مصطفوی

مصطفوی

این جمله که "ما برای رفاه انقلاب نکردیم" را بعضا شنیده ایم و از جمله در آخرین بار آن از زبان سرکار خانم زهرا سجادی (معاون محترم امور زنان ریاست محترم ج.ا.ایران) در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۹۱ دوباره شنیدیم ولی به نظر من این جمله نمی تواند زیاد درست باشد زیرا دین مقدس اسلام یک دین کاملا جامع است و دنیا و آخرت انسان ها را تضمین کرده است و انقلاب اسلامی هم که یک انقلاب دینی بود و هدف آن سعادت بشر بوده است و لذا از این قائده نباید مستثنی باشد و باید دنیای انسان ها را هم تضمین نماید و از طرف دیگر نیز رفاه یک امر نامقدس و نامیمون نبوده و نیست بلکه آنچه از روایات اسلامی بر می آید کسانی که در راه رفاه خانواده خود زحمت می کشند مورد تشویق دین مقدس قرار گرفته و برای مردگان در این راه نیز اجر شهید میدان جنگ قایل شده است.

اگر به حرکت انقلابی امام خمینی (ره) هم توجه نماییم مستضعفین که یک گروه عمده آنان محروم ماندگان از رفاه می باشند یکی از شعار های اصلی حرکت وی بوده است و سربازان پیاده لشکر خدایی که در رکاب امام خمینی حماسه ۵۷ را سرودند اکثرا از همین محرومین از حقوق و رفاهی بودند که باید به عدل به آنان نیز می رسید که نرسید و انقلاب اسلامی به ثمر نشست تا حق به حق دار برسد و تمام ملت از مواهب کشور متنعم شوند.

از سوی دیگر نه آموزه های دینی رفاه را بد می داند و نه اسلام مخالف رفاه مومنین است و امام (ره) هم در مذمت رفاه تنها به قید "مرفهین بی درد" اشاره و اعتراض دارد نه به رفاه آنان که به بی دردی آنان اعتراض دارد و امام ما به مرفهینی که درد اجتماع و مردم خود را دارند اعتراضی ندارد پس مرفهین نیز از اقشار مذموم در فرهنگ امام خمینی نیستند بلکه آنانی که رفاه باعث غفلت آنان شده اند مذمت می شوند و این نوع مذمت تنها در مورد پدیده رفاه صادق نیست بلکه اگر حتی دین و یا علم و هر پدیده مقدس دیگری باعث بی توجهی گردد به ضد ارزش تبدیل می شود. حتی اگر ذکر (که اینقدر به آن توصیه شده است) انسان را به بی توجهی ببرد ذکر هم مذموم می شود.

لذا باید گفت یکی از دلایل انقلاب ما عدم رفاه مومنین بود همچنان که به اوضاع سیاسی اعتراض داشتیم به اوضاع اجتماعی اعتراض داشتیم به دزدی ها و اختلاس ها و چپاول بیت المال و فساد و... اعتراض داشتیم به عدم رفاه ملت ایران نیز اعتراض داشتیم. امام (ره) چرا اینقدر از "پا برهنه ها" سخن می گوید چون آنان نماینده تمام عیار عدم رفاه در کشورند. چرا آنان را یاد می کند زیرا می خواهد بگوید که این حق آنان نیست که از رفاه (اجتماعی - فرهنگی - اقتصادی و حتی رفاه سیاسی) بی بهره باشند وگرنه پابرهنه بودن که افتخاری ندارد و یا این سمتی افتخار آمیز و یا صفتی دوست داشتنی نیست که انسان آن را بدست آورد بلکه این شرایطی است که عارض شده است و اعتراض امام (ره) هم به همین وجود پابرهنگی و عدم رفاه اکثریت ملت ایران است که باید رفع شود و عدل و انصاف آن است که رفاه تمام اقشار جامعه چه حاکمیتی و چه غیر حاکمیتی و چه شهری و چه روستایی تامین شود.

البته این سخن آنگاه بدتر است که از زبان یک مسول دولتی (که وظیفه تامین رفاه مردم را به عهده دارد) صادر شود و لذا خواهر من سرکار خانم سجادی رفاه خوب است و برای مردم انقلاب کرده ایران بعد از رهایی از اجحاف حاکمیت جور لازم و بلکه واجب است و تامین آن نیز به عهده حاکمیت ماست و نباید با این گونه سخن ها از وظیفه خود شانه خالی کنیم. بله ما به خاطر کمبودهای زیادی انقلاب کردیم که یکی از آنها همین (و البته بارز ترین آن) عدم رفاه اکثریت مردم ایران بود.

از طرف دیگر نشنیده ایم که ائمه (ع) ما از رفاه دور باشند و دست نیاز به سمت کسی دراز کرده باشند بلکه آنطور که ما ائمه (ع) خود را شناختیم اکثرا دارای اموال و ثروت قابل توجه بودند اگرچه ممکن است از آن استفاده ای برای خود نکرده باشند. پس مرفه بودن ائمه (اگرچه شاید در مقطعی مرفه نزیستند و یا نخواستند که بزیند) امری ثابت شده است.

مذموم نیست اگر بگوییم که "ما برای رفاه انقلاب کرده ایم" زیرا فراهم کردن رفاه برای مردم هم وظیفه قانونی و عرفی ما انقلاب کرده هاست و هم خدمت به خلق وظیفه شرعی است که مکتب مقرر فرموده است. 

این که ما برای رفاه انقلاب نکرده ایم هم تنها چیزی که به ذهن متبادر می کند این که ایدئولوژی انقلابیون توان و ظرفیت تامین رفاه برای مردم را ندارد و لذا از کل صورت مساله را پاک کرده و می گویند که ما برای رفاه انقلاب نکردیم در حالی که همانطور که در بالا گفته شد هم در نظر بنیانگذار آن چنین بوده و بیان هم شده و اگر حتی بیان هم نشده بود نیز وظیفه نظامات برقرار شده بعد از پایان عصر انقلاب استقرار و عمل به وعده هاست نه انکار وظایف. 

 

+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 16:21 شماره پست: 184

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

این افتخاری برای بشر است که خداوند احدی از آنان را لایق دید تا به سیر در آسمان ها نایل شود او کسی نیست الا محمد (ص) خاتم پیام آوران آسمانی که از سوی خداوند به دیدار از آسمان ها دعوت شد و این دیدار نیز از مکه به بیت المقدس و از آنجا به عروج انجام گرفت. گذشته از اخباری که از این سفر آسمانی به دست ما رسیده که انسان می ماند به کدام اطمینان کند و به کدام نکند ولی آنچه واضح است این که چنین عروجی انجام گرفته است آن هم در حیات بشری امری که باید با طی مراحلی در ادامه حیات بشر پله به پله عمر بگذرد تا بخشی از آن به دیده انسان لایق آن در آید این نشان می دهد که پیامبر ما در زمان حیات خود درجات بالایی از معرفت و ظرفیت و لیاقت را طی کرده بود که به چنین جایی راه پیدا کرد.

اول تبریک را باید به این وجود شریف (ص) گفت که چنین لایق این دیدار گردید و دوم تبریک را باید به وارثان او (ع) گفت که در درجات به صورت تکوینی و تشریحی از او ارث برند و سوم تبریک را باید به امت او گفت که چنین راهبری (ص) دارند و چهارم تبریک را به بشریت گفت که از میان آنان فردی به چنین جایگاهی دست یافت.

ولی افسوس که مثل بسیاری مائده های آسمانی و موضوعات دیگر دینی آنقدر این حادثه عظیم مورد تعدی هم کیشان ما قرار گرفته که اخبار زیادی که باور آن دور از باور است در باره آن آورده شده که طعم شیرین آن را در کام ما تلخ کرده است و در این خصوص آنچه مسلم است و قرآن عظیم نیز بر آن صحه می گذارد منتی است که خداوند بر ما می گذارد و این که چنین سفری انجام شده است.

 ای کاش وجود مقدس ائمه اطهار و یا خود رسول گرامی اسلام (ص) در دسترس بود و اخبار این حادثه را مستقیم از آنها می گرفتیم و می فهمیدیم که در این سفر بر وجود مقدس ایشان چه گذشته است و خداوند به بشر چه چشمه های از معرفت را در این سفر نشان داده است و ... 

