند، از کشتن ما منصرف شده بودند،

فرمانده دشمن در این خط اصرار داشت که ما را زنده به عقب اعزام کند، حتی نیروهایش چند باری لوله تفنگ خود را بر شقیقه های ما، فشردند، و انگار قصد شلیک و کشتن و خلاصی ما را داشتند، ولی هر بار فرمانده آنها، از این امر جلوگیری می کرد، و ما در حالی که دست های مان بسته بود، و چشم بند نداشتیم، شاهد این کشاکش بین نیروهای دشمن و فرمانده آنها در این صحنه بودیم، و در حالی که در کنار کانال ما را نشانده بودند، از طرفی شاهد تبادل آتش آنان با نیروهای خودی نیز بودیم، در این بین یک اسیر دیگر هم آوردند، که او مجروح بود.

سپیده صبح که دمید، از روشنی آسمان فهمیدم که وقت اذان صبح شده است، به نماز نشستم، نماز جانانه ایی خواندم، بهترین نماز عمرم را در این لحظات، بدون وضو و دست بسته، بدون این که رو به قبله باشم یا نباشم، اقامه کردم، حال معنوی عجیبی داشتم، در آن لحظات احساس می کردم هر لحظه این ها ما را به رگبار خواهند بست، خودم را در آسمان ها می دیدم، که هرگز فراموش نمی کنم، کاش این حال معنوی قابل ادامه بود، [7] انسان وقتی اعتقاد دارد، این اعتقاد انسان را بالا می برد، وقتی به آینده بهتری امیدوار است، از مرگ نمی هراسد، از این روست که در آن شرایط به فکر این بودم، که وقت نماز است، و شرایط رعب و وحشت مرگ، مرا از نماز باز نمی داشت.

در عین حال به واقع ما در شرایط مرگ و زندگی بودیم و هر لحظه ممکن بود که یکی از نیروهای دشمن، ماموریت کشتن ما را به انجام رساند و...، اما سرانجام انتظارها به پایان رسید، و این گونه نشد، و هوا که کمی روشن تر شد، ما سه تن را سوار بر یک نفربر زرهی کردند، و به عقبه دشمن، منتقل شدیم، کمی عقب تر از آن خط درگیری، ما را دوباره پیاده کردند، و سوار بر کامیونت سر باز ایفای (روسی) کردند، و سفر ما در سرزمین دشمن آغاز گردید؛

ما سه اسیر را، شاید در 20 مقر و پادگان در بصره و اطرافش، برای ساعت ها گرداندند، از این پایگاه به آن پایگاه، و بین مردمی که انگار از قبل اطلاع داده، و برای تماشای ما جمع شان کرده بودند و...، از میان این همه عبور داده می شدیم، گاهی به ما سنگ هم می زدند، در حالی که سه نفر اسیر بیش نبودیم، اما انگار این برای دشمن یک پیروزی بزرگی محسوب می شد، که این چنین ما را از بین مردم تجمع کرده، عبور می دادند، و تاکید داشتند تا آنهاف ما را که به نمایش عمومی گذارده اند، ببینند.

بالاخره بعد از ساعت ها گردش و گرداندن، عصر بود که در یک اتاق سیمانی، ما را مستقر کردند و در حالی که چشمان ما بسته بود، پذیرایی مفصلی از ما شد! با هر وسیله ایی که بود به ما حمله می کردند، حسابی ما را کتک زدند، چنان می زدند که وقتی به دیوار می خوردیم برق از چشمان بسته امان می پرید، سه شبانه روز در این اتاق حبس بودیم، در همین جا بود که تعداد 17 یا 18 اسیر دیگر هم به جمع ما پیوستند، که از جاهای دیگر اسیر کرده، و بدینجا منتقل کرده بودند، که از قضا همه مجروح بودند،

شرایط بد جسمی اینها، حتی ما را از اشتها هم انداخته بود، در یک اتاق 12 متری این همه آدم با هم بودیم، یکی از آنها تیر خورده بود، و لب و دندان های بالای او را برده بود، و نمی توانست هیچ غذایی را بخورد، تا دو ماه نان را به اندازه بند انگشت می بریدم، و در آب خیس می کردم، و به دهانش می دادم تا آن را ببلعد، و از گرسنگی نمیرد، این در حالی بود که یک تیر هم از پشت، به بدنش اصابت کرده بود؛ این خود معجزه بود که این آدم ها، در چنین شرایطی زنده می ماندند، در حالی که نه این اسرا را به دیدار با یک دکتر بردند، نه از دوا و دارویی خبری بود.

یکی دیگر از این مجروحین از آتش عقبه یک شلیک آر.پی.جی 7، از پشت کمر و سر و گردن سوخته بود، و اصلا توان دولا شدن را هم حتی نداشت، مثل چوب ایستاده بود، حالا این ها را چطوری ما پذیرایی، نقل و انتقال و یا دستشویی می بردیم، خود داستان تاثر برانگیز و دردناکی دارد، یکی از این مجروحین به نام سید ابراهیم حسینی که اهل آزادشهر مازندران بود، در اثر انفجار، دستگاه تخلیه اش بند آمده بود، و از درد و فشار آن، فریاد می کشید، او در همین مسیر انتقال به اردوگاه اسرای صلاح الدین تاب نیاورد، و در اثر درد و مشکلات داخلی، شهید شد، گلوله خورده ها، ترکش خورده ها و... هم بودند، ما دو نفر، تنها افراد سالم این جمع بودیم، و انگار خداوند ما را به اسارت دشمن فرستاده بود تا این چندین نفر مجروح، که با هم 17 یا 18 نفر را شامل می شدیم را تیمار کنیم، چرا که وظیفه انتقال و رسیدگی و حمل و نقل آنان، در این شرایط به دوش ما افتاده بود، و نیروهای دشمن هیچ همکاری در این خصوص با ما نمی کردند.

در این سه تا چهار روزی که در این اتاق شکنجه بودیم، و شکنجه های عجیبی را متحمل شدیم، یک خاطره خوب هم دارم، که جالب بود؛ من یک انگشتر عقیقی در انگشت خود داشتم، که در طول مدت اسارت تا اینجا، از من به غارت برده بودند؛ روزی یکی از نیروهای دشمن که فارسی را هم می دانست به من مراجعه کرد و گفت "انگشتر شما را چه کسی برداشت؟" این سوال در حالی از من می شد، که چشمان ما بسته بود، و ساعت و محتویات جیب و انگشتر ما را یکی از نیروهای دشمن از من گرفته بودند، و من نمی دانستم چه کسی آن را برداشته است، پاسخ دادم "چشمانم بسته بود، نمی دانم"، گفت "انگشتر شما را من برداشتم، راضی هستی؟!" گفتم "راضی نباشم چه باید کنم"،

این گذشت و این نیروی دشمن اتاق را ترک کرد و رفت، ولی باز فردای آن روز، بازآمد، و دوباره گفت "انگشتر شما را من برداشتم، راضی هستی؟ راضی باش من با این انگشتر می خواهم نماز بخوانم!" و دوباره پرسید: "راضی هستی؟" گفتم "من تو این شرایط چه راضی باشم چه راضی نباشم تو گرفتی دیگر برو، من چه کاری می توانم بکنم، راضیم دیگه برو!" و رفت. آخر طاقت نیاورد و باز دوباره آمد، گفت "ببین یک کار می کنیم، من می روم نجف، این انگشتر شما را آنجا قیمت می کنم، و قول می دهم معادل پول آنرا در ضریح امیرالمومنین بریزم؛" این را که گفت انگار دنیا را به من داده اند، حالم منقلب شد، حالت بغض گلویم را گرفت، انگار در یک فضای آزادی قرار گرفتم، نام امیر المومنین را که این نامرد آورد، در حالی که کتک مان هم می زد، نمی دانم از روی چه حساب و کتابی بود که روی این انگشتر، کارش گیر کرده بود، لذا گفتم "راضی هستم، راضی هستم و..." خیالش راحت شد و رفت.

از این جا به بعد ما را با اتوبوس حمل می کردند، کاش ما را با همان کامیونت های ایفا و... منتقل می کردند، چرا که اکثر این اسرا را مجروحین تشکیل می دادند و توان نشستن روی صندلی های اتوبوس را نداشتند، و ما مجبور شدیم اینها را زیر صندلی ها و کف راهرو و... جای دهیم، دشمن هم ما را برای سوار شدن به اتوبوس به عجله می انداخت، ما را با لگد و کابل مورد ضرب و شتم و در حالت تعجیل قرار می داد، در این استرس و ارعاب، ادرار بچه ها هم که حتی توان تکان خوردن هم نداشتند، بیشتر می شد، و کار تخلیه ادرار و مدفوع آنان در اتوبوس صد چندان سخت تر می شد.

بالاخره سوار شدیم اما از این جا به بعد چشم بسته بودیم، در مسیر هم، این مجروحین کارهایی داشتند که به زحمت ما افزود، در حالی که امکاناتی در اختیار نداشتیم، مثلا مجروحی بود که در این مسیر نیاز به رفع حاجت داشت، و من از لیوان برای این کار استفاده می کردم، و آن را از شیشه اتوبوس به بیرون می ریختم، و همین باعث می شد که محافظین ما در اتوبوس، ناراحت شوند، و ما را باز هم مورد ضرب و شتم قرار دهند، ولی کار دیگری نمی توانستیم بکنیم.

