زندگانِ مرده، مثالِ افراد، جوامع، کشورها، تمدن ها و بلکه بشریتی است که به کالبدهایی نباتی تبدیل شده اند، که تنها نفس کشیدن شان، نشان از ادامه ی حیاتِ شان دارد، اما به واقع به سانِ مردگانی اند که تنها در زندگیِ نباتی خود غرقند، چراکه کاری نه برای خود، و نه برای دیگران، نمی توانند انجام دهند، در حالی که می اندیشند، می فهمند، می بینند، می شنوند، اما این توانایی ها به کارشان نمی آید، و واکنشی در خورِ دانسته ها و داشته های شان در پی ندارد، و در حوادث جاری، مثل بی فکرها، مثل انسان های خالی از روح، و مردار شده می مانند، ستبر، بی حس و بی حرکت.

افراد، احزاب، کشورها، تمدن ها، و حتی بشریتی که بی حس و ستبر گردیده، و به قول یکی از دوستان "قورباغه پز" [i] شده اند، و به سرانجامی مبتلایند، که کجی ها و کجمداری ها، سقوط ها و نزول ها، له شدن ها و از بین رفتن ها، ویرانی و به قهقرا رفتن ها، عقب ماندن و عقب ماندگی ها و... برایشان عمومیت یافته، و به روند و استانداردِ روزِ اجتماع شان تبدیل می شود، و در حالی که همه آنرا می بینند، اما دیگر حتی اراده و انگیزه ایی به اعتراضِ هم بدان وضع وجود نخواهند داشت، چه رسد به تصمیمی برای تکان خوردن و تغییر.

چنین افراد، جوامع و سیستم هایی به "قورباغه پز" شدگان، و یا گرفتار آمدگان در شکارگاه سوسمارهای کومودو [ii] می مانند، که شکارِ گرفتار آمده در تله ی سمِ دهان این سوسمارِ مخوف و بزرگ، در ابتدای شکار، توسط شکارچی کشته نمی شود، بلکه زنده نگاه داشته می شود، تا خود شاهد خورده شدنِ خود، توسط شکارچی باشند که در کمال خونسردی از او تناول خواهد کرد؛

و بدین ترتیب این شکارِ نگونبخت، تا پایان خورده شدنِ محتویاتِ این سفره ی شکار، زنده زنده تماشاگرِ شکارچی است که تیکه تیکه از بدنش را کنده، و می خورد. و او گاهی از درد، تکانی به خود می دهد، اما در ستبری و کم حسی، تاب و توانِ حرکتِ تغییر دهنده ایی را ندارد، لذا می ماند، و به زجری بی پایان تا مرگ، تن می دهد، منتظر می ماند تا بلکه شکارچی سیر شود، و از کندن اجزای بدنش دست بردارد، و یا بلکه خوش شانس باشد، و سوسمار بسیار گرسنه، و در خوردن واجد ولع و اشتیاق کافی باشد، تا بلکه سریع تر، لقمه لقمه اش کند و...، و این شرایطِ دردناکِ منتهی به مرگ محتوم، پایان پذیرد.   

این حکایت افراد و جوامع و سیستم هایی است که فقط از زنده بودنش، تنها نفس کشیدن، برایشان باقی مانده است، مردگانی زنده! که باقی قضایا را به شرایط امواجِ دریای زندگی سپرده اند، تا آنان را به هر سو که خواست، ببرد، تخته پاره ایی از کشتی هایی درهم شکسته و غرق شده ایی را می مانند، که امواج تعیین می کند که به کدام سو و چه مقدار برده شوند، آنان نقشی در جهت گیری و میزان حرکت خود ندارند، خالی از آزادیِ انتخابِ نوع و جهت حرکت، باری به هر جهتند، که زمانه بدانان، تحمیل می کند، که چه شوند و چه باشند.

دنیا در مقابل تجاوز روسیه به اوکراین، مثل یک شکار گرفتار آمده در بزاق سمی سوسمارِ کومودوِ کرملین نشین، این چنین شد، و این چنین رفتار کرد، بعضی در دنیا با این تجاوز کنار آمدند، بعضی بی طرف ایستادند، بعضی حتی در کنار متجاوز با اوکراینی ها جنگیدند، و به پوتین کمک کردند، برخی حتی او را در این تجاوز به خاک همسایه مشروع هم نامیدند! امروز اسراییل در غزه همان تجاوز را به نوعی دیگر تکرار می کند، کشتار و ویرانی بی نظیری به راه انداخته، و باز دنیا مثلِ انسان ها و جوامع قورباغه پز شده ایی، تماشاگر ویرانی و کشتارند؛

یا در افغانستانِ تحتِ سلطه ی تروریست های طالبانی، که یک ملت را به اسارتِ زورگویی، گرسنگی، تحجر، تجاوز، جزم اندیشی و... ملائیسم و ملی گرایی پشتونیسم گرفتار کرده اند، و دنیا، و البته ما! تماشگر ظلم و تجاوز و غارتِ مظلومانه یک ملت به غارت رفته ایم، و یا حتی بدتر از این، گاهی به نظر می رسد به تقویت تروریسم ناشی از صهیونیسم، طالبانیسم و ملیگرایی خونسرد و بیرحم روس هم، فکر می کنیم، یا با آنان همکاسه می شویم، و گاه خود را در کنار آنان، و از آنان، یا همسو، همسفره و یا همفکر آنان می یابیم! و...

