جوانمرگ شده های تاریخ سیاسی ایران، تقی ارانی
  •  

16 آذر 1399
Author :  

ما برای آنکه ایران، ایران شود، خون دل ها خورده ایم، [1] روزگاری که زندان ها مجمع اندیشمندان می شود، در این زمان اندیشه، مهمترین خطر برای استبداد ارزیابی و تلقی شده است.

تقی، نامی ساده در فرهنگ ماست، اما به بزرگی اولین خیزشگران ایرانی قرنی است که امسال آن را به پایان خواهیم برد، او علیه اسارت یک ملت عقب نگهداشته شده در دست استبداد و حاکمیت فردی به پا خاست، متصف به ارانی، [2] بود، همان سرزمین ارزشمندی که طی قراردادهای ننگین زمان مظفر الدین شاه قاجار از مام میهن جدا افتاد، و به ابرقدرت شرق منظم گردید. ارانی جوانی برومند و وطن پرست بود که هنگامی در میان پنجه های ظلم له شد، تنها 36 بهار از عمرش گذشته بود، و در بیرحمانه ترین، و غمناک ترین وضع، زیر شکنجه های تدریجی و مداوم شبانه روزی مزد بگیران ظلم، جانش از دست رفت، چرا؟!! چون بر وضع ایران و ایرانیان آگاه شده بود، و بر آن شوریده بود، شورشی آگاهانه و از روی اعتقادی که خود آن را مفید یافته و به کارش گرفته بود. ارانی با صلابت، و با مدد گرفتن از آخرین دستاوردهای فکری بشر زمان خود، که از نظریات انقلابی و نجاتبخش آن روزگار محسوب می گردید، حرکت خود را آغاز کرد، و جان برای میهن و هم میهنانش فدا کرد. او دل در گرو "رنجبران"، و "طبقات ضعیف جامعه" خود داشت، و لذا مارکسیسم را نجاتبخش آنان از دست استبداد می دید.

ارانی در این سفر مرگ زا و هولناک تنها نبود، رادمردانی چون فرخی یزدی [3] و... هم از نام آوران همان زندانی بودند، که او نیز زبان تندی علیه دیکتاتوری داشت و البته پیش از ارانی عروج کرد، شاعر آزادیخواه وطن نیز یکی از هم بندی های ارانی، در آن غربت سکوت و ظلم، و دریای فقر، و حاکمیت استبداد بود، که جان هر دوی آنان را به دست عمله ظلم سپردند، تا آنان نیز در قدر ناشناسی تمام، چنین نام آورانی را که مخلصانه حتی برای نجات زندان بانان خود از دیکتاتوری، مبارزه می کردند را، زجرکش کنند، [4] اما او حتی در چنان وضع وخیمی که در مقایسه با مبارزین دیگر داشت، هرگز نه از همسنگران دوره مبارزه اش، و نه از مردم خود غافل نشد، و زندان را به صحنه مبارزه خود تبدیل کرد، و از خود اسطوره صبر بر بلا ساخت؛ ارانی مبارزه ایی آگاهانه را در اوج جوانی خود رهبری کرد و خود به سرانجامی غمناک، مثل وضع مردم زمانش گرفتار شد و رفت؛ عمله ظلم چنان بر او گرفتند و در وضعی او را راهی دیار آخر کردند که، حتی مادرش هم، او را بعد از ماه ها شکنجه که در انفرادی، و به دور از چشم دیگران بر او رفت، جنازه اش را هم نشناخت.   

این است که باید گفت یکی از راه های سنجش میزان درستی، و مغز ادعای حاکمیت و ایدئولوژی ها را باید، در نحوه برخورد آنان با مخالف قرار داد. وضع زندان های یک حاکمیت بیانگر درونمایه و مغر فکری آنان است، که در خفا آنرا بروز می دهند؛ این میزانی درست، و آینه ایی تمام نما از آن روی سکه ایی است که آنان سمت واقعی اش را در اینجا، نشان خواهند داد. این که یک رهبر و یا ایدئولوگ بر سر یاران و همراهان خود دست ملاطفت بکشد، نه هنر است و نه کاری شاق؛ که نوعی ریا و فرصت طلبی برای استمرار خود بیش نیست، و ساکتان ظلم را به بوسه ایی نواختن، نشان از انسانیت نخواهد بود، راه سنجش صداقت قدرت، اینجا در زندانی خود را خواهد نشان داد که اهل سیاست مخالف قرار است سیاست شوند؛ که اگر قانونی برای حقوق شهروندان نوشته شود، در اولویت اول باید شامل حال رقیب گردد، چنین قانون و قانون گذارانی اهل صداقت و درستی خواهند بودند، ورنه باید دانست که لبخند قدرت بر دوستان، تنها دستکش مخملی خواهد بود که دست های آهنین او را زیر آن ظاهر نرم، مخفی کرده اند. زندان ها و شیوه سلوک با زندانیان سیاسی، مخالفین، منتقدین و... آینه خوبی برای راستی آزمایی درستی، و ادعای درستی هاست.

برای نویسنده این سطور روشن و مبرهن است که دستیابی چپ های مارکسیست و کمونیست (حداقل در منطقه ما) به قدرت، در یک دورنمای به نسبت روشن، به دیکتاتوری ایدئولوژیک چپ ها منجر می شود، و شده است؛ اما آنچه از سوی دیگر نیز روشن است اینکه مبارزین اولیه نهضت های آزادیبخش، به دنبال ایجاد دیکتاتوری نیستند، بلکه به نجات جمعی می اندیشند که در قلمرو آنان در رنجند؛ اما در ادامه کار معمولا از چاه به چاله، و یا از چاله به چاه می شویم، متاسفانه حرکت های متکی به دیدگاه های ایدئولوژیک، لاجرم به دیکتاتوری مخوف تر از دیکتاتوری های معمولی منجر می شوند، چرا که هر جا ایدئولوژی محور قرار گیرد، انسان ها به پای آن "ایده" قربانی خواهند شد، و معمولا بجای قرار گرفتن ایدئولوژی در خدمت انسان، این انسان های تحت سیطره جریان ایدئولوژیک هستند که در خدمت ایدئولوژی قرار داده خواهند شد؛ برای انسان به بند در آمده، در چنین سرزمینی، از این دیگ جوشان انقلابی و دلسوز برای "ایده"، آشی به غیر از روغن داغ تهیه نخواهند دید، آن هم برای ریختن در دهان و گوش کسانی که خلاف خواستِ محور ایدئولوژیک، و یا ایده حرکت، و یا ابراز وجود کنند.