بعد از این جا ما را به یک پادگان دیگر بردند که در آنجا هم چند روزی را با شرایط بسیار بد گذراندیم، از جمله پتو های نمناک پر از حشرات و متعفن که به ما داده بودند. بالاخره به بغداد رسیدیم و در استخبارات، همه ما را بدون استثنا لخت کردند، و آنجا هم که بازار زدن و شکنجه های جور وا جور گرم بود.

تا به اردوگاه اسرای جنگی صلاح الدین ایوبی، که در عمق خاک عراق قرار داشت، رسیدیم، و تازه آنجا بود که کمی آرام گرفتیم، در این اردوگاه 20 هزار نفر اسیر جنگی دیگر وجود داشتند، که از نظر ایران در زمره مفقودین در عملیات جنگی محسوب می شدند، چون نه دولت ایران، و نه خانواده ها از سرنوشت ما خبری نداشتند، و دشمن بعثی هم هر چه می خواست می توانست، بر سر ما بیاورد، چرا که نام ما در هیچ لیستی از اسرای به رسمیت شناخته شده جنگ نبود، از جمله در لیست رسمی صلیب سرخ جهانی ثبت نشده بودیم، تا واجد حقوق اسرا، بر طبق مواد مندرج در کنوانسیون های بین المللی نگهداری و حقوق اسرا باشیم، به واقع ما مرده و در عین حال زنده بودیم. مرده از این لحاظ که هر لحظه که دشمن تصمیم می گرفت، می توانست ما را در لیست شهدا قرار دهد، و بر اساس تصمیم، ما می توانستیم زنده باشیم و یا نباشیم، ولی زنده بودیم، از این لحاظ که هنوز نفس می کشیدیم، و خود هم می دانستیم که زنده ایم.

زندگی و همراهی با اسرای مجروح ضربات سختی به روح و روان ما وارد می کرد، به عنوان مثال یکی از این مجروحین که همراه ما بود، سن کمی هم داشت، و تیری به ناحیه گلویش اصابت کرده بود، رسیدگی پزشکی، دارویی و بهداشتی هم به این مجروحین نمی شد، او یک بار مرا نزد خود خواست و گفت "دلم گرفته، بیا تا کمی با هم صحبت کنیم"، بلند شدم و بر بالین او نشستم و شروع به صحبت کردن، کردیم، در حین صحبت بودیم که از من کمی آب درخواست کرد، بلند شدم و مقداری آب برایش آوردم، کمی که از این آب را که نوشید، ناگهان دچار سرفه های بی پایانی شد، که بند نمی آمد، و این خون بود که از گلویش به بیرون می ریخت و آنقدر سرفه کرد که در مقابل چشمان من جان به جان آفرین تسلیم کرد، دیدن این صحنه ها انسان را خرد می کند، در حالی که کاری از دست شما نمی آید، شاهد مرگی ناخواسته، و غیر قابل جلوگیری هستی و...، و انواع شکنجه های جسمی و روحی دیگر که انسان را له می کند.

تعداد اسرای ساکن در سالن های اردوگاه اسرای صلاح الدین ایوبی، بین 108 تا 140 نفر در نوسان بود، در این وضعیت فضای خواب اسرا به حالت کتابی، دراز کش، و در حد خوابیدن به پهلو، میسر بود، فضای خواب، برای هر اسیر در این سالن، یک وجب و چهار انگشت بیشتر نبود، و فضای بیشتری برای خوابیدن، به هر یک از ما نمی رسید، و امکان خوابیدن به پشت، هرگز وجود نداشت، اجتماع بیش از دو نفر ممنوع، و زیر انداز ما یک پتو بود که روی سیمان های کف آسایشگاه انداخته می شد، و لباس های ما هم، بالش قرار داده، به صورت کتابی می خوابیدیم، هر دو نفر یا سه نفر هم یک پتو داشتند که به عنوان رو انداز استفاده می کردیم. لذا در شرایطی بودیم که نمی توانستیم هیچگاه راحت بخوابیم،

آب و هوای منطقه صلاح الدین هم مثل همین آب و هوای منطقه سمنان خود ما بود، خیلی گرم. وقتی باد و توفان می شد، تمام این آسایشگاه و پتوها را گرد و خاک فرا می گرفت، و باید با هزار بدبختی و بیچارگی آنها را بیرون می آوردیم، و تکان می دادیم، تا خاک زدایی شوند.

در زمان حضور در آسایشگاه که بین 17 تا 18 ساعت بود، حق راه رفتن نداشتیم، راه رفتن در طول یا عرض آسایشگاه ممنوع بود، مگر این که به حالت پشت خم، و حالت رکوع حرکت می کردیم، تا نگهبانان بیرون آسایشگاه، راه رفتن ما را در سالن، از پنجره ها نبیند، سر و صدا هم نباید می بود، این ها همه، هر کدام تنبیهی به دنبال داشت،

در هر سالن یک سطل آب قرار داشت، که این مقدار آب جای گرفته در آن، جیره روزانه همه ما بود، که به زودی تمام می شد، و یک سطل هم برای رفع حاجت، برای کسانی که خود را نمی توانستند، نگه دارند، و صبر کنند تا درب آسایشگاه در زمان مقرر باز شود، و بیرون بروند، و از آن توالت بیرون آسایشگاه استفاده کنند، و این سطل که از فضولات انسانی پر می شد، فضای سالن آسایشگاه را افتضاح می کرد، و خدا نکند که کسی دچار اسهال می شد، بوی تعفن آسایشگاه را فرا می گرفت، در این شرایط، به خاطر نبود بهداشت، معمولا این گونه مریضی ها، به دیگر اسرا هم سرایت می کرد، و گاه دیده می شد که 20 نفر مبتلا به یک مریضی می شدند. و چون مداوایی هم در کار نبود، این اسهال ساده، به اسهال خونی تبدیل شده، تقریبا همه گیر می شد، و فرد که از پا می افتاد، تازه دسترسی به رسیدگی ها پزشکی ممکن و میسور می گردید.

صبح نیز بعد از 17 تا 18 ساعت حبس در این آسایشگاه ها، درب آن با طی مراحل خاصی بازگشایی می کردند، و افراد باید در زمان محدودی خود را به توالت های بیرون برسانند و از آن استفاده کنند، که این ها هم به تعداد کافی نبود، و افراد به گروه های 5 – 5 تقسیم می شدند و گروه گروه به نوبت به دستشویی می رفتند، لذا امکان استفاده از آنها هم کافی نبوده، تا به راحتی و طیب خاطر، از آن استفاده کنند، و زمان استفاده از این دستشویی ها هم آنقدر کم بود که نصف افراد، فرصت استفاده از آنرا نیافته، وقت مقرر برای استفاده از دستشویی ها، به اتمام می رسید، و افراد با همان حال، به آسایشگاه باز گردانده می شدند، این باعث می شد که 95% آنان با مشکل دستگاه گوارش، سیستم تخلیه، کلیه ها، مثانه و... دچار شوند، یا دچار مشکل اعصاب روان می شدند؛ گاهی هم به خاطر غذای خشک و عدم نوشیدن آب کافی، بعضی به یبوست دچار می شدند.

سه یا چهار ماه اول خیلی سخت گذشت، چون همین دستشویی ها هم قدیمی و خراب بودند و عمدتا گیر می کردند، شما در ذهن خود محاسبه کن که 1500 نفر با ضرب کابل و هزار زجر و توهین از آسایشگاه بیرون می آمدند، و باید از این توالت ها استفاده کنند. توالت هم پر می شد که باید همین ها را با دست جمع می کردیم و در سطل می ریختیم و تمیز هم می کردیم. گاه تا مچ پا در نجاست فرو می رفتیم، تا از این توالت استفاده کنیم. بعد هم تنها با آب دستان خود می شستیم، می شد گفت که خدا ما را حفظ کرد، که در این شرایط زنده ماندیم و نمردیم، تغذیه ناسالم، خواب زجر آور، بهداشت نا کافی و شرایط روحی سخت و...! چطور ما زنده ماندیم، خودم هم نمی دانم.

17 تا 18 ساعت حضور در آسایشگاه، بدون تحرک کافی، آب مناسب و کافی، غذای مناسب و کافی، جای خواب مناسب و کافی، بهداشت مناسب و کافی و... باعث می شد که اسرا دچار مشکلات روحی و روانی و البته جسمی زیادی شوند.

غذای روزانه ما هم معمولا بسیار کم و مختصر بود، صبحانه یک بشقاب سوپ آبکی، با دو قرص نان که هر کدام دو لقمه معمولی بیشتر نبود، برای نهار هم هفت قاشق برنج، سهمیه هر کدام از ما بود، که به صورت شمارش قاشق، تحویل هر فرد میگردید، برای شام هم یک مقدار آب گوشت، آب بادمجان، آب پیاز و.. می دادند، که این را با همان دو قرص نانی که از صبح نگه می داشتیم، می خوردیم. یعنی همیشه بچه ها گرسنه بودند، هیچ موقع سیری را به خود نمی دیدند.