و چرا دور برویم؟! همینجا در ایرانِ خود ما هم، کج روی ها کشور را فرا گرفته، ویرانی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، زیست محیطی و... فراگیر شده، و نابودی، کشور و ایرانیان را مورد تهدید جدی قرار داده است، و حتی گاهی ایران را در دو راهی بقا و نابودی می توان دید، و باز همه این را می بینند و قورباغه پز شده، تماشاگرند،

بعنوان نمونه می توان به دردهای اجتماعی روزگار خود اشاره کرد، همین پروژه غارت و چپاول جاری در کشور، در حالی که فسادی سیستماتیک، و برنامه ریزی شده، با شرکت طرف های چندگانه و فراگیرِ در باندهای قدرتمندِ فاسد جاریست، و جزیرهای فساد و چپاول، چون قلعه هایی با دیوارهای آهنین، مستحکمند، که این چنین بدون ترس و واهمه ایی، به غارت و چپاول پی در پی خود از ثروت ملی در ابعادی بسیار گسترده و بزرگ مشغولند، و کشور به عرصه تاخت و تاز "نااهلان" تبدیل شده، و چپاولگران به چنان قدرت و نفوذی در تمام ارکانِ تصمیم ساز، مجری، قانونگذار و ناظرِ کشور دست یافته اند که حتی می توانند پس از افشای خطر آفرینِ این فساد عظیم برای افشاگرانش، به کُل افکار عمومی دهن کجی نشان داده، بخشنامه کنند و دیگران را از سخن گفتن پیرامون این فسادِ فاش شده نیز بازدارند، [iii] 

حال چگونه باید به انتظار روشن شدن ابعاد، و افشای مسئولینِ کلان و با نفوذِ دخیل و در پس پرده ی بزرگترین فسادِ دبش [iv] کشف شده در تاریخ کشور نشست، فسادی که با رقمی نزدیک به چهار میلیارد دلار، آن هم به بهانه ایی ناچیزی، به نام "چای" ، از کشور و مردم ایران به غارت رفت و...،

خدایگان قدرتِ فساد و چپاول را چه دیدی! شاید باز دوباره، قدرتِ این هیولای هفت سرِ باندهای فاسدِ غارت و چپاول، غلبه یافت و باعث شد، مثل پرونده های غارت دیگری از این دست، یا کوچکتری همچون املاک نجومی شهرداری تهران، سیسمونی گیت، شاسی بلندهای مجلس اقلیت و...، به جای غارتگران بیت المالِ مردم، افشاگرانش را در انتها بلعیدند، و قربانی، و به مسلخ بردند!

[i] - اصطلاح "قورباغه پز شدن" در فرهنگ سیاسی به شگردی اطلاق می شود که از سوی باندهای قدرت حاکم، به اجرا در می آید تا ماندگاری خود را در قدرت، همیشگی و مورثی نمایند، برای این کار به خانه نشین کردن دیگر جریانات فعال در کشور نیاز دارند، تا نیروهای اجتماعی آنان را از عرصه کنشگری اخراج کرده خود تنها در عرصه قدرت بمانند؛ از این روست که مافیای قدرت به مرور زمان در روند یک کودتای خزنده، دیگران را با عناوین و روش های مختلف از عرصه کنشگری اخراج، و آنان را به نیروهایی غیر فعال تبدیل می کند، که تنها اسمی از نیروی اجتماعی را با خود یدک می کشند. روش قورباغه پز شدن به یک واقعیت زیستی در محیط زیست اشاره دارد، که وقتی آب های یک برکه به مرور گرم می شود، ابتدا قورباغه ها از این گرمی لذت هم می برند، و شاد و شنگول به این سو و آن سو می پرند، غافل از این که گرم کننده ی این برکه قصد کشتن و خوردن آنان را دارد، لذا در این فضای گرم خوب می جهند و سرگرم و شادند، اما مجری این راهبرد و مغز متفکرِ برنامه ریز این جریان، به مرور دمای آب را افزایش می دهد، و این افزایش به مرور قدرت تصمیم گیری و عمل را از قورباغه ها می گیرد، و آنها در فضای از اضطراب و بی عملی و بی حسی قرار می دهد و می مانند تا به مرور این گرما افزایش یافته و به بی حسی و در نهایت آبپز شدن تدریجی بدن آنان ختم شود، و روزی خواهد رسید که سرهای از آب بیرون مانده آنان شاهد بدن پخته ایی خواند بود که بی حرکت ایستاده و خورده می شود. این فرایند را در روند سیاسی با کودتای خزنده هم صورت می دهند و جامعه برخوردار از آزادی و تصمیم، روزی چشم باز می کند که در زنجیرهای بی نهایت سفت و متعددی گرفتار آمده، از یک انسان و جامعه آزاد، به یک برده مطیع و بی عمل تبدیل می گردد.

[ii] - کومودو سوسماری آدمخوار با طول 3 متر و وزنی نزدیک به 150 کیلوگرم، بزرگترین و خطرناک ترین سوسمار جهان است که تقریباً همه چیز خوار است و در هر وعده غذایی می‌تواند تا 80% وزن خود را ببلعد. کومودو اغلب مردار خوار است اما شکارچی قابل و با تکنیک شکار خاص نیز می باشد، که می تواند هر حیوانی را با سم دهان خود از پای درآورد. این سوسمار در هنگام شکار بدون حرکت در کمین می‌نشیند و به محض نزدیک شدن طعمه، یا به کمک پاهای قوی، چنگال ها و دندان های تیز خود او را از پا در می آورد و یا با بزاق سمی، او را مسموم می کند، این شکارچی خطرناک به حدی قدرتمند است که حتی اگر شکار از چنگ او فرار کند نیز بیش از یک روز عمر نخواهد کرد، چرا که بزاق دهان او حاوی 50 نوع باکتری سمّی است که وقتی وارد خون طعمه شد، او را در مدت 24 ساعت از پای در می‌آورد.

[iii] - نادر کریمی‌جونی: در یک اقدام پرسش‌برانگیز، شورای عالی امنیت ملی از مدیران رسانه‌ها درخواست کرده که از این پس در مورد فساد اقتصادی "چای دبش" مطلبی منتشر نکنید، چون این موضوع در حوزه و محدوده امنیت ملی کشور قرار گرفته است...

