می دانم در هر صورت خود متضرر خواهم شد و بر دامن کبریایی ات ننشیند گرد، اما این را نیز می دانم که مرا در هر حرکتی به تصمیم خود واگذاشته ایی، آزاد، آزاد و اگر نمایندگانت نبودند همه حتی در با تو بودن و نبودن هم آزاد بودند و تنها این مساله ایی بین تو و آنها، ولی حیف که گوشه گوشه این دنیا را کسانی پر کرده اند که انسان ها را به مقیاس خود کشیده و از جمله رابطه بین تو و بندگانت را نیز نمره گذاری می کنند.
اوزمزدا! تو را طور دیگری می دانم مستغنی، و بی کینه از ما، تو را بهانه گیر نمی دانم، تو را به بند و زنجیر کننده نیز نمی بینم، تو را فارغ از عقده هایی می دانم که انسان ها بدان آلوده اند، اما چه کنیم که عده ایی تو را به سان خود می بینند و می سازند و به سان خود تفسیرت می کنند و به نام تو هر چه از ظن خود یافتند، عمل می کنند. اما مهربانا! تو چیز دیگری هستی که سعی می کنم تو را در این تاریکی کورمال کورمال بیابم و حس کنم و در ذهن خود تصویر سازی ات نمایم، کاری بس دشوار، اما رسیدن به حقیقت زیبا و شکوهمند است و ارزش تفکر و وقت گذاشتن دارد.
(تهران - 7/دیماه/1395)