ایرانیان هزاره هاست تحت حاکمیت فردی قرار داشته، چه آن موقع که دیکتاتوری فردی تنها راه شناخته شده حکمرانی بود، و چه در قرون اخیر که این روش منسوخ شده و روش های انسانی تری در حکمرانی ساری و جاری است، اما ایرانیان همواره از فقدان آزادی و حق تعیین سرنوشت در رنج بوده اند، و طی دو قرن اخیر مبارزه دامنه داری را برای کسب آن داشته و پیشرو ملت های اطراف خود در این زمینه بودند، تا بدین ایدال های بزرگ که این روزها کف داشته های جوامع پیشرفته است، دست یابند.

تاریخ ایران مردان و زنان بسیاری را به خود دیده است، که برای ساخت میهن از هر آنچه داشتند، گذشتند، حتی جان؛ عقب ماندگی ایران از قافله تمدن، رشد و علم جهانی، امری آشکار و روشن است، و جایگاه امروزین آن، با آنچه بدان لایق است را، کسی منصفانه نمی بیند، و برای برون رفت از آن، برخی هر چه در چنته داشتند به کار گرفتند؛ اما سوال اساسی که همواره وجود داشت و دارد، اینکه برای حل این مشکل چه باید کرد؟ برای پر کردن این شکاف، چه راهبردی را باید اتخاذ کرد، پاسخ دلسوزان مختلف در تاریخ ایران، بدین سوال متفاوت بوده، و البته هزینه ایی هم که داده اند، عرق شرم را بر صورت تحمیل کنندگان آن خواهد نشاند.

فرزندان این ملت در هر دوره ایی از تاریخ ایران راه هایی را بزعم خود برای رهایی یافته، و دنبال کرده اند، لذا تنوع زیادی را در شیوه و ایده مبارزه می توان در تاریخ مبارزات ایرانیان دید، از جمله گروهی حل مشکل ایران و ایرانیان را در فرمول بکارگیری و پیاده کردن نظرات جناب مارکس دیدند، و برای رسیدن به هدف خود حرکت های بزرگی را از تلاش، خلق کردند، گروه 53 نفره [5] در دوره پهلوی اول در این رابطه مشهورند. پهلوی ها مبارزه دامنه داری را با آنان در پیش گرفتند، به طوری که پهلوی دوم، از "ارتجاع سرخ" و "ارتجاع سیاه" با هم به عنوان عاملان بدبختی ایرانیان، و از دشمنان ایران نام می برد، که منظور از ارتجاع سرخ، چپ گرایان از این دست بودند، از اینرو پهلوی ها مبارزه بی امانی را با آنان آغاز کردند. مبارزه با چپ و چپگرایان خاص پهلوی دوم نیست، در دوره پهلوی اول هم می توان ریشه این مبارزه را دنبال کرد، تقی ارانی اسطوره نامداری است که ارشدترین عضو گروه 53 نفره بود، که در دوره پهلوی اول دستگیر و در خلال این دوره به شدت سرکوب، و در زندان موقت تهران، به طرز ناگواری، در زمان اسارت در دست قانون او را کشتند.

گذشته از سو استفاده ایی که بلوک شرق از احساسات جوانان چپ رو ایرانی کرد، و گاه آنان را وسیله جدایی هایی از ایران هم ساخت، به طوری که "فرقه دمکرات آذربایجان" [6] را می توان در این رابطه نام برد، و یا نفوذ چپ گرایان در گروه های کردی مبارز ایران، را نیز می توان اشاره کرد، که امروز هم برای کشور مشکل ایجاد کرده اند و... آنها همه مشی چپگرایانه داشتند، حزب توده [7] که روزگاری سرآمد احزاب ایران بود و در دهه های 20 بعد به اوج رسید، نیز حاصل نفوذ تفکری بود که مارکسیسم را داروی درد استبداد و عدم آزادی و توسعه در ایران می دانستند.

آنچه شاخص است در طول دهه های مبارزه دامنه داری که با پهلوی دوم صورت می گرفت، عده کثیری از جریان روشنفکری و روشنفکران مطرح این مرز و بوم، جذب جنبش چپ شدند، تا راه آزادی ملت خود را از این سمت و سو، دنبال کنند، شیوه های مبارزاتی و قدرت آنان در این مسیر، پیشرویی آنان را در این نبرد، آنان را زبانزد نموده بود، بحث این نوشته تقی ارانی است، که از پیشگامان انتقال دانش سیاسی از غرب به ایران بود، و متاسفانه در 36 سالگی اسیر زندانِ استبداد، و فساد بی پایان دستگاه امنیتی و قضایی این مرز و بوم گردید، و در زندان موقت تهران، زندانبانان "به فرموده"، شکنجه اش دادند و زجرکش و جوانمرگش کردند.

چه افکار و نسخه تقی ارانی را، برای رهایی ایران و ایرانیان بپسندیم و یا نه، او جوانی بود که در اوج، سرکوب شد، و متاسفانه در ایران زندانی امن، در هیچ دولتی، برای اهل سیاست و در حقیقت نخبگان سیاسی نبوده، و حاکمیت ها همیشه مبارزان سیاسی را در پستوهای زندان های لاک و مهر شده به ظلم، سر به نیست کرده، و از دام مجازات لئامت و دنائت خود نیز جسته اند. داستان کشته شدن ارانی در زندان موقت تهران، چنان دردناک است که قلب هر انسانی را به لرزه در می آورد، که در این کشور با اسرای در دست قانون، چه ها که نکرده و نمی کنند، در حالیکه، زیر سیطره قانون، باید امن ترین شرایط ساری و جاری باشد. نکته دردآوری که همیشه وجود داشته است این که وقتی قانون از مردم عادی حمایت نمی کند، چطور مخالفین می توانند از امنیت قانونی بهره مند باشند!.

اطلاعاتی که از این به بعد در خصوص این مرد جوان و پرشور تاریخ سیاست و سیاست ورزی ایران آورده می شود، برگرفته از کتاب "دنیای ارانی" [8] نوشته آقای باقر مومنی است :

تقی ارانی چگونه بود می اندیشید :

در بهمن ماه 1312 (مجله) دنیا به مدیریت و رهبری تقی ارانی، (انتشار خود را) آغاز کرد. آخرین شماره ... خرداد 1314 (شماره 12) منتشر شد (صفحه 14 کتاب دنیای ارانی نوشته باقر مومنی). مجله دنیا، فلسفه مادی دیالکتیک را راهنمای خود برگزید، (ص 15)  شدیدا انتقادی و موضعی آشتی ناپذیر دارد و در عین حال در هدف گیری خود راهی میان "کهنه پرستی" و "تجدد مابی" اختیار کرده است و بارها بیان داشت که : "... بشر در سیر تکامل تمدن، به مرحله ای رسیده است که می خواهد جامعه ی خود را از روی اصول مادی و منطقی اداره کند".(ص 16).