فتوای آقای خامنه ای: "برخورد با آقازادگان اگر به تضعیف نظام بیانجامد حرام است." گوینده این فتوا که در حال جهاد تببین فتوا هستند، آقای میرلوحی داماد آقای مهدوی کنی از دست اندرکاران دانشگاه امام صادق هستند. @Sahamnewsorg   https://t.me/sahamnewsorg/96830

[iv] - فساد مالی چای دبش نام یک پرونده فساد اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی ایران است که در دولت سیزدهم رخ داده است. رقم این اختلاس حدود ۳٫۴ میلیارد دلار (نزدیک به ۱۴۰ هزار میلیارد تومان در زمان اختلاس) است که از لحاظ مقیاس تا زمان خود در ایران بی‌سابقه بوده‌است. این فساد بزرگ‌ترین و سنگین‌ترین فساد مالی تاریخ جمهوری اسلامی ایران است. 

من محو خدایم و خدا آن منست

هر سوش مجوئید که در جان منست

سلطان منم و غلط نمایم بشما

گویم که کسی هست که سلطان منست

جلال الدین محمد بلخی 

در این نوشتار کوشش کرده ام بیشتر از واژه های پارسی سود جویم.

سپاسگذار خواهم بود اگر مرا به ناراستی هایش، بخشایشگر باشید.

هنگامه های سخت زندگی که فرا می رسند، رخساره های مان ناخودآگاه به سوی آسمان ها روانه اند، و در پایان کرانه های دور دست آسمانی، هستیِ زورمند و فراسوی جهانی، به نام خداوند را جستجو می کنند، چراکه بر این باوریم که او دستی بالاتر از تمام دست هایی را داراست، که در زمین در کارند، و می تواند دستی رسانده، و در پهنه های جانگداز زندگی ما، دگرگونی بخشد، او آخرین امید انسان درمانده است.

این روزها سرزمین های زیادی دچار کارزار، آشوب، دستبرد، گرسنگی، آوارگی، چیرگی و خونریزی اند، اگرچه همه ی چشم ها بسوی نبرد خونین و سنگدلانه گسترده بین فلسطین و اسراییل کشیده شده است، اما در همین روزها افغانستان، اوکراین، یمن، سومالی، سوریه، کردستان و... همه یا در کشتار گرفتارند، یا در آوارگی، گرسنگی و آشوب؛ اما به راستی در این گیر و دارهای هراس انگیز زندگیِ انسان، خدا کجاست؟! نهان ترین هستی، در این میان خدایی است که صدها میلیون انسان را در این کارزار هولناک می بیند، و به حال و روز تک تکِ آنان آگاه است، و مردم گرفتار در تمام دنیا چشم به یاری او دارند؛

اما راستینگی در این است که خداوندگاری که ما می شناسیم، بر آن نیست که در روش روامند در این دنیا دستی برده، چه روندهایی که انسان برای خود فراهم ساخته، و یا حتی روندی که انسان ناخواسته بدان گرفتار آمده است، او گرفتار آمدگان در زیر آوار زمین لرزه ها، ویرانی سیل ها، آتش سوزناک آتشفشان ها و... را هم رها می کند، تا بلکه انسان هایی دیگر، آستین بالا زده، از راه در رسند و به رهایی شان بشتابند، چه رسد به انسان هایی که در اثر جهانداری نادرست و کجکردار انسانی، گرفتار درد و رنج و ناامیدی شده و می شوند،

کارنامه گذشتگان نشان می دهد که خداوند به دست ها و چشم های رو به آسمان مانده ی و یاریخواه بیش از 45 میلیون انسان گریبانگیر مرگ و نیستی، و میلیون های انسان اسیر و آواره ی بیدادگاه بزرگ نبرد دوم جهانی هم، نگاهی نکرد، و آنان را در درد و آسیب های شان رها گذاشت، تا با زندگی و نیستی دردناک خود، رو در رو شوند، میلیون ها انسان بی پناه مانده و سرگردان، در مقابل یورش ملخ وار مغول و... نیز، دستی از آسمان ندیدند، و در درد و رنجِ چنین تاخت و تازی رها شدند، چه رسد به هزاران فلسطینی و اسراییلی که در این تاخت و تاز کشته شده، و می شوند، این شمارگان کشتار، در برابر کشتار نبرد های ایران و عراق، سوریه، اوکراین، یمن، افغانستان و... بسیار ناچیزند، هر چند یک کشته هم برای انسانیت بسیار است، اما در آن نبردها نیز، دستی آسمانی نیامد، و اگر هم آمد این همان دست های انسانی بودند، که گاه به یاری رسیدند، و آشوبی و بلوایی را خاموش کردند، و مردم بی پناهی را رهانیدند.

زندگی میلیارد ها نفر در همه گیری بیماری های ترسناک و گسترده، پریشان شد، همین "کوید 19" دنیا را شخم کرد، کُشت و یا به خاک سیاه نشاند، اما باز خداوندگار ما آگاه بود، و نشست و نگریست، و باز این همان ساز و کارهای انسانی بود که با ساخت واکسن و... آمدند و دست به کار شدند، و بر این روند غمبار لگام زدند، و تا اندازه ایی بر این بیماری و نشانه هایش افسار کشیدند و...،

این است که کارنامه گذشته انسان و خداوندگارش، که نشان می دهد، دارای خداوندگاری سخت نگرنده و آگاه هستیم، که ساز و کارهای ژرف نگرانه ایی برای آفرینش خود نگاشته، و پایدار و استوار ساخته است، و سپس انسان و دنیای آفریده شده اش را به حال خود رها کرده است، تا انسان خود چاره ایی بیندیشند و آن را سرپرستی کند، و درد و رنج زندگی خود را کاهش دهد، این است که خداوند، در پهنه های جانگداز انسانی، نهان دیده می شود و...،

