کودتای 28 مرداد 1332 ننگی ابدی بر دامان ناپاک آفرینندگان آن
تاریخ همیشه تکرار می شود اگر تنها کمی از تاریخ بدانی (حتی سرفصل هایش را)، می بینی که همه اش تکرار مکرّرات است خصوصا برای کشورهای عقب افتاده که دور باطلی را همواره تجربه می کنند؛ دور تلاش برای حاکمیت مردم و دمکراسی و رسیدن به برخی اهداف جمعی، و متاسفانه بلافاصله آغاز بازتولید وضع قبل و دور بازگشت به اصل (که همان حاکمیت منابع غیر رسمی قدرت بر شوون زندگی این مردم) است؛
در این کشورها و از جمله ایران عده ایی خیانت پیشه از بین خود ما انگار مامور به حفظ وضع استبدادی هستند و برای این ساخته شده اند تا تحولات مثبت و دستاوردها را خنثی و بی اثر کرده و ما را قدم به قدم به وضع قبلمان باز گردانند. این را در انقلاب مشروطه هم دیدیم و بعد در دوره ملی شدن نفت هم آن را تجربه کردیم که تلاش این مردم و نخبگانانش بی ثمر و عقیم شد.
دولت مرحوم دکتر محمد مصدق عصاره مبارزه مردم ایران برای داشتن نماینده ایی بود که منافع آنان را در برابر خودکامگی ها و زیاده خواهی ها تعقیب کند، ولی دولت این مرد بزرگ تاریخ کشور نیز با کودتایی شوم به سقوط کشانده شد و یارانش اعدام شدند و پیروزهای کودتا این نماینده مردم را در حصر خانگی قرار دادند و آنقدر بر این ظلم خود اصرار کردند و نگهداشتندش تا بمیرد و کاری کردند که نشانی از او نماند، حتی ظهور انقلاب مردمی و سراسری که در سال 1357 به ثمر نشست نیز نتوانست چهره این قهرمان ملی را از زیر خاکستر ظلم مستبدین و خدعه گران داخلی و خارجی بیرون کشیده جایگاه قهرمانیش را بدو باز گرداند.
مبارزه برای حاکمیت مردم بر مردم و ظهور مردم سالاری و یا همان دمکراسی واقعی پروژه ایی اساسی در پیچ تاریخی تحول وضعیت مردم ایران است که گذر از آن و دست یابی بدان می تواند سرنوشت این آب و خاک و مردم آن را تغییر داده و پتانسیل های بسیار ارزشمند طبیعی و انسانی کشور را در جهت پیشرفت و عزت این آب و خاک به فعلیت در آورده و جهت درستی دهد؛ اما افسوس که فرصت های طلایی این مردم همواره با زیاده خواهی ها، انحصار طلبی ها، گروه گرایی های (و...) عده ایی از ما در هر عصری به هدر می رود و دوره عقب ماندگی و درجازدن این کشور تمدید می شود؛ فرصتی که در رقابت های سریع و سرونوشت ساز کنونی جهان شاید اصلا تکرار شدنی نباشد.
اگرچه ما عادت داریم مسایل مان را دوش خارجی ها بیندازیم و آنان را عامل اصلی مشکلات خود معرفی کنیم و لذا شعارهای ما هم همیشه متوجه خارجی هاست ولی مشکل عمده ما از خود ماست و به قول قدیمی ها "کرم از خود درخت است." از سوی دیگر دست های خارجی آفریننده این وضع را که نمی شود زیاد شماتت کرد که آنان از ما نیستند و به طور طبیعی منافع خود را دنبال می کنند و این حق نانوشته در دیپلماسی بین الملل به رسمیت شناخته شده است که آنها حق دارند منافع ملی خود را دنبال کنند و این حق برای ما هم متقابلا وجود دارد، ولی دست های داخلی که از ما هستند و ما را به این سرنوشت مبتلا می کنند را اصلا نمی توان بخشید و بخشودنی نیستند و این فرصت سوزان خیانت پیشه و پست در پیشگاه تاریخ، مردم و خداوند محکوم ابدی خواهند بود.