+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 15:9 شماره پست: 183

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

بی شک خمینی کبیر (ره) یک نمونه بارز و قابل مطالعه از رهبران برجسته عصر حاضر بوده و خواهد بود و کسانی که روی شاخه ای از علم که به مطالعه رفتار و عملکرد و افکار رهبران کار می کنند و خواهند کرد او را به عنوان نمونه خاص مورد مطالعه قرار داده و خواهند داد. زیرا او در رفتار و افکار و عمل موردی استثنایی بود و آنطور که ما فهمیدیم او نمونه ای کوچک بود که در رگه های رفتاری و افکاری او می توان نمونه عملی کوچکی از امام معصوم (ع) و علی الخصوص رسول گرامی اسلام (ص) و علی (ع که مدتی را به قیادت و ریاست مردم زمان خود توفیق داشتند) را دید و به قول امروزی های یک نمونه عینی از ریاست اسلامی و مدینه فاضله و رهبری مطلوب اسلامی را به عینه به نمایش گذاشت. امام در حالی که عرفا و شرعا و قانونا در دخل و تصرف دنیایی مبسوط الید بود لیکن بسیار در عمل مقید و محدود عمل کرد و این فرق مهم او با رهبران دیگر هم ردیف او بود که او را از دیگر رهبران این دنیایی متمایز می کند در ذیل سعی می کنم درکی را که از این رهبر برجسته دینی که حاکمیت مادی و معنوی ما را در مدت کمی از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۸ به عهده داشت را با کلماتی چند بیان دارم البته این درک بنده از این نمونه بدیع بوده و بدیهی است که ممکن است دیگران درکی دیگر از ایشان داشته باشند :

امام بسیار به تقوا در فکر و عمل توجه داشت و تمام سعی خود را داشت که بعد از قدرت یابی قدرت بر او غلبه نکند و همان باشد که قبل از رسیدن به قدرت بوده چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ جایگاهی که از درون برای خود قایل بود. لذا می بینیم که به لحاظ مالی قبل و بعد از دریافت قدرت تغییر آنچنانی نداشت و بدون اندوخته دنیا را ترک کرد در حالی که وارث ثروت ثروتمندان قدرت مادی قبلی شده بود و امکان سو استفاده زیادی را داشت و می توانست برای خود و طیف و اطرافیان خود تدارک مالی و توسعه زیادی را کسب نماید و به قول امروزی ها می توانست آنچنان میخ خود و یا طیف نزدیک به خود را محکم بکوبد که تا سال ها آنان را از این لحاظ بیمه کند و برای خود سلسله سازی نماید ولی همانطور که وارد صحنه قدرت شد و یا حتی کمتر از آن دنیا را به اهل آن واگذار و از میان ما رخت بر بستند و با دلی آرام و قلبی مطمئن از فضل خدا به جایگاه رفتند و از بیت شریف ایشان هم در حالی که فرزند برومند شان مرحوم حاج سید احمد آقا به نظر می رسد در قدرت دست داشت و فعال و موثر بود ولی حتی در مورد ایشان هم چیزی ندیده و نشنیدیم که مالی به هم زده باشند و یا املاکی را به نام خود ثبت کرده باشند و... و امام حتی بیت خود را هم در این زمینه پاک نگهداشت و یا آنان خود را پاک نگداشتند.

آنطور که ما از نظریه ولایت فقیه امام فهمیدم طبق این نظریه ایشان برای ولی فقیه قدرت و وسع عملی در حد امام معصوم (ع) قائل بودند در حالی که اذعان دارد که او و امثال او در حالی بر این مسند تکیه خواهند زد اولا انسان هستند و جایز الخطا و ثانیا فاقد وجهه ممیزه "عصمت" هستند که در رهبری شیعه بسیار مهم است لذا اولا جولان زیادی در جایگاه ولی فقیه در استفاده از قدرت خود از ایشان ندیدیم و ثانیا ساز و کاری را برای کنترل هم سلکان از نوع خود را در قانون دیدند که این قدرت نسبتا وسیع و بی حد و حصار را کنترل نمایند و بر آن نظارت کنند تعیین جایگاه مهم مجلس خبرگان که وظیفه کنترل اسب سرکش قدرت وسیع ولی فقیه را به عهده دارد به همین منظور در قانون اساسی دیده شد تا شورایی بزرگ نگذارند تا ولی فقیه از حدود خود در قانون خارج شود و همان باشد که باید باشد. 

امام فارغ از داشتن مسند رهبری (با حقوق وسیع در دخل و تصرف شرعی و قانونی دیده شده) خود را در برابر قانون مطیع و خود را در ذیل آن می دیدند و هرگز خود را فوق قانون ندیده و همچون دیگر آحاد ملت خود را ذیل قانون و شامل تمام بندهای آن همچون و برابر با تک تک مردم خود دیده و حتی قابلیت به دادگاه کشاندن خود را توسط یک فرد عادی را در تظلم خواهی شخصی در قانون اساسی بر علیه خود تدارک دید تا چنانچه که احیانا فردی احساس کرد که ظلمی از ناحیه ولی فقیه بر او وارد شده بتواند همچون دیگر احاد ملت این ولی فقیه را به دادگاه فرا خوانده و تظلم خواهی شود و حق توسط قضات در محکمه ساده ای بدون در نظر گرفتن جایگاه دو طرف احسا شده و به حق دار داده شود. 

ایشان بر توده مردمش بسیار امیدوار بود و کوچکترین ترس و جدایی از آنان در خود احساس نمی کرد و خالصانه خود را خدمت گذار مردم می دید و خود را قیم آنان احساس نمی کرد و مجاری قانونی را تدارک دید که مردم بتوانند حتی او را بر کنار کنند و یا دیگری را انتخاب نمایند و تمامی مجاری قانونی را برای این امر و تحقق آن در قانون اساسی تدارک دید زیرا ترسی از ناحیه مردم علیه جایگاه رهبری ولی فقیه عادل و اگاه و شجاع و جامع شرایطی که باید بر این مسند تکیه زند احساس نمی کرد. او در حالی که به لحاظ علمی تقوا و به لحاظ شرعی و قانونی هیچگاه در ردیف ما نبود ولی بزرگوارانه خود را خدمت گذار و خادم ملت عادی می دید و هرگز احساسی بر چاپلوسی و یا ریا در این ادعا از ایشان ندیدیم.

امام تکیه گاه و مشروعیت قدرت خود را از مردمی می دانست که بر آنان حکومت می کند و شدیدا به این مردم اعتماد داشت و تاکید موکد داشت که اگر مردم او را نخواهند خود به خود رهبریش هم دیگر مبنا ندارد و او معذول است و معتقد بود که مردمی بهتر از مردم زمان رسول الله در اختیار دارد و بعد از خداوند تنها تکیه اش به همین مردم بود. او مردم را ولی نعمت خود می دانست و تمام قدرت و اثر خود را ناشی از ولی نعمت های خود می دانست و نه چیز دیگری این اعتماد بین امام و امت البته دو طرفه بود و هرگز نیز از سوی امام این اعتماد عمومی مورد سو استفاده قرار نگرفت. لذا امام تمام امور را در ید قدرت مردم می خواست و میزان را رای آنها و مشروعیت حکومت خود را از ناحیه آنان می دانست.

امام امور را به اهل آن واگذار می کرد اگرچه خود نیز نظر داشت ولی نظر متخصصین برایش بسیار مهم و تاثیر گذار بود نمونه بارز آن در بحث جنگ بود که امام امور جنگ و تصدی خود در این امر را به نماینده خود تفویض کرده بود و حتی پذیرش قطعنامه ۵۹۸ برای پایان آن را هم با توجه به توصیه متخصصین امر پذیرفت و اگرچه علیرغم میلش بود ولی با توجه به توصیه آنان پذیرفت حتی اگر به سان یک جام زهر باشد.

امام قوائد فرهنگی و یا عرفی نادرست را شکست و میزان را تنها در عمل خود "حق" می دید و نه چیز دیگر لذا وقتی دید که حرف مردی که ناقص است و عصمت ندارد ممکن است درست نباشد این اصل فرهنگی که "حرف مرد یکی است" را که سال ها در فرهنگ ما جا افتاده بود را شکست و گفت حرف مرد دو تا است اگر اشتباه گفته باشد و لذا به عنوان نمونه وقتی دید که شطرنج آنطور که گفته می شود هم نیست حرمت آن را برداشت و یا وقتی دید که "جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم " آنطور که از آن در جریان جنگ تحمیلی برداشت شده است درست نیست دست به یک گردش زد و راه صلح و پذیرش قطعنامه را در پیش گرفت تا اسلام و کشور حفظ شود او نخواست که بر حرف خود به هر قیمتی بماند.

امام بر قانون تاکید زیاد داشت و همه را به قانونمداری فرا می خواند وقتی که با فتواهایی از این دست که مثلا تخلف از حدود و قوانین رانندگی حرام است از ناحیه ایشان مواجه می شدیم عمق قانون مداری ایشان را حس می کردیم و لذا بعد از پایان جنگ نیز خود را در ذیل قانون اعلام کرد و دستور دادند هر جا که احیانا بر اثر شرایط جنگی از حدود قانونی خارج شده اند به مدار برگردند و قانون جاری باشد و در فرهنگ امام قانون فصل الخطاب تمامی اختلافات و امور جاریه کشور است و نه هیچ چیز دیگر او خود را هم خارج از قانون هیچ کاره می بیند و طبق قانون اساسی بر این جایگاه محق می بیند و لذاست که در تاکید ایشان بر قانون و قانونمداری می توان دید که در کمترین زمان ممکن قانون اساسی را به تصویب و به اجرا می گذارد و تا قدرت خود و دیگران را با مهمیز قانون به زنجیر بکشد.