چای هم داخل سطل، به ما داده می شود حق خوردن آن را نداشتیم، تا زمان مقرر آن فرا برسد، مثلا سطل چای و غذای شبِ هر سالن را، ساعت 4 بعد از ظهر به آسایشگاه تحویل می دادند، اما اجازه خوردن را نداشتیم، و باید سه ساعت صبر می کردیم تا هوا تاریک شود، و اجازه نوشیدن چای را بدست بیاوریم، در این مدت این سطل حاوی چای را با پتو می پیچاندیم، تا شاید گرم بماند،

اما انسان موجودی است که همانگونه که بسیار ضعیف است، در عین حال بسیار قوی نیز هست، که می تواند این شرایط را تحمل کند، و ما نیز توانستیم طول 40 ماه را در این شرایط بگذرانیم و از آن عبور کنیم، یک دست لباس که بیشتر نداشتیم، چیزی به دور کمر می بستیم و لباس های خود را می شستیم، و پهن کرده تا خشک می شود، و بعد که خشک می شد همان را می پوشیدیم.

خداوند لطفی که کرده بود این بود که، در جمع اسرا به قدر یک ایران، افراد متنوع حضور داشتند، از بقال و نجار، بسیجی، سپاهی و... از همه حرفه ها و افکار و تخصص ها بودند، افرادی که صاحب فکر بودند می توانستند چنین شرایطی را مدیریت کنند، و به برکت آنان این شرایط با طراحی ها، آسان می شود، و قابل عبور می گردید.

ما فهمیده بودیم که باید طوری صبر و حوصله داشته باشیم، که با یک تدابیری این شرایط را پشت سر بگذاریم. به حمدالله افراد هوشیار و بیدار، معلم و برنامه ریز بودند، که کار را جمع کنند. البته در بین ما یک سری افراد نیز حضور داشتند که منافق بوده، و کارها را خراب می کردند. برنامه های اینها را از تلویزیون اردوگاه پخش می کردند، دشمن هم اعلام می کرد، هر که دوست دارد می تواند بیاید و این برنامه ها را ببیند، سخنرانی می کردند و... در هر آسایشگاهی گاهی 5 الی 6 نفر هم از این نوع افراد بودند که خیلی خراب کاری ها، می کردند.

درست بود که من در شرایط این نبرد سالم بودم، و مجروحیتی نداشتم، اما در سال 1361 از پشت تیر خوردم، ابتدا مرا به گیلانغرب منتقل کرده و عمل جراحی ام انجام شد، و بعد هم به کرمانشاه منتقل شدم، و سپس در تهران بستری شدم. از ناحیه گوش هم به واسطه شلیک آر.پی.جی 7 مجروحیت دارم، که مجموعا 40% از کار افتادگی را شامل می شود. علاوه بر آن در دوران اسارت هم گوشم، در خلال یک تنبیه، توسط نگهبانان اردوگاه اسرای صلاح الدین، آسیب مجدد دید، جریان از این قرار بود که، در هر آسایشگاه یک سطل برای آب، و یک سطل برای قضای حاجت داشتیم،

جلوی آسایشگاه هم مقداری سبزی بچه ها کاشته بودند، و اسرا خود با سطل، آب می آوردند و این ها را سراب می کردند، یک بار نمی دانم چه شد که یک نفر اشتباهی به جای سطل آب، سطل مخصوص توالت آسایشگاه را آورده بود، و نگهبان که این قضیه را دید، گفتند "کی این کار را کرده؟!" و قرعه این اشتباه و تنبیه آن، که به هر بهانه ایی این تنبیهات مرسوم بود، به نام من در آمد، و این نامرد هم، دو دستی از دو جهت مخالف، محکم بر گوش های من نواخت، چنان ضربتی وارد کرد که تا دو ماه از گوش های من چرک می آمد، و همین باعث شد که به پرده و دستگاه داخلی گوش من آسیب خورد، و از آن موقع به بعد دچار کاهش بیشتر شنوایی شدم، بعد از اسارت هم به پزشکان زیادی مراجعه کردم ولی یکی از دکترها گفت که "این گوش درمان ندارد"، و از همان موقع تا حالا دچار صدای صوتی بی پایان هستم که در گوشم همواره صدا می کند.

یک هفته به انتقال ما به ایران در شهریور 1369 مانده بود که سازمان صلیب سرخ جهانی، برای ثبت نام ما به اردوگاه صلاح الدین ایوبی آمدند و کار ثبت نام ما انجام گردید، و در هشت شهریور 1369 در مینودشت به خانواده ام پیوستم.

[1] - "جنگ ایران و عراق یا جنگ هشت‌ساله که در ایران با نام جنگ تحمیلی و دفاع مقدس نیز شناخته می‌شود و در بسیاری از منابع عربی و بعضی منابع غربی از آن با عنوان جنگ اول خلیج یاد شده‌است که در زمان صدام حسین در عراق با نام قادسیه صدام از آن یاد می‌شد، طولانی‌ترین جنگ متعارف در قرن بیستم میلادی و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود که نزدیک به هشت سال به طول انجامید. جنگ به صورت رسمی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ برابر ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ با حمله عراق به ایران آغاز شد. در این روز درگیری‌های پراکنده مرزی دو کشور با یورش هم‌زمان نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران و تهاجم نیروی زمینی این کشور در تمام مرزها به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد، هرچند مقامات عراقی معتقد بودند که جنگ از ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ برابر با ۴ سپتامبر ۱۹۸۰ با حملات توپخانه‌ای ایران به شهرهای مرزی عراق آغاز شده‌است. این جنگ در نهایت پس از حدود ۸ سال در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتش‌بس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات انسانی از هر دوطرف و ۱۱۹۰ میلیارد دلار خسارات به دو کشور خاتمه یافت. مبادله اسیران جنگی بین دو کشور از سال ۱۳۶۹ آغاز شد. ایران آخرین گروه از اسرای جنگی عراقی را در سال ۱۳۸۱ به عراق تحویل داد."

[2] - روزنامه "جهان صنعت" در روز یک شنبه 23 مرداد 1401 گزارش داد که : جمعیت زیر خط فقر در زمان انقلاب ۲۰ درصد بود، الان ۶۰ درصد است، این روزنامه با انتشار گزارشی از سه برابر شدن نسبت جمعیتی فقرای ایران از زمان وقوع انقلاب بهمن ۵۷ خبر داد. این گزارش که با تیتر "نیم قرن اشتباه" نوشت "در سال ۱۳۵۷ حدود ۲۰ درصد از ایرانیان زیر خط فقر قرار داشتند اما این میزان در سال ۱۳۶۸ و پایان جنگ تحمیلی به حدود ۴۰ درصد رسید و در پایان قرن ۱۳ در سال ۱۴۰۰، میزان جمعیت زیر خط فقر به حدود ۵۲ درصد رسیده است. بر اساس این گزارش، در سال جاری حدود ۶۰ درصد از افراد جامعه در زیر خط فقر هستند و بخش عمده‌ای از آن‌ها زیر خط فلاکت قرار دارند." 

[3] - 26 مرداد ۱۳۶۹ نخستین گروه از آزادگان پس از سال ها اسارت به میهن مان بازگشتند.

[4]عملیات کربلای ۵ عملیاتی نظامی تهاجمی از سوی نیروهای مسلح ایران، علیه نیروی زمینی عراق، در جریان جنگ ایران و عراق است. این عملیات، ششمین عملیات نیروهای نظامی ایران برای فتح بصره است، که شدیدترین نبرد تاریخ جنگ ایران و عراق محسوب می‌شود. نیروهای ایرانی عملیات را در محور شلمچه به منطقه‌ای موسوم به کانال ماهی، به صورت گسترده در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۶۵ با فرماندهی سپاه پاسداران آغاز کردند. عملیات کربلای ۵ با فاصله ۱۵ روز پس از عملیات کربلای ۴ انجام شد. این عملیات، پرهزینه‌ترین و پرتلفات‌ترین عملیات این جنگ بود و از آن به‌عنوان آغازی بر پایان جنگ ایران و عراق یاد می‌شود.  در نتیجه این عملیات، نیروهای نظامی ایران اگرچه از دستیابی به هدف اصلی عملیات، یعنی تسخیر شهر بصره بازماندند، اما با این حال توانستند حدود ۱۵۰ کیلومتر مربع از منطقه اشغال‌شده شلمچه را آزاد و قسمت‌هایی از جنوب عراق را نیز به تصرف خود درآورند. در انتهای عملیات کربلای ۵ خطوط پدافندی ایران در نزدیکی پتروشیمی عراق ایجاد شد. از این عملیات به‌عنوان عملیات محاصره بصره نیز نام می‌برند.

[5] - در کشور عراق مجموعا بیش از 20 محل نگهداری اسرا برای اسرای ایرانی تشکیل شده بود و در واقع با کمترین امکانات رزمندگان ایرانی که در جریان هشت سال جنگ تحمیلی به اسارت درآمده بودند، دوران سخت اسارت خود را در آنجا به سر می‌بردند. به غیر از زندان‌هایی همچون زندان "الرشید" که در یک منطقه بزرگی از بغداد قرار داشت و مجموعه بیمارستان، پادگان و زندان را در کنار هم جای داده بود و زندان "ابوغریب" که در نزدیکی بغداد بوده و بیشتر درجه داران نظامی در آنجا اسیر بودند، مابقی محل‌های نگهداری در قالب اردوگاه بود. که شرح فیزیکی فضای این اردوگاه‌ها و ساختار آن‌ها خود یکی از اجزای مهم اسارت را برای آزادگان می‌سازد. بسیاری از خصوصیات و توصیف این اردوگاه‌ها در "شرح قفص" عنوان شده و شرح داده شده است. اردوگاه‌های محل نگهداری اسرای ایرانی در عراق عمدتاً در سه منطقه یا سه شهر وجود داشت. که این سه منطقه عبارتند از:

1- استان الانبار به مرکزیت شهر رمادی در مرز اردون و سوریه که تعداد 16 اردوگاه در این استان بود. این اردوگاه‌‌ها در پادگان 14 رمضان ارتش عراق که یکی از بزرگ‌ترین پادگان‌های خاورمیانه است.اولین اردوگاه در این پادگان به نام رمادی 1 در سال اول جنگ تشکیل شد. این اردوگاه تشکیل شده بود از 20 بند، هر بند 8 آسایشگاه که در زمان‌های مختلف تعداد نفرات هر آسایشگاه از 50 نفر تا 80 نفر در حال تغییر بود.