البته برخی خواهند گفت که پیروزمندان کودتای 28 مرداد 1332 برای این کشور خدمات زیادی از جمله پیشرفت و سازندگی به ارمغان آوردند، و هرگز انسان منصف نمی تواند چشم بر خوبی ها ببندد و کور شده ساختن ها را نبیند ولی اینجا سخن از یک پیشرفت همه جانبه و ریلی است دائمی که کاروان ما را به مقصد برساند نه پیشرفتی که مردم یکی از ابزار تولید تلقی شوند، بلکه صاحبکار بوده و پیشرفت شان بر پایه آزادی و دمکراسی استوار باشد. نمونه امروزی پیشرفت فاقد دمکراسی و آزادی چین است که توسعه شگرفی را تجربه می کند ولی مردمش در حصر حزب کمونیست و تصمیمات عده ایی قلیل قرار دارند و البته از برخی منافع توسعه برخوردارند لذا کارشناسان چین و الگوی توسعه آن را امید آسیا و جهان نمی دانند و به علت نداشتن پایه های انسانی از جمله دمکراسی و آزادی پیشرفتش را ناقص الخلقه و در معرض خطر می بینند
"این هم گزارشی از این روز شوم به روایت آقای روح الله قاسم زاده به نام "یخ بندان مرداد 32
(منبع تلگرام)
شصت و سه سال پیش، روزهایی جریان داشت که مردمانش فکرمی کردند پیروز و فاتح ابدی رویدادهای مهمی هستند. مصدق محبوبشان که در رفراندوم به عملکردش "آری" داده بودند بر مصدر تکیه زده بود و حامیانش هم آزادانه مجسمه های "رضا قلدر" را از میدان های شهر پایین می کشیدند. حتی سخن از اعلام جمهوریت در میان بود و صدای عصای حسین فاطمی از هرجایی شنیده می شد. شاه هم که به عراق گریخته بود و همه چیز آماده و مهیا بود برای یک سرخوشی بزرگ. یک جهش بلند. جشن بزرگ به پایان رساندن راه پرسنگلاخ و مرد افکن47 ساله که از مشروطیت آغازشده بود ...
که خبر عزل مصدق و جانشینی تیمسار زاهدی لرزه بر دل و اندام آگاهان انداخت. آنچه بیش از همه رخ ها را زرد و ترسان کرده بود ممانعت مصدق از برپایی تجمع هوادارانش بود و اختلاف مکی، بقایی و توده ای ها بااو. دیگرحتی کاشانی ای هم درمیدان نبود که فرمان کفن پوشی صادرکند. خیابان ها پرشده بود از عربده های "شعبان جعفری" و چماق کشی های "پری بلنده" و برق تیغ " حسین رمضون یخی " .
همه ی حامیان دولت را از دمِ تیغ گذرانده بودند. "سرگردسخایی" را در کرمان مثله کردند و فاطمی دوست داشتنی تیرباران شده بود. عملیات آژاکس به پیروزی رسید و محمدرضا پیروزمندانه به میدان ساخته ی دست خود بازگشت. درب نشریه ی باختر را گل گرفتند و سلام ها بی پاسخ ماند. سرها به گریبان فرورفت و نفس هایی کز گرمگاه سینه بیرون می آمد، ابری تاریک را مجسم می ساخت. و درغوغای آفتاب سوزان مردادماه، زمستان آمد و هوا بس ناجوانمردانه سرد شد...
آنانی که تا دیروز مجسمه ی رضا پهلوی را پایین می کشیدند امروز باید به عدلیه بابت چپ نگاه کردن به نوچه های شعبان بی مخ پاسخ می دادند. تمام کنگره های کاخ آرزوها یک شبه فروریخت و مطالبه ی جمهوریت به فرار ازدست نظمیه چی ها بدل شد.
