مصطفوی

مصطفوی

"..وخداوند بهترین نگهبان است، او مهربانترین مهربانان است[1]."  

گاهی تصمیم به اقدامی می گیری و انتظار داری به هدف برسی، ولی در همان اول کار اقدامت ناکام می ماند و به جایی نمی رسد و بعد حس می کنی که دستی (خداوند) در همان اول کار آن را ناکام کرده و به خود که می آیی و کمی که فکر می کنی تو می فهمی که اگر به انجام می رسید چه خسارتی ممکن بود متوجه تو شود اینجا نا خود آگاه این دست مهربانانه را می بینی که نگهبانت بوده است.

خدایا از تو متشکرم، به خاطر این نگهبانی مهربانانه

 

  • فالله خير حافظاوهو ارحم الراحمين (یوسف 64)

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

امشب شب بیست و هفتم ماه رمضان است و به روایتی شب قدر است، مسلمانان هند آن را "شب برات" می شمردند، یادش بخیر موقعی که در دهلی اقامت داشتیم مثل امشبی و در چنین ساعاتی از سحر که از مراسم شب های رمضان درخانه فرهنگ ج.ا.ایران در دهلی به منازل خود باز می گشتیم،  خیابان های این شهر نیز مملو از مسلمانانی بود که سربند به سر (کلاه عرقچین و یا حداقل دستمالی که به سر بسته بودند زیرا بدون سربند در مسجد حاضر شدن را جایز نمی دانند) به منازل خود باز می گشتند، آنان نیز مثل امشبی را در مساجد خود به شب زنده داری مشغولند، حالا دیگر موتوری، سواره و پیاده به منزل باز می گشتند و امیدوار بودند که برات خود را بعد از نزدیک به یک ماه عبادت گرفته باشند، زیرا در چنین زمانی دیگر ماه مبارک رمضان که بهانه ایست برای رجوع به خدا و عبادت او هم دارد بساط خود را بر می چیند و لابد آنان نیز انتظار گرفتن برات و پاداش یک ما روزه داری از خداوند داشتند. 

خدایا به برکت این شب عزیز برات همه دست هایی که به نحوی از انحا در این ماه به سوی تو دراز شد را عنایت کن و همه را حاجت روا فرما. بار خدایا دست های مان به سوی تو دراز است و در واقع جایی دیگر برای مراجعه نداریم و این تویی که سب ساز کل سبب هستی و ولاغیر، اشاره ایی از تو گره هایی می گشاید که هرگز انتظار کشایشش را نداریم. خدایا ما که آبرویی نزد تو نداریم ولی در بین خلقت به تو و خاندان پیام آورت منسوبیم و به همین واسطه عده ایی از بندگانت گاه درخواست وساطت دارند و التماس دعا می گویند، پس خدایا به وضعیت ما نگاه نکن و به امید انسان هایی نگاه کن که درخواست دارند و واسطه می گیرند، پس دعای ما را در حق دیگران مستجاب گردان.

تهران - سحرگاه بیست و هفتم ماه رمضان 1395 

 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خدایا مدت هاست که تور می اندازم و صیدی در کار نیست،

تا به کی این تور از اقیانوس مهر و رحمت تو خالی بالا خواهد آمد

ایزدا! اما هرگز نا امید نخواهم شد و بار، بار تور اندازی خواهم کرد

کی می داند؟! شاید گوهری نایاب را تو در تور ما هم انداختی

 مگر آنان که صاحب گوهرانی نایاب شدند با ما چه تفاوتی داشتند؟

 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خدایا می دانم با هر اعترافی که نباید بشود، با هر جا خالی کردنی، با هر اظهار ضعفی، با هر احساس و بروز نا امیدیی، با هر شکوه ایی از مسایل و مشکلات و... و در کل با هر نشانه ی منفی که بروز می دهم، از درجات انسانی ام نزد تو کاسته می شود، اما اگر با تو سخن نگویم هم شاید بندهای دلم برای تحمل آنچه در درونم مخفی می کنم نتواند تحمل کرده و پاره شوند. پس این بروز ضعف ها را از من نادیده بگیر، که این ها تنها مویه هایی از سر بهانه برای ارتباطی و سخنی با تو بیش نیست.

 

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 9:11 AM توسط سید مصطفی مصطفوی  | 3 نظر

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خدایا می خواهم نقطه ایی در دایره بندگانت باشم، آنانی که در رکوع و سجود به سوی مرکزیند که تو در آن قرار داری، و چه لذت بخش است نقطه ایی باشی که تشکیل دهنده دایره ایی زنجیروار باشد که گرد تو حلقه زده و به سویت متوجه اند، گرچه نقطه ایی بیش نخواهم بود اما در جمع بندگانت زنجیره ایی را خواهیم ساخت که هر طرف نگاه کنی بندگانت را بینی که گردت به طواف و رکوع و سجود مشغولند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

آه ای خداوندگار من! خالقا!