امامی که ما دیدیم بسیار به تقسیم قدرت(ی که شرعا و قانونا و عرفا طبق نظریه ولایت فقیه خود به ولی فقیه می رسید) همت و نظر بسیار داشت و مرتب سعی داشت قدرتی را که به واسطه نظریه دینی خود (ولایت فقیه) برای ولی فقیه قایل شده بود را به دیگر سلسله های مسولیت کشوری تفویض نماید و به قول امروزی ها قایل به تمرکز زدایی قدرت بود و به جای تمرکز و تثبیت قدرت در شخص ولی فقیه که خود بالطبع اولا عرفا و ثانیا قانونا و نهایتا شرعا وی را در این مسند قرار می داد. ایشان سعی بلیغ داشت آن را مطابق با لیاقت ها و ضرورت ها و هر دلیل دیگر به دیگران تفویض نماید و خود را کمتر درگیر مسایل اجرایی و کشور داری نماید و آن را به اهل آن که مطابق قانون بر مسندهای مربوطه قرار می گرفتند تفویض نماید. نمونه بارز آن فرماندهی کل قوا بود که به رییس جمهور وقت داده شد و اگر سو استفاده ای که آقای بنی صدر از این مقام کرد نبود شاید این رسم خوب تا کنون ادامه می یافت و همچنان فرماندهی کل قوا در اختیار رییس کشور و بالاترین مقام رسمی کشور همچنان باقی می ماند و روسای کشور مبسوط الید تر از اکنون به اداره کشور اقدام می کردند ولی افسوس.

امام بر اساس لیاقت اقدام به دادن مسولیت ها می کرد نه نزدیکی و دوری افراد به خود. به عنوان نمونه اگر نظریه رایج در خصوص طیف "نهضت آزادی" را که با تاکید فراوان به دوری آنان از خط امام تاکید دارد و بر طبل آن شدیدا نواخته می شود را بپذیریم و قائدتا امام هم با تیز بینی که در او سراغ داریم باید به این امر حداقل نسبتا باید واقف می بود زیرا آنان را در کنار خود به عنوان همرزمان دوره مبارزه علیه رژیم گذشته باید شناخته بود نباید سکان هدایت دولت را در اولین سال های حساس بعد از پیروزی به این طیف می سپرد ولی می بینیم که بلافاصله بعد از پیروزی سکان هدایت کشور را به همین طیف داد زیرا او می دانست که آنان از هر طیفی در لحظه های مهم پیروزی لیاقت سکان داری را چه به لحاظ سابقه کشور داری و چه به لحاظ علم آن و... محق ترند و بر این امر آنان را اولی دید و مطابق با همین دید بود که سکان داری آن را به آنان سپرد و تنها آنان بودند که خود از این امر شانه خالی کردند و شاید اگر کنارگیری آنان نبود دولت موقت آنان به دولت دائم تبدیل می شد و فارغ از شرایطی که آنان برای خود می دیدند و این که حس کردند نمی توانند ادامه دهند و کناره گرفتند. خلاصه اگر این نظریه که گفته می شود که آنان از خط امام دور بوده اند نباید قائدتا قدرت حاکمیت تازه تاسیس در شرایط حساس بعد از پیروزی را در اختیار این جریان قرار داده می شود ولی امام این طیف وسیع را در قالب دینی (نمود بارز آن ابوذر زمان مرحوم ایت الله طالقانی) و طیف سیاسی آن که نمونه بارز آن مرحوم مهدی بازرگان بودند این چنین میدان داده و حتی بعد از کناره گیری آنان از قدرت باز همچنان افراد نزدیک و یا وابسته به این طیف در مصادر قدرت همچنان ظاهر شدند همچنان که شهید محمد علی رجایی با سابقه ارتباط با آنان در مسند ریاست دولت و یا شهید چمران با سابقه ارتباط با آنان در مسند وزیر دفاع قرار گرفت و... لذا به نظر می رسد که امام در دادن مسند قدرت و میدان دادن به دیگر طیف های انقلابیون به دوری و نزدیکی (فکری و تا حدودی عملی) افراد به خود توجهی نداشت و به لیاقت بیشترین تکیه را داشت.

مشخصه بارز دیگر رهبری امام این بود که در حالی که بیشتر رهبران جهان مردمی ناآگاه و بی اطلاع از اوضاع را می پسندند و سعی دارند با محدود کردن رسانه های  جمعی و کانالیزه و محدود کردن آن ها در طیف مردم را در نا آگاهی قرار دهند ولی شاه بیت توصیه های وی آگاه بودن ملتش بود زیرا نه تنها تصمیمی بر استحمار آنان نداشت بلکه می خواست آنان آگاه به زمان و وضعیت خود باشند و هر حرکتی را آگاهانه انجام دهند. این تفاوت عمده دیگر امام با دیگران است لذا کمترین حمله را به رکن چهارم دمکراسی داشت. اگاهی و اگاهی بخشی عنصر جدایی ناپذیر سنت و روش امام بود. این امر تاکید اسلام نیز می باشد که انسان ها را به تعقل و سیر در گذشته و مهاجرت توصیه می کند تا به اگاهی رسیده و در انتخاب راه مناسب موفق باشند.

تکیه گاه مهم امام مردم عادی و توده مردم بود این در حالی است که دیگر رهبران جهان یا به حزب خود متکی هستند و یا به یک طیف از خواص و یا در بدترین حالت آن به سلاح بدستان زیر دست خود اتکا دارند ولی امام از همان اول حرکت انقلابی خود روی مستضعفین سرمایه گذاری کرد و در واقع اگر جنگ تحمیلی علیه ج.ا.ایران توسط صدام معدوم اتفاق نمی افتاد شاید ایشان در مسیر نظامی و نظامی گری هیچ حرکتی نمی کرد و تشکیل سپاه و بسیج در اوایل پیروزی انقلاب نیز به نظر من بیشتر واکنشی به هجوم بیگانه بود تا اعتقاد امام به نظامی گری و نظامیان این نیز تفاوت عمده دیگر رهبری امام با رهبری دیگر رهبران جهان است.

امام در خانواده ای نسبتا متمول به دنیا آمده بود و عقده ای در ناخوداگاه خود احساس نمی کرد لذا کینه ای نسبت به هیچ کس نداشت و حتی نسبت به دشنمان خود نیز دلسوز بود به طوری که آنان را به نیکو ترین روش نام می برد و هرگز ابایی از این نداشت که اسم رقبای خود را ببرد و نسبت به این امر خساست نداشت. ایشان بارها از دشمن خود تحت نام "آقای محمد رضا" (پهلوی) و یا آقای کارتر و یا آقای ریگان یاد کرد و از این امر ابایی نداشت که اگر او را به نام یاد کند و به این فکر نمی کرد که با بردن نام وی ممکن است همین امر تبلیغی برای او باشد و... خیلی این سیاسی کاری ها را نداشت.

امام در عین حال که سیاست مداری قهار بود خیلی پیچیده نمی نمود و لذا بعد منفی سیاست و سیاستمداری را در وجود این بزرگ مرد نمی توان دید.

امام برای خود طیف سیاسی خاصی نداشت و همه جناح ها او را از خود می دیدند اگرچه برخی گروه ها به نظرات امام نزدیک تر بودند ولی امام هیچگاه نه وابسته به طیف خاصی بود و نه اجازه می داد که به طیف خاصی منتسب باشد. او فارغ از مسایل جناحی بود و دست بالا را داشت نقش تنظیم کننده روابط گروه های مختلف را داشت. حمایتی از طیف خاص نداشت و به دیگران هم توصیه می کرد که در جایگاه خود از این امر خود داری نمایند و عرصه های نهاد های عمومی را خالی از فعالیت جناحی کنند و از جایگاه خود در این رابطه سو استفاده نکنند. ایشان از جمله نظامیان را از ورود به مسایل سیاسی جدا باز می داشت. امام فراجاحی بود چه در طول انقلاب و چه بعد از تشکیل حکومت.

امام نسبت به هیچ فردی تعارف نداشت و خلاف را از هر فردی قابل مجازات می دید. در نگاه به مجرم توجهی که این مجرم مربوط به انقلابیون است یا از قشر عالمان دین است و... نداشت بلکه به جرم و مجرم خالی از این موضوعات می نگریست و واکنش نشان میداد. خواه این مجرم از افراد معمولی بود و یا از افراد خاص و رده دار تفاوتی نمی کرد.

تذلزل در امام راه نداشت چون خود پاک و منزه از هر خطایی بود و هدف وی هم هدفی غیر فردی و جناحی و دنیایی بود لذا هیچ تذلزلی در اراده تصمیم و رفتارش وجود نداشت.