28 مرداد بی شک از تلخ ترین روزهای این خاک سالخورده است. خاکی که درپس خود رگ های میرزاتقی خان و بهارستان به توپ بسته شده را به تماشا نشسته بود، بیش از پیش سرخورده گشت و در قریه ی احمدآباد به توبره بسته شد. و بغضی درحنجره اش پایدار ماند که پایان مرداد هر ساله، پیراهن عزای رنگ و رو رفته اش، غرق در اشک های حسرت اندوهش می شود.
ضربه ای که 28 مرداد بر پیکره ی سوار اصلاح طلبی وارد آورد را بدیل چندانی نیست. از آن جهت که هم انسجام گروه های متحد تحول خواه را تا سالها از هم پاشاند و هم جبّه ی کریه استبداد را پس از دو شکست در ایران چنان برافراشته کرد که زان پس مشروطه خواهی راه خود را به انقلاب کج کرد و دیگر خبری از آن کنش های نرم مصلحت سنج نبود و چاشنی اسلحه و باروت را به مبارزات و حرکت های تحول خواهانه افزود. علاوه برتمامی این موارد، شکست های پیشین پیش از یک دهه جبران شده بود اما این ناک اوت ناگهانی 25 سال سخت ترین و تلخ ترین روزها را به دوش یاران آزادی تحمیل کرد. از شکسته شدن بند بند وارطان ها گرفته تا خون ادراری های گلسرخی و تبعید امام ...
امروزه باید به این گونه وقایع به دیده ی تجربه اندوزی نگریست. تجربه و درسی که وقوع و به منصه ی عمل رسیدن 28 مرداد به جریانات تحول و آزادیخواه بخشید، هیچ گاه نبایستی در غبار فراموشی ها مدفون شود و این گونه جریانات همواره باید بدان ها توجه داشته باشند تا دوباره کاری های بی انجام نای، انگیزه و بلوغ این حرکت ها را نگیرد.
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها
- تاریخ ایجاد در 28 مرداد 1395
- بازدید: 5727
دیدگاهها
وی در پاسخ به سوال اخبار الیوم مبنی بر اینکه به نظر شما بزرگترین اشتباه مصدق کدام است؟ گفت:
«پایمال کردن قانون اساسی و عدم اطاعت از اوامر شاه» او همچنین اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت:
«مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»
«خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشتهاست نتیجهٔ عدل خداوندی است.»
مدرسه علوم انسانی (http://t.me/zistboommedia)
«این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بودهاست. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.»
«مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن میباشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمیشد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از اینکه من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند. مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.»
منبع: "روزنامه آتش، ۳۱ مرداد ۱۳۳۲
کیهان، ۲۳ شهریور ۱۳۳۲
مجموعهای از مکتوبات وسخنرانیهای آیتالله کاشانی، ج۳، ص ۱۱۲"
تاریخ معاصر
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
«...امروز روز خاطره انگیزی ست برای ملت ما.
همه در پیرامون تربت شخصیتی مبارز و تاریخی جمع شده ایم.
نام مرحوم دکتر محمد مصدق برای همه ی ملت ایران و برای تاریخ ما و نهضت ما خاطره انگیز است.
نام دکتر مصدق، همان اندازه که برای هوشیاری و بیداری نهضت، مقاومت، قدرت ملی خاطره انگیز است،
به همان اندازه برای دشمنان ما،
دشمنان داخلی و خارجی، استعمار خارجی و عوامل استعمار داخلی وحشت آور و نگرانی آور است.
دکتر مصدق دوازده سال پیش در حال تبعید در میان این قلعه و بیابان، چشم از جهان فرو بست؛
ولی قبر او، مزار او، نام او، همه برای دشمنان ملت وحشت انگیز بود.
چه سال هایی که گذشت و مردم ما، ملت باوفای ما، ملت هوشیار ما برای زیارت قبر او، برای زنده کردن نام و نهضت او به سوی مزار او می آمدند و پلیس و مأموران از زیارت کردن و فاتحه خواندن بالای قبر او وحشت داشتند و
همه ی راه ها را بر روی ما و همه ی ملت ما در این گوشه ی بیابان می بستند.