فکرت همواره مرا به تو مشغول می کند

نمی دانم با تو چه کنم؟!

نه می توانم نادیده ات انگارم

نه می توانم کامل به تو تکیه کنم

که هزار بار سنگین دنیایی ام ممکن است بر زمین ماند

مانده ام که چه کنم، با این افکار؟!

همچون کبوتری سر بریده، در خون خود بال بال می زنم

فرصت زندگی ام به همین سرگردانی و درد گذشت

و تو از من خواهی پرسید که :

با عمرت، چه کردی؟ فکرت به چه مشغول بود؟

چه بگویم، بگویم سرگردان شناختت بودم؟!

خواهی پرسید آخرش چی؟!!

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خداوندگارا! خداوندگاریت را در زمین به کسانی واگذار کردی که از ظلم شان فریاد هزاران از خلقت به آسمان رفیع بلند است و بندگانت از ظلم شان دادخواهی جز ناله و فریاد نمی یابند، و تو همچنان نظاره گر خزعبلات آنانی که به نام و مرام تو چنین می کنند، و تو انگار نمی خواهی که دستی بر رسوایی اشان از آستین بر فرازی. خدایا تا به کی در مرصاد خود به کمین شان خواهی نشست، یا قاصم الجبارین.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خداوندا نمی دانم چرا هرگاه خواستم تو را بخوانم بی آنکه بدانم چرا، رو به آسمان شدم و تو را آسمانی دیدم و در آسمان ها به جستجویت پرداختم، و در مقابل خود و دیگر موجودات را زمینی انگاشتم؛ دوستی در بالای کوه توچال می گفت سید! اینجا نزدیکترین مکان به خداست هر کاری داری بخواه، در حالی که در آسمان ها هم هیچ چیز جز همین امثال زمین ما زمینیان وجود ندارد و لااقل تا چشم کار می کند منظومه هایی است از کرات و ستارگان که نظیر همین منظومه شمسی ماست و زمینی اند، پس خدایا تو را در کجا باید جست، شاید بهترین پاسخی که شنیده ام تو در قلب هر انسانی، آنگاه که متوجه توست.  

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خدایا!

دیگر حرف هایم با تو هم ته کشیده اند

شاید حرف نگفته ایی برای گفتن با تو نیز ندارم

البته حرف های بسیاری با تو گفته ام

در حالی که تو حتی به نگفته های مان هم مطلعی

تو به همه ی آنچه خیر ماست واقفی

پس خودت ما را تدبیر کن که امید ما تویی

هدایت کن  

بدان سو که خیر و صلاح ماست 

 

+ نوشته شده در جمعه سوم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 18:46 شماره پست: 943 توسط سید مصطفی مصطفوی  | 6 نظر

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

گرچه از آنچه خداوند بر زمینیان نازل می کند، چه آنان که ما از آن نعمت یاد می کنیم و یا خسارت، جز رحمت نمی توان یاد کرد، ولی بارانی که این روزها بر ما تشنگان مهر و لطف خداوند می بارد، دلچسب تر و زیباتر است و وجه رحمت خداوند را بهتر از هر چیزی نشان می دهد، وقتی شرایط پس از ظهر منجی (عج) را می خواهم تصور کنم، شاید بهترین مدلی که می توانم برایش در نظر بگیرم شرایط پس از باران است، شرایطی که همه سیراب و مست شرابی آسمانی، غنی و شاداب شده اند و هوا چنان عطرآگین به بوی علف و خاک نمورست و چنان مشام انسان خسته از آلودگی، کثافت و خشکی را می نوازد که تازگی و تغییر را حس کنی، و ببینی که خداوند با بارشی چند دقیقه ایی می تواند کثافت اعمال بشری را چنان بشوید با خود ببرد که زمینی پاک، با زمینیانی شاداب و سرافراز از برخورداری را نمایان کند که اصلا پیش از باران تصورش هم برایت سخت است. پس خدایا بباران بر ما که سخت محتاج ترک شرایطی هستیم که در آن قرار گرفته ایم.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
شرم را دوباره باید معنا کرد فیاض زاهد ،نویسنده و فعال سیاسی اصلاح‌طلب گاهی از خود می‌پرسم نوشتن در...
- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
پیش‌بینی علی ربیعی از آینده طرح صیانت از فضای مجازی و فیلترینگ علی ربیعی در یادداشتی با عنوان «اخلا...