این است که می بینیم، خداوندی هست و می بیند، و در دیدگاه ریزبین و درشت بین او، یک مردم در افغانستان نیم سده است که زیر چرخ های کشتار و غم له می شوند و رهاییگری از میان دست های آسمانی، میان ناله های سوزناک و رهایی خواه، آنان را در نمی یابد، برای رهایی آنان دستی بالا نمی زند، و امروز یک مردم همگی، کُرپان و پیشکش تخت فرمانروایی ملاهای طالبانی شده، و می شوند، طالبانی که پیش از این خود را رهاننده افغان های آسیب دیده از آشوب های بی پایان زمان مجاهدین افغان ابراز می کرد، و آمده بود تا آشوب های پس از پیروزی مجاهدین بر سپاه چنگ انداز روس را، پایان دهد، اما در پس پیروزی بر آشوب ها و نبردها، خود دگربار بیدادگری زورگو، و کشتار کننده ایی چیره دست شد، و زمانه ایی درازی از آشوب، خونریزی و بیداد و زورگویی را از سر گرفت، و خود آسیبی بی پایان بر جان و داشته های این مردمِ ستمدیده شدند، به اندازه ایی کشتار و درد و رنج بر این مردم روا داشته و می دارند که زمانه چنگ اندازی روس ها یک سو، و رنج و آوارگی و گرسنگی این مردم در زیر زمامداری بیدادگرانه طالبان هم سوی دیگر؛ امروز تمامیت خواهی و بیداد طالبانی ده ها میلیون انسانِ گرسنه بر جای گذاشته، و ده ها میلیون افغان را آواره، و راهی دیگر کشورها کرده است، و بزرگی و ارج، زندگی و فرهنگ این مردم بیداد دیده، را زیر نماد پرسشی بزرگ قرار داده است.

اوکراینی ها، زن و مرد، کودک و بزرگسال، هر روز بمباران می شوند، و نبرد بین یک سپاه کوچک (اوکراین)، با بزرگترین ارتش دنیا (روسیه) مدت هاست که جریان دارد و آنان یا آواره اند، و یا در نبرد و ستیز با چنگ اندازی سنگدل و آهنین دست، دست و پنجه نرم می کنند؛ یمنی ها فراموش شده ترین سرزمین و مردم، میان آسیا و افریقا هستند، و هرچه بر سر این مردم بیاید، نادیده گرفته می شود، نوای پر دردشان، حتی شنیده هم نمی شود، زیرا آنها پیوندی با دنیا ندارند، که فن آوری های نوین، نوای تلخ سر داده از دل های رنج دیده اشان را با خود به دور دست ها برده، و پیش چشم اهل دل آورده، آنان، آنرا ببینند و بشنوند و دستی برای یاری و رهایی آنان دراز کنند؛

سوری ها میان گاز انبر یک خودکامگی ادامه دار تا پایان عمر، هراس انگیز و با منش چپگرای بعثی، از یک سو، و گمانِ زمامداری اپوزیسیون اسلامگرای سنگدل داعشی و... از سوی دیگر، گرفتار آمده اند، بودن در زیر هر یک از این دو شکل زورمدار سنگدل، جز زیان و نابودیِ بزرگی و ارج انسانی، و رهایی آنها، چیزی در بر نخواهد داشت.

کُردها در چنبره کشورهای گرداگرد خود گرفتارند، و همواره در ترس و دلهره ی نبرد و نیستی پاغوشیده اند (غوطه ورند)، گروه های چپگرای رهاییبخش کُرد، که امروز به نام مردم کرد نبرد می کنند هم، اگر کامیاب شوند و زمامداری در دست گیرند، باز مشخص نیست چه خودکامگی هراس افکنی را، خود ایجاد خواهند کرد، چپگرایی، خودکامگی و تمامیت خواهی در خود دارد، و کردها دهه هاست در چنین سامان دردناکی گرفتارند، و آینده ی هراس انگیز این چنینی هم در پیش رو دارند، میان تاخت و تاز اسلامگرایان سنگدلِ هراس افکنِ خالی از منش انسانی چون داعش و... و زمامداری نژادپرست، و یا فرماندهان خودکامه در همسایگی خود گیر کرده اند، و به خاطر زبان و فرهنگ ناهمگون شان، همواره در کشتار، ناآرامی و... نگه داشته می شوند.

در این بین فریاد دادخواهی مردم ستمدیده که در این جایگاه های هولناک زندگی می کنند، به هیچ جایی نمی رسد، بی گمان برگی از درختی نمی افتد، مگر اینکه خداوندگارمان از آن آگاه است، اما این آگاهی خداوند، شاید در دنیایی دیگر به پاداش و آزاری و شکنجه ایی برای بیداد دیدگان و بیداد کنندگان پایان گیرد، اما در این دنیا، جنبش شایسته ی دیداری، از دست های زورمدارِ خداوندی دیده نمی شود، تا به دگرگونیِ روندِ درد و رنج انسان، ره گیرد، دردی کاهش یابد، بیدادی پایان پذیرد و...

اما راه رهایی چیست و در کجاست؟!

آنچه می ماند دو چیز است که می تواند رهایی بخش باشد، یکی ندای درونی در اندرون انسان پاک، و دیگری منش انسانی، که با هم انسانیت ساز می شوند، اگر انسان ها را، از راه این دو نیروی درونی بتوان مهار کرد، دیگر برونداد هایی همچون آنچه که از ستیز و کشتار و چپاول و... که دیده می شود، دیگر دیده نخواهند شد، ورنه همچنان چشم ها و رخسارهای انسانیِ رو به آسمان، خواهند ماند، و چشمداشت برای رهایی دهندگان فراسو زمینی، درازتر از آنی است که بتوان فکر کرد.

کارنامه در دسترسِ گذشته ی خدایی کردنِ خداوندگار ما، نشان می دهد که او خدایی است برای پرستش، که می توان او را در کنار خود دید، با او درد دل کرد، می توان در برابر او به نیایش نشست و خود را سبک نمود، می توان از او چاره جُست، و در پیگیری دریافت کمکش، امید از دست نداد، می توان با او به راز و نیاز نشست و مدت ها گریست، و سبک شد، و دردها و زخم های پاره پاره درونی را چندی درمان نمود و... اما آنچه انسان را در کوتاه ترین زمان، رهایی خواهد داد، ندایی درونی است که او را بر دادگری و درستی و راستی، و منش انسانی فرا می خواند، که باید این دو نیرو را در دل فرزندان، و همچنین خود، نیرومند ساخت، و بدین راستی و درستی، در زندگی خود و دیگران، دگرگونی ایجاد نمود، و راه دگرگونی در نهشت (وضع) انسان را، به او آموخت، تا با پشت گرمی بر این نیروی درونی، که بدآن "رسول باطن" می گویند، دنیایی بهتر را، در پس این سنگدلی ها و بیدادگری ها شکل داد، و دنیا را پر از آرامش و آسایش ساخت. 