چرا؟
مگر چه بود دکتر مصدق؟! دکتر مصدق خفته ای در خاک، چشم از جهان دوخته،
چه وحشتی از او داشتند.
دکتر مصدق مجموعه ای ست، نام او، راه و روش او از مبارزه ی بیش از نیم قرن ملت ایران،
دکتر مصدق در پی نهضت های پیش از خود و ادامه ی نهضت های پس از وفاتش، حلقه ای و واسطه ای بود برای ادامه ی نهضت مردم ایران علیه استعمار....
این نام و این مزار همیشه مورد توجه مردم ایران و دنیای آزاد و آزادیخواه بوده است و خواهد بود...
ما تا چندی قبل چنین روزی را باور نمی کردیم که همه ی ما از اطراف و اکناف، در چنین مکانی با هم جمع بشویم و راه و روش مصدق را باز زنده تر کنیم.
دکتر مصدق مجموعه ای ست از سلسله ی حوادث و موج های قبل از خود و بعد از خود...
دکتر مصدق مردی بود تحصیل کرده ولی در زندگی اشرافی در دربار،
یا پیرامون دربار تغییر کرد و تحول پیدا کرد و مرد ملت شد،
مرد اجتماع شد،
مرد نهضت شد،
همان طور که قرآن درباره ی موسی بیان می کند و
می گوید:
"یا موسی تو را درست کردم، خواستم که یک روزی به درد من بخوری، به راه من و مشیت من".
دکتر "مصدق" مثل بسیاری از رهبران اجتماع در درون طبقه ی اشراف بود.
ساخت و سازهای دربارها را از نزدیک مشاهده می کرد و همه ی آنها را دید...
او توسعه پیدا کرد!!
، انقلابی شد!!
به درد مردم رسید....
دکتر مصدق مانند یک پزشک ماهر، انگشت روی نقطه ی درد گذاشت
و گفت ما باید در دنیای شرق و غرب بی طرف باشیم،
تزِ عدم تعهد را ابراز کرد، همان تزی که مرحوم "ناصر" (رئیس جمهور فقید مصر)، "نهرو" (جواهر لعل نهرو نخست وزیر فقید هند) و "سوکارنو" (احمد سوکارنو رئیس جمهور فقید اندونزی) همه دنبال کردند.
دکتر مصدق را خانه نشین کردند و به محاکمه اش کشاندند و به زندان افکندند.
به این هم اکتفا نکردند و بعد از زندان،
سال ها در این خانه در حصر بود.
یادم هست وقتی در زندان بودم احوال ایشان را
می پرسیدم.
می آمدند و می گفتند:
"دکتر تنهاست و خانواده اش همیشه فرصت نداشتند و همیشه کنارش نبودند".
گفته بود یک کاری بکنید که مرا هم بیاورند پیش شماها که با شماها باشم.
ولی خودش را و هدفش را حفظ کرد...
نهضت دکتر مصدق دنیای خاورمیانه را تکان داد، دنبالش مصر انقلاب شد، الجزایر انقلاب شد...
در مصر و در مکه!!
نمایندگان الجزایری
می آمدند و می گفتند:
"ما دنبال نهضت شما حرکت کردیم،
شما چرا به این روز افتادید....
مصدق را متهم می کردند طرفدار آمریکا است.
متهمش کردند که اهل سازش است،
آیا این اتهامات به مصدق،
به این شخصیت که در تاریخ امتحان خودش را داده،
می چسبد؟
...مرحوم دکتر مصدق در مقابل ملت، مثل خاک خضوع می کرد و همین پیرمرد در مقابل مردم در مجلس،
خانه اش خاضع بود!!
در مقابل این استعمار قوی – انگلستان – که سیطره اش تمام دنیا را گرفته بود، مثل شیر می غرید.»