ارانی معتقد بود "فکر هر موجود زنده، نماینده ی جمیع عوامل مادی است که در وی و اسلاف وی، یعنی اساسا در تشکیل او موثر بوده است" (ص 29). "حکومت دستگاهی است که به وسیله طبقه قوی تر تشکیل شده و استیلای آن بر طبقه زیر دست را تامین می نماید. تشکیلات قانونگذاری، قضایی، رهبری تعلیم و تربیت و ذوق هنری، تحت قدرت دولت است. بنابراین واضح است که در جامعه ی طبقاتی، قوانین، طرز حفظ حقوق، آداب و رسوم، مفهوم های خوب و بد، زشت و زیبای اخلاقی، تولید فکر در اطفال و ذوق صنایع ظریف نیز، تمام طبقاتی بوده و به نفع طبقه معین خواهد بود." (ص 31).

آنها فلسفه مادی دیالکتیک را از آن جهت برگزیده بودد که از نظر ایشان این فلسفه، به تمام مسایل مربوط به انسان، جوامع انسانی و از آن جمله مسایل جامعه ایران، پاسخ درست می دهد، و انسان را در راه ترقی و تکامل هدایت می کند. ارانی "رساله ی عرفان و اصول مادی" را با این عبارت پایان می دهد :  "اصول مادی و منطقی امروز بشر به تمام علوم، صنایع، اجتماعات و هنر بشر ارتباط کامل داده و او را از خرافات، اعم از این که در قسمت طبیعی یا بیولوژیک، یا پسیکولوژیک (روانشناختی) و یا سوسیولوژی (جامعه شناختی) باشد خلاص کرده و به وی راه خوشبختی را نشان داده است. مطابق این اصول، همانطور که بشر به قوای مهم در طبیعت غلبه نموده است، بر اجتماع خود نیز غالب خواهد آمد. " (ص 31). "بر اثر شیوع فاشیسم (برتری خواهی طبقاتی و نژادی)، [9] می خواهند دیکتاتوری [10] را جایگزین دمکراسی نمایند (ص42)". 

تقی ارانی را چگونه کشتند :

"تقی ارانی را در سلول یک تیفوسی جای دادند، غذا، میوه و داروی ارسالی از بیرون زندان را برای او قطع کردند، در تب 40 درجه آمپول "کِنین" را به او تزریق کردند و کارش را یکسره کردند (ص 58). "مرا با تصمیم عامدانه برای کشتن، به کلی عریان کرده، در یک سلول مجرد (انفرادی) مرطوب، اتاق (سلول) 28 (به اتاق مرگ شهرت داشته است)، دالان سوم (که دادستان آن را کریدور عذاب معرفی کرده است) زندان موقت که فرش پر حشرات آن را هم جمع کرده بودند ... انداختند، چون معلوم شد که من شب ها کفش هایم را زیر سرم می گذارم و ممکن است بتوانم با وجود سختی و رطوبت زمین، قدری بخوابم، آنها را هم گرفتند، رطوبت اتاق به قدری است که تا کمر اتاق قارچ می روید. علاوه بر این که مستراح آن داخل اتاق است، گنداب مستراح های کریدور "نیز" در آن قرار دارد". پس از پنج ماه ماندن در این سلول او را به مدت دو هفته به بند عمومی منتقل می کنند، تا در میان هم پرونده ایی های خود، با بدترین شکنجه های روحی دست و پنجه نرم کند ... (چراکه) شایع کردند که بانی اصلی لو رفتن و دستگیری آنان ارانی بوده است. به این ترتیب با شوراندن این جمع علیه او، زندانی در داخل زندان برای او به وجود آوردند. (ص 63-62)

ارانی از 1001 روز زندگی زندانیِ خویش، تنها 220 روز را در صحن عمومی زندان به سر می برد که از این مقدار تنها 46 روز در زندان قصر، 779 روز دیگر را در انفرادی "زندان موقت" (شهربانی) محبوس بوده است، از این مقدار تنها 81 روز در سلول های انفرادی معمولی کریدور عذاب (دالان 3)، باقی را در اتاق مرگ (انفرادی 28) تنها با یک پیراهن و زیر شلواری بدون لباس و رختخواب روی سیمان (کف) سلول سر کرده است. (ص 72). در این ماه های آخر (عمرش در ادامه مبارزه) ارانی زندان را ذِلّه کرده بود (ص 77)

تقی ارانی چگونه انسانی بود :

 از دسته بندی بیزار بود ... با تقوا و مارکسیست به تمام معنا ... بیش از اندازه بی پروا بود (ص 78) راستگو و بی شیله پیله بود. واکنش سریع و نسنجیده از خود نشان می داد. (یاران او بعدها حزب توده را تشکیل دادند گفتند که)"ای کاش ارانی با ما بود، با داشتن این نوع رفتا ما می توانستیم کوه را از جا تکان دهیم." ارانی نابغه ایی محصول زمان خود، که هر چند صد سال یک بار در زندگی ملت ایران پدیدار می شود. (ص 79) ارانی یعنی مقاومت در مقابل شدیدترین و سیاه ترین استبدادهای جهان، یعنی فکر روشن، سر نترس، از جان گذشتگی، ایمان به موفقیت. (ص 80)

تقی ارانی و راه نجات ایران :

نطفه های واقع بینی علمی در او (ارانی) رشد می کند، به نحوی که بجای تفاخر بیهوده به تمدن گذشته باستانی، بیشتر توجه خود را به مبارزه علیه عقب ماندگی مردم ایران از کاروان تمدن معطوف می کند و ایرانیان را به تلاش در جهت رسیدن به تمدن امروزی بشری و استفاده از دستاوردهای مدرن فرا می خواند (ص 91) (او می گوید، ما ایرانیان) "اگر بخواهیم بیش از این گوشه نشین و صوفی باشیم و از می و میخانه یاوه درایی کنیم... باید بمیریم تا دیگران که کاری تر از ما هستند جای ما را بگیرد." شهریور 1303 بار دیگر نگرانی خود را از عقب ماندگی ایران نسبت به مللی که "چراغ علم، هادی آنهاست" و حیران ماندن ایرانیان "در وادی تاریک جهل" ابراز می دارد و در عین حال اظهار امیدواری می کند که "جوانان حساسی که مقدورات ایران دست آنها خواهد بود" برای جلوگیری از تسلط و سروری ملت های پیشرفته بر ملت ایران بجای "بازگرداندن زور اولیه ی مادر میهن" "اساس فساد را بر هم زده، بارانِ تازه و با طراوتی در نتیجه زحمات خود به روی کار آورند".