فتیله جنگ ها را، جنگ سالاران، و جنگ طلبان درست و یا نادرست روشن می کنند، و ملت هایی که در تصمیمِ آغاز و پایان این جنگ ها هیچ نقشی ندارند، ناگزیر، و هاج و واج، گوش و چشم هایشان را به اخبار رسانه ها می سپارند، و در کشاکش قدرتنمایی و وزنکشی صاحبان صحنه های خونبار جنگ، و میدانداران آتش و ویرانی، به شمارش روزهای کشتار، و تعداد انسان هایی می نشینند که سلاخی شده و می شوند، بدن هایی که آماج گلوله ها و بمب ها شده و می شوند، و این همان میزانسنج شدت درگیری، برای شاهدانِ آن خواهد بود. آرزوهایی که بر باد می رود، امیدهایی که دچار ناامیدی شده، خانواده هایی که از هم می پاشند، سرزمین هایی که آبادانی خود را می بازند و...

جنگ های آغاز شده را، انگار پایانی نیست، پرونده هایی که گاه هزاران سال است بسته نشده و نمی شوند، مثل همین جنگ بر سر سرزمین فلسطین، که دهه هاست که تاریخ خونبار آن ورق های پی در پی می خورد، و امروز ما به این پرده خونین و جاری آن رسیده ایم، و شاهد نبردی هستیم که هر دو طرف آن را مقدس می نامند و از شنبه 15 مهرماه (7 اکتبر 2023) کلید خورد، و به واقع یک پرده از هزاران پرده ایی است، که در 75 سال گذشته، ورق خورده، و با این شرایط، ورق های بسیاری نیز در پس خود دارد که خواهد خورد؛

دنیای ما، دنیای بی رحمی ها، شقاوت ها، سفاکی ها، کشتارها، تمامیت خواهی ها و ویرانگری هاست؛ و البته دنیا هرگز صاحب چنین خصلت های ناشایستی نبوده و نیست، و بلکه این خصوصیت انسانِ اشرف مخلوقات، مدعی عقل، اخلاق، خدا و... است، که بانی چنین صحنه های زشتی در دنیا می شود، و آنرا بارها و بارها آفریده، و بازآفرینی کرده، گسترش می دهد، و مدیریت می کند؛ در نبود انسان ها، به حتم دنیا زیباتر، سالمتر و آرامتر از اینی خواهد بود که هست؛ من اگر جای خدا بودم، به حتم از آفریدن چنین موجودی منصرف می شدم.

چراکه دیگر شریک فعالِ ما انسان ها در این دنیا، حیوانات هستند که تنها به قصد خوراک، جفتگیری و دیگر دلایل حیوانی، از هم می کُشند، ولی ما انسان ها علاوه بر دلایل حیوانی، برای آرمان و آرزوهایی که تنها برای دارندگانش محترمند، نیز می کشیم؛ حتی برای تفریح و تفرج عده ایی به کشتار انسان ها و حیوانات مبادرت می کنند؛ گاه مست از باده ی تسلط بر تمام ثروت و منابع کره زمین (آب، خاک، جنگل و...)، که همه را ملک طِلق انسان، و در خدمت او می دانیم، در فکر تصاحب سرزمین های همدیگریم، و برای این نیز کشتار می کنیم؛ گاه انسان در فکر تسلط ایده هایی است که تنها نزد صاحبانش بهترین تلقی می شوند، برای تسلط ایده ها و آرمان های مان نیز کشتار می کنیم؛ یا در پی حکمرانی نژادی بر جهانیم، که آنرا برترین نژاد تعریف می کنیم، برای تسلط نژادمان بر جهان نیز کشتار می کنیم؛ و یا برای تسلط مذهب مان به کشتار روی آورده، مذهبی که تنها پیروانش، آنرا بهترین دین دانسته، و آنرا لایقترین برای تسلط بر جهانِ انسانی می دانند، برایش حاضرند، از دیگرانی که از آنان نیستند، مثل آنان فکر نمی کنند، و مانع یکه تازی آنان هستند، حمام خون به پا کنند و...، اینجاست که کشتارها از همدیگر، مجوز دینی، ایدئولوژیک، قانونی، منطقی، لازم و واجب بودن و... می گیرند، آنرا تشدید کرده، و هر بار بدون وجداندرد، آنرا از سر می گیریم، و بر تعدد کشته های از همدیگر، مجلس جشن به پا می کنیم.

فلسطین یک سمبل کشتار و ویرانی، در همین مقوله هاست، نبردهای دنباله دارِ قدیم و معاصری که انگار پایانی بر این پرونده خونین وجود ندارد؛ نمی دانم برای فلسطین چه مقدار از انسان ها کشته شده اند، فقط همین را می دانم، که زمین اورشلیم بارها و بارها، با خون تپه هایی از اجساد سربازان مهاجم و مدافع آن، سیراب شده، و از زمان رومیان بدین سو، این سرزمین بارها و بارها، دست به دست شده، و می شود، و هر که از راه رسید، و قدرت لازم را یافت، بر اساس تسلط مذهبی، نژادی، قومی و... بر این نقطه، بر تلی از اجساد دیگران، پیروزی خود را جشن می گیرد، درست مثل همین چند روز پیش که حماس در یک غافلگیری مشکوک، نبردی را استارت زدند، و تا میانه های سرزمین تحت حاکمیت صهیون ها پیش رفتند، و در یک روز، 1300 نفر از آنانرا کشتار کردند. 