دکتر مصدق خصوصیات زیادی داشت که او را از خیلی از دیگران متمایز میکرد .
به معنای واقعیش میانه رو و معتدل بود .
هیچگاه ستایشگر خشنونت نبود ....
هیچگاه برای از میدان بدر بردن خصم داخلی متوسل به بیگانگان نمیشدوعاشق ایران وایرانی بود....
حتی در زمانی که در آستانه مرگ بود و با آنکه شاه اجازه داده بود ، توصیه فرزندش رابرای رفتن به اروپا ومعالجه رارد کرد....
بیزار از کیش شخصیت
بود ..
در یکی از نامه هایش میخوانیم که با خشم به کسانی که میخواستند از او مجسمه ای بسازند با نفرین وقسم آنها را از این کار برحذر داشته بود ...
آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی بلافاصله پس از #کودتای28مرداد طی تلگرافی بازگشت شاه به قدرت را به وی تبریک گفت. وی کمتر از ۳ هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت محمد #مصدق در گفتگو با روزنامه مصری اخبار الیوم دیدگاههای خود را درباره دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد تشریح کرد. او اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»
کاشانی در جواب روزنامهٔ مصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟ گفت: «خداوند عادل است و آن چه امروز بر مصدق گذشتهاست نتیجهٔ عدل خداوندی است.» او همچنین در این مصاحبه مصدق را به مرگ محکوم کرد: «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بودهاست. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.»
#آیت_الله_کاشانی در ادامه این گفت و گو، محمد مصدق را به داشتن جنون متهم کرد: «مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن میباشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمیشد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از این که من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از این که من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند. مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.»
جالب این جاست که با وجود طرفداری آیت الله کاشانی از پادشاهی پهلوی و کودتای «آمریکایی» 28 مرداد، بزرگراهی به نام او در تهران وجود دارد ولی هیچ کوچهای به نام دکتر مصدّق وجود ندارد!
محمدرضا سرگلزایی
"ما از درون خودمان خوردیم، به (گروه) فداییان (اسلام) گفتم، شما بودید که این نهضت را پیش بردید، فدائیان می گفتند ما حکومت تامه اسلامی می خواهیم، این ها به آنها می گفتند که دکتر مصدق بی دین هست، و یا به دین توجه ندارد، بعضی ها که ما می دانستیم چه عنصرهایی هستند، می گفتند که دکتر مصدق بی دین بود. دکتر مصدقی که سر تا پایش توحید بود، و وصیت نامه اش به نماز به روزه به حج (اذعان داشت)، (این وصیت خود) شاهد این بود که این مرد چقدر ایمان داشت، من که خودم در این میان می خواستم بین اینها تفاهم ایجاد کنم، دیدم نمی شد، امروز صحبت می کردم، فردا می دیدم چهره ها عوض شده، مرحوم دکتر مصدق می گفت، من نه مرد مدعی حکومت اسلامی هستم، و نه می خواهم همیشه حاکم و نخست وزیر شما باشم؛ مجال بدهید، بگذارید، من قضیه (ملی کردن) نفت را حل کنم، آنها (فدائیان) می گفتند ما سهم بزرگی داریم، باید خواسته های ما را انجام بدهی؛ آمدند دوباره سراغ مرحوم آیت الله کاشانی، باز از راه نفسییات (و برای تحریک او گفتند)، این نهضت مال توست!، دکتر مصدق چه کاره است!، اون پیرمرد را، دورش را جاسوسانی که ما از نزدیک می شناختیم، گرفتند، یادم هست روزی که گفتگو بود که مرحوم آیت الله کاشانی حمایت از (اردشیر) زاهدی (فرمانده و مسول کودتای 28 مرداد) می کند، و توطئه ایی در کار است، به تنهایی رفتم منزل ایشان، در همین قسمت (منطقه) پل چوبی (خیابان انقلاب در تهران)، تنها بود در اتاقی به انتظارش نشستم، آمد و ظرف خربزه ایی رو دستش بود، تا خربزه را دیدم، گفتم حضرت آیت الله، دارند زیر پای شما پوست خربزه می گذارند، مواظب باش، گفت نه اینطور نیست، من حواسم جمع هست؛ با همین مسایل جزئی، و غرور ها، پناه بر خدا، از غرور، از هوای نفس، باد به آستین ها کردند، یک عده لات و لوت، یک عده بدکاره ها، اینها راه افتادند، با چند دینار پول، عده ایی اوباش و دزد و ناچیز و پست را بر همه حیات و زندگی ما مسلط کردند."