2- استان نینوا به مرکزیت موصل هم مرز با سوریه که 4 اردوگاه در آنجا بوده است. 4 اردوگاه موصل 1، 2، 3، و 4 که موصل 3 کوچک‌ترین و موصل 1 بزرگ‌ترین بودند. تعداد آسایشگاه‌های کل این اردوگاه‌ها 62 بوده که تعداد نفرات هر آسایشگاه از 100 تا 150 نفر بودند. اسرای این 2 استان توسط صلیب‌سرخ بازدید شده بودند.

3- استان صلاح‌الدین به مرکزیت شهر تکریت(پس از سقوط صدام، سامرا مرکزیت این استان شد).

تقریباً از همه ادیان و مذاهب موجود در ایران در میان اسرا وجود داشته است. بیشترین دوران اسارت مربوط به 2 نفر به نام سرلشکر خلبان شهید حسین لشگری و محمد دبات به مدت بیش از 18 سال و کمترین دوره اسارت عمدتاً 24 ماه است. گرچه استثناتی به صورت 1 ساله هم داریم. در همه اردوگاه‌ها مطلقاً وسایلی مانند کولر، یخچال، دستشویی و توالت (درون آسایشگاه)، آب لوله‌کشی، وسایل گرمایشی و ... به هیچ وجه موجود نبود. لوازم شخصی که به عنوان مایحتاج زندگی به اسرا می‌دادند شامل دو عدد پتوی سربازی، نصف پتو به عنوان زیرانداز، یک کیسه انفرادی خالی، یک جفت دمپایی، یک جفت جوراب، یک جفت لباس زیر و لباس زردرنگ سالی یک بار که عمدتاً پاره می‌شدند و پینه می‌بستند.  در بعضی از اردوگاه‌ها در تمام دوره اسارت آزادگان ایرانی، صبحانه سوپی بود به نام شوربا که تشکیل شده بود از آب و دل عدس که در مواقع زیادی رقیق بود. و در بعضی اردوگاه‌ها شام هم نبوده و فقط دو وعده در روز بود. با نسبت بسیار کم به گونه‌ای که در دوران اسارت هیچ اقلام غذایی مانند پنیر، کره، تخم‌مرغ، مربا و ... به چشم دیده نشد. اردوگاه‌های رمادی تماماً در دو طبقه با حفاظ سیم خاردار حلقوی عرض 20 متر و ارتفاع 20 متر بود. اردوگاه‌های موصل قلعه بوده که ارتفاع دیوارهای اطراف قلعه 12 متر می‌رسید بعضی اسرا بخشی از آسمان را می‌دیدند. اردوگا‌ه‌های تکریت هم مانند رمادی بودند.

[6]شهر تکریت مرکز استان صلاح الدین می‌شود.  صلاح الدین برگرفته از نام صلاح الدین ایوبی متولد ۵۳۲ ــ ه . ق ( سردار مسلمان جنگهای صلیبی) است این استان در ساحل راست رود دجله  واقع و شهر تکریت در فاصله ۱۸۰ کیلومتری شمال بغداد قرار دارد. شهر مقدس سامرا در میانه راه بغداد ـ تکریت واقع و تا بغداد ۱۲۰کیلومتر و تا تکریت حدواً ۵۵  کیلومتر فاصله است . از نظر وضعیت آب و هوایی زمستانهای سرد و مرطوب و تابستانهای گرم و خشک دارد. میانگین دما از ۳۶ درجه در تابستان و ۶ ـ ۷ در زمستان متغیر است. از آنجا که روستای اَلْاوجا زادگاه صدام در این شهر واقع شده به وی صدام تکریتی هم گفته می‌شود.  با توجه به موقعیت تکریت در زمان جنگ تحمیلی چند لشکر عراق برای دسترسی به محورهای مواصلاتی مناطق شمالی و جنوبی عراق در آنجا مستقر می‌شوند.  پس از سقوط صدام در تقسیمات جدید ، شهر مقدس سامرا به عنوان مرکز استان صلاح الدین انتخاب می‌گردد. اردوگاه ۱۱ در وسط پادگانی واقع شده که بر اساس شنیده‌ها بزرگترین پادگان خاورمیانه از نظر وسعت لقب گرفته است .  پادگان ، واقع در بیابانی برهوت بدون هیچ گونه رویشی و فاقد هرگونه پستی و بلندی است و از نظر آب و هوایی خشن تر از شهر تکریت.  اسرای قبل از این در ده اردوگاه طبق روال معمول تحویل صلیب سرخ جهانی می شوند و اردوگاه ۱۱ نیز بر همین روال نامگذاری لکن از این تاریخ به بعد همه اسرای جدید بصورت مخفیانه نگهداری می‌شوند. از جمله علل نگهداری مخفیانه اسرا، عدم پاسخویی رژیم به مجامع جهانی در قبال وضعیت بهداشتی و امکانات ناچیز و خصوصا شکنجه اسرا و همچنان که قبلا ذکر شد ایجاد فشار روانی روی خانواده های اسرا و در نتیجه فشار بر نظام اسلامی .

[7] - این حال عجیب را یک بار دیگر هم بعد از اسارت تجربه کردم، و آن زمانی بود که داخل مغازه احساس کردم قفسه سینه ام دردناک و سوزناک است، لذا مغازه را ترک کردم و سوار اتومبیل شدم و به سوی خانه در حرکت بودم، که حالم خراب شد و احساس کردم روح از بدنم در حال خروج است، در اینجا بود که باز این حال به من دست داد، فکر کنم این حال به کسانی دست می دهند که مرگ را انتقال به یک دنیای بهتر می داند، در این حال است که این چنین خوشحال و راضی هستند و وحشت و... بر آنان مستولی می شود،

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

کدام مقدمند؟ قانون یا مردم

"قوانین برای مردم وضع شده اند و نه مردم برای قوانین"

در سالروز کودتای 28 مرداد و بر اندازی دولت مردمی ایران

یاد دکتر محمد مصدق گرامی باد

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

 

مقدمه مترجم (سایت یادداشت های بی مخاطب) :

چه خون ها، ویرانی ها، اختلافات، درگیری هایی که هرگز لازم نبود، رخ دهند، اگر انسان ها به اعتقادات دیگران احترام می گزاردند، و خود را حق مطلق نمی انگاشتند، و تنها حق را با خود قرین و همراه نمی دانستند، و در صورت احساس توهین، جسارت و یا نقد و مخالفت با اعتقاد خود، صبر و متانت پیشه کرده، با این امر، برخوردی خارج از روند احساسی، و بلکه با لحاظ منطق، انسانیت و... می داشتند، خود را وکیل مدافع حق و حقوق خداوند و یا خدایان نمی دانستند، و استیفای این حق را به صاحب حق، و خود خداوند می سپردند، در آن شرایط بود که جامعه انسانی امن تر، و مناسب تر برای زندگی خلق الله بود، و بسیاری از گرفتاری های کنونی بشر، در این دنیای بی رحم کنونی، هرگز شاید اتفاق نمی افتاد و اکنون نبود.

وقتی یک جوان پرشور و به انگیزش در آمده ی "مسلمان"، به خود این اجازه را می دهد، که در قلب دنیای متکثر، سکولار، و بهشت فعالیت رسانه های جور واجور اجتماعی، و البته با اکثریت قاطع ساکنان مسیحی، یعنی در نیویورک، و در یک نشست ادبی، مقابل چشم بسیاری از اصحاب ادب و فرهنگ، که گرد هم آمده اند، تا از ادب، ادبیات و قلم بشنوند، چاقوی خود را از غلاف بیرون می کشد، و نویسنده مشهور مسلمان زاده و هندی تبار، اهل انگستان را، آن هم در امریکا، به خاطر آنچه که او (خوب یا بد) نگاشته، به قصد کُشت، با چاقو مورد حمله و جراحت قرار می دهد، از سرهای داغ دیگر این چنینی، که در دیگ جوشان اعتقادات افراطی مذهبی هندوها، در هند غلیان داده، و جوشانده و برانگیخته می شوند، تا غیرت دینی بالایی از خود نشان داده، از حد و حدود مقدسات دینی و اعتقادی و خدایان پر تعداد خود دفاع کنند و... چه انتظاری غیر از این می توان داشت، که کرده و می کنند؟!!