و عده ایی در گوشه و کنار دنیا، از جمله در همین میدان فلسطینِ خودِ ما در تهران، جشن گرفتند و شادی کردند، اما این جشن را دیری نپایید، و کشتار متقابل، و جشن و پایگوبی طرف مقابل شروع شد، و تاکنون هزاران نفر زیر آوار ساختمان های فرو ریخته، و انفجارات پی در پی و بی وقفه، در غزه و دیگر مناطق فلسطینی و اسراییلی جان داده و می دهند، و تازه وزیر دفاع اسراییل از "وحشی های حماس" می گوید و به سربازانش وعده ورود به غزه [1] را می دهد، تا از درون آنرا ببیند! [2] و لابد کشتار اصلی را بعد از آن همه ویرانی و خونریزی و...، تجدید کنند.

بیش از هزاره است که سنگی در چاه ویل (بدون ته) خاورمیانه افتاده، و هزاران عاقل، توان بیرون آوردن آن را ندارند، تنها در همین فقره غزه، دو میلیون نفر در بزرگترین زندان سر باز جهان، در باریکه ایی با عرض و طول بسیار کم، گرفتار آمده، به هر سو که فرار می کنند، دیوار است و فنس های بلند، و گذرگاه هایی که بسته مانده اند، تنها گزینه ایی که دارند، ماندن و مردن است، چرا که نه کشورهای همسایه ی همکیش و همزبانِ آنان، دیگر توان پذیرش مهاجر و پناهندگانی جدید، و بیش از آن که در گذشته پذیرفته اند را دارند، و نه این مردم می خواهند خانه و کاشانه خود را رها کرده و بروند، تازه اگر تصمیم به رفتن هم بگیرند، و راهی هم باز شود، این رفتنی است که معلوم نیست دیگر بازگشتی برای آنان وجود داشته باشد، یا خیر.

و جنگ سالاران پشت این همه دلایل مذهبی، تاریخی، منطقی و غیر منطقی که برای جنگ و نبرد تدارک دیده شده، پنهان شده و همچنان محکم و استوار، بر طبل و بوق جنگ نواخته، راهی برای خلاصی از جنگ و کشتار نیست؛ به نظر می رسد انسان تا زمانی که به ارزش های انسانی، و اخلاقِ انسانی باز نگردند، و خود، ایده، دین، نژاد و... خود را حق مطلق بداند، حکایت جنگ ها، همچنان باقی است، و این روند ادامه خواهد داشت؛

در این سو چشم هایی وجود دارد، که به دیدن گرسنگی، تشنگی، قساوت، کشتار، آوارگی و... در خاورمیانه عادت می کنند، و سو استفاده گرانی که منطق جنگ را همچنان ترویج و تئوریزه کرده، و گسترش می دهند، دیگر کشته شدن مردم افغانستان، فلسطین و... به دست طالبان جنایتکار، جانیان صهیونیسم، تروریست های سنگدل و افسارگسیخته مسلمان و... کاملا عادی شده است، گرسنگی مردم افغانستان و فلسطین، یمن، ایران و... کاملا نادیده گرفته می شود، زنان شان در بدترین وضعیت قرون وسطایی، برایشان قانون نوشته می شود، حتی از تحصیل، کار و مسافرت محروم می شوند و... نه گوشی به فریاد شان حساس است، نه چشمی به غم شان گریان، ملت هایی فراموش شده، در تکرار جنایت، کشتار، غارت و ظلم رها شده اند، چشم های دنیا به دیدار ظلم و ظالم، کشتار و غارت و جنگ، آوارگی و گرسنگی و حوادث تلخ و... دارد عادت می کند و...، 

این بزرگترین خطر برای انسانیت است، این همان ناقوس خطری است که نواختن آغاز کرده، و همه ی ارزش های انسانی و اخلاقی را به سخره گرفته است، شاید به جایی برسیم که دنیا بگوید، این ملل وحشی را به حال خود رها کنید، تا آنقدر از هم بکشند، تا تمام شوند، و دنیا از چنین آوردگاه جنایتکارانی این چنینی رها شود، تا بلکه چشم و گوش جهان از دیدن این همه پلیدی خلاص گردد!

[1] - منطقه غزه شامل 2 میلیون نفر جمعیت در مساحت 360 کیلومتر مربع است. این منطقه از دو طرف با اسرائیل، از یک طرف با دریای مدیترانه در کنترل نیروی دریایی اسرائیل و از یک طرف با خاک مصر همسایه است

[2] - گالانت (10/19/2023 08:59 PM) یوآو گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، در یک سخنرانی در جمع نیروهای نظامی این کشور در مرز غزه گفته است «شما الان غزه را از دور می‌بینید، به زودی از داخل آن را خواهید دید. فرمان خواهد رسید.» ناظران می‌گویند اظهارات او نشان می‌دهد که آغاز یک حمله زمینی ممکن است نزدیک باشد.  ارتش اسرائیل پیش از این اعلام کرده بود که نیروهایش به منظور افزایش آمادگی جهت انجام عملیات برای مراحل بعدی جنگ، در سراسر خاک این کشور استقرار پیدا کرده‌اند. وزیر دفاع اسرائیل روز دوشنبه (تاریخ انتشار: ۱۴:۱۶ - ۱۷-۰۷-۱۴۰۲) گفت که اسرائیل در حال تشدید تدابیر خود علیه نوار غزه است. این محاصره کامل شامل ممنوعیت ورود مواد غذایی و سوخت نیز می شود. او ادامه داد که این اقدام بخشی از نبرد علیه "مردم وحشی" است 

کشتار و آوارگی و ظلم در افغانستان هرگز پایان ندارد، و هنوز زخم نبرد قره باغ باز، و کشتار و آوارگی های آن پابرجاست، که امروز اسراییلی ها در صبح، و فلسطینی ها در بعد از ظهر با کشتاری عظیم مواجه شدند. اسراییلی ها روز خود را با زوزه های موشک، راکت و گلوله آغاز کردند، بعد هم حمله ایی برق آسا که به اسارت و کشتار ساکنان مناطق اسراییلی نشین منجر شد، اما همه چیز مشکوک است، چرا که انگار همه ی چشم های بینای جهان، کور شده بودند، تا این نبرد آغاز شود، و تا حدی که می خواهد پیش رود! تو گویی چشم های زیادی به دیدن خونریزی های امروز آماده مست شدن بودند.