اکنون که به نوع مدیریت و سیاست ورزی رهبران کشورهای اسلامی می نگرم به طور عمده دو روش حاکمیت را به عینه می بینیم رهبرانی که از شکل ریاست و سیاست معاویه پیروی می کنند و رهبرانی که از شکل ریاست و سیاست علی (ع) پیروی می کنند در گروه رهبرانی که کپی برداری از رهبری نوع معاویه دارند هدف وسیله را توجیه می کند و آنان تنها به طول عمل حاکمیت خود می نگرند که چگونه آن را به هر روشی تمدید کنند با هر ظلمی با هر تعدی با هر روش با هر دروغ و با هر تزویر و با هر کلک ولی در نوع حاکمیت علی (ع) حاکم اسلامی دغدغه طول عمر و طول حاکمیت ندارد بلکه دغدغه علی تنها عدالت و تقوا و عمل به وظیفه است و نشاندن حق در جای خودش او به گروه خود خانواده خود جناح خود و... فکر نمی کند حق را اگر صاحبش دشمن او هم باشد مسترد می نماید کما این که خوارج در زمانی که مقابل علی علیه السلام صف کشیده بودند و هنوز دست به شمشیر نبرده اند از بیت المالی که کلیدش در دست علی است حقوق خود را دریافت می دارند ولی اکنون رهبران اسلامی با هر زاویه ای که افراد یا گروه ها و یا ملت ها از آنان و منافع آنان حتی در آتیه می گیرند فرد زاویه گرفته رااز حقوق حقه خود به راحتی محروم می نمایند این است که آنان می خواهند خود را بیمه کنند تا حاکمیت خود را ادامه دهند و بلکه به فرزندان خود منتقل نمایند و یا اگر نتوانستند حاکمیت را در جناح و گروه و حزب خود باقی نگهدارند. در این راه چه بسیار حق ها که ناحق می کنند چه بسیار جرم ها که از طیف خود نادیده می گیرند و یک کلام تمام آخرت خود را با متاع دنیا عوض کرده تا صباحی بیشتر حاکمیت کنند و یا خانواده و طیف خود را در قدرت بیمه کنند. این رهبران یادشان رفته است که این دنیا محل گذر است و صحنه امتحان و روزی که بسیار هم نزدیک است باید در محضر شهدا پیامبران امامان صالحین مومنین و از همه مهمتر خداوند متعال حاضر شوند و پاسخگوی تک تک تصمیمات تک تک اعمال و تک تک کردار و گفتار خود باشند. و خداوند در کمین آنان نشسته است تا یقه کثیف و الوده آنان را بگیرد و با هم سلکانشان در جهنم محشور نماید. امام ما از این طیف نبود بلکه او عالم را محضر خداوند می دید و سعی داشت در محضر خالق گناه نکند و به دیگران هم توصیه می کرد که در محضر خداوند مرتکب گناه نشوند آن هم اگر در حد ضایع کردن حق دیگران با عبور از چراغ قرمز یک چهار راه باشد.

امامی که ما دل در گرو حرکت او داشتیم و به او مقصدش ایمان داشتیم جمع بین اضداد بود مثل مولایش علی (ع) در عین این که فقیهی قدرتمند بود در همان حال عارفی سالک بود. در عین این که حکیمی دانا بود در عین حال فیلسوفی قهار بود. خشم و رحمت وی نیز مثال زدنی بود در عین حال که با متخلفین قهارانه می خروشید (از هر طبقه ای که بودند) در عین حال خود را خدمتگذاری رحیم برای عامه مردم می دید و آنان را ولی نعمت خود می دانست نه به شعار بلکه به علم زیرا در قانونی که او ظرفیت سازی کرده بود یک فرد عادی می توانست به واسطه ظلمی کوچک همچو اویی را به محکمه بکشد و در این راه جدی بود و تمام سازکارهای عزل خود را هم در قانون تدارک دید که مردم بتوانند اگر او را نخواستند اگرچه طبق اعتقاد فقهی او عملا از لحاظ شرعی از ولایت عزل می شد ولی مردم بتوانند او را قانونا از طریق قانونی و مسالمت آمیز از کرسی رهبری جامعه برکنار نمایند. این است مردی که خود راه برکناری خود را در صورت عدم مشروعیت مردمی باز می کند در مقابلش دیگران را ببین که چگونه تمام ظرفیت های قانونی را می بندند تا مردم به حقوق خود نرسند ال خلیفه امروز پادشاهان بی ملت اند زیرا ملتی که آنان می خواهند بر آنان پادشاهی کنند در حال خون دادن هستند تا به تمام جهان اعلام نمایند که او را نمی خواهند ولی قانون اساسی ما این ظرفیت را دارد که رهبر کشور را از طریق نمایندگان مستقیم مردم در مجلس خبرگان رهبری به راحتی برکنار نمود.

نوع تربیت خانوادگی امام طوری بود که بسیار مودب به اداب اسلامی و عرفی جامعه بود در عین رعایت تمام پرتکل های سیاسی دیدارهایی در تمامی سطوح مسولیت کشوری و مردم عادی و بین المللی داشت ولی در عین سادگی از سوی امام و دست اندر کاران بیت شریفش سعی می شد به هیچ فردی توهین نشود و احساس نکند که بین او و امام در رفتار امام فرقی دیده می شود و یا این که امام اگر مثلا در بلای سن قرار دارد هدف نشان دادن برتری خود به دیگران را دارد این طور نبود که اگر بر صندلی می نشست دیگران احساس کنند که این نشستن او بر صندلی برای نشان دادن برجستگی اش نسبت به جمع حاضر است و... او کلمه به لودگی و سبک کاری به زبان نیاورد او حتی در مخاطب قرار دادن دیگران به رعایت ادب اسلامی و انسانی مقید بود و حتی در مکالمه با دشمنانش هم رعایت لازم را داشت.

شجاعت این مرد خدا مثال زدنی بود اگرچه او به توان کشور کاملا واقف بود و حد آن را می دانست ولی انگار به قدرتی مستحضر بود که جدای از این توان حساب دیگری با خود داشت که این چنین بلند نظرانه تصمیم می گرفت و عمل می کرد کار او همچون مثال کار پیامبر (ص) بود در حالی که تنها در مدینه النبی حاکمیت داشت ابر قدرت های آن روز را خطاب قرار می داد و این شجاعت مثال زدنی و البته خالی از غرور فردی خود معجزه این مرد خدا بود.

او همواره به لطف خداوند اصرار و اعتقاد و اعتراف داشت بدون این که خود را از خواص بداند از خاصان درگاه بود هرگز سخنی از ایشان مبنی بر ادعایی از این نمی توان یافت ولی عملا می توان حس کرد که او قدرتی را در حرکت ملت و هدف خود می دید که منبعی خارج از عرف دارد.

هیچ گاه مدعی ارتباط با وجود مقدس امام زمان (عج) نداشت ولی انسان می توانست حس کند که او لایق ارتباط هست. اگرچه او سربازی واقعی برای امام زمان بود ولی از داعیه داران دورغ گوی امام زمان که در قالب انجمن حجتیه گرد امده بودند و متاسفانه در کشور هم نفوذ داشتند دوری می کرد و همه را به اجتناب از تفکر منحط و خلاف و انحراف آنها فرا می خواند و رسما و علنا از آنان نه تنها تبری جست بلکه به مبارزه علنی و بی پرده با آنان پرداخت و از چیزهای شبهه ناک در این راه هم دوری کرد به طوری که علیرغم وجود مسجد جمکران در نزدیکی قم و داستان غیر مستند آن هیچ گاه شنیده و دیده نشده که امام رغبتی به زیارت این مسجد داشته باشد و یا آن را تایید نماید البته در این خصوص گفته می شود دیگران واکنش قوی تری هم داشته اند و چنانچه گفته می شود ایت الله بروجردی وقتی از بنای چنین مکانی به اسم امام زمان مطلع شد قصد داشته عمله بفرستد و آن را حتی ویران نماید. در عین حال باید گفت که امام ما در حالی که سربازی خالص برای وجود مقدس امام زمان بودند به خرافات و بازار سازی های نوع انجمن حجتیه ای و فرصت طلبانه بازی که نخوردند که هیچ با آن به مبارزه هم پرداختند و البته انجمنی ها هم از او و انقلاب او انتقام گرفته و خواهند گرفت ولی از خدا می خواهیم که در نهایت آنان را ناکام گذارد.

تملق و چاپلوسی در سخن عمل و رفتار او نبود.

امام ما مسولیت های دنیایی را امانت الهی می دانست نه ملک خود برای همین هم دو دستی به آن نچسبیده بود و تمام فکر و ذکرش تنها حفظ حاکمیت خود نبود بلکه به این فکر می کرد که امر خدا جاری باشد و مردم در مسیر حق خود قرار گیرند. او به تاسی از جد بزرگوار خود حضرت سجاد علیه السلام امانت داری صادق بود همچنان که آن حضرت می فرماید اگر قاتل پدرم (حضرت سید الشهدا ع) شمشیری را که پدرم را به شهادت رسانده است را به امانت به من دهد آن را به او پس خواهم داد. امام ما هم مسولیت ها را امانت الهی می دانست و دو دستی بر آن نچسبیده بود و به همین دلیل هم در تدارک حفظ آن از ابزار و پتانسیل های بوجود امده توسط انقلاب اسلامی سو استفاده نمی کرد و این ابزار را وسیله ای برای حفظ خود نمی دید و آن ابزار را تنها در راستای حفظ اصل اسلام و انقلاب و کشور سود می جست.