دکتر محمد مصدق در وصیتنامهاش ضمن توصیههایی به بازماندگان و تعیین محل دفن خود، برخی مسائل مالیاش را نیز مورد اشاره قرار داده است. متن کامل وصیتنامه دکتر محمد مصدق به شرح زیر است:
۱. وصیت میکنم که فقط فرزندان و خویشان نزدیکم از جنازه من تشییع کنند و مرا در محلی که شهدای ۳۰تیر مدفونند، دفن نمایند.
۲. بدون سند رسمی یا نوشته به خط و امضای خود به کسی مدیون نیستم.
۳. نظر به اینکه طبق اسناد رسمی ثبتشده در دفتر اسناد رسمی شماره ۳۹ تهران، منافع دو سال از خانهها و مستغلاتی که به فرزندان خود بخشیدهام، پس از مرگ تعلق به اینجانب دارد به شرح ذیل:
الف - منافع خانه واقع در کوچه ازهری ملک خانم ضیاء اشرف بیات مصدق سند شماره ۴۲۱۵۶ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)
ب - منافع چهاردانگ از خانههایی که در آن سکونت داشتم، ملک آقای مهندس احمد مصدق، سند شماره ۴۲۱۵۷ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)
ج - منافع خانه مسکونی همسر عزیزم، ملک آقای دکتر غلامحسین مصدق سند شماره ۴۲۱۵۸ (۲۹اسفند ۱۳۲۹) حقالارض عمارت دو اشکوبه و دو گاراژ، ملک دکتر غلامحسین مصدق، سند شماره ۴۲۱۵۹ (۲۹اسفند ۱۳۲۹) که در سال به یکصد و بیست هزار ریال (دوازده هزار تومان) قطع شده.
د - مستغلات واقع در خیابان ناصرخسرو، ملکبانو منصوره متیندفتری، سند شماره ۴۲۱۶۰ (۲۹اسفند ۱۳۲۹) از بابت منافع سال اول مبلغی که در صورت جداگانه به خط اینجانب تنظیم شده به اشخاص مفصله در آن صورت بپردازند و هر چه باقیماند، برای نماز و روزه و حج اینجانب به کار برند و از عواید سال دوم قطعه زمینی که برای باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران مناسب باشد، با نظر نماینده آقایان مزبور خریداری شود و چنانچه آقایان دانشجویان قطعه زمینی در اختیار داشته باشند، مبلغ مزبور را به نماینده یا نمایندگان قانونی آقایان دانشجویان تحویل دهند که آنها خود مبلغ مزبور را صرف تعمیر ساختمان جدید آن بنمایند.
چنانچه وصیتنامه دیگری از نوشتجات غارت شده یا در خانه نزد دیگران است از درجه اعتبار ساقط است.
احمدآباد
۲۰آذرماه هزار و سیصد و چهل و چهار هجری شمسی
دکتر محمد مصدق
* در ۱۴اسفند ۱۳۴۴ که دفترچه یومیه نوشتجات خود را دیدم، ملاحظه شد که طبق سند رسمی تنظیمی در دفتر اسناد رسمی شماره۳۹ منافع خانه واقع در کوچه ازهری را به خانم ضیاء اشرف بیات مصدق بخشیدهام و طبق نوشته مورخ ۳تیرماه ۱۳۳۸ به آقای مجید بیات وکالت دادهام دفتر اسناد رسمی را امضا نماید. بنابراین، پرداخت وجه دو سال بعد از حیاتم مربوط به میل و استطاعتی است که خانم ضیاء اشرف داشته باشد. به طور خلاصه میتواند تمام یا قسمتی و یا هیچ پرداخت نکند.