چرا که تمام سرویس های امنیتی و نظامی منطقه و جهان از جمله اسراییل، امریکا و... و تمام همکاران منطقه ایی اشان انگار در یک خواب خرگوشی بودند، تا حوادثی که باید، اتفاق بیفتند؛ کارشناسان سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی، نظامی همه ی آنها غافلگیر شدند، و باخت خود را باید اعلام کنند، نه گنبد آهنین اسراییل بیدار بود، و نه مرزبانانش استحکاماتی برای دفاع از مرزهای مصنوعی سیاسی با فلسطینی های ساکن در بزرگترین زندان سرباز جهان، و باریکه غزه داشتند،

و در نتیجه، شرایطی مهیا بود تا صدها نفر کشته، زخمی و اسیر شوند. این از شرایطی بود که امروز صبح رقم خورد، اما بعد از ظهر حملات متقابل اسراییلی ها آغاز شد، و این سو نیز صدها نفر از زندانیان گرفتار آمده در باریکه غزه، توسط زندان بانان شان کشته و مجروح شدند. و نتانیاهو، نخست وزیر تندرو اسراییل، کشورش را در حالت "جنگ" اعلام کرد.

این چنین است که تو گویی از عهد باستان ناف منطقه غرب آسیا را با جنگ بریده اند، آسان ترین و مجازترین کار، جنگ و کشتار است؛ حکیم ابو نصر فارابی، اندیشمند بزرگ ایرانی می فرمایند : "شخصیت هر ملتی عبارت از مجموعه ترسیمات ذهنی و یا خیالی آنها است". و تو گویی ترسیمات ذهنی و یا خیالی مردم این خطه از آسیا را در جنگ و نبرد شکل داده و بقا می یابد؛ مردمان این سرزمین بلازده ترسیمات ذهنی و خیالی خود را بعد از گذر از دریای خون دیگران قرار داده اند، آنان آرمان های خود را با گذر از دریای خون همدیگر تعریف می کنند.

و همه این جمله زیبای حکیم بلخ، جناب جلال الدین مولوی را به فراموشی سپرده اند که :

"آن‌ها که اهل صلحند بردند زندگی را         وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی"

و تو گویی زندگی بی ارزش ترین کالا در این خطه از جهان است، و این روزهای آینده است که تعیین می کند که دامنه جنگ، چقدر وسعت خواهد یافت، و آیا این جنگ به صبح و عصری خونین در امروز ختم خواهد شد، یا نه، جان های دیگری را باید طعمه این جنگ جدید دید. آنانی که دیروز زنده بودند و هرگز فکر نمی کردند امروز روز آخر زندگی آنان باشد، آیا کسان دیگری هم هستند که ساعات آخر زندگی خود را طی می کنند؟!

شعار "نه به جنگ" در میان هیاهوی جنگجویان، در این منطقه فلاکت زده گم شده است، و همیشه دلایل زیاد و محکمه پسندی برای کشتار و جنگ، دم دست تمام کسانی است که بخواهند نبردی را، در هر یک از روزهای سیاه این مردم فلاکت زده، آغاز کنند. این جا رجز خوانی جنگ، مقدس ترین و زیباترین نوای مردان میدان این منطقه است. همه از کمک خداوند برای غلبه بر همدیگر می گویند، هر یک از آنان خدایی دارند که خدای شان را طرفدار خود، و اجر اعمال خود را نزد او محفوظ می دانند. و البته غایب ترین عنصر این میدانِ کشتار، آوارگی و ظلم، خدایی است که همه از آن یاد می کنند. او غایب ترین موجود، در این آوردگاه تجارت خون و زندگی است. 

هر روزمان آبستن جنگی جدید است، و هر جنگی مجوزی برای آغاز جنگی دیگر.

سال گذشته در چنین روزهایی، نیروهای طالبان دوباره سیطره و سلطه مستبدانه و خشن خود را بر مردم مظلوم و رنج دیده افغانستان و باشندگان سرزمین متمدن و فرهنگ خیز خراسان باستان، تحمیل کردند، آنان با تمسک به نوعی تروریسم خشن و خونریز، از طریق انفجار، ترور، راه بندان، حمله و فرار، انتحار و کشتار، کوچ دادن اقلیت ها و... برای مدت ها حاکمیت جمهوری نوپای افغانستان و حامیان نظامی او، که از کل جهان برای حراست از این نهال نوپای دمکراسی و حاکمیت مردم بر خود، بعد از سرنگونی حکومت جابر و ظالم طالبان، گردهم آمده بودند را مورد حمله قرار داده، و در نهایت آنان را به نوعی مستهلک، و تسلیم سیاهی خود کردند، و ملت افغانستان در یک گیجی و تحیر به استقبال بخت ناکام خود رفتند.

طالبان در یک زد و بند سیاسی با قدرت های منطقه ایی و جهانی، به میزبانی اعراب خلیج فارس و همکاری و مشارکت موثر امریکایی ها (موسوم به مذاکرات دوحه)، نظام جمهوری متکی به رای و انتخابات سراسری در افغانستان را، به نظام خلافت طالبانی (و حاکمیت طبقه روحانیت وابسته به ایده خود) تبدیل، و "امارت اسلامی افغانستان" را به جای "جمهوری اسلامی افغانستان" بر کرسی حکمداری این کشورِ جنگ و دهشت زده نشادند، و پست انتخابی "ریاست جمهوری افغانستان" با حاکمیت "امیرالمومنین" انتصابی توسط دست های پشت پرده قدرت دخیل در ایجاد "امارت اسلامی افغانستان" جایگزین گردید، که هرگز روشن نیست این امیرالمومنین کیست و چگونه و با چه معیاری بدین جایگاه دست یافته است.