امام تمام ظرفیت ها و امکاناتی را که از به وجود آمدن انقلاب اسلامی و حضور مردم و همچنین امکاناتی که اسلام در اختیار حاکم اسلامی قرار می دهد را تنها بیت المال می دانست و از آن در راستای مقاصد شخصی و گروهی (که البته همه مردم و با همه دیدگاه ها گروه او بودند) خود هرگز سو استفاده نکرد و آن را موتور محرک انقلاب و اسلام و کشور می دانست و تنها مجاز می دانست که در همین راه استفاده شود و شدیدا هم به دست اندر کاران توصیه می کرد استفاده شخصی و گروهی از آن نکنند.

 ادامه دارد.... 

+ نوشته شده در جمعه ششم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 4:15 شماره پست: 181

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

در ماه مبارک رمضان قرار داریم و یکی از شاخصه های معرف این ماه شهادت اسوه علم و عمل و تقوا و شجاعت و عدالت و عبادت حضرت علی علیه السلام است. این ماه مزین به شهادت شهیدی در محراب عبادت است که انسان در وجود این مرد می ماند که او که بود و چه کرد.

جناب آقای دکتر غلامرضا مهدوی (رییس شعبه دانشگاه جامعه المصطفی (ص) در دهلی) سخنرانی در مورد رفتار شناسی امیر المومنین علی (عل) در ماه رمضان و در بین ایرانیان مقیم دهلی در سال ۱۳۸۸داشتند که یاداشت هایی از این سخنرانی را بنده برداشتم که به مناسبت این ماه عزیز ذیلا تقدیم می دارم :

رفتار علی آنقدر پیچیده است که بدون رمز گشایی رفتارش شناسایی وی ممکن نیست. رفتار علی متضاد است گاهی یک تصمیم را می گیرد و گاهی تصمیمی دیگر. گاهی سکوت محض است که این سکوت فریاد فاطمه (س) را هم او نیز اسوه سبر در مقابل بلاست را در می آورد که فاطمه خطاب به علی سخنانی دارد که انسان را تکان می دهد فاطمه خطاب به مرد میدان های سخت می گوید :

"چرا در خانه نشستی وضع مرا نمی بینی"

ولی باز علی سکوت می کند. اگر علی را به عنوان یک رهبر جهانی در نظر گیریم رفتار وی با رهبران دیگر جهان تفاوت دارد. رفتار رهبران جهان از خصوصیات روانی آنان نشات می گیرد و رفتارشان قالبا منفعلانه است. خوشحال می شوند یک نوع تصمیم می گیرند ناراحت می شوند نوعی دیگر تصمیم می گیرند شما نگاه کنید به تاریخ یک تصمیمی را حاکم مغول در واکنش به کشته شدن تجارش توسط حاکم خارزم شاهیان می گیرد که از روی غضب است و چه جنایاتی که آفریده نمی شود و تمدن (ایران) با این تصمیم نابود می گردد.

این قدرت و تامین منافع خود و اطرافیان است که نوع رفتار رهبران معمولی جهان را تعیین می کند. البته برخی باورها هم نوع رفتار آنها را شکل می دهد. نوع علم آنها به واقعیت های جهان نیز در تعیین نوع رفتار آنها موثر است و...

ولی علی رهبری است که از رهبران دیگر جهان متمایز است و یک مجموعه مولفه ها رفتارهای اجتماعی دارد که قابل مطالعه و جالب است و همین امر برای امروز ما پیام دارد. علی قدرت اعجاز آمیزی داشت ولی پس از رحلت پیامبر (ص) وی تمام این قدرت داشته را نادیده می گیرد و می فرماید با جمعبندی که بعد از این واقعه داشتم دیدم باید صبر را پیشه خود کنم همچون خار در چشم و استخوان در گلو صبر کردم.

صبری شکوهمند. علی رفتاری دارد بدون قهر کردن و با هر سه خلیفه نیز همکاری کرد. خانه هم نشست اما آنان را هم راهنمایی کرد. با این که میراث خود را غارت شده می دید ولی تصمیم علی این است که نظاره گر باشد و نفس نکشد. مولفه ی رفتار علی (ع) در این جا مصلحت عامه است و با همین هدف هم در این جا نوع رفتار خود را تنظیم می کند.

علی تصمیم می گیرد که در انتخاب خلیفه بعد از عمر شرکت کند در حالی که می دانست در این نشست شش نفره با ترکیب موجود خلیفه نخواهد شد. پس سوال این جاست که چرا با حضور خود به این شورا مشروعیت داد. علی علیه السلام در باره این شورا می فرماید "وای بر این شورا که من را با چه کسانی مساوی قرار دادند." ولی علی به این نتیجه رسیده است که باید همراهی کند علی نمی خواهد که جامعه با بحران سیاسی مواجهه شود. او از رهبرانی نیست که چون به او خلافت نرسید پشت پا به همه چیز بزند. با این پشت پا زدن او نمی خواهد تمام رشته های بافته شده اسلام پنبه شود.

علی معتقد است قانون مند بودن ظالمانه بهتر است از بی قانونی و آنارشیسم و فاشیسم. علی می داند که با این ترکیب شورا او خلیفه نمی شود ولی او به قوائد اجتماعی پایبند است او به قوانین اجتماعی پایبند است. او معتقد است اگر بنا باشد قانون شکنی نرخ روز شود واویلا است. 

ولی علی تصمیم به پذیرش خلافت در همان وضعیت می گیرد. علی هر جا میدانی برای خلافت در این ۲۵ سال یافت جلو رفت ولی زمانی که مردم بعد از عثمان به او روی آوردند علی عقیده داشت که مردم خلیفه کش حرکتی را رایج می کنند که پذیرفتنی نیست و لذا یک هفته درب خانه خود را بست و درخواست مردم برای قبول خلافت را رد نمود چون نمی خواهد خلافت را با غوغا سالاری بدست آورد (اگر چه قیام مردم علیه عثمان به حق و مردمی بود ولی خلافت عثمان با غوغا سالاری سقوط کرد و اینک مردم با همان حرارت به علی روی آورده اند). او باید در فضایی آرام خلافت خود را باز می یافت و لذا فضای احساساتی خلیفه کشی را علی قبول ندارد. ولی با اصرار مردم علی خود را مکلف به پذیرش خلافت می بیند و خود را مجبور به پذیرش آن. با این حال می داند که چه مشکلاتی برای وی در قبول این خلافت نیز در پیش است و مولفه این تصمیم علی حمایت شدید او از مقررات اجتماعی و نهادمند شدن جامعه است.

شما نگاه کنید به جنگ علی با معاویه. در این رویارویی نیز مکرر اصحاب می آمدند و می گفتند که زمان حمله است ولی علی آنان را به صبر فرا می خواند در این حرکت نیز ملاک علی هدایت است و عنصر و مولفه تعیین رفتار وی اولویت هدایت مردم می باشد نه جنگ و شکست و پیروزی.

 بنده ۵۰ مولفه رفتاری علی (ع) را احسا کرده ام که در این مجال به سه چهار تا از آنان اشاره کردم

+ نوشته شده در سه شنبه سوم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 12:33 شماره پست: 180

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

سال ها بود که با نوای ملکوتی "ربنای" استاد محمد رضا شجریان به استقبال لحظات باشکوه افطار در ماه رمضان می رفتیم ولی چندی است که با قطع این نوای دلنشین دیگر انگار لحظات افطارمان یک چیزی مهم را کم دارد. با نجوای زیبای صدای ربنای استاد انگار به سمتی فراخوانده می شدیم و دل به جهتی برده می شدیم که دیگر برده نمی شویم.

نمی دانم استاد بی مثال موسیقی سنتی ایران جناب آقای شجریان (که خداوند بر توفیقات ایشان بیفزاید و عمر با برکت به ایشان عنایت فرمایید) در چه حال و هوایی نوای دلنشین "ربنای" خود را خوانده است که آهنگ موسیقیایی و مضامین این نوا انسان را به کهکشان می برد آن هم در لحظات قبل از اذان مغرب در ماه مبارک رمضان. انگار استاد این نوا را نه بعنوان خلق یک قطعه موسیقیایی بلکه به عنوان یک صدا زدنی از دل خطاب به خداوند باری تعالی فریاد زده است که این چنین بر دل می نشیند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خداوند باری تعالی را شکر که باز میهمان ماه میهمانی خداوند باری تعالی شدیم.

