مطالب نویسنده

طبیعت باید بماند تا ما هم بعنوان بخشی از آن ماندگار باشیم

مصطفوی 23 خرداد 1395 5537 کلیک ها

آب و هوای دل انگیز بهاری زمین و زمان را به وجد در می آورد؛ بلبلان را به خواندن، شعرا را به شعر گفتن، حکما را به درس های بزرگ رهنمون می کند و...

واقعا زنده شدن را هر لحظه می توان حس کرد، این جا رشد و تکامل و تغییر را می توان به چشم دید، رستاخیز طبیعت است تا بعد از یک زمستان سرد، زمین و زمینیان را فرصت دوباره برای روییدن عنایت کند و مخلوقات هر یک نشان دهند که چه در چنته دارند تا رو کنند.

 گاهی برخی انسان ها نالانند که فرصتی برای بروز نداشتند، ولی طبیعت این فرصت را هر سال یک بار به همه می دهد تا هر موجودی خود را در یک فضای مناسب نشان دهد و پتانسیل های خود را بروز دهند.

امروز روز سیزده فروردین و روز طبیعت است. طبیعتی که دست نخورده و بِکرش بسیار زیبا و دل انگیز است. طبیعتی که ما انسان ها هم یکی از اجزای آنیم و باید حدود آن را حفظ کنیم، و اگرچه قدرت نابودیش را هم داریم ولی لازم است برای حفظ منافع خودمان هم که شده در حفظ طبیعت کوشا باشیم و به عنوان جزعی از آن در هارومونی زیباییش دست نبریم تا بماند و به زایش مشغول باشد تا ما هم زنده بمانیم.

از کوه که بالا می روی بوته های سوخته ایی را می بینی که دستی از روی نادانی و... به آتشش کشیده است؛ به دوست همراهم می گفتم اگر در مسیر توچال هر نفر یک بوته را آتش بزند و یا بکند، ظرف یک هفته آیا از این طبیعت بوته ایی باقی خواهد ماند تا دوباره سبزی را بر این کوه زیبا دید؟!! پس باید طبیعت را جزعی از زندگی خود دانست و در حفظ آن کوشا بود تا زندگی برای طبیعت جریان داشته و ما هم در کنارش بمانیم.

 

+ نوشته شده در جمعه سیزدهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 8:42 شماره پست: 927  توسط سید مصطفی مصطفوی  | 

اگر این خورشید سوزان کمی غافل شود، چی می شه

مصطفوی 23 خرداد 1395 6046 کلیک ها

طبیعت خشک و پوشیده از خاک و سنگ ما، که رنگ خاکی اش خشکی و بی حاصلی را فاش فریاد می زند، چنانچه فرصتی بیابد که نفسی بکشد و باران و نمی به خود ببیند، و این خورشید مسلط و سوزنده بر این خاک هم اگر کمی از استیلای خود غافل شود و فرصتی دهد، انقلابی به سبزی بهار بپا می شود و زمین رویندگان گوناگون خود را بیرون می ریزد و دگرگونی را رقم می زندکه نتوانی باور کنی؛ از لای یک سنگ گُلی به بار می نشیند که در زیبایی و طراوتش در تعجب مانی. پس کاش این شرایط بهاری کمی ادامه یابد، ولی افسوس که این خورشید سوزندگی خود را خواهد گستراند و همه این نرمه رو های زیبا و سبز را خواهد سوزاند و سبزی را به رنگ خاک خواهد کرد، مگر این که از این خورشید سوزنده و بی رحم به نوعی خلاصی یابیم.

این روزها طبیعت انقلابی را تجربه می کند که بهترین نشانه رستاخیز بزرگ هم هست و منکران معاد را بهترین نشانه است که نشان می دهد چگونه برانگیختن انجام خواهد شد، به قول دایی رضا بسطامی (قبلا شرحی از ایشان در نوشته هایم آمده است) روزی خواهد رسید که نوروز ایرانی جهانی خواهد شد انشاالله.  

 

+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 17:6 شماره پست: 916 توسط سید مصطفی مصطفوی  | 

در زمین بِکرِ کودکان شان این گونه کاشتند، که چنین برداشتند

مصطفوی 23 خرداد 1395 5873 کلیک ها

یک نسل قبل در میان ما، پیران قوم را عادتی بود که چون فرزندی خداوند به عددی از فرزندان شان عطا می کرد و در این فرزند کمی قدرت تمیز می دیدند، فورا او را بر زانوان نشانده و به نظم و شعر اصول دین بدو می آموختند و در هر لحظه کودک را به امتحان می کشیدند و تمرین می دادند که : "اصول دین برچند؟" و چون کودک به یاد می آورد و می گفت: "بر پنج" می گفتندش که "حال بشمار" و کودک نیز به همان طریقت که آموخته بود آهنگین شروع به شمارش می کرد که "اول توحید، دوم عدل، سوم نبوت، چهارم امامت و پنجم معاد روز قیامت؛" و جمع نیز با اتمام این شعرواره آهنگین در زبان کودکانه او، به تشویق جمعی اش کوشا بودند و...