در این میان نیز مردم افغانستان حق حاکمیت بر خود را، از دست دادند، تعیین سرنوشت آنان به دست کسانی افتاد که به زور سلاح بر آنان مسلط شدند، بعلاوه از تمامی کمک های خیریه جهانی محروم شدند، و در گرسنگی و فلاکت و فقر و کمبود، توسط حاکمیت طالبان، و کمک کنندگان خارجی رها شدند. زنان از عرصه اجتماعی افغانستان دوباره طرد شده، بهار زندگی پر شور آنان، بعد از لمس آزادی و شکوه حضور در عرصه اجتماع، خزان شد، و از تحصیل در مدارس علوم جدید (بیشتر از کلاس ششم)، و کار و تاثیر گذاری، محروم گردیده، نوع خاصی از پوشش اجباری به آنان تحمیل شد،

و بسیاری از اندیشمندان، تکنوکرات ها، دانشمندان، نظامیان، قضات، اهل فن و صاحبان حرفه و تفکر و ثروت و... این کشور را ترک کرده، و راهی تبعیدی خود ناخواسته، ناشی از سلطه روحانیون مدارس علمیه آنسو و این سوی خط دیوراند، که به "طالبان" مشهورند، گردیده اند، این کشور اسیر رهبری شد که حتی در حاکمیت طالبان، از نشان دادن چهره او به رعایایش، از طریق تلویزیون هم دریغ می کنند، چه رسد به دسترسی به او، که مردم بتوانند، از ظلمی به او به شکایت بگویند، و شکواییه ببرند، که افراد در رکاب و مریدش، بر این مردم، هر روزه چه ها که روا نمی دارند.

اکنون بعد از یک سال که از 24 مرداد ماه 1400 (15 آگوست 2021) می گذرد، و طالبان آن را به عنوان روز "فتح کابل" و آغاز دوباره حاکمیت جور طالبانی، تعطیل عمومی اعلام کرده اند، روزها "عاشورا" و بزرگداشت "نوروز" و آغاز سال نو خورشیدی، از تعطیلات این مردم حذف گردید، و طالبان بدین وسیله چهره ضد فرهنگی، ضد ملی و ضد اقلیت های خود را آشکارتر کردند، زبان فارسی را که زبان بیش از نصف جمعیت افغانستان است را، از صحنه کشور پاک می کنند، و حتی در مناطق فارسی زبان تابلوها را به زبان پشتون (زبان اکثریت و رهبری طالبان) می نگارند، که تنها زبان یک قوم، از میان اقوام فراوان و متکثر این کشور است، و اکنون زبان پشتو به زبان حاکمیت، و تابلوها و مکاتبات اداری مبدل گردیده است.

زورگویی فرهنگی، زبانی، قومی، مذهبی، اعتقادی، نظامی و... از مشخصات این گروه مذهبی متعصب اسلامی است، که خود را طالبان علوم دینی اسلام می دانند، که رهبر و رهروان گروه طالبان به این زورگویی در دوره حاکمیت گذشته، و اکنون خود، مشهور بوده و هستند، و از این نظر است که عبد السلام حنفی (معاون اداری نخست وزیر طالبان) در سخنرانی رسمی مراسم روز فتح کابل در 24 مرداد ماه 1401 (در روز گذشته)، معترف می شود که "بعضی مردم این روز را روز سیاه می ‌نامند"، هر چند "این روز برای مجاهدین و ملت مجاهد روز افتخار" است.

ولی چه افتخاری؟! با آمدن این حاکمیت تحمیلی، که بر ترور، زورگویی و با تکیه بر اسلحه، و تحمیل مذهبی و فکری، فتح خود را صورت داد، همچنان مثل زمان مبارزه آنان، اقلیت ها در این کشور با ترور و بمب گذاری و انتحار کشته می شوند، نصف جمعیت این کشور یعنی زنان از حق کار و تحصیل و حضور اجتماعی محروم شده اند، اکثریت پارس زبان این کشور، به اقلیت تبدیل، و از حق فرهنگی و اجتماعی خود حتی داشتن تعطیلات نوروز هم محروم گردیدند. فقر و فلاکت به حدی رسیده است که مردم برای زنده ماندن و رفع گرسنگی، فرزندان خود را در بازار کنیزی و غلامی دارایان به فروش گذاشته اند و...

ولی چه حیف که این داستان غمبار برای یک "طالب" و طالب مسلکانی از این دست، مثل روضه ایی بدون گریه است، چرا که آنان تنها به اجرای احکام شریعت خود، دل خوشند، و کاری به این که بر سر خلق خدا چه می آید، ندارد. سلطه این تفکر بر خلق خدا، و روز تسلط آنان "روز سیاه" و حاکمیت شان تبلور گسترش سیاهی است، نه "روز افتخار"، تفاوت نمی کند شما از جمله باشندگان آن دیار لعن و نفرین شده باشی، یا شاهد بر این ظلم، این سیاهی است، نه افتخار و روشنی.

اما به نظر نمی رسد این مردم مظلوم اما شجاع و زنده، که روزگاری در مقابل ارتش متجاوز روس و ایدئولوژی مهاجم و مستبد کمونیسم بین الملل آنچنان ایستاد و آزاد شد، در مقابل این تحجر و بازگشت به سیاهی و تهاجم و استبداد نو، بنشیند و تماشا کند، هم زمان با جشن طالبان در کابل، به خاطر این فتح مسلحانه و خشن، کوه های سر فراز افغانستان صحنه حضور رزمندگانی است که برای رهایی از جان خود گذشته و می رزمند. آنان نیز چون دیگران، روزی رها خواهند شد، امیدوارم آن روز دیر نباشد، به امید رهایی تمام ملت های تحت سلطه منطقه از استکبار و استبداد.

صفحه1 از3

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
چمران از صیاد می‌گوید ح‌سین ق‌دیانی: خوش به حال سوپرانقلابی‌ها که می‌توانند بین دکتر مصطفی و بی‌جمهو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
در برخی معابر و خیابان‌های برخی شهرهای ایران به وضوح صدای جیغ دختران و زنان به گوش می‌رسد. تو گویی ن...