ولی در ماه خدا یاد ملت های دربند و رنج هایی که این مظلومین باید بکشند ذهن را به خود جلب کرده و انسان را رنج می دهد. یاد مبارزینی که در این ماه میهمانی خداوند در کنار خانواده های خود نیستند و در زندان های مخوف ظالمین محبوس افتاده اند و اسیر کینه و غرور مستبدین عصر شده اند و یا یاد شهدایی که جان و مال و عمر خود را در راه آزادی ملت های دربند فدا کرده و می کنند. 

انسان به خود شرم دارد که نمی تواند کاری برای آنان بکند و یا از رنج آنان و یا خانواده های آنها بکاهد به جز دعایی در راه استخلاص آنها انگیزه و توانی برای حرکت نیست. باز تاسف بار این که مستبدین عصر ما مغرور از سلاح و قدرت نظامی خود همچنان به حیات سیاسی ننگین خود ادامه می دهند و بر طبل استبداد خود مغرورانه می کوبند و انگار می خواهند بر این غرور جاهلانه خود بمانند تا انشا الله ذلت دامن آنان را بگیرد زیرا در دعای افتتاح در این ماه عزیز می خوانیم که

"الحمد لله قاسم الجبارین و مبیر الظالمین و مدرک هاربین و نکال الظالمین و صریخ المستصرخین"

(حمد ستایش خدایی را که درهم شکننده سرکشان و هلاک کننده ستمکاران و دریابنده گریختگان و به کیفر رساننده ظالمان و فریاد رس فریاد خواهان است)

و همچون قذافی (لیبی) و بن علی (تونس) و علی عبدالله صالح (یمن) و صدام (عراق) و مبارک (مصر) به زباله دان تاریخ پیوسته و استبداد پیشگان باقی مانده نیز به همین وضع گرفتار خواهند شد زیرا از خدا و خلق خدا شرمی ندارند و خداوند بر دل های آنها مهر زده تا به ظلالت خود ادامه دهند تا نابود شوند. آنان از خدا شرم نمی کنند که جان هایی را که خداوند به بندگان خود داده است را یا می گیرند و یا به بند می کشند و بعضا هم دم از اسلام هم می زنند. در این ماه میهمانی خدا خودش را به خودش قسم می دهیم که ملت ها را از بند خود کامگان نجات دهد و اطرافیان آنها را به هوش آورد که عمله ظلم نباشند و بیشتر از این خون ملت های خود را به شیشه نکنند و جماعت و امتی را به بند غرور خود نکشند.

آیا واقعا تاریخ برای این استبداد پیشگان عبرت نیست که چگونه حاکمینی که از ملت های خود جدا شدند و در حالی که در اوج قدرت خود را احساس می کردند به بادی سرنگون شدند و به خاک مذلت افتادند. این عاقبت غرور بندگان خداست و این عاقبتی تخطی ناپذیر و وعده خداوندی است و دامن تمامی آنها را دیر یا زود خواهد گرفت و اگرچه همچون معاویه سال ها با خدعه و نیرنگ و زور بر گرده بندگان خداوند حکومت کنند و لحظه به لحظه به خود آفرین بگویند که "ما چه سیاست مدارانی هستیم که علی (ع) و حسن مجتبی (ع) و مومنین خدا را از میدان به در کردیم و چگونه دیگران را رام خود کرده و خلقی را به بند نا آگاهی  اشان برده ایم و..." و به این غرور خود بمانند. 

به عنوان مثال واقعا سوال این جاست که حاکمان سعودی و قطر و بحرین تا کی می توانند به ظلم خود ادامه دهند. این احسن گفتن به خود تا به کی ادامه خواهد یافت؟!!

خدایا این استبداد پیشگان در ماه میهمانی تو بندگان تو را به بند ظلم و ستم خود کشیده و رحمی به بندگان تو ندارند پس تو نیز به آنان رحمی نکن و آنان را نیز همچون بزرگ ارتش داران سابق به خاک مذلت بنشان اگر چه بر این جماعت عبرتی نیست و آنان هرگز به افرادی که به تخت های آنان قبلا تکیه زده بودند فکر نمی کنند و تنها همچون ماری بر این تخت ها حلقه زده و نگهبان آن شده اند و برای نگهداری آن از هیچ ظلم و ستمی ابا ندارند.

تو ای برادر مستبد و ظالم من در مورد خودت چی فکر کردی آیا فکر کردی که خداوند به تو عمر جاوید خواهد داد تا ابد بتازی اصلا در مورد ارزش خودت چی فکر کردی؟ فکر می کنی کی هستی که به خودت حق می دهی این چنین بر اسب سرکش قدرت بنشینی بتازی؟ فکر می کنی چند سال می توانی بر این منوال بتازی؟ آیا به عاقبت خود هرگز می اندیشی؟ آیا فکر نمی کنی که سر انجام در پیشگاه عدل مطلق خواهی ایستاد و باید جوابگوی ظلم ها و تعدی هایی که کردی باشی؟ در پاسخ خداوند که خواهد پرسید با بندگان من چه کردی؟ چه پاسخ خواهی داد؟ جواب بچه هایی که یتیم کردی و زنانی که بیوه کردی و خانواده هایی که از هم پاشاندی را چگونه خواهی داد؟ این همه تباهی که به وجود آوردی را چگونه جبران خواهی کرد؟ این حق ها را که به ناحق ستاندی را چطور باز پس خواهی داد؟ عمرت در این دنیا مگر چقدر است که این گونه افسار خود را به هوای نفس سپردی و بدون توجه به بندگان خدا که اکنون در بند قدرت تو هستند ظلم و بی عدالتی می ورزی؟

 خدایا به این ماه عزیز و مولد مبارکش (کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی) و به فرق شکافته مولای متقیان (حضرت علی علیه السلام) و به شب های قدرش تو را قسم می دهم که راه نجاتی برای بندگان در بندت در این ماه بگشایی.

+ نوشته شده در شنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۱ ساعت 21:45 شماره پست: 178

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

و خداوند مقرر فرمود که در غروب نا آمیدی ها و در شب تار بندگانش - منجی عالم افروز ظهور کرده و جهان را به مدار بایسته باز گرداند و او وارث داود و سلیمان و واردث یحیی و محمد (علیها سلام) خواهد بود تا بااستفاده از قدرت خدادادی و آمادگی که "جهان به جان آمده "- دارند انقلابی اساسی ایجاد کند و بساط ظلم ظلم کنندگان و کید کید کنندگان و تزویر تزویر کنندگان و سحر سحرکنندگان را برچیند و باز بچشاند آنچه را که خداوند در شان بندگانش در نظر داشت که شیاطین انس و جن همواره مانع از بروز آن بوده و خواهند بود.

او در حالی خواهد آمد که نشانه هایی در خود دارد که فارغ از اخبار ضد و نقیض رسیده در خصوص این نشانه ها که عجیب و غریب است و گاها از عقل به دور ولی همین قدر روشن است که بندگان خداوند با رسیدن پیام او به حقانیتش پی خواهند برد و همانطور که خداوند در کلام الهی پیامبرش آشنایی گذاشت که هر رهگذری را به خود جلب می کرد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

آنچه از آیات قران و روح اسلام می فهمیم این که خداوند افراد را مجهز به رسول باطن (عقل) آفرید تا بتواند خوب و بد و حق و ناحق را بفهمد و اگاهانه عمل کند. همین اگاهی نیز ملاک محکومیت افراد در اسلام است نا آگاهی و نا توانی باعث تبرعه انسان می شود تا آنجا که می فرماید :

لا تكلف الله نفسا الا وسعها  «هيچ‏كس موظف به بيش از مقدار توانائى خود نيست‏».

آنچه از فرهنگ اسلامی می توان فهمید این که هر کس به اندازه توانایی و سطح آگاهی خود در برابر خداوند مسولیت دارد و این توانایی در فهم و عمل خواهد بود. به نظر می رسد خداوند اگر چه راه را مشخص کرده است (که همانا حرکت در سبیل الهی است و...) و وسیله آن را نیز توسط پیام آور رحمت خود (ص) طی قران و سنت به ما عنایت فرمود و همین باعث می شود که همه چیز در دسترسی باشد تا بشر برای حرکت به سمتی که خداوند برایش معین فرموده است مهیا باشد و همین مهیا بودن تمام شرایط باعث شد که خداوند ختم نبوت را اعلام کند و اعلام فرمایید که بعد پیامبر اسلام دیگر وحی آوری وجود نخواهد داشت و حجت بر بشر با آمدن محمد (ص) تمام شد و بشر به حدی از توانایی رسیده است که بدون وحی راه خود را بپیماید.

و لذا انسان ها می توانند و باید بدون تکیه کردن به دیگران با به بکار گیری رسول باطن و آنچه توسط رسول ظاهر (ص) ارسال شده راه خود را به سمت قرب خداوند و سعادت دو جهان و تعالی طی کند.

خداوند تمام شرایط را برای تک تک ابنا بشر مهیا کرده است و هیچ دلیلی نمی تواند رافع مسولیت آنان باشد مگر نرسیدن پیام و کم بودن وسع آدمی.