چگونه می توان انتظار داشت که جمعیت هندوی متعصب به جوشش در آورده شده، که هر روزه خطر اقلیت مسلمان و...، توسط روحانیون هندو، به آنان گوشزد می شود، و احساسات آنان علیه خطر مسلمانان و اعتقادات شان به غلیان در می آید، که "آی! بشتابید، که به خدا، مقدسات، سرزمین و فرهنگ تان جسارت و حمله می کنند و..."، انتظار داشت که با افراد اقلیت مسلمانِ بی دفاع در بین خود، از راه مدارا و رحم و شفقت برخورد کنند،

از این سو نیز، وقتی فعالین در جامعه اسلامی نیز مدارا و تسامح و تساهل خود را در جامعه ایی که خود در اکثریت هستند، با دگر اندیشان و دگر باشان به کناری نهاده، با افرادی از این دست، در بین خود، و حتی در سرزمین دیگران، این چنین برخورد می کنند، در چنین شرایطی چرا آن جوانان هندو که در اکثریت جمعیتی خود، احساس قدرت، غرور و غیرت دینی (چون ما و بلکه بیشتر) می کند، باید به منزل و زندگی مسلمانی که در اقلیت قرار دارد، و متهم به حمله به مقدسات و خدایان اوست، با دیده ترحم و احترام نگاه کند، حد و حدود آنان را نگه داشته، در حالی که متهم به حمله به اعتقادات بهتر از جان او! هستند؟!!

بله این دور باطلی از نزاع و اختلاف خشونتبار مذهبی است که اگر همه گیرتر و عمومی تر شود، همه از آن متضرر می شوند، قربانی و قربان کننده، هر دو بازنده این صحنه جرم و جنایت خواهند بود. وقتی تجربه زندگی مسالمت آمیز، و آکنده از تحمل، مدارا، تسامح و تساهل و...، در اجتماع بشری، که از سوی بزرگان ادب و اخلاق، تاکید و اهمیت آن گوشزد شده است، از سوی معتقدین مدعی به ادیان، نادیده گرفته می شود، به مفاد بندهای حقوق بشر، و حد و حدود آزادی بیان، تحمل اهل مذاهب و تفکرات متنوع دیگران، وقعی نمی نهیم، و در کنار آن تقویت اخلاق انسانی نیز صورت نمی گیرد، تا برای رعایت حقوق دیگران، و تمکین به حق و حقوق شهروندی خلق الله، و از جمله حق مخالف و موافق، اعتقادی نباشد، و آن را مقدس نشماریم، و...، اینجاست که این نابهنجاری ها، خود را در جامعه بشری نشان می دهد، و گرد تاثر و غم را، از بی کسی ها، بی رحمی ها، بی دفاع مانده ها و... بر چهره هر انسانی، از این مظلومیت های می نشاند.

حال به یک خبر دردناک از جامع با اکثریت هندو بشنویم، که شنیدنش، برای هر انسان آزاده ایی، سخت و ناگوار است، اما برای افراد بر ساحل امن نشسته، و در اکثریت، که برای هر مخالف فکری و عملی خود "هل من مبارز" می طلبند، و رجز مبارزه خونین و خشونت بار می خوانند، شاید مفید باشد، تا کمی بر آتش افراط خود آب اخلاق، مدارا، مصلحت، تسامح و تساهل دینی، انسانیت و... بپاشند :

مادیاپرادش:

فعالین هندوتوا، به خاطر یک پست فیس بوکی، به منزل پست نویس و خویشاوندانش حمله،

و آن را ویران و اموال شان را به تاراج و غارت بردند

خواسته مردانی برای حمله به این محل مسکونی، موقعی بالا گرفت، که او متهم به نوشتن یک پست فیس بوکی علیه یکی از شخصیت های مقدس هندوها گردید، وقتی تجمع این مردم در مقابل پاسگاه پلیس، با عدم اعتنای پلیس مواجه شد، جمعیت عصبانی خودسرانه حکم را داده، و خود آنرا همان زمان اجرا کردند، و به محل سکونت آنان حمله کردند، و آن را غارت و ویران کردند.

11 ساعت قبل

بوپال [1] : نزدیک به صد مرد، متعلق به گروه های هندوتوا، [2] روز چهارشنبه 16 اگوست 2022 (26 مرداد ماه 1401)، به سه واحد مسکونی متعلق به سه خانواده مسلمان در ایالت مادیا پرادش حمله کرده، ضمن غارت و چپاول دارایی آنان، این منازل را ویران کردند، این اقدام موقعی صورت گرفت که یکی از اقوام آنان، متهم به نوشتن پست فیس بوکی، و حمله و توهین به یکی از الهه های مقدس هندوها گردید.

این پست فیس بوکی توسط بیت الغدیر [3] نوشته شد که در همان روز توسط پلیس دستگیر گردید، این واقعه، به طرز عجیبی، فضای شهر دانپوری [4] و بخش شهدول [5] را در ایالت مادیاپرادش متشنج کرده است.

این افراد (حمله کنندگان) آموخته اند که، در صورت عدم اقدام مقتضی و مناسب مقامات شهری و کشوری، وظیفه خود را به موقع انجام داده و برای ویرانی [6] منزل غدیر، بعد از دستگیری اش، خود راسا اقدام کنند. این اعتراض در میدان اصلی شهر شکل گرفت و همانجا، فراخوان جمعیت برای ویرانی منزل غدیر، اعلام، و جمعیت برای به انجام رساندش به حرکت در آمدند.

جمعیتی بیشتر از 90 نفر از افراد وابسته به راستگرایان افراطی مذهبی هندو، که به خاطر سخنانی که از سوی غدیر علیه یکی از خدایان مقدس هندو در فیس بوک در تاریخ 16 اگوست منتشر شد، به منزل او، و دو تن از خویشاوندانش، که در مجاورت منزلش ساخته شده بودند،حمله کرده، اموال این سه خانه را به غارت و چپاول برده، و آنان را ویران کردند. این اقدام وقتی صورت گرفت که مسئولین منطقه شهدول، بعد از دستگیری غدیر، از انجام درخواست دیگر معترضین مبنی بر ویرانی منزلش، خودداری ورزیده، و به این درخواست معترضین توجهی نکردند.

بر حسب گزارش پلیس، غدیر ساکن بخش قدیم شهر دنپوری، در صبح چهارشنبه 16 آگوست 2022 یک پست ستیزه جویانه علیه یکی از الهه های هندو، در فیس بوک منتشر می کند،  که این پست همچون ویروسی به گروهی از افراد متعلق به گروه های هندوتوا منتقل شده، و یک گروه از آنان، در مقابل پاسگاه پلیس دنپوری تجمع کرده، و شکوائیه ایی کتبی، همانروز بعد از ظهر، علیه این اقدام نوشته، و خواهان برخورد شدید با عامل این اقدام، به خاطر "جریحه دار کردن احساسات مذهبی" [7] خود می شوند.

بر اساس این شکواییه که به قلم آنیل سینگ سنگار [8] (38 ساله) نگاشته شده، که بر اساس پروفایل فیس بوکی شاکی، او از افراد متعلق به "گروه خدمت گذاران ملی" (RSS) [9]  است که بر اساس همین شکایتنامه نیز، پلیس طبق بندهای 153-A (اتهام گسترش دشمنی بین گروه های مذهبی، قومی، نژادی، محل سکونت، تولد، زبان و... و اقدامات ویرانگر و برهم زننده نظم و تناسب اجتماعی) [10] و همچنین ماده قانون 295-A قانون سراسری هند (اقدامات سنجیده و تنفر برانگیز، که با حمله و توهین به مذهب و اعتقادات مذهبی هر طبقه ایی، احساسات آنان را جریحه دار کرده) [11] و همچنین بند 66-A قانون مربوط به تکنولوژی اطلاعات، به زودی توسط پلیس، در همان روز، اقدام به دستگیری غدیر نموده است.

معاون سر بازرس پلیس شهدول آقای موکش ویشای [12] به رسانه وایر به صورت تلفنی عنوان داشت : "به دنبال این پست جنجال برانگیز، سریع و به موقع پرونده ایی توسط پلیس تشکیل، و اتهام متوجه متهم گردید". وی اضافه نمود که پلیس خواستار اقدام سریع و اعمال شدید قانون سازمان امنیت ملی [13] ، علیه غدیر که بیشتر از شش پرونده، علیه وی در پاسگاه های مختلف پلیس در شهر شهدول ثبت شده است، گردید.

یکی از اقوام غدیر که خواست نامش محفوظ بماند اعلام داشت، حساب کاربری فیس بوکی که گفته می شود، این پست علیه یکی از الهه های هندو، از طریق آن منتشر شده است، از سال 2020 (دو سال پیش)، غیر فعال بوده. آخرین پستی که از این حساب کاربری نوشته شده مربوط به سال 2020 است. او ادامه داد که : "پلیس به خانواده اش اطلاع داده است که آی.پی پست جنجال برانگیز مذکور، با آی.پی حساب کاربری غدیر هماهنگ نیست. از این نظر با یک دسیسه و خدعه روبرو هستیم. ما به تحقیقات پلیس اطمینان داریم، و حقیقت به زودی روشن خواهد شد".

معاون سر بازرس پلیس موکش ویشای تایید کرد که غدیر توسط پلیس به خاطر این پست جنجال برانگیز، دیروز دستگیر شده است. اما در با این حال گروهی مشکل ساز به منزل غدیر و خویشاوندانش حمله کرده اند، پلیس علیه این افراد پرونده اتهامی تشکیل داده است. او ادامه داد که "شرایط تحت کنترل است".

پلیس اعلام داشت که ساعت ها بعد، یک گروه که بیشتر از صد نفرند، میدان اصلی شهر (میدان آزادی) را مسدود کرده، خواستار ویرانی منزل غدیر می شوند، در حالی که مسئولین در حال توصیه و توجیه این افراد به نظم و قانون هستند، گروهی مسلح به چماق و دیلم به خانه غدیر و دو خانه فامیل او که به این خانه چسبیده است، حمله و آن را ویران و غارت می کنند، که یکی از این خانه ها بر اساس فراخوان عمومی نخست وزیری هند [14] برای خانه دار شدن اقشار آسیب پذیر، به تازگی ساخته و تحویل شده است.

