مسجد و محراب و منبر داران

مساجد از دوست داشتنی ترین اماکن و معمولا مثل نگینی بر تارک شهرها و سرزمین های اسلامی می درخشند؛ گنبد و گلدسته ی آن آنقدر چشم نواز است که در بین بلندترین های هر شهر و روستا، چشم ها را به خود خیره می کند؛ محوطه و سجده گاه این اماکن مقدس، از بهترین مکان هایی است که دل هر مومن دلبسته به نماز و عبادتِ خالق یکتا را به خود جلب تا پنج گانه در برابر یگانه به جا آورند و زمانی دسته جمعی و در صفوف نماز گذاران دل به خالق خود بسپارند که البته ما شیعیان این داستان را  سهل کرده و پنج گانه در سه زمان بجا می آوریم. مساجد متعدد انسان را به خود می خوانند تا دقایقی توفیق نمازی را در آن داشته و پای در جای پای انسان هایی گذاشت که قرن هاست مخلصانه آن را ساخته و برپایش داشته اند و اکنون زمان ماست که در گذر ایام و انسان ها در این مساجد بیاییم و برویم تا نسل بعد ببینیم چه خواهد کرد.

از دهلی که به سمت شرق و کلکته می روی در کنار جاده و راه آهن مرتب چشمت به جمال مناره و گلدسته هایی روشن می شود که نشان از برافراشتگی و به پا داشتگی دارند و آن صحنه ها را هرگز فراموش نمی کنم که در دل زمین های کاشته شده از برنج و سر سبز، روستاهایی هستند که مساجدی همچون نگین در خود دارند که اکثرا تک مناره و تک گنبدند. در شهرهای آن دیار هم مساجد متعدد و با معماری و اشکال متفاوت ساخته اند. در هر شهری که در آن دیار حضور می یافتم یکی از اماکنی که مشتاق به بازدید و زیارتش بودم، مساجدش بود.   