✍️ امروز زوز مصدق است. ۲۸مرداد. روز کودتا. برای کودتا و برای روز مصدق بسیار نوشتهاند. آنقدری که به این نوشته نیازی نباشد. اما مگر میشود امروز باشی و دلنوشتهای هم ننویسی؟
✍️ مصدق از آن مردها بود و از آن آدمها که کمتر میشود در تاریخ، در زندگی و در اجتماع مانندشان را جست. آنقدر به خاک ایران دلبسته بود که حتی برای مداوا به خارج از کشور نرفت. در بیمارستان خودش بستری شد آخرهای عمر.
✍️ وقتی نفت بایکوت شد، دست به دامن عالینسب شد؛ جوان خلاق و مبتکر تبریزی. آن موقع ۲۸سالش بود. گفت عباس وسایلی درست که نفتسوز باشد و مردم بخرند و نفت مصرف کنند تا نفت به فروش برود.
✍️ عباس عالینسب سماور، والر و علاءالدین را ساخت. وقتی سماور ساخته شد، مصدق جمعی از مقامان و نمایندگان و متنفذین را به خانهاش دعوت کرد؛ خودش برایشان چای ریخت. از سماور و البته از طعم چای ایرانی که اگر خوب دم بکشد برایشان گفت. سماور، چای ایرانی و عباس عالینسب را با هم تبلیغ کرد.
✍️ سماور و علاءالدین اما هنوز زود بود. مردمی که چای از سماور ذغالی میخوردند و قوری را کنار منقل میگذاشتند تا دم بکشد، آمادگی برای خرید سماور و مصرف نفت نداشتند. فروش داخلی نفت رونق نگرفت.
✍️ وقتی خزانه پاک خالی شد، همین پسر جوان تبریزی باز هم به کمکش آمد. اوراق قرضه ملی را پیشنهاد کرد؛ قرض کردن از مردم. مصدق پذیرفت.
✍️ در اولین روز زمستان سرد ۱۳۳۰ اوراق قرضه ملی با پیام رادیویی مصدق و حمایت کاشانی پخش شد. مردم اما فقیر بودند. خرید اوراق قرضه میسرشان نبود. متمولین حساب کتاب کردند، دیدند سود اوراق کمتر از منافعشان است.
✍️ فقط حاجی شمشیری بود که با چلوکبابهای خوشمزهاش در سبزهمیدان و مردمداریاش زبانزد خاص و عام بود. او ۲۰۰هزار تومان اوراق قرضه را خرید. سه میلیون تومان هم کمک کرد. اما مخارج کشور بیش از اینها بود.
✍️ اوراق قرضه به نام پول مصدقی شهرت یافت و بعضی از بازاریان بر در مغازههایشان نوشتند که پول مصدقی را برای فروش اجناس قبول میکنند. اما این کار هم موثر واقع نشد. به سال بعد نرسیده طرح قرضه ملی شکست خورد.
✍️ مصدق در میان تودهایها گم شده بود. تودهایهایی که در همین ماجرای قرضه ملی تحریمش کرده بودند. اما با این حال، آنقدر احاطهاش کرده بودند که آلن دالس، رییس سازمان سیا در دولت آیزنهاور، در کتاب فن اطلاعات از او بعنوان یک کمونیست یاد میکند.
✍️ مرد قامت افراشته که در ۳۱تیر ۱۳۳۱ خونهای به زمین ریختهشده دلدادگان نهضتملی را دیده بود، تن به سازش نداد. به بنبست رسیده بود. کودتا سرنوشت محتوم بود.
✍️ "زندهباد مصدق" شعار صبح روز ۲۸مرداد بود. در بعدازظهر "مردهباد مصدق" در خیابانها به گوش میخورد.