ویدئویی که مرتب در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود، نشان می دهد که مهاجمین منزل غدیر را ویران کرده اند، و سقف خانه های اطراف را نیز فرو آورده اند. شاهد عینی این حمله عنوان داشت که به دنبال نزدیک شدن این اجتماع از حمله کنندگان به سوی خانه غدیر، اعضای خانواده و همسایگانش، با حس این حمله، از محل منزل خود فرار کردند، بنابراین حمله کنندگان با فراغ بال به غارت جواهرات و پول و... موجود در منازل مذکور مشغول شده، اموال منزل را نیز به بیرون پرتاب کردند و...، شاهد عینی این واقعه عنوان داشت که این وقایع در حضور پرسنل پلیس رخ داد.

معاون کمیسر پلیس شهدول آقای ساغر به رسانه وایر عنوان داشت که : "تمام شهروندان حق اعتراض دارند، اما حمله به منزل اشخاص را نمی توانیم اجازه دهیم. قانون اعمال خواهد شد. به همین دلیل بازرس پلیس شهر دنپوری ناربات سینگ دوروه [15] ، از این امر ناراضی، و پرونده اتهامی علیه حمله کنندگان تشکیل شده است".

آقای ساغر ادامه داد که : پرچم حاکمیت قانون و نظم به حرکت در آورده شده، و بعلاوه مسئولین محلی با اعضای هر دو جامعه (هندو و مسلمان) در ارتباط هستند، تا از هر گونه واقعه جدید جلوگیری کنند، و امنیت تقویت و تحکیم شود".

بر اساس یک شکوائیه ممتاز بیگم، پلیس پرونده ایی برای 12 تن از افراد گروه هندوتوا با نام، و 50 تن دیگر از افراد که ناشناس و بدون نام می باشند، بر اساس بندهای 147، 148، 427، 452 و دیگر قوانین کمیسری پلیس هند، تشکیل داده، که تا کنون منجر به دستگیری هیچکدام از متهمین نگردیده است.   

منبع : https://thewire.in/communalism/madhya-pradesh-hindutva-baidul-kadir-post-ransack

 

[1] - Bhopal مرکز ایالت مادیا پرادش هند، این ایالت یکی از کانون های مبارزه گروه های هندویی با اقلیت مسلمان است،

[2] - هندوتوا فلسفه فکری بنیانگذاران گروه RSS است که گروه مادر از گروه های افراطی مذهبی هندوست که معتقد به حفظ فرهنگ و مذهب هندو در برابر هجوم فکری و فرهنگی دیگر فرهنگ ها و مذاهب وارداتی به هند از جمله اسلام، مسیحیت، یهود، پارسیان و... هستند، و در این راه معتقد به روش نازی ها در آلمان، برای برخورد با مخالفین خود در جامعه هند می باشند. این گروه های افراط گرای مذهبی اکنون قدرت را مرکز و بسیاری از ایالت های هند، تحت زعامت حزب BJP در دست دارند و نخست وزیر هند، آقای نارندرا مودی از اعضای RSS و این حزب می باشد.

[3] - Baidul Kadir

[4] - Dhanpuri

[5] - Shahdol

[6] - دولت وابسته به هندوهای متعصب مذهبی در حزب BJP، اخیرا در یک اقدام ابتکاری جدید، در مبارزه با فعالین اقلیت مسلمان، به جهت تنبیه و سرکوب آنان، منزل مسکونی آنان را، به بهانه های مختلف، از جمله خلاف های ساخت و ساز و... مورد حمله قرار داده و با وسایل سنگین، فی المجسل ویران می کند، این امر اکنون در بخش های مختلف این کشور رواج یافته، به طوری که فعالین اجتماعی هندو، و متعصب نیز در صورت عدم اقدام دولت، خود به صورت خودسر و آتش به اختیار، به این عمل ظالمانه دست می زنند.

[7] - ‘hurting religious sentiments.’

[8] - Anil Singh Sengar

[9] - the Rashtriya Swayamsevak Sangh گروه اصلی و سازمانی است که تجمعی از ملی گرایان مذهبی هندوست که به طرز آشکاری رهبران و بنیانگذاران این سازمان با الهام از نازی ها در آلمان خواهان پاکسازی هند از مذاهب وارداتی (مسلمانان، مسیحیان، یهودیان، پارسیان و...) بوده و معتقدند هندی های گول خورده و پیوسته به این مذاهب نیز باید به فرهنگ و مذهب هندوی خود باز گردند، وگرنه باید سرزمین پاک هندوها را ترک کنند و...، شاخه سیاسی این گروه ها BJP، بعد از مانورهای مذهبی و سیاسی ناشی از ویرانی مساجد مسلمانان و از جمله مسجد بابری، احساسات و رای هندوها را با خود همراه کرده و اکنون حاکمیت مرکزی و بسیاری از ایالت ها را در هند در دست دارد. این گروه مذهبی – سیاسی، گروهی پایه ایی با تندروهای مسلح هم بوده و شاخه روحانیت آن VHP بر معابد هندو و بخش روحانیت هندو تسلط دارد. بجرانگ دال گروه جوانان مسلح، اقدامات سطح خیابان را برای این گروه به انجام می رساند که کار حملات و... به اقلیت ها را سازمان داده و اجرا می کند، بخش های اقتصادی، صنعت، آموزش و... نیز هر کدام متولی خاص خود را دارند و برای این گروه مادر نقش آفرینی می کنند.

[10] - promoting enmity between different groups on grounds of religion, race, place of birth, residence, language, etc., and doing acts prejudicial to maintenance of harmony

[11] - Deliberate and malicious acts, intended to outrage religious feelings of any class by insulting its religion or religious beliefs

[12] - Mukesh Vaishya

[13] - National Security Act (NSA)

[14] - فراخوان ماموریت دولت هند برای خانه دار شدن افراد نیازمند (Pradhan Mantri Awas Yojana – Urban (PMAY-U)) در 25 ماه جون سال 2015 بر اساس کمبود مسکن در مناطق شهری، که شامل زاغه نشینان هم می شد، به مورد اجرا در آمد که دولت را موظف می کرد تا سال 2022 در هفتاد و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب هند (در سال 1947)، پایان یابد و یکی از این منازل طبق همین فرمان ساخته و تحویل این خانواده مسلمان شده بود، که به این وسیله ویران گردید.

[15] - Narbat Singh Dhurve

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

مقدمه مترجم (سایت یادداشت های بی مخاطب) :

این خود برتر بینی انسان هاست که به حاکمیت جامعه طبقاتی، در بین آنان منجر می شود، وقتی گروهی از آنان به لحاظ نژادی، مذهبی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... خود را از دیگر اعضای جامعه، خاص و برتر می بینند، دیگران را به طبقات اجتماعی تقسیم بندی کرده، آنان را در ذیل خود می بینند، برای آنان حد و حدود تعیین می کنند، و عبور کنندگان از این حد و حدود تعیین شده را، متجاوز، گنهکار و... و لایق مجازات و تنبیه خواهند دید، این ظالمانه ترین شکل قوانینی است که بر انسان ها سوار، و اجرایش به مرور حاکم و تحکیم می شود.

شکل گیری نظام طبقاتی، مخصوص هیچ جامعه ایی نیست، و برای مبتلا شدن به این گونه بلایای اجتماعی، نه مسلمان می شناسد، نه هندو، نه شیعه و نه سنی و... و هر ایدئولوژی را می تواند، در بر بگیرد، به طوری که در کمونیسم، که شاید جدیدترین شکل ایده پردازی علمی و اجتماعی و بشری است، طبقه کارگر، یا همان حاکمیت ایدئولوژیک حزبی کمونیست ها، برای خود یک طبقه خاص تعریف می کنند، و بر صدر می نشیند، و مشروعیت راهبری و بزرگی می یابند،

در اسلام نیز صاحبان علوم دینی، این نقش را برای خود تعریف می کنند، و طبقه مذکور علوم خود را، بر دیگر علوم تفوق داده، و اگر اسلام سیاسی نیز وارد کار شود که، حاکمیت خداوند را، منطقا و روایی از سوی خداوند، با واسطه هایی چند، به سوی خود منتقل کرده، و جانشین خداوند بر زمین می شوند؛ طالبان و... شاهد زنده آنان در جامعه امروزی اند، که به هیچ قائده و قانونی، الا معتقدات خود در تعیین حد و حدود مردم، قائل نمی باشند.