در چند روزی هم که در شاهرود هستیم به مساجدی سر زدیم از جمله "مسجد آقا" در محله "بیدآباد" شاهرود که از قدیمی ترین بخش های این شهر تاریخی است که بر اساس سیاستی که اخیرا شهرداری این شهر اتخاذ کرده است این بخش تاریخی به ویرانه یی تبدیل شده و بافت قدیمی شهر با سرعت بی سابقه یی در حال ویرانی و تبدیل شدن به زمین های خالی و یا ساختمان های قوطی کبریتی بی ریخت هستند. ولی "مسجد آقا" با گنبد های چندگانه اش در بین مساجد اطرافش که دوباره سازی شده اند همچون نگینی می درخشد و اصالت خود را به رخ معماری بی ریخت مساجد جدید شهر در اطرافش می کشد که هنوز خوشبختانه کلنگ دیوارهای زیبایش را فرو نریخته و ورودی دالان مانند زیبا و آجری اش، حیاط درختی و علی الخصوص محوطه ی محراب و قبله آن که دارای سه ایوان بی درب و حصار و باز که به هم راه دارند و بنای آجری و ساده، اما زیبای آن دل را روانه ی قرن ها قبل می کند؛ که طبق نوشته نصب شده، این مسجد را گذشتگان در محله "چناران" شاهرود ساخته اند که از چنارهای زیبای آن از خاطره افسوس گونه پیرزنی که هنگام خروج از مسجد در واکنش به گفتگوی ما در خصوص چنار کهن سال خارج از مسجد واکنش نشان داد و از تعدد و کلفتی آنان گفت که اکنون از آن چنار ها که تا آبشار شهر کنونی شهر ادامه داشته اند، تنها همین یک چنار باقی مانده که راهنمای نمازگذاران بر درب این مسجد و بر ورودی آن است که سخن ها از قدمت چند قرنه خود دارد. کلفتی آن به حدی است که اگر سه نفر بخواهند که آن را در آغوش بگیرند می توانند دست های خود را به هم برسانند و حلقه یی بر گرد آن بزنند. این مسجد اگرچه نمازگزارانی اندک دارد ولی نشان می دهد که در بین مساجد متعدد و حوزه های علمیه همجوارش همچنان زنده است. بنای این مسجد به شیوه یی ساخته شده که نمونه طرح معماری آن را در هند بسیار دیده ام؛ یعنی یک ایوان بزرگ و دو ایوان قرینه در جناحین آن که از ایوان وسط کوچکترند. شباهت دیگر آن با مساجد مذکور باز بودن ورودی هر سه ایوان به سمت حیاط مستطیل شکل مسجد است و تفاوت آن مسجد با مساجد هند این است که در اطراف حیاط این مسجد اطاقک های ساخته شده که در مساجد هند که با سایز کوچک ساخته شده است دیوارهای چهاردیواری مسجد به سه گنبد مذکور ختم می شوند که در سمت قبله ساخته شده اند.
از منطقه قدیمی شهر که به سمت مرکز شهر بیاییم مناطق جدید سازتر شهر است که مسجد جواد الائمه (ع) مکانیت و زیبایی خاصی دارد که تک مناره آجری آن انسان را به خود می خواند. امروز در حالی که اولین بازی ایران در جام جهانی 2014 به تساوی با تیم قدرتمند آفریقایی نیجریه انجامیده و یک امتیاز شیرین را برای ایران به ارمغان آورده، شادی این امتیاز که در بخش ورزش کشور پیروزی خوبی بود، به شکرانه این پیروزی نماز ظهر را در این مسجد به امامت شیخی از شیوخ بزرگ شهر خواندم. مسجد جواد الائمه
 (ع) تا آنجا که یادم هست محل شروع راهپیمایی های شهر از آن بود و با گذر از خیابان امام و میدان امام خمینی (ره) به فلکه مرکزی ختم می شدند، و بازار شعار و شعار دادن گرم گرم بود و بارها در این راهپیمایی های روز قدس و 22 بهمن و... از مقابل آن شرکت کرده ام، ولی نماز در آن بسیار کم خوانده بودم. کاشی کاری داخل آن مسجد زیبایی خاصی دارد که افراد مختلف قسمت های آن را به نام و یاد خود انجام داده اند؛ یکی از قطعات کاشی کاری اسامی ائمه (ع) و چهارده معصوم (ع) را به همراه تعداد فرزندان، قاتل شان و... در ردیف های منظم ذکر کرده است.
اما در این مسجد با پدیده جالبی مواجه شدم که تاکنون نمونه اش را ندیده و نشنیده بودم و برایم بدیع بود. قبلا تصمیم داشتم برای کاری که در دست اقدام داشتم به قول معروف با خدا صلاح و مصلحتی و استخاره یی بگیریم تا ببینیم آن صاحب دو دنیا نظرش در قالب آیات قرآن در خصوص این اقدامم چه بیان می دارد و آیا او پیامی در این رابطه برای راهنماییم دارد یا خیر. لذا فرصت را غنیمت شمرده نماز ظهر را در صف دوم (که با ورودم به مسجد دو صف بیشتر هم نبودند) خواندم و برای نماز عصر خود را به صف اول و درست سمت چپ حاج آقا قرار گرفتم و بعد از پایان نماز سر در گوش حاج آقا بردم و گفتم "لطف کنید استخاره یی با قرآن بفرمایید و آیه مربوطه را هم بفرمایید" و می خواستم ببینم خداوند در این آیه چه پیغامی را در غالب رمز برایم دارد. که حاج آقا پاسخ دادند "پاکت و کاغذی بدهید تا بنویسم." مانده بودم که چه بگویم و این که برای این کار که دیگر پاکت و کاغذ نمی خواهد و... سوال ذهنی ام این بود که پاکت برای چی و کاغذ چرا؟! که بعد از کمی مکث و واماندگی گفتم چشم! و مشغول اذکار فاطمه الزهرا (س) شدم چون نه خودکاری با خود داشتم نه کاغذ و پاکتی؛ مشغول ذکر مذکور بودم که دیدم حاج آقا "یادداشت دانی" را از قفسه کنار محراب خود برداشت و جلوی خود زمین گذاشت و کاغذ یادداشتی را از میان آن برداشته و خودکاری در دست دارد و متعاقبا نیز قرآن چاپ "سعودی" را از بالای قفسه یِ گرد گرفته