 ارانی در تقابل ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم به منزله ی یک ایرانی مهین دوست و استقلال طلب با تسلط دولت شوروی بر ایران به شدت مخالف است. در حالی که خود را به طور اصولی علاقمند نسبت به دولت شوروی نشان می داد، هیچ وقت نقش وکیل مدافع آن را به عهده نمی گرفت. "ما علیه هر متجاوزی، حتی شوروی خواهیم جنگید، و از استقلال ایران دفاع خواهیم کرد. اگر روس ها قصد اشغال ایران را داشته باشند باید با تمام قوا بجنگیم."  (ص 111).

تقی ارانی در دادگاه :

او (ارانی در دفاعیه خود در دادگاه) نه به عنوان یک متهم، بلکه به عنوان یک دادستان از جانب خلق، نه به دفاع که به حمله متقابل پرداخت، و طرف مقابل را که مجموعه ایی از سه دستگاه قوه ی قانون گذاری ، اجرایی و قضایی است متهم خواند و به محاکمه کشید. (ص 135). او گفت : "اولین بار است که یک دسته 53 نفری ... به عنوان داشتن یک عقیده اجتماعی به پیشگاه قوه قضاییه دعوت شده اند. قوه محرک و تغییر قانون به حدی بزرگ است که بزرگترین تعصبات هم نمی تواند مانع آن تغییر بشود ... پس قانون مقدس نیست. فقط آن قانون مقدس است که حافظ منافع توده باشد. (ص 135). اوضاع زندان .... که دیوارهای آن مانند دیوار چین داخل زندان را از کشور و قوانین مجزا ساخته، ظلم، فشار و دردی بی باکانه، در داخل آن به حد اعلاست..." (ص 135). عدم استقلال دستگاه قضا که "به عنوان نماینده طبقه حاکم" در مقام مدعی نشسته .... حقیقت این است که این قوه نیز، مانند دو قوه دیگر، همچون ابزار طبقه ی حاکم عمل می کند. به موجب قانون، محاکمات سیاسی باید علنی و با حضور هیات منصفه برگزار شوند، و حال آنکه دادگاه 53 نفر غیر علنی بود. (ص 138).

از مواردی که حکایت از بی اختیار بودن دادگاه 53 نفر و قضات او می کند، احکامی است که از پیش در محکومیت متهمان صادر شده و در حقیقت دادگاه تنها مامور ابلاغ این احکام بوده است ... در آن زمان "شایع بود که یک هیات سه نفری" مرکب از "سرپاس مختار رییس شهربانی، دکتر متین دفتری وزیر دادگستری و عبدالعلی لطفی رییس دادگاه های جنایی" "از طرف رضاشاه تعیین شده" و احکام 53 نفر را قبلا صادر و به دادگاه ابلاغ کرده بودند. (ص 141). دفاع ارانی به صورت یک بیانیه تاریخی در می آید و خود او نیز به عنوان یک رزمنده ای بی باک و رهبری خردمند و در عین حال دانشمندی با آگاهی وسیع و همه جانبه جلوه می کند. (ص 141).

   

Click to enlarge image Arani.............PNG

شعری از فرخی یزدی همبند تقی ارانی در زندان 1318

[1] -  قسمتی از ترانه ایی که زنده یاد استاد محمد نوری با صدای زیبای خود خواند و آن را در ذهن و جان ما ماندگار کرد.

[2] - تقی فرزند ابوالفتح مجرد اهل تبریز، (زاده ۱۳ شهریور ۱۲۸۱ – درگذشته ۱۴ بهمن ۱۳۱۸) فعال سیاسی، تئوریسین مارکسیست و همچنین ناشر ایرانی و آغازگر فکری حزب توده در ایران بود. وی از اعضای برجسته گروه ۵۳ نفر بود که از اواخر سال ۱۳۱۵ تا اوایل سال ۱۳۱۶ به تدریج دستگیر و در زندان موقت تهران و قصر زندانی شدند. در این دادگاه، احمد کسروی وکیل مدافع تسخیری ارانی بود. دارای سه خواهر، پدرش کارمند اداره دارایی، ابتدایی را در مدرسه شرف تهران گذرانده وارد مدرسه طب تهران شده در سال 1301 عازم برلین برای ادامه تحصیل گردید، 1307 اخذ دکترا از برلین، 1305-1307 به مدت دوسال بورسیه ارتش ایران.

[3] - میرزا محمد فرخی یزدی ملقب به تاج الشعرا (۱۲۶۸ خورشیدی – ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران از جمله روزنامه طوفان بود. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود و در زندان قصر به دست پزشک احمدی و به دستور رضاخان کشته شد. مدفن او ناشناخته است.

[4] - فرخی یزدی در 25 مهر 1318 و تقی ارانی در 14 بهمن 1318 در زندان شهربانی تهران به فرموده کشته شدند. یعنی ابتدا فرخی یزدی کشته می شود و بعد از او سه ماه 19 روز بعد ارانی را سر به نیست می کنند. گرچه تقی ارانی بیشتر عمر زندانی بودنش را در تنهایی گذراند ولی این زندان مثل مجمع اندیشمندان بود و لذا آنان فرصتی داشتند تا اندیشه ورزی کنند. حیف که امثال فرخی یزدی و ارانی و... باید نوشته های خود را بر دیوارهای سلول می نوشتند.

[5] - گروه ۵۳ نفر متهم به مرام اشتراکی و کمونیستی بودند و اعضای آن تا پیش از دستگیری با هم ارتباطی نداشتند و این نام پس از دستگیری بدان ها اطلاق گردید. با پرونده‌هایی که برای آنها ساخته شد، به زندان‌های درازمدت محکوم و راهی زندان قصر شدند و برخی نیز توسط مأموران به قتل رسیدند.

[6] - حزبی سیاسی که در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ در تبریز، سه ماه پس از فرمان محرمانه دفتر سیاسی کمیته مرکزی اتحاد شوروی در تبریز اعلام موجودیت نمود. این حزب به رهبری جعفر پیشه‌وری و همراهی چندین فعال سیاسی دیگر تشکیل شد. اختیارات گسترده‌تر محلی از لحاظ اداری، تدریس زبان ترکی آذربایجانی در مدارس در کنار زبان فارسی و اصلاحات ارضی و اقتصادی از جمله مهم‌ترین خواسته‌هایی بود که در توضیح اهداف و خواسته‌های این تشکل جدید سیاسی عنوان شده بود. ماجرای تأسیس و نابودی حکومت خودمختار آذربایجان توسط فرقه به بحران ایران که یکی از سرآغازهای جنگ سرد بود معروف است. تأسیس این فرقه بر اساس تصمیم دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی انجام شد و فرقه مورد حمایت شوروی قرار داشت.

