ایزدا!
به حال ما بی توجه هم باشی،
باز مشکلی نیست، و اما هست.
اگر نبودی،
و برخی بر قدرتت بیمناک نبودند،
با خلق تو چه می کردند،
وجودت بازدارنده است،
ترمزیست، بر انسان سرکش،
مانعیست، بر طغیان او،
ای برهمای شنوای من!
اگر تو نبودی،
دردهای ناگفته را به که می گفتیم،
لابد دل ها می ترکید و در ناگفته های خود غرق و خفه می شد،
تو را به گفته های خود شنوا یافتم،
و می دانم که می شنوی،
اما گاه، انگار گوش سمت ما، دربیست، و دیگری دروازه،
ایزدا!
هستند کسانی که خود را در جایگاه تو می بینند،
و خلقی را بنده و گرفتار خود می دانند،
اما زهی خیال باطل،
کودکانی بیش نیستند،
که دنیا و اهلش را به بازیچه خود گرفته اند،
قُلدرانی کودک صفت،
اُشترانی، که بار سنگین نفرین خلق می کشند،
و زیر این بار روزی خم و له خواهند شد؛
خالقا!
مطمئنم که تو تا ابد بر این مرصاد بی خیال نخواهی نشست،