تکیه انسان ها به همدیگر یکی از راه هایی است که به نظر می رسد برخی در طول تاریخ از آن استفاده کرده اند و انسان ها بارها اتفاق افتاده که راه و خود را به راهبرانی از نوع خود که دارای عصمت نیستند سپردند و سعی کردند با خیال راحت توسط این راهبران به سوی مقصد رهنمون شوند که عموما نیز با این کار خود را ملعبه دست سیاست بازان کرده و دچار انحراف شده اند. خداوند در قران بارها به این گونه افراد اشاره داشته است که آن ها در لحظه محکومیت در جهان آخرت می گویند خدایا رهبران ما ما را به انحراف بردند ولی این وضعیت رافع جرم آنان نیست.

پس این نتیجه حاصل می شود که اکنون که به راهبرانی از نوع معصومین دسترسی مستقیم نداریم باید بیشتر به رسول باطن تمسک جوییم و افتان و خیزان حرکت کنیم و نه این که در بست خود را در اختیار افرادی از نوع خود بگذاریم که می دانیم چه نفس قویی در آنها هم همچون ما هست که احتمال به گمراهی بردن ما و سو استفاده از ما را دارند.

اگر خداوند ما را در زمانی قرار می داد که راهبرانی معصوم و باعصمت خدادادی هدایت ما را به عهده داشتند منطقی بود که نه سر بلکه دل به انها می سپردیم و با خیالی راحت فرمان می بردیم و در مسیر رودی که آنها از خیل مومنین به را انداخته اند ما نیز حرکت می کردیم و در هر حالت به مقصد می رسیدیم ولی حال که از این نعمت محرومیم نباید خود را دربست در اختیار کسانی قرار دهیم که احتمال خطا و گناه در آنان با ما تفاوت چندانی ندارد و اگر چه ممکن است از لحاظ علم و یا تقوا مقداری از ما جلوتر باشند ولی در وجوه انسانی همچون کبر و ریا و قدرت طلبی و ضربه پذیری توسط شیطان و... چندان با ما تفاوت ندارند.

مرید بودن و دل سپردن به انسان هایی مثل خود از لحاظ منطقی ریسک زیادی در بر دارد و ممکن است به وضعیتی منجر شود که عاقبت مومنین در سوره احزاب آیه ۶۷ دچار شدند که نه راه پیش داشته باشیم و نه راه پس. و در روز حسرت دچار حسرت بزرگ شویم.

 به نظر حقیر افتان و خیزان رفتن و تلاش و دست به کمر خود زدن بهتر است این که روی دوش فردی سوار شویم که معلوم نیست ما را به کجا خواهد برد. به نظر من انحراف رفتن با تکیه به وسع خود (و البته کمک گرفتن از وحی و سنت) بهتر است از این که ریسک بزرگ تکیه به غیر را بپذیریم.

خداوند به تک تک ما عقل داده است و بر اساس داده های خود به ما از ما مسولیت خواهد خواست و در صورت نقصان منطقی نیست که از کم و کاست ها بپرسد زیرا خود فرموده است که به اندازه وسع شما از شما خواهیم خواست. لذا باید با تکیه به این آزادی عملی که خداوند به ما داده است حرکت کنیم و حتما این حرکتی شیرین و در عین حال سخت خواهد بود.

و در این صورت است که هنگامی که در راهی که حرکت می کنیم می توانیم به خدا توکل کنیم و آن گاه که در پایان حاصل دسترنج خود را درو کنیم و در آن صورت است که خوشحال خواهیم بود که به واقع آنچه به دست آورده ایم از آن خودمان است اگر چه کم و کاستی داشته باشد ولی منت احد و الناسی بر سر ما نخواهد بود.

واقعیت تاریخ نشان می دهد که اربابان معابد همواره سعی بر این دارند که توده مومنین را با خود همراه کنند و آنچنان که خود می فهمند و مصلحت می دانند (و یا در حالت منفی آن) هوای نفسان شان دستور می دهد توده را به پیش می برند و به مقصدی که معلوم نیست در دلشان کجا را نشانه رفته اند رهنمون می کنند ولی به نظر می رسد که خداوند به تک تک افراد مسولیت جداگانه و اختصاصی داده است تا در جهت او حرکت کنند و چون حساب و کتاب در آخر مجزا خواهد بود پس مسولیت ها هم مجزاست.

 البته بنده علاوه بر فردی فکر کردن و عمل کردن از جمعی عمل کردن هرگز منع نمی کنم ولی معتقدم هر  یک از ما به صورت فردی بنای خود را (فکری و عملی) بریزد و جمعی عمل کند تصمیم فردی عمل جمعی باشد این اوج خواهد بود. ولی خود را به رود سپردن به سخره خوردن دارد و در مسیر پرتگاه ها در انتظارت خواهد بود.

پس فردی فکر کنیم و اگاهانه و جمعی عمل کنیم آنگاست که "ید الله مع الجماعه "خواهد بود. 

اگر قرار بود مومنین به عنوان مریدان و مقلدان دیگران مثل گله هایی از انسان ها به سردمداری مومن دیگری در راه قرب الهی و سعادت این چنین بی اراده و نا اگاه حرکت کنند و دربست خود را به مرادی بسپارند لازم نبود خداوند این همه ابزار را در اختیار تک تک افراد بشر قرار دهد.

در چنین حالتی برای دسته هایی از خلایق خود افرادی مسلح به ابزار خاص (همچون وحی و عصمت و...) قرار می داد و آنها عده ای را به دنبال خود یدک می کشیدند و به مقصد می بردند.

آنچه از روند کار خلق بشر و نظامات آن می توان مشاهده کرد این که هر فرد از ابنا بشر ابزار کافی برای حرکت را دارد و این نشان می دهد که حرکت - حساب و کتاب و مسولیت فردی است. پس باید دست از تکیه به دیگران برداشت و بر خود تکیه کرد و از ابزاری استفاده کرد که خداوند به صورت کمکی در این راه قرار داده است و با به فعلیت در اوردن تمام ابزار خدا دادی آنگاه به او توکل کرد که برای تک تک ما کافی است. 

بزرگترین اشتباه آن است که انسان از اشتباه کردن بترسد

«66» يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَآ أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَاْ
روزى كه صورت‏هاى آنان در آتش گردانده مى ‏شود، (با حسرت) مى‏گويند: اى كاش! خدا را اطاعت مى‏ كرديم و پيرو رسول (او) بوديم.

«67» وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَاْ
و گويند: پروردگارا! همانا ما سران و بزرگانمان را اطاعت كرديم، پس آنان ما را از راه به در بردند.

"هر كه گمراه شود به زيان خود گمراه شده است و هيچ كس بار ديگرى را بر ندارد."

 امام صادق (ص) به ابو حمزه ثمالی می فرماید : هیچ گاه در پی کسب مقام و ریاست در دنیا مباش و از تبعیت بی حجت (دلیل) شخصیت ها (ی معروف و برجسته) بپرهیز و از آنانی مباش که هر چه ایشان می گویند بدون تامل و درنگ تایید کنی.(اصول کافی ج ۲ص ۲۹۸ حدیث ۵)

+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 14:57 شماره پست: 175

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

از نگاه فقهی  رابطه بین خدا و فرد یک رابطه ارباب و رعیتی است که در این نگاه خداوند ارباب است و انسان ها رعیت هستند و الزام رابطه ارباب رعیتی این است که رعیت حق چون و چرا ندارد.

عرفا رابطه بین انسان و خلق را رابطه بین عاشق و معشوق فرض کرده اند.

در این زمینه جناب ملاصدرای شیرازی (حکیم صدر المتالهین) نگاه معشوقانه به خداوند دارد و آیات عذاب خداوند در قرآن عظیم را یک وجه تهدید معشوقانه تعبیر می کند که به واقع وجود ندارند. خداوند در این نگاه نقطه کانونی جهان است و جلب توجه بنده و یا عاشق به هر چیزی غیر از خدا (حتی چیزهای مثبت) منفی تلقی می شود.

با نگاهی به داستان "موسی و شبان" نتیجه می گیریم که در این نگاه ۱- داوری تنها حق خداوند است.  ۲- یک درجه ای از کفر وجود دارد. ۳- ظرفیت ها متفاوت است که باید توجه گردد.

در نگاه عرفانی تکفیر و ارتداد کمتر وجود دارد.

عرفا مردم را به به خود آمدن و توجه به خود جلب می کنند.

منطق الطیر و بحث سیمرغ همان ارجاع مفهوم خدا به توجه به خود است. سیمرغ در واقعیت بیرونی وجود ندارد و این خودمان هستیم که واقعیت داریم. در واقع به حقیقت رسیدن کفراست چون خداوند قابل دسترسی نیست بلکه ما بعنوان سالک به سمت او حرکت می کنیم و باید دائم حرکت کنیم و در واقع حقیقت واقعی همان حرکت به سوی اوست.