در جامعه زرتشتی پیش از اسلام نیز، جامعه مُغان (روحانیون زرتشتی)، همچون جامعه برهمن ها (جامعه روحانیون) در اجتماع هندوها، که برادران آریایی هم، تلقی می شوند، این نقش را برای خود قائل بوده اند، برهمنان جامعه هندو، خداوند و خالق این جهان (برهما) را به سان بدن انسانی تصور و تلقی کرده، جامعه روحانیت و برهمن، که ارباب معابد می باشند را، به سان سر این بدن در نظر گرفته، و طبقات دیگر این جامعه را ذیل این سر، که خود آنان می باشند، تعریف و دسته بندی می کنند،

این نظام ظالمانه طبقات اجتماعی، ابتدا توسط حاکمیت سلسله مسلمانان بر هند، و بعد به همت انگلیسی هایی، که سلطه خود را بر هند گسترش دادند، تضعیف شد، و بعد از پیروزی انقلاب هند، علیه سلطه بریتانیا در سال 1947 (1326 خورشیدی) به رهبری مهاتما گاندی، و تاسیس جمهوری متکثر و سوسیالیستی هند، و تصویب قانون اساسی این کشور در سال (1327) 1948، که توسط افرادی همچون بهیم رائو آِمبدکار [1] که خود از اعضای پایین ترین طبقات اجتماعی هندو محسوب می شد، تضعیف و بلکه ممنوع اعلام گردید،

اما هرگز از بین نرفت با روی کار آمدن و قدرت گیری حزب مردم هند (BJP)، که شاخه سیاسی، و نماینده طبقه بالای هندو، در صحنه سیاسی هند تلقی می گردند، روند بازگشت به فرهنگ هندو، و بالطبع احیای جامعه طبقاتی باستانی آنان، به نظر می رسد آغاز شده، و هر روز قدرت و سرعت بیشتری نیز به خود می گیرد.

نشانه های این احیا را در کشتار، و تنبیه جامعه طبقات پایین هندو، و متخلفین به قوانین فقهی هندو، توسط اعضای جامعه بالا، به رغم ممنوعیت اعمال چنین فرهنگی، در قانون اساسی و قوانین عادی هند، که همه را در برابر قانون، برابر می داند، بروز می کند، به طوری که در یک اتحاد نانوشته، حتی خون اقلیت های کشته شده توسط این طبقات بالا، در خلال تنبیهاتی که در نظر می گیرند، به راحتی هدر می رود و فریاد دادخواهی طبقات پایین، در پیچ و خم راهروهای دور و دراز دادگاه های هند، گم می شود، و به فراموشی می رود،

در این جامعه اگر یک فرد از اقلیتی اقدامی خلاق قانون انجام دهد، و احساسات مردم را جریحه دار کند، متخلّف به سرعت مجازات می شود، ولی اگر همان تخلّف از فردی از جامعه طبقات بالا، صورت پذیرد، پرونده در پیچ و خم طی مراحل اداری، استمهال گرفته، سال ها به درازا کشیده شده و مستهلک می شود، و یا حکمی ظالمانه دریافت می دارد.

ظالمانه ترین کیس در این زمینه در دو روز گذشته؛ اتفاق افتاد که یک کودک 9 ساله کلاس سوم، در یک دبستان، وابسته به یکی از معابد هندو، مرتکب خطای فقهی شد، و از کوزه ایی نوشید که متعلق، و در نظر گرفته شده برای روحانیون و طبقات بالای هندو بود، و به دلیل آلوده کردن این آبخوری به پلیدی های ناشی از تعلق به جامعه طبقات پایین! مورد ضرب و شتم معلم خود قرار گرفته، و از شدت جراحات در بیمارستان احمد آباد گجرات، مظلومانه جان داد.

ترجمه خبر این فاجعه تکان دهنده بدین شرح است :

مرگ پسر متعلق به جامعه دالیت، بعد از ضرب و شتم به وسیله معلم،

در مدرسه ایی در ایالت راجستان

خبرنگار بخش اجتماعی روزنامه هندو، جیپور، 14 اگوست 2022

او از کوزه آبی نوشیده بود، که برای مدرسین متعلق به طبقات بالا  [2] رزرو شده بود

پسر نه ساله متعلق به جامعه دالیت [3] روز شنبه [4] فوت کرد، او بعد از 24 روز که از زمان ضرب و شتم شدن به وسیله یک معلم در مدرسه اش، در بخش جلور [5] در ایالت راجستان به خاطر لمس کوزه آب نوشیدنی، در بیمارستان بستری بود، جان خود را از دست داد.

این پسر در شهر احمد آباد [6] - مرکز ایالت – در گجرات تحت مراقبت های پزشکی قرار داشت، و وقتی به این بیمارستان منتقل شد که پیش از این، به اقدامات درمانی پزشکانش در شهر های اودایپور [7] و جلور پاسخ مثبت نداده بود.

این واقع ناگوار در تاریخ 20 جولای 2022 در یک مدرسه غیر انتفاعی متعلق به معبد "سارسواتی ویدای مندیر" [8] در روستای سورانا [9] رخ داد، چرا که معلم او، چاهیل سینگ [10] در بین دانش آموزان کلاس سوم دبستان، یک استثنا قائل شد، و از ایندر مگوال [11] دانش آموز نه ساله متعلق به جامعه طبقات اجتماعی دالیت در بین هندوها، خواسته بود که هرگز به گوزه آبخوری خاصی در مدرسه دست نزده، و از آن آب ننوشد، [12]

آقای دیوا رام [13] پدر ایندر بر این اعتقاد است که آقای چاهیل سینگ به صورت خشن و ظالمانه ایی فرزندش را مورد ضرب و شتم قرار داده، و با توجه به نوع طبقه اجتماعی این کودک، به صورت بسیار ناگواری با او برخورد کرده است.

ایندر ابتدا به بیمارستانی در جلور و از آنجا به اودایپور اعزام می شود، پزشکان به درمان ضربات وارده بر اعصاب گوش او اقدام می کنند، وقتی شرایط این کودک بحرانی و خراب می شود، او را به شهر احمد آباد برای تحت درمان قرار گرفتن توسط متخصصین اعزام می کنند. تلاش پزشکان برای درمان افاقه نکرده و بدن ایندر به این درمان ها هم پاسخ مثبت نمی دهد، و در نهایت به علت جراحات داخلی، این پسر نه ساله دالیت به مرگ تسلیم می شود.

به دنبال این جریان، آقای دیو رام موارد را به پلیس گزارش می کند و پرونده ایی تحت ماده قانونی 302 قانون حقوقی هند (قتل)، و همچنین قانون حمایت از کاست های پایین و اعضای قبایل هند (جلوگیری از قتل و کشتار آنان)، در اداره پلیس تشکیل می دهد، آقای چاهیل سینگ اکنون تحت بازداشت قرار دارد و تا شنبه شب تحت بازجویی قرار داشت.

سربازرس پلیس شهر جلور آقای هارش واردان آگروال [14] ، که به روستای سورانا رفته، و با اعضای خانواده مقتول دیدار کرده است، عنوان داشت که "تحقیقات در حال انجام است و اتهام ضرب و شتم به خاطر مسایل طبقاتی، هنوز اثبات نشده است. مدرسه همچنین یک تانک بزرگ آب دارد که دانش آموزان و معلمین از همه طبقات از آب آن می نوشند" (از همین ابتدای کار پاک سازی متهم متعلق به طبقات بالای هندو، از اتهامات آغاز می شود).

آقای دیو رام گفته است که کوزه آب برای معلمین متعلق به طبقات بالا رزرو شده، و ایندر به اشتباه و به خاطر تشنگی، به این ظرف آب دست زده بود.

 بر اساس شکایت والدین مقتول و ثبت شده نزد پلیس، آقای سینگ به این امر تفهیم اتهام شده است.

دپارتمان آموزش و پرورش نیز بررسی های خود را پیرامون این موضوع آغاز کرده است، و رئیس بخش آموزش، کمیته تحقیقاتی را در این رابطه شکل داده است، که از این مدرسه بازدید خواهد داشت، و نتایج این تحقیق نیز به رئیس شورای بخش آموزش ابتدایی، آقای آشوک کمار دیو ارایه خواهد شد.

[1] - "بهیم راو رامجی آمبدکار زبان مراتیभीमराव रामजी आंबेडकर; (به انگلیسی: Bhimrao Ramji Ambedkar) متولد ۱۴ آوریل ۱۸۹۱ - درگذشته ۶ دسامبر ۱۹۵۶)، حقوق‌دان، اقتصاددان، سیاست‌مدار و اصلاح‌گر اجتماعی هندی است. او به باباصاحب مشهور است چراکه الهام‌بخش جنبش مدرن بودایی و کارزار مخالفت با تبعیض‌های اجتماعی علیه دالیتها (نجس‌ها) و همچنین حمایت از حقوق زنان و کارگران بوده‌است. او اولین وزیر قانون هند استقلال‌یافته و معمار اصلی قانون اساسی هند است."

[2] - higher castes

[3] - Dalit "دالیت به معنای زمین‌خورده یا ستم‌دیده در جنوب آسیا، نامی است که کسانی که در نظام طبقاتی آیین هندو، غیرقابل لمس یا نجس خوانده می‌شوند برای خود برگزیده‌اند. اگرچه این نام از قرن نوزدهم وجود داشته اما آمبدکار بود که این مفهوم را متداول کرد. دالیت‌ها از نظام چهار کاستی یا طبقه‌ای هندو حذف شده‌اند و در حقیقت آن‌ها دارای ورنه نیستند. آن‌ها برای خود ورنه پنجمی را شکل دادند که پانچاما خوانده می‌شود. در حالی که نامی که نظام طبقه‌ای برای آن‌ها در نظر گرفته، نجس است. دالیت همین‌طور به صورت عام، تمام قبایل و گروه‌هایی را که در طول تاریخ به علت‌های مختلف از جامعه مستثنی شده و از حقوق برابر برخوردار نبوده‌اند، دربرمی‌گیرد.پس از مهاجرت اقوام هندو-اروپایی آریایی به هند بومیان دراویدی تبار هند توسط آریایی ها نجس خوانده شدند و بومیان هند بر اساس نژاد به چندین طبقه تقسیم شدند آریایی ها خود را در طبقه برهمن و بومیان هند را در طبقه کارگر ها و دالیت ها یا نجس ها قرار داده و زبان دالیت ها تحت تاثیر آریایی ها به هندی تبدیل شدند. همچنین ارتباط نزدیکی بین نجس ها و کولی ها از منظر ژنتیکی وجود دارد."