[7] - حزب توده ایران سازمان اصلی چپ در تاریخ معاصر ایران است. این حزب به عنوان وارث سوسیال دموکراسی عهد مشروطه و حزب کمونیست ایران در ۱۰ مهر ۱۳۲۰ در تهران بنیانگذاری شد. بنیان‌گذاران آن عده‌ای (۵۳ نفری) از روشنفکران و فعالان چپ‌گرا و ملی‌گرای ایران نظیر: سلیمان‌ میرزا اسکندری، ایرج اسکندری، بزرگ علوی، انور خامه‌ای، عبدالصمد کامبخش، احسان طبری، آرداشس آوانسیان، خلیل ملکی، فریدون کشاورز، عبدالحسین نوشین و رضا رادمنش و عباس وصالی بودند که اغلب در دوره رضا شاه تحت پیگرد یا در زندان بودند.

[8] - محمد باقر مومنی 1305- تا کنون، انتشارات خجسته، تهران، 1383، 351 صفحه

[9] - فاشیسم (Fascism)، در واژه به‌معنای روشی که برای تمرکز قدرت در حکومت استفاده می‌شود. یک نظریه سیاسی راست افراطى و گونه‌ای نظامِ حکومتی خودکامه ملی‌گرای افراطیست که نخستین بار در سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵ در ایتالیا و بدست بنیتو موسولینی رهبری می‌شد و بر سه‌پایه حزب سیاسی واحد، نژادپرستی افراطی و دولت مقتدر و متمرکز، استوار بود. فاشیسم را می‌توان به چشم نیروی سومی نگاه کرد که میان سرمایه‌داری و کمونیسم قرار گرفته‌است

[10] - استبداد یا دیکتاتوری به عنوان شکلی خودکامه از دولت و نوعی حاکمیت قدرت مداری است که قوانین در آن توسط یک شخص تعریف می‌گردد. شکلی از حکومت است که قدرت اداره بدون رضایت افراد تحت حاکمیت (گونه‌ای شبیه به استبداد) است، در حالی‌که تمامیت‌خواهی توصیف یک دولت است که تقریباً در همه جنبه‌ها، رفتارهای دولتی و خصوصی مردم خود را تنظیم و راهبری می‌کند. به عبارت دیگر، دیکتاتوری مربوط به منبع قدرت حاکم و حکومت توتالیتر یا تمامیت‌خواه مربوط به دامنه قدرت حاکم است. با این مفهوم، دیکتاتوری (حکومت بدون رضایت مردم) در مقابل دموکراسی (دولتی که قدرت از مردم دارد) و توتالیتاریسم (دولتی که تمام جنبه‌های زندگی مردم را تحت کنترل دارد) در مقابل پلورالیزم یا کثرت‌گرایی (حکومتی با شیوه زندگی و عقاید متعدد اجتماعی) قرار می‌گیرد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (5)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

دویستمین سال انتشار روزنامه گاردین

قاسم خرمي

(چندی پیش) در آنسوي دنيا، يك روزنامه مترقي و خصوصي، دويستمين سال تولدش را جشن گرفت. بله 200 سال! آ‌ن هم در كجا؟ در انگلستان؛ كشوري كه از نظر ما مهد ستم و استثمار و آزادي هاي پوشالي است.

در گاردين، 7 نسل روزنامه نگار، كار كرده اند و بازنشسته شده اند و بدون تهديد و تحقير، به مرگ طبيعي يا لااقل حوادث غيرسياسي، از دنیا رفته‌اند.
معني اين حرف را كساني بيشتر مي دانند كه به تاريخ مطبوعات خاورميانه و ايران از قاجاريه تاكنون ، آگاهند و يا كساني كه در دو دهه اخير در مطبوعات سياسي و منتقد كشور فعالیت داشته‌اند و روزنامه هايي با طول عمر «يك روز» را، به چشم خود ديده اند !

اگر بخواهيم براي مخاطبان عام ايراني ، تصویر دقيق‌تري از طول عمر اين روزنامه ارائه كنيم ، بايد گفت كه آغاز به كار گاردين در 5 مي 1821 ميلادي، مصادف با حكومت فتحعلي شاه ( دومين شاه قاجار) و 7 سال قبل از انعقاد قرار داد تركمن چاي بود .

اگر اين روزنامه صرفا وقايع مهمي همچون تغيير حكومت‌ها و يا مرگ شاهان و رهبران ايران را پوشش داده باشد ، بايد اكنون در آرشيو كاغذي آن ، صفحاتي از خبر فوت فتحعلي شاه، محمدشاه، ناصرالدين شاه، مظفرالدين شاه، محمدعلي شاه، احمدشاه قاجار، رضاشاه و محمد رضا شاه پهلوي و نيز ورود و درگذشت آيت الله خميني، وجود داشته باشد .

گاردين، كارش را به عنوان يك هفته نامه محلي در شهر منچستر شروع كرد. سپس روزنامه شد و به لندن انتقال يافت و در نهايت، دفاتري در سراسر اروپا تاسيس كرد و به شهرت جهاني رسيد .
اين نشريه از بدو تاسيس، موضع مستقل و شعار ساده و صريحي را انتخاب كرد و عليرغم فشارهاي مالي كه آنرا تا مرز ورشكستگي پيش برد، تا همين امروز، به آن عهد پايبند مانده است ؛
« كار ما نقد قدرتمندان ، و ديدن كساني است كه معمولا ديده نمي شوند »

گاردين به عنوان يك روزنامه پرسابقه كه به درستي آن را «پدر بزرگ نشريات دنيا» مي نامند، براي همه رسانه هاي جهان، بويژه روزنامه‌هاي ايران ، درس هاي آموختني زيادي دارد ؛
مهمترين درسش، شايد همين نحوه مواجهه با رسانه هاي مجازي و شبكه هاي اجتماعي است كه چگونه به جاي رقيب پنداري وگريز و ستيز، توانست آنها را به خدمت گيرد و به بخشي از توان و اثربخشي خود ، تبديل كند .
با اين حال،اهميت گاردين در اصول حرفه اي و درس هايي كه به ما مي دهد، نيست !
قهرمان اين داستان، آن فضا و فرهنگ و ساختاري است كه به اندازه دو قرن، يك رسانه منتقد و مستقل را در درون خود رشد مي دهد و تحمل مي كند .