عرفا معتقد به دو عشق هستند عشق حقیقی و عشق مجازی است. عرفا مردم را فرزندان خداوند تلقی کرده و عشق مجازی را تمرین عشق حقیقی می دانند و در این جا عبور از عشق مجازی به عشق حقیقی که همان عشق الهی است اهمیت می یابد.

در عرفان معشوق زیاد مهم نیست بلکه فرایند عشق به خدا مهم است و این طلب و محرومیت است که عشق را به وجود می آورد و عاشق شروع می کند به خیالپردازی در خصوص آن.عشاق با انگاره های ذهنی بت سازی می کند.

در دینداری از نوع "کشتی سوارانه" که خیال آسوده شده است. و دینداری شناگرانه که فرد سعی می کند خود را نجات دهد. صفت دینمداری "کشتی سوارانه" عقل گریزی است و عقل مداری ذات دینمداری شناگرانه است.

در نگاه اگزیستانسیالیسم دو نوع زندگی داریم یکی زندگی واقعی و دیگری زندگی غیر واقعی و عاریتی. مهمترین ویژگی زندگی واقعی استدلال و عقل است. زندگی اصیل همان زندگی است که در آن عقل و استدلال وجود دارد. در این نگاه تفکر کردن مهم است. دلیل آن هم تفکیک نیازهاست وقتی نیازها اولیه رفع نشود نیازهای متعالی تحقق نمی یابد.

برای حل مشکلات نا اخلاقی ها

۱- نیروهای باوراننده را باید ایجاد کرد.

۲- نیروهای انگیزاننده برای تشویق کارهای خوب

۳- نظام مجازات آخرین مرحله است

باور صادق موجه

در این باور باید استدلال آورد. دین از اخلاق جداست و امام حسین (ع) هم به همین جدایی صحه گذاشته است (خطاب به لشکر شام و کوفه : اگر دین ندارید آزاده باشید)

از ارکان مدرنیته تمامی نظریات بلند که به همه موارد پاسخ می داد را حذف کردند در جهان مدرن تمامی فیلسوفان و نگرش های ادیان الهی و ابراهیمی که پاسخ تمام مسایل را در زندگی بشر داشتند را از بین بردند و یا آنها را کنار گذاشتند.

در نگرش سکولاریسم قطع کردن دست ارباب معابد از زمین ها و ضرورت بازگشت به عقلانیت مورد تاکید است.

عرفا و فقها هر دو بر سر عقل کوفتند. این در حالی است که چهار منابع فقه شامل عقل و کتاب و سنت و اجماع هستند ولی سوال این است که اگر عقل نباشد دیگر منابع فقه چه معنی پیدا می کنند. برای آدم مجنون و خالی از عقل قران و سنت به چه کار می آید و لذا عقل نقش اساسی تری دارند. اصول دین (توحید و نبوت و معاد) همه بر اساس عقل اثبات می شود و عقل تنها داوری است که می توان به وسیله آن اثبات حق کرد. این که چی درست و چی درست نیست همه و همه با عقل ممکن است. لذا باید در پیشرفت دین و این که اگر درد دین هم داریم باید وجه عقل را تقویت کرد.

سقراط می فرماید زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد.

چیزی که عجیب است این که هرچه از باورهای غیر مهم به باورهای مهم می رسیم آزمودگی کمتر می شود و چیزهای غیر مهم را بدون تفکر و آزمودگی نمی گیریم ولی تلاشی برای محک زدن چیزهای مهم نداریم.

تبعیت از افکار عمومی یکی از معایب زندگی عاریتی است

یک چشمه ای که از درون بجوشد خیلی بهتر از رودی است بیاید و برود.

از خصوصیات دیگر زندگی عاریتی :

تقلید بی چون و چرا

هیاهو بر سر هیچ

وفادار بودن به همه به غیر از خود

صادق بودن به همه به غیر از خود

بی دلیل پذیرفتن 

خواجه نصیر الدین طوسی می فرماید " ما ابنا دلیل هستیم"

فرایند مهم است نه فرآورده

در فرایند عقل گرایی و عقل ورزی شاید به مقصد نرسیم ولی ارزش زندگی از بین نمی رود.

این مهم است که عقیده را چگونه بدست آوریم.

تبعیت بی چون چرا از بزرگان یک نوع بت پرستی است و قرار دادن آنها در کنار خداست.

فرانسیس بیکن این بزرگان را بت های نمایشی می داند.

ممکن است دلیلی که برای اثبات یک چیز باشد ولی برای امر دیگری این دلیل صائب نباشد.

دلیل بودن یک امر نسبی است ممک است برای فردی قانع کننده باشد و برای کسی دیگر نباشد.

زندگی اصیل این است که دکه را به خاطر سوپر مارکت نباید تعطیل کرد.

عقل یک رسول باطن است و ضروری ترین و لازم ترین چیز برای حل نا اخلاقی هاست و باید بشر از عقل استفاده کند.

انسان افتان و خیزان و در حرکت بهتر از کسی است که مثل فرشتگان که در یک قالب غیرعقلی قرار دارد

پس انسان در حرکت افتان و خیزان با استفاده از عقل بهتر از یک فرشته است.

عقلانیت یک تمرین مردن است هم آموزه دینی است هم اخلاقی و هم عرفانی

بهتر است در متن جهان نباشیم بلکه در لبه آن باشیم.

در زمینه وظایف روشنفکر باید گفت که کار رساندن حقایق به اطلاع مردم (به استانه اگاهی رساندن) و کاهش رنج و مرارت مردم می باشد.

البته این را نیز نباید از نظر دور داشت که میدان دادن بی مهابا به عقل مشکل ساز بوده است و این عقلای بشر بودند که مشکل ساز شده اند.

 این مطلب یادداشت هایی است که از سلسله سخنرانی های استاد محترم دکتر شیخ غلامرضا مهدوی (رییس دانشگاه جامعه المصطفی ص در دهلی نو) در باب عقل است که در جمع ایرانیان مقیم دهلی در خانه فرهنگ ج.ا.ایران ایراد داشتند و بنده در حین استفاده از سخنرانی ایشان مطالب مهم آن را یاد داشت برداری کردم که حیفم آمد آنرا در جایی ثبت نکنم. 

+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 18:37 شماره پست: 174

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

اختیار یکی از مواهب اعطایی خداوند به بشر است که به دیگر موجودات عرضه نگردید که این اختیار عمل بسیار وسیع نیز می باشد. خداوند به بشر وضعیتی را پیشنهاد داد که شامل عقل و اختیار بود و در عین این اختیار و عقل مسولیت نیز داد و همین مسولیت پذیری است که عقاب و یا بهشت و جهنم را به وجود می آورد. در واقع بهشت و جهنمی وجود خارجی ندارد و این اثر عمل من و شماست که به آن وجود می دهد. انسان مختار است حتی خدای خود و راه رسیدن به آن را نیز انتخاب نماید. خداوند به او عقل داد تا بسنجد و در کنار آن اختیار داد که تصمیم بگیرد و انتخاب کند. و البته خداوند پیام آوران خود را نیز به عنوان کمک فرستاد تا بشر را در راه انتخاب راه و... به او کمک کنند. وجه تمایز انسان و دیگر موجودات نیز همین اختیار و عقل است و شاید بار امانتی که اسمان و زمین نتوانستند که کشید همین بار داشتن و عقل و اختیار بود. خداوند قوانین عمومی بر ارکان کائنات و خلقت مقرر فرمودند و انسان ها نیز از طریق کشف این قوانین به تسخیر طبیعت و در خدمت گرفتن این قوانین اقدام می کند.

پس سوال این جاست که اراده خداوندی چه می شود که باید گفت اراده خداوندی اکثرا در همین قوانین وضع شده اعمال می شود و معجزه نیز در واقع استثنائاتی است که در این را وجود دارد خداوند مقرر فرموده است که هرکه تلاش کند موفق شود و لذا این تلاش از سوی هریک از بندگانش (فرمانبر و غیر فرمانبر) صورت گیرد قرین پیروزی است و این جبر است و ما اختیار داریم که جهد و کوشش داشته باشیم یا خیر.

 خداوند چاقو را با خاصیت برندگی در اختیار بشر قرار داد او می تواند از این چاقو استفاده کند تا جنایت بیافریند و یا خیاری را پوست کنده کام خسته ای را بنوازد و یا غده ای را از بدن بیماری بیرون بیاورد و... این دست شماست که از این نعمت خداوندی چه سودی ببری و چه استفاده ای بکنی

+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 14:33 شماره پست: 173

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
شرم را دوباره باید معنا کرد فیاض زاهد ،نویسنده و فعال سیاسی اصلاح‌طلب گاهی از خود می‌پرسم نوشتن در...
- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
پیش‌بینی علی ربیعی از آینده طرح صیانت از فضای مجازی و فیلترینگ علی ربیعی در یادداشتی با عنوان «اخلا...