[4] - شنبه 22 مرداد 1401 برابر 13 آگوست 2022

[5] - Jalore

[6] - Ahmedabad

[7] - Udaipur

[8] - Saraswati Vidya Mandir

[9] - Surana

[10] - Chhail Singh

[11] - Inder Meghwal

[12] - طبقات بالای هندو معتقدند که افراد وابسته به طبقات پایین، دارای پلیدی ها و نجاست هایی در وجود خود هستند که این نجاست ها، در اثر تماس با آنان به روح و جسم فرد هندو وارد می شود و او را نجس و ناپاک و پلید می کند، از این رو باید همواره فاصله لازم را از آنان رعایت کرد و کنار هم عبوری ایمن کنند و هرگز در ظروف همدیگر غذا نمی خورند و نمی نوشند، و حتی لمس آن مشکل ساز است، اگر تماسی حاصل شود، باید با پرداخت جریمه، مدتی خود را استحاله کنند تا ناپاکی ها از وجودشان خارج شود.

[13] - Deva Ram

[14] - Harsh Vardhan Agarwalla 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

سال گذشته در چنین روزهایی، نیروهای طالبان دوباره سیطره و سلطه مستبدانه و خشن خود را بر مردم مظلوم و رنج دیده افغانستان و باشندگان سرزمین متمدن و فرهنگ خیز خراسان باستان، تحمیل کردند، آنان با تمسک به نوعی تروریسم خشن و خونریز، از طریق انفجار، ترور، راه بندان، حمله و فرار، انتحار و کشتار، کوچ دادن اقلیت ها و... برای مدت ها حاکمیت جمهوری نوپای افغانستان و حامیان نظامی او، که از کل جهان برای حراست از این نهال نوپای دمکراسی و حاکمیت مردم بر خود، بعد از سرنگونی حکومت جابر و ظالم طالبان، گردهم آمده بودند را مورد حمله قرار داده، و در نهایت آنان را به نوعی مستهلک، و تسلیم سیاهی خود کردند، و ملت افغانستان در یک گیجی و تحیر به استقبال بخت ناکام خود رفتند.

طالبان در یک زد و بند سیاسی با قدرت های منطقه ایی و جهانی، به میزبانی اعراب خلیج فارس و همکاری و مشارکت موثر امریکایی ها (موسوم به مذاکرات دوحه)، نظام جمهوری متکی به رای و انتخابات سراسری در افغانستان را، به نظام خلافت طالبانی (و حاکمیت طبقه روحانیت وابسته به ایده خود) تبدیل، و "امارت اسلامی افغانستان" را به جای "جمهوری اسلامی افغانستان" بر کرسی حکمداری این کشورِ جنگ و دهشت زده نشادند، و پست انتخابی "ریاست جمهوری افغانستان" با حاکمیت "امیرالمومنین" انتصابی توسط دست های پشت پرده قدرت دخیل در ایجاد "امارت اسلامی افغانستان" جایگزین گردید، که هرگز روشن نیست این امیرالمومنین کیست و چگونه و با چه معیاری بدین جایگاه دست یافته است.

در این میان نیز مردم افغانستان حق حاکمیت بر خود را، از دست دادند، تعیین سرنوشت آنان به دست کسانی افتاد که به زور سلاح بر آنان مسلط شدند، بعلاوه از تمامی کمک های خیریه جهانی محروم شدند، و در گرسنگی و فلاکت و فقر و کمبود، توسط حاکمیت طالبان، و کمک کنندگان خارجی رها شدند. زنان از عرصه اجتماعی افغانستان دوباره طرد شده، بهار زندگی پر شور آنان، بعد از لمس آزادی و شکوه حضور در عرصه اجتماع، خزان شد، و از تحصیل در مدارس علوم جدید (بیشتر از کلاس ششم)، و کار و تاثیر گذاری، محروم گردیده، نوع خاصی از پوشش اجباری به آنان تحمیل شد،

و بسیاری از اندیشمندان، تکنوکرات ها، دانشمندان، نظامیان، قضات، اهل فن و صاحبان حرفه و تفکر و ثروت و... این کشور را ترک کرده، و راهی تبعیدی خود ناخواسته، ناشی از سلطه روحانیون مدارس علمیه آنسو و این سوی خط دیوراند، که به "طالبان" مشهورند، گردیده اند، این کشور اسیر رهبری شد که حتی در حاکمیت طالبان، از نشان دادن چهره او به رعایایش، از طریق تلویزیون هم دریغ می کنند، چه رسد به دسترسی به او، که مردم بتوانند، از ظلمی به او به شکایت بگویند، و شکواییه ببرند، که افراد در رکاب و مریدش، بر این مردم، هر روزه چه ها که روا نمی دارند.

اکنون بعد از یک سال که از 24 مرداد ماه 1400 (15 آگوست 2021) می گذرد، و طالبان آن را به عنوان روز "فتح کابل" و آغاز دوباره حاکمیت جور طالبانی، تعطیل عمومی اعلام کرده اند، روزها "عاشورا" و بزرگداشت "نوروز" و آغاز سال نو خورشیدی، از تعطیلات این مردم حذف گردید، و طالبان بدین وسیله چهره ضد فرهنگی، ضد ملی و ضد اقلیت های خود را آشکارتر کردند، زبان فارسی را که زبان بیش از نصف جمعیت افغانستان است را، از صحنه کشور پاک می کنند، و حتی در مناطق فارسی زبان تابلوها را به زبان پشتون (زبان اکثریت و رهبری طالبان) می نگارند، که تنها زبان یک قوم، از میان اقوام فراوان و متکثر این کشور است، و اکنون زبان پشتو به زبان حاکمیت، و تابلوها و مکاتبات اداری مبدل گردیده است.

زورگویی فرهنگی، زبانی، قومی، مذهبی، اعتقادی، نظامی و... از مشخصات این گروه مذهبی متعصب اسلامی است، که خود را طالبان علوم دینی اسلام می دانند، که رهبر و رهروان گروه طالبان به این زورگویی در دوره حاکمیت گذشته، و اکنون خود، مشهور بوده و هستند، و از این نظر است که عبد السلام حنفی (معاون اداری نخست وزیر طالبان) در سخنرانی رسمی مراسم روز فتح کابل در 24 مرداد ماه 1401 (در روز گذشته)، معترف می شود که "بعضی مردم این روز را روز سیاه می ‌نامند"، هر چند "این روز برای مجاهدین و ملت مجاهد روز افتخار" است.

ولی چه افتخاری؟! با آمدن این حاکمیت تحمیلی، که بر ترور، زورگویی و با تکیه بر اسلحه، و تحمیل مذهبی و فکری، فتح خود را صورت داد، همچنان مثل زمان مبارزه آنان، اقلیت ها در این کشور با ترور و بمب گذاری و انتحار کشته می شوند، نصف جمعیت این کشور یعنی زنان از حق کار و تحصیل و حضور اجتماعی محروم شده اند، اکثریت پارس زبان این کشور، به اقلیت تبدیل، و از حق فرهنگی و اجتماعی خود حتی داشتن تعطیلات نوروز هم محروم گردیدند. فقر و فلاکت به حدی رسیده است که مردم برای زنده ماندن و رفع گرسنگی، فرزندان خود را در بازار کنیزی و غلامی دارایان به فروش گذاشته اند و...

ولی چه حیف که این داستان غمبار برای یک "طالب" و طالب مسلکانی از این دست، مثل روضه ایی بدون گریه است، چرا که آنان تنها به اجرای احکام شریعت خود، دل خوشند، و کاری به این که بر سر خلق خدا چه می آید، ندارد. سلطه این تفکر بر خلق خدا، و روز تسلط آنان "روز سیاه" و حاکمیت شان تبلور گسترش سیاهی است، نه "روز افتخار"، تفاوت نمی کند شما از جمله باشندگان آن دیار لعن و نفرین شده باشی، یا شاهد بر این ظلم، این سیاهی است، نه افتخار و روشنی.

اما به نظر نمی رسد این مردم مظلوم اما شجاع و زنده، که روزگاری در مقابل ارتش متجاوز روس و ایدئولوژی مهاجم و مستبد کمونیسم بین الملل آنچنان ایستاد و آزاد شد، در مقابل این تحجر و بازگشت به سیاهی و تهاجم و استبداد نو، بنشیند و تماشا کند، هم زمان با جشن طالبان در کابل، به خاطر این فتح مسلحانه و خشن، کوه های سر فراز افغانستان صحنه حضور رزمندگانی است که برای رهایی از جان خود گذشته و می رزمند. آنان نیز چون دیگران، روزی رها خواهند شد، امیدوارم آن روز دیر نباشد، به امید رهایی تمام ملت های تحت سلطه منطقه از استکبار و استبداد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
توزیع بیش از ۴۷ هزار تن روغن مایع مسموم و تاریخ گذشته در دولت ابراهیم رئیسی توزیع بیش از ۴۷ هزار تن...
- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
ما تا با هم هستیم "پیروزیم" ✍️ رحیم قمیشی سیل امضاهایی که برای جلوگیری از اعدام توماج صالحی و اساس...