کنار محراب نیز برداشت و بعد از ذکری باز کرد و نگاهی به صفحه قرآن کرده آن را بست و روی کاغذ، یادداشتی را نوشت؛ با خود گفتم این استخاره من بود و اینکه خدا را شکر که بدون پاکت و کاغذ استخاره ما هم به انجام رسید. مدتی گوش و چشم به جلو متمرکز شدم که حاج آقا کاغذ یادداشت را به من رد کند ولی خبری نشد در همین بین جوانی حدود بیست ساله با دفتر یادداشتی که مشخص بود حساب شرعی سالانه اش در صفحات آن ذکر شده بود را از سمت مخالف من به حاج آقا داد و بعد از چند کلمه یی که بین آنان رد و بدل شد و حاج آقا هم دفتر را ورانداز کرد، جوانک حدود صد هزار تومان چک پول را تحویل حاج آقا داد و او نیز آن را به تعداد دیگری چک پول که جلوی پایش بود ملحق کرد؛ با توجه به نزدیکی ام به این دو، می توانستم ببینم که دفترچه حساب شرعی است و حاج آقا نیز مبالغی را در صفحات این دفترچه جیبی رسید کرده و تحویل جوانک داد در زیر چهار
پنج خطی که قبلا نوشته بود نیز هر بار مرقوم شده بود اَلاَحقر (اسم حاج آقا) که این نشان می داد که حساب دار شرعی این جوان ایشان است. او نیز کارش تمام شد و رفت. کامله مردی نیز همچون من در صف پشت، بلافاصله قبل حاج آقا بود که او نیز سوال شرعی داشت و او هم پرسید که آیا می توانم وجوهاتم را به نوه ام که فقیر و مریض است بدهم که حاج آقا فرمودند شما نمی توانید این کار را بکنید که او گفت راهی ندارد؟ پاسخ شنید که چرا دارد. باید وجوهات مذکور را به من بدهی تا من با اجازه یی که از طرف "آقا" (مرجع تقلید مورد نظرشان) دارم به شما دوباره بازگردانم و شما به نوه اتان بدهید و... در همین حین باز حاج آقا کاغذ یادداشت دیگری برداشت دوباره قرآن بدست شد و ذکری و قرآن باز کرد و دوباره مطلبی را که احتمالا شماره آیه و خوب و بد بودن استخاره یی بود، را روی آن نوشت با خود گفتم لابد آن استخاره قبلی از آن فرد دیگری بوده و این استخاره ی من است و لذا عجله کرده و اکنون که من مانده بودم و حاج آقا، بعد از پایان کارش گفتم : حاج آقا! خوب بود یا بد؟ ولی حاج آقا همچون سایر مراجعین قبلی روی از قبله بر نگرفته به عقب بازنگشته و در یک جمله با لحنی خاص که ناشی از رد کردنم بود پاسخم گفت و هیچ نگفت: "این استخاره برای تو نبود!"
نظر به این که
 انتظار چنین پاسخی را نداشتم رنگ بر رخم تغییر کرد و فهمیدم که کار از چه قرار است که بی مزد درخواست کاری از کسی نباید کرد و بی درنگ برخواستم و پشت به محراب و حاج آقا، مسجد را ترک کردم و فهمیدم که باید پاکتی با پول و کاغذی به حاج آقا طبق درخواستش می دادم که مبلغی بابت انجام استخاره، کاغذی هم بابت یادداشت نتیجه می دادم که به زعم خود این را نادیده گرفتم. و بی مواجب کسی کاری برای کسی نمی کند، حتی در حد بازکردن قرآنی و استخاره یی. در راه خانه با خود می گفتم، کاش لیستی از اقداماتی که مسجد و منبر داران در آن تخصص دارند و خدماتی که می توانند انجام دهند را به همراه حدود اجرتش، مثل لیست قیمت ساندویچی ها در مساجد نصب می کردند تا مراجعین تکلیف خود را بدانند و در حد وسع و توان خود تقاضای خدمات مختلف نمایند، مثلا انجام استخاره 5 هزار تومان، اقامه نماز میت 70 هزار تومان، بیان سخنرانی 100 هزار تومان، بیان مسایل شرعی 20 هزار تومان و... این طوری هم جلوی گران فروشی گرفته می شد و طبق تعرفه دریافت ها انجام می شد و هم مراجعین می دانستند که نرخ مسجد و منبر داران مختلف چقدر است و متناسب با جیب شان مراجعه می کردند. لذا مناسب است همچون صنوف دیگر خدماتی، صنف منبر و محراب دارها هم وجود می داشت تا هم نظارت بر آنان داشته باشد و هم قیمت ها را اعلام کند، تا طبق تعرفه مراجعین تکلیف خود را با جیب و درخواست خدمات خود بدانند.
خلاصه این که در خصوص نرخ خدمات دیگر
 ارایه شده از ناحیه صاحبان منبر محراب شنیده بودیم ولی در خصوص استخاره گرفتن ندیده و نشنیده بودیم که از مراجعین درخواست پاکت کنند و البته پخمه بازی هم از خود من بود که خیال کردم پاکت و کاغذ به جهت یادداشت و تسلیم محترمانه نتیجه استخاره می باشد که فراموش نشود. حال این که ظاهرا پاکت منظور حق الزحمه بود که به علت بدیع بودن درخواست "دوریالی" ما نیفتاد و بدون پاکت مراجعه کردیم و دست از پا دراز تر به خانه برگشتیم.
البته دوستانی که استخاره نیاز دارند خوشحال باشند که هنوز کسانی هستند که برای استخاره درخواست "پاکت" نمی کنند و برای این امر می توانند به امام جماعت مسجد "مدرسه قلعه شاهرود" مراجعه
 کنند و این خدمت را مجانی دریافت دارند که البته این حاج آقا به زور هم اگر بخواهی هزینه یی برای استخاره بدهی هم قبول نمی کند در این جا باید یادی از مرحوم حاج آقای احمدی امام جمعه بیارجمند کرد که تلفنی در ساعاتی خاص این خدمت را به همشهریان داشت و برای این امر زبان زد بودند.

 

+  نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 6:56 PM |  یکشنبه یکم تیر 1393

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.