آری یک نسل قبل بزرگان این چنین دین را در ذهن و زمین بِکرِ کودکان خود می کاشتند و اصول بدو می آموختند و بر فروع او را عامل می ساختند، تا بزرگ که شد بر سبیل گذشتگان حرکت خود استوار سازد و خود در امر دین آگاه و عامِل باشد و البته از این کلاس های خانگی و مُلایی، انسان هایی بیرون می آمدند که حکمت، شعر، ادب، ضرب المثل، نگارش، دستور و... را در حد اعلی به زبان بسیار شیوایی احاطه داشتند و در حالی که چند کلاس قرآنی بیش نمی آموختند، خود مفسر و مداقه گر در بوستان و گلستان سعدی (ره)، شعر حافظ (ره)، شاهنامه فردوسی (ره) و... که استوانه های ادب فارسی اند می شدند.

 کاری که از لیسانسه های امروز هم حتی نشاید و شاید از رو خوانی اش هم بر نیایند، و اگر جوانی بخواهد بداند که بزرگان ادب فارسی چه گفته اند، امروز باید بزرگان وقت ادب فارسی را فراخوانده تا چنین متونی را بخوانند و به تفسیر کلمات آن یک به یک اقدام نمایند تا به فهم شان در آید.

اما این امر در کلاس مُلایی آن روز مقدور بود و کودکان آن روز ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و دانشگاه ندیده، بر این امر توانا می شدند و مُلای چنین کلاس هایی هم خود فارغ التحصیل جایی نبود جز اینکه تنها سرآمد شاگردان ملایی دیگر که بعد از استاد بر کرسی او می نشست و خرقه ملایی این چنین دست به دست می گشت.

عمق ادبی و نگارش های یک نسل قبل حکایت از احاطه آنان به ادب و نگارش دارد و انسان انگشت به دهان می ماند که چگونه این متون ادبی را فهم می کردند، چه برسد به نگارش آن که خط، خطِ نوشته های شان مملو از آیات، امثال، اشعار و نظم و نثر بود.

 

+ نوشته شده در دوشنبه دوم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 11:1 شماره پست: 914 توسط سید مصطفی مصطفوی  | 

درس های نوروز: ای وای بر قاتلانی که به تنهایی درد جنایت خود را به دوش می کشند

مصطفوی 23 خرداد 1395 5956 کلیک ها

نوروز، بهار دید و بازدیدهاست (صله رحم) و در این ایام دیدارها تازه می شود؛ از جمله طبق رسم نیکویی، مردم به دیدار اهل عزا می روند، آنانی که عزیزی را از دست داده اند و امروز عید اول آنان بعد از آن عزاست؛ از جمله دید و بازدید های ما طبق همین رسم نیکو، دیدار با خانواده جوان از دست داده ایی بود که به تیر ناجوانمردی چندی پیش کشته شد، در حالی که به کسب روزی حلال از منزل خارج شده بود.

و به نقل از مامور پرونده اش در پلیس آگاهی، می گفتند "به رسم مظنون یابی و یا یافتن سرنخ قتل و یا انگیزه قاتل برای قتل، هرچه گشتیم تا شاید نقطه ای از اقدام نامربوط در زندگی مقتول بیابیم، نیافتیم، و همین دل ما را هم به درد می آورد که نمی توانیم از کنار پرونده اش به راحتی بگذریم، که او بیگناه و این چنین بی آزار بود و اگر انسان شروری بود، بستن پرونده اش راحت تر بود؛ و در حالی که هیچ سرنخی برای دنبال کردن نداریم، ولی دل مان نمی آید پرونده بی سرنخ را پایان یافته تلقی و قاتل را رها و پرونده را به دادسرا ارسال داریم و..."

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در گردن هایی برای دارهایشان، تن ه...
نقطه پیوند جمهوری‌اسلامی با سلفی‌گریِ جهادگرا زمانیکه در برخی رویکردها و برخی مبانی فکری جمهوری‌اسل...
- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
چرا با دوگانه سازی درباره حجاب مخالفم؟! عليرضا کمیلی کارشناس این مسأله نیستم و اتفاقا آن را امری پی...