شك ندارم كه اگر گاردين به عنوان روزنامه «‌ناقد قدرت » از دويست سال پيش تا كنون ، در ايران منتشر شده بود ، ( و البته به اتهام اقدام عليه امنيت ملي و همسويي با دشمن و تشويش اذهان عمومي و توهين به مقدسات و ديگر موارد مشابه ، متوقف نمي شد )، الان مي توانست گنجينه اي از اخبار و تصاوير مهمترين و عبرت آموز ترين رويدادهاي دو قرن اخير كشور را ، پيش روي ما قرار دهد ، و كار تاريخ نويسان را آسان تر نمايد .

اگر گاردين به عنوان همان روزنامه «‌صداي بي‌صدايان» مي توانست در ايران منتشر شود ، شايد اصلا نيازي به انتشار ؛
روزنامه «اختر» و قتل احمد روحي،
انتشار«صور اسرافيل» و قتل جهانگيرخان،
انتشار «طوفان» و قتل فرخي يزدي ،
انتشار «روح القدس» و قتل احمد تربتي ،
انتشار «قرن بيستم» و قتل ميرزاده عشقي،
انتشار «دنيا» و قتل تقي اراني ،
انتشار «مرد امروز» و قتل محمد مسعود ،
و نيز انتشار و قتل و بازداشت و بيكاري و فرار و مهاجرت و در به دري صدها روزنامه نگار ايراني نبود .

غمگينم از اينكه شاهد برآمدن و پژمردن دهها نشريه و رسانه و نابودي هزاران شغل و زندگي بوده ام ، اما خوشحالم كه لاقل از اين جمع خستگان، حتي در جايي دورتر از اينجا، يكي هم ۲۰۰ ساله شد !
مي دانم كه گاردين، برخلاف روزنامه هاي كشور من، احتمالا اين شانس و فرصت را خواهد داشت تا چندين سال بعد از ما نیز بماند ،
اما اميدوارم كه آنچه در باره فرزندان و آيندگان ما می‌نويسد، شباهتي به اخبار و تصاوير دوران ما و پدرانمان نداشته باشد .

اين همه خبرهای تلخ و رعب آور، شايسته ما نبود.....
لینک کتابفروشی آرا
https://chat.whatsapp.com/HNM66phaXRDHGPBg4Wgu3z

This comment was minimized by the moderator on the site

پیشه‌وری، تندروتر از استالین!


در خبرها خواندم که خانمی به اسم لیلا حسن‌زاده (https://t.me/andiiishepic/1442) در جلسهٔ دفاع از رسالهٔ تحصیلی خود در دانشگاه تهران درود و ثنای خود را نثار ژینا، جنبش زن زندگی آزادی، و نیز سید جعفر پیشه‌وری و قاضی محمد کرده. چه خوب که نظرش را آزادانه گفته.

اما این دختر خانم نیاز به آموزش و روشنگری دارد. من در حد دانش اندک خودم چند واقعیت را به صورت فهرست‌وار دربارهٔ پیشه‌وری خدمت ایشان عرض می‌کنم:

پیشه‌وری خواهان جدا کردن آذربایجان از ایران و ملحق ساختن آن به اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی بود. موقعی که روس‌ها شمال ایران را اشغال کردند، در جریان جنگ جهانی دوم، پیشه‌وری را به ریاست حکومت خلقی آذربایجان منصوب کردند .پیشه‌وری برای یک سال رییس این حکومت بود تا اینکه روس‌ها در توافق با متفقین غربی‌شان خاک ایران را به‌اکراه، ترک کردند‌.

در دوران حکومت یک‌سالهٔ پیشه‌وری در تبریز ،همه‌کارهٔ «حکومت خلقی آذربایجان» مردی به اسم محمد بی‌ریا بود که هم وزیر پروپاگاندا بود و هم رییس پلیس مخفی آذربایجان اشغالی. بی‌ریا دست پروردهٔ لاورنتی بریا، رییس پلیس مخفی شوروی و عضو شناسنامه‌دار انکاود شوروی بود. تندروی‌های پیشه‌وری و بی‌ریا چنان مهیب بود که پس از یک سال مردم تبریز آرزوی نابودی آن‌ها را می‌کردند و از همین رو در پی خروج نیروهای شوروی از آذربایجان، مردم با رضای خاطر مقدم ارتش شاهنشاهی را گرامی داشتند.

استالین بدش نمی آمد که بخش شمالی ایران، شامل آذربایجان، کردستان، گیلان، مازندران و خراسان را ضمیمهٔ خاک شوروی کند اما توازن قوا در دورهٔ پس از پایان جنگ جهانی دوم اجازهٔ این کار را به او نداد. کاردانی وزیر حکومت شاهنشاهی، قوام السلطنه و تهدید آمریکا به استفاده از بمب اتمی در صورت عدم خروج نیروهای شوروی از ایران نیز البته تاثیرگذار بود.

باری، پیشه‌وری از خروج نیروهای شوروی ناخرسند شد و نامه‌ای به استالین نوشت و ضمن ابراز گله و شکایت از وی درخواست ارسال سلاح برای جنگ مسلحانه با دولت مرکزی ایران کرد. او از این حیث حتی از استالین هم استالینیست‌تر بود زیرا می‌خواست به هر ترتیبی که هست آذربایجان ایران را ضمیمهٔ آذربایجان شوروی و به تبع اولی اتحاد جماهیر شوروی کند.

استالین در نامه‌ای جواب پیشه‌وری را داد و برایش شرح داد که اولاً گله و شکایت ممنوع و ثانیاً شوروی در توافق با متحدان غربی سابقش مجبور به ترک خاک ایران شده است. او در نامه‌اش پیشه‌وری را به تعامل سیاسی با دولت مرکزی و اجتناب از اقدامات خشونت‌آمیز توصیه کرد. پیشه‌وری چهار روز پس از دریافت این نامه، در باکو به زیر کامیون رفت. استالین از نوکرانش تبعیت محض می‌خواست و هیچ گله و شکایتی را تحمل نمی‌کرد.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

This comment was minimized by the moderator on the site

سید ابراهیم رئیسی و کهریزک!

Posted: 15 Jun 2021 06:23 AM PDT

مجتبی لطفی

یکی از قضات مشغول در یکی از مجتمع های قضایی تهران خاطره ای را همان زمانی که جناب رئیسی معاون قوه قضاییه بود برایم تعریف کرد. فکر نکنید این خاطره را برای تخریب وی ذکر می کنم زیرا یک بار دیگر البته در لفافه در کانال آوای خرد درج کردم وانگهی با ذکر این خاطره در طراحی ریاست جمهوری وی مشکل خاصی ایجاد نمی شود! چنانچه در باره اعدام های مرداد ۶۷ و نقش ایشان در آن حتی یک سوال از ایشان نشده است و حتی به روی خود نیاوردند!

قاضی نقل می کرد: در یکی از زمستان های سرد پایتخت، با ماشین ون چند متهم را در محکمه آوردند، با زیر پیراهنی، شلوار زیر، دمپایی پاره! چهره های نحیف و رنگ پریده که لز لز می لرزیدند. برف خیابانها را گرفته بود. گفتم از کدام بازداشتگاه آمدید؟ گفتند کهریزک. کهریزک! حتی تلفنش قطع بود، فکس نداشت و باید برای احضار متهم و تعیین تکلیف، با پیک، نامه یا احضاریه می فرستادیم. گاهی تا یک هفته پس از ارسال نامه، متهم را می آوردند. تصور کنید نامه آزادی یک نفر یک هفته پس از صدور به دستش برسد! دلم خیلی سوخت. در طول قضاوت اگر چندبار دلم لزریده باشد برای شغل خطیری که در آن هستم، یکی دیدن همین صحنه ها بود. پس از بررسی پرونده از آنها در باره وضعیت کهریزک پرس و جو کردم. آنچه گفتند بسیار فجیع بود. بی آبی، سرمای زمستان و گرمای تابستان، نبود غذای درست و حسابی، کثافت،تنگی جا و برخی از اتاقها مانند قفس، کتک و شکنجه…! از آنها اجازه گرفتم اظهارات آنها را با دوربین موبایل ضبط کنم. فردایش به درس مکاسب جناب رئیسی رفتم. آقای رئیسی قبل رفتن سر کار برای برخی که بیشترشان قاضی بودند درس می گفت. (برای درس خواندن که چه عرض کنم برای آشنایی بیشتر بود که بعدا رئیس قوه شد در انتصابها اثری بگذارد) پس از پایان درس نزد وی رفتم و چند جمله ای در باره کهریزک گفتم و فیلم را نشانش دادم. آن وقت خیلی اظهار تأسف و ناراحتی عمیق کرد. قول بررسی و اقدام داد. دلم سبک شد که توانستم به یک قائم مقام قوه قضا درد محبوسین کهریزک را بگویم تا چاره ای اندیشیده شود. دیگر پیگیری نکردم تا اینکه مدتی نگذشته بود. روزی اخبار صدا و سیما را گوش می کردم. به آن صورت هنوز سر و صداهایی از بحث کهریزک بلند نشده بود. خوشحال بودم که پیگیری من نیز چاشنی رسیدگی به حال زندانیان فلک زده باشد اما پنبه رشته شد! در مصاحبه کوتاهی که از جناب رئیسی پخش شد، راست راست به دوربین نگاه می کرد و با خونسردی می‌گفت: هماره دشمنان ما، ما را به عدم رعایت حقوق بشر و حقوق زندانیان متهم می کنم من با جرأت می گویم ما بهترین وضعیت را در دنیا داریم حتی همین کهریزک از جمله بازداشتگاههای استاندارد ماست!

سرم سوت کشید از این همه تغییر، این همه کتمان واقعیت! اگر من خودم ندیده بودم و فیلم را نشانش نداده بودم، بر من حرجی نبود، ولی هنوز در بهت ابدی هستم! تا اینکه پس از حوادث ۸۸، و کشته شدن پسر یکی از سرداران سپاه که از مربوطین بیت رهبری بود، آن هم در کهریزک، درب هایش گشوده شد و بخشی از فاجعه به سیما کشیده شد فقط بخشی از آنچه من می‌دانستم! و با دستور رهبری تعطیل شد اما پس مدتی با یک کد چند رقمی از آنجا نام برده می‌شد و باز هم بازگشایی شد!

مطالب مرتبط با این پست
This comment was minimized by the moderator on the site

مرگ تقي اراني
مرتضي ميرحسيني
احمد شاملو، بهمن ماه 1329 به ياد تقي اراني نوشت: «تو نمي‌داني مردن، وقتي كه انسان مرگ را شكست داده است چه زندگي است. تو نمي‌داني زندگي چيست، فتح چيست، تو نمي‌داني اراني كيست.»
تقي اراني اواخر تابستان 1282 در تبريز متولد شد اما در تهران رشد و تحصيل كرد. دانش‌آموزي باهوش و سختكوش و هميشه شاگرد اول مدرسه بود. سال 1302 با بورس اعزام به خارج، براي تحصيل در رشته شيمي به آلمان رفت. در دوره‌هاي مختلف زندگي نه‌چندان طولاني‌اش، افكار متفاوتي داشت و از ميهن‌پرستي افراطي آميخته به شوونيسم به ماركسيسم رسيد؛ سير و سلوكي كه براي يك جوان رمانتيك در عصر سرخوردگي‌هاي پياپي و در دوراني كه سايه استبداد پررنگ‌ و پررنگ‌تر مي‌شد چندان هم عجيب نبود. خودش اين تغيير و تحول را نتيجه رشد افكار شخصي و دگرگوني‌هاي اجتماعي مي‌دانست كه در زندگي يك انسان پويا و زنده، طبيعي و عادي است. به ايران كه برگشت، براي تدريس در دانشگاه تهران به كار گماشته شد. همان زمان شروع به انتشار مجله «دنيا» كرد كه بيشتر مطالب آن به مباحثي مثل ماترياليسم تاريخي اختصاص داشت و فهم آن براي عامه مردم تقريبا ناممكن بود، از اين‌رو به قول يرواند آبراهاميان «تركيب غيرسياسي و محتواي دانشگاهي آن، مقامات سانسور را متقاعد كرد كه اين نشريه چنان مبهم و پيچيده است كه نمي‌تواند خطرناك باشد.» اراني پيش از انتشار «دنيا»، در نشريات ديگر مي‌نوشت. آنچه او در دوره‌هاي مختلف زندگي خود گفت و نوشت، حتي با معيارهاي همان زمان هم پر از خطا و بدفهمي بود، اما انصافا خود او هميشه انسان صادق و درستكاري بود و دل در گرو سعادت مردم ايران داشت. گويا به جرم پخش اعلاميه‌هاي روز جهاني كارگر (اول ماه مه) بازداشت و چندي بعد در دادگاه -با حكم از پيش معلوم- محاكمه شد. مقابل قاضي با شجاعتي ستودني از خودش و ديگر دستگيرشدگان دفاع و دولت رضاشاه را با حكومت نازي‌هاي آلمان مقايسه كرد. به 10 سال حبس انفرادي محكوم شد، اما كمتر از يك سال و نيم بعد، يعني سال 1318 در چنين روزي در زندان از دنيا رفت. بزرگ علوي در كتاب 53 نفر مي‌نويسد: «روز چهاردهم بهمن 1318 نعش دكتر اراني را به غسالخانه بردند. يكي از دوستان نزديك دكتر اراني، طبيبي كه با او از بچگي در فرنگستان معاشر و رفيق بود، نعش او را معاينه كرد و علايم مسموميت در جسد او تشخيص داد. مادر پير دكتر اراني، زن دليري كه با خون دل وسايل تحصيل پسرش را فراهم كرده بود، روز چهاردهم بهمن 1318 لاشه پسر خود را نشناخت. بيچاره زبان گرفته بود كه اين پسر من نيست. اين‌طور او را زجر داده و از شكل انداخته بودند.» او در زندان استبداد، به مظلومانه‌ترين شكل ممكن از دنيا رفت (يا به روايتي كشته شد) و خاطره پررنگي از خود به جاي گذاشت. اراني نه با انديشه‌هايش كه با پايمردي در مواجهه با زشتي‌هاي زمانه و بعد مرگي دردناك و مظلومانه در زندان به قهرمان چپ‌ها تبديل شد. او را در قبرستان امامزاده عبدالله شهرري به خاك سپردند.

This comment was minimized by the moderator on the site

سیاهکل تراژیک، آمل رمانتیک
Posted: 07 Feb 2021 10:40 PM PST
سعید حجاریان
سازمان چریک‌های فدایی خلق از سه گرایش عمده و متفاوت شامل «احمدزاده-پویان»، «جزنی» و «ضیاظریفی و رفقایش» تشکیل می‌شد. اولی، به مبارزه مسلحانه شهری اعتقاد داشت، دومی به کار فرهنگی متمایل بود و سومی به مبارزه در روستا و کوهستان میل می‌کرد. تا پیش از سال ۱۳۴۹، چریک‌های فدایی در قالب سازمان اعلام موجودیت نکرده بودند و می‌خواستند با یک حرکت انقلابی اعلام حضور سیاسی کنند و موجودیت خود را به رخ بکشند.
واقعه سیاهکل، رویدادی بود در جهت این استراتژی اما در واقع تراژدی‌ای بود ناشی از یک خطای محاسباتی. حمله به پاسگاه سیاهکل منجر به مداخله مردم بومی شد. متعاقب آن نیروی نظامی شاه کل منطقه را پوشش داد و نتیجتاً کار با دستگیری و قتل و اعدام ختم شد. چریک‌ها گمان می‌کردند همان‌طور که کاسترو با جمعی اندک از رفقایش به کوه‌های سیرا ماسترا حمله‌ور شد، دهقان‌ها را بسیج کرد و رژیم باتیستا را برانداخت، می‌توانند دست‌کم با تبلیغ مسلحانه اذهان جوانان را به خود جلب کنند.
اگر چریک‌ها تاریخ روسیه را خوانده بودند، می‌دانستند که تزار نیکلای بعد از انقلاب فوریه با همکاری پیوتر استولیپین دست به اصلاحات ارضی زد. اصلاحاتی که بعد از آن، دهقان‌ها دلگرم شدند و به تزار روی خوش نشان دادند. در همان زمان، لنین جزوه‌ای منتشر کرد و نوشت، شرایط انقلابی دیگر مهیا نیست و بعید است بتوان موژیک‌ها را با خود همراه کرد و نتیجه گرفت، باید صبر پیشه کرد. این صبر تا سال ۱۹۱۷ به طول انجامید تا انقلاب بلشویکی پیروز شد. هر چند در این فاصله، میان بلشویک‌ها هم اختلافات زیادی پدید آمد.
به ایران بگردم؛ اواخر دهه ۱۳۳۰ و اوایل دهه ۱۳۴۰ پروژه اصلاحات ارضی ایران به‌دست شاه و علی امینی کلید خورد؛ ده سال پیش از حمله به پاسگاه سیاهکل. یعنی، چریک‌ها می‌توانستند با مرور تجربه روسیه، آموزه‌های لنین و پیامدهای اصلاحات ارضی ایران شکست مبارزه چریکی دهقانی را پیش‌بینی کنند و بر مشی کاستریستی خط بطلان بکشند.
آن واقعه به شکست انجامید اما آثار این سنخ مبارزه کمابیش به‌جا ماند. مثلاً من و هم‌نسلان‌ام، زمانی‌که به کوهنوردی‌های دو-سه روزه می‌رفتیم، سعی داشتیم از مسیرهایی برویم تا با پاسگاه‌ها تلاقی نداشته باشیم. هر ساله نیز در دانشگاه در سالگرد نوزدهم بهمن برای گرامیداشت این روز شعار «اتحاد، مبارزه، پیروزی» سر داده می‌شد. حکومت نیز بهره‌برداری خاص خود را از آن واقعه داشت و سال‌های پایانی عمر سلطنت، گارد دانشگاه به‌همراه ژاندارم‌ها و ایادی ساواک در کوهستان‌های اطراف تهران گروه‌های کوهنورد را لت‌و‌پار می‌کردند تا بساط کوهنوردی را برچینند.
اگر واقعه سیاهکل تراژدی بود، بعد از انقلاب همین واقعه به‌صورتی رمانتیک تکرار شد. عده‌ای از جوانان کنفدراسیون –که در خارج درس‌ خوانده بودند- بعد از انقلاب به ایران برگشتند و گروهی را تحت عنوان «اتحادیه‌ کمونیست‌های ایران» تشکیل دادند؛ گروهی که گرایش‌های فکری ناروشنی داشت و از مائویست و تروتسکیست تا طرفداران کارلوس ماریلا و رژی دبره را دربر می‌گرفت. آن‌ها، ناگهان تصمیم گرفتند همان مسیر سیاهکل را این‌بار در مازندران بپیمایند. لذا، به جنگل‌های مازندران رفتند. در واقع، علت این بود که بعد از آنکه جبهه ملی لایحه قصاص را غیرانسانی نامید، آن‌ها نیز اطلاعیه داده و به‌تبع جبهه ملی آن لایحه را غیرانسانی نامیدند.
شبی، تلویزیون می‌دیدم و دیدم امام خمینی می‌گوید، جبهه ملی مرتد است زیرا لایحه قصاص را غیرانسانی می‌داند. امام، ضمناً نامی هم از اتحادیه کمونیست‌ها آورد که آن‌ها نیز همنوا با جبهه ