بدعتی نامیمون در شیوه اداره کشور
در این چندماهه برگزاری کنسرت های قانونی و مجوزدار موسیقی در استان خراسان رضوی به عنوان موضوعی برای وزن کشی قدرت بین دولت (به عنوان رکن قانونی، شرعی و عرفی اداره کشور)، و سلیقه های شخصی و جناحی قدرت های در سایه از سوی دیگر بود، و متاسفانه در نهایت هم قانون و مجریان قانون رسمی کشور به طور آشکار و رسمی شکست خود را اعلام و زین پس قانون نانوشته، شبه شرعی و سلیقه ایی آقای علم الهدی در مقابل قانون نوشته شده و رسمی کشور در این نقطه از کشور حاکم خواهد بود.
آقای سید احمد علم الهدی آشکارا و از طریق تریبون نماز جمعه در این خطه از خاک ج.ا.ایران، قانون عمومی و مدون و شیوه کشورداری و مجریان آن را به چالش جدی کشید و نهایتا عملا حکومت مرکزی و مجریان آن را شکست داد و (اگر آقای علم الهدی قبول کند و بر عدم اجرای کنسرت ها در نقاط دیگر استان اصرار نورزند، طبق گفته وزیر ارشاد فعلا مشهد) از اداره مجریان حکومت مرکزی مستثنی شده است؛ وزیر ارشاد اسلامی جناب آقای علی جنتی[1] به عنوان نماینده عالی دولت در این زمینه اعلام کرد که:
"اجرای کنسرت ها در شهر مشهد مخالفانی از جمله نماینده محترم ولی فقیه در خراسان رضوی را داشت که ما به نظر ایشان احترام گذاشتیم. کنسرت ها در دیگر شهرهای خراسان رضوی از جمله سبزوار، نیشابور، چناران و دیگر شهرها اجرا خواهد شد و به هیچ وجه قابل پذیرش نخواهد بود که از اجرای آنها جلوگیری شود."
این بدعت بسیار ناگواری در قانون شکنی و تغییر روش در نظام کشورداری قانونی متمرکزی خواهد بود که تحت نام ج.ا.ایران طبق قانون اساسی در کشور ساری و جاری بود و اکنون به طور رسمی دولت قانونی و شرعی در مقابل فشار منابع قدرت غیر رسمی زانو زده و نماینده قانونی و رسمی مردم از حق قانونی چند میلیون مشهدی برای شنیدن موسیقی زنده در شهرشان در مقابل خواست آقای علم الهدی عقب نشست و این را باید آغازی بر یک بدعتی رسمی دانست که زین پس دیگر قانون و تصمیم مجریان آن از درجه دوم اهمیت برخوردار خواهد بود و سلایق هر که از قدرت بیشتری برخوردار باشد، بر تصمیم بدیهی ترین مراکز قانونی می چربد و این که عده ایی زین پس از مُرّ قانون سخن گویند سخنی بی اساس خواهد بود.
در این فقره، قانون اساسی و حدود قانونی مراکز رسمی به طرز وحشتناکی خدشه دار شد و مراکز قانونی در این خطه عملا از عرصه عمل کنار گذاشته شدند و جایگاه دولت به عنوان مهمترین نماینده جمهوریت نظام و مردم به زیر کشیده شد و رخنه ایی بزرگ ایجاد شد که زین پس دیگران نیز با تاسی از این بدعت می توانند مطابق با قدرت خود از آن عبور کرده و هرج و مرج را باید در اداره کشور شاهد بود.
جای تاسف دارد، در حالی که بنیانگذار ج.ا.ایران در کوتاه ترین زمان ممکن بعد از هرج و مرج ناشی از انقلاب انتخابات برگزار می کند که هر چه زودتر اداره کشور قانونی شود و کشور در مدار قانونی قرار گیرد، ولی اکنون، مهمترین دستاورد قانونی او یعنی قانون اساسی و لوازم آن اینچنین پایمال سلیقه افراد و جناح ها می شود و به نام شرع، جمهوریت و اصلی ترین نمایندگان جمهوریت و اداره نظام بی حیثیت و شکست خورده از پیگیری حقوق چندین میلیون ایرانی کنار می کشند و اظهار عجز کرده و صحنه را به حریف قدرتمند غیر رسمی خود واگذار می کنند.
اما آیا ما این همه خون دادیم که این چنین گرو کشی های سیاسی به بی نظمی و بی قانونی منتهی شود و اصول مهم قانون اساسی که همه (حتی رهبر انقلاب را) در مقابل قانون برابر می کند را کاملا از حیز انتفاع خارج کرده و یک امام جمعه محترم بدون طی هیچ گونه تشریفات قانونی که در مجاری آن (مجلس و دولت باید تصویب شود عبور کرده باشد)، می تواند قانون، دولت و تصمیماتش را در یک استان بی اثر کرده و به عقب نشینی رسمی و آشکار وادارد؟!!
نمی دانم تا به کی باید شاهد گُل هایی باشیم که آقایان به دورازه کشور و انقلاب می زنند و شکست هایی که دشمنان خارجی باید به کشور وارد کنند، توسط کسانی به کشور و انقلاب وارد می شود که بیشترین ادعا را در تصاحب آن دارند. آقای علم الهدی! شما شکست بزرگی به قانون و اداره قانونی کشور وارد کردید و در رواج هرج و مرج قدم بزرگی را برداشتید.
[1] - http://www.tabnakrazavi.ir/fa/news/279100/
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: دل نوشت ها و نظرداشت ها
- تاریخ ایجاد در 27 مرداد 1395
- بازدید: 7243
دیدگاهها
یادداشت| افشین امیرشاهی، سردبیر هممیهنآنلاین
اکبر گلپایگانی، ملقب به گلپا، خواننده خوشصدا، صاحبسبک و نامآور کشورمان دیروز در خانه ابدی آرام گرفت. او که از ابتدای سال ۵۷ خانهنشین شده بود، بیش از ۴۰ سال درحسرت آواز خواندن در کشورش ماند و آخرش هم نشد و نتوانست دوباره برای مردمش بخواند؛ نشد که در کشورش بخواند.
گلپا یک عمر با غم و حسرت زندگی کرد. در حسرت دوباره خواندن. متاسفانه اکبر گلپایگانی نتوانست در کشورش بخواند و چه کسی هست که باید پاسخ دهد علت خانهنشین شدن و خانهنشین ماندن بسیار طولانی گلپا چیست؟ او اسطوره بزرگ موسیقی سنتی ایران و هنرمندی فراموشنشدنی است که جفایی بزرگ در این سالها بر او روا شده است. سالهای طولانی از کاری که عاشقش بود، محروم ماند. غمی از این بزرگتر؟
گلپا قلبش دردمند بود. محرومش کردند و این محرومیت تمام نشد. نهفقط برای او که بسیاری از بزرگان عرصه فرهنگ و هنر نیز سرنوشتی چون او پیدا کردند. بسیاری از نامآورترین هنرمندان کشورمان با چنین حسرتی زندگی کردند و سرانجام با همین درد و غم، روی در نقاب خاک کشیدند؛ ناصر ملکمطیعی، فردین، نادر گلچین، عبدالوهاب شهیدی، بهمن مفید، فرهاد، حبیب و بسیاری دیگر از هنرمندان کشورمان. خیلیهایشان در داخل ایران یا خارج از مرزهای میهنشان زندگی میکنند و همچنان اجازه بروز هنرشان را ندارند؛ و ایرج خواجهامیری که او نیز طعم تلخ محرومیت را چشیده است.
نکته تلخ اینکه همه هنرمندان نامآور و مردمی کشورمان در اوج محبوبیت و توانمندی محروم شدند. درست روزهایی که به بالاترین حد هنرشان رسیده بودند. چنین هنرمندانی دوبار میمیرند.
مرگ اول همان زمانی است که از هنرشان محروم میشوند و مرگ دوم لحظهای است که شمع وجودشان خاموش میشود. مرگ اول تدریجی است و طولانی. سخت است و جانکاه. همراه با درد و غم و غصه فراوان است. طوری که در تن رنجورشان دیگر رمقی باقی نمیماند. محرومیت، عصاره وجودشان را میکشد و مرگ دوم وقتی است که میبیند برای این جسم دیگر رمقی باقی نمانده و نفسش به شماره افتاده، به سراغش میآید.
همه هنرمندان پرآوازهای که در محرومیت جان باختند عاشق بودند. عاشق هنرشان، عاشق سرزمینشان، دلدادههای هنر که چشمانتظار فردایی بهتر بودند. آیندهای که قلبشان به آنها وعده میداد. آن روز برای هیچ کدامشان نرسید. در اوج پختگی، در بالاترین حد هنر جوانمرگ شدند و این جوانمرگی سی سال، چهل سال طول کشید تا قلبشان از حرکت ایستاد.
در این سالها ظلم بزرگی نسبت به بسیاری از هنرمندان قبل از انقلاب روا شده است. زندگیهای بسیاریشان نابود شد. یک صورتحساب چهلواندیساله روی میز آقایان مسئول وجود دارد که چرا دست از این نگرش تند و تمامیتطلب بر نمیدارند و چرا همچنان مانع حضور و نقشآفرینی بسیاری از هنرمندان کشورمان میشوند.
این هنرمندان جزو آن دستهای هستند که مردم دوستشان دارند، دنبالشان میکنند، میخواهند صدایشان را بشنوند و هنرشان را ببینند، محرومیتشان را بر نمیتابند، قضاوت مردم این است که حق هنرمندانشان ضایع شده است، آنچه بر آنها رفته است را ناروا میپندارند، اصلاً یکی از دلایل ناراحتی مردم به همین محدودیتها و محرومیتها برمیگردد. مردم شنیدن صدای گلپا و دیدن هنرنمایی بازیگران را حق خودشان میدانند، برای همین است که مردم حریص میشوند به هنرمندانی که به آنها روی خوش نشان نمیدهید، اقبال بیشتری نشان دهند. یکی از دلایل دلسرد شدن مردم و نگاه به گذشته، همین است. همین نگاه حذفی و نگرش محدودکننده است که مردم را عصبانی و سرخورده کرده و وادار به مقابله میکند. اگر گوش شنوایی وجود داشته باشد.
B2n.ir/z76955
????@MohandesMirHosseinMousavi
چند روز پیش گرامیداشت استاد شهریار بود و پاسداشت شعر و ادبیات فارسی.
صاحب سلیقه هایی در شهرداری مشهد البته با نگاه ایدئولوژیک دستور داده اند تابلوهای شهری مشهد را مزین به اشعار شعرایی همچون سعدی و شهریار و پروین و دیگران نمایند.
اصل ایده پسندیده است.اما مسمومیت ایدئولوژیک آنجایی بروز پیدا می کند که هر آنچه من دیدم در چند جای شهر گزیده ابیات مذهبی شاعران بود.
این یعنی آنکه من اگرشعر و ادبیات فارسی را با آن خاستگاه متعلق به رودکی و دقیقی و فردوسی و دیگران که کاملا آگاهانه در پی حفظ زبان و فرهنگ این کشور در پی تهاجم زبانی اعراب در دوره سامانیان و بعدها ترکها در دوره غزنویان بودند برسمیت می شناسم، تنها زمانیست که تنها در پی خدمت به ایدئولوژی مذهبی باشد!
حال آیا مذهب بد است؟
خیر
آیا شعر فارسی باید بدنبال تقابل باشد؟
خیر
بحث بر سر برسمیت شناختن مفاهیم و امور و پدیده ها در جای خود است.
گرامیداشت شعر و ادبیات فارسی یعنی ایران و زبان حاکم برآن.
دریایی از ابیات اخلاقی و فرهنگی و ملی و زیبا وجود داشت که می شد انتخاب کرد،چرا ایدئولوژیک؟!
بماند که دوستان بنوعی جهل خود در حیطه شعر و ادبیات فارسی را هم بدین شکل برخ کشیدند.
ما در دسته بندی های شعر فارسی اخیرا شعر آیینی را هم بصورت بسیار پررنگ نظاره گر هستیم.فلذا در گرامیداشت شعر آیینی می بایست چنین ابیاتی را انتخاب می کردند.
بجهت فهم صحیح مسمومیت ایدئولوژیک مثالی میزنم از یک واعظ مشهور شبکه های مذهبی ماهواره.
از این آقا که خودخوانده لقب آیت الله را یدک می کشد سوال می کنند از بین اعداد ۱۰۰۰تا۱۱۰۰ یک عدد را انتخاب نمایید.
غرق شدن در ایدئولوژی اساسا فعالیت مغز را بصورت مطلق بی نسبت با جهان بیرون می کند.
این آقا در پاسخ هر عددی که می گفت یا کمتر از بازه انتخاب شده بود و یا بیشتر از آن بازه.
می دانید چرا؟
چون اعداد را هم ایدئولوژیک می فهمید!
بنابر سالگرد فلان عدد فلان
بنابر تعداد پیامبران عدد فلان
بنابر سالهای فلان عدد فلان
فلذا ذهن توان تمرکز در بین ۱۰۰۰تا۱۱۰۰ را نداشت.
https://t.me/seyyedhashemfirouzi
احمد زیدآبادی
"محمود سالاری، معاون هنری وزارت ارشاد در پاسخ به این سوال که چرا در شهر مشهد کنسرت اجرا نمیشود، گفت: این را در جمع هنرمندان هم گفتهام. آیا تابهحال کسی در واتیکان کنسرت داده؟"
بعید میدانم که در واتیکان کسی کنسرت نداده باشد، چون اصولاً موسیقی بخشی از آیین کلیسای کاتولیک است. با این همه، گویا آقای سالاری فراموش کرده است که واتیکان اولاً یک کشور مستقل است، ثانیاً، کمتر از نیم کیلومترمربع مساحت دارد، ثالثاً جمعیت آن به زحمت از هزار نفر تجاوز میکند!
این در حالی است که مشهد بخشی از کشور ایران است، بیش از 350 کیلومتر مربع وسعت دارد و جمعیتش نیز بیش از 3 میلیون نفر است! حال، مردم مشهد چرا باید از چیزی که در شهرهای دیگر مباح است، در شهرشان از آن محروم باشند؟
حتی اگر بخواهیم منطق معاون وزیر ارشاد را هم بپذیریم، میتوان حریمی مشخص برای حرم امام رضا در نظر گرفت و برگزاری کنسرت را در آن محدوده منع کرد، اما در مسافت 5 یا 15 یا 20 کیلومتر آنطرفتر از حرم، چرا باید برگزاری کنسرت ممنوع باشد؟
نکتۀ آخر هم اینکه، آقای سالاری با اظهارنظر خود، عملاً استقلال مشهد از ایران را به رسمیت شناخته است!
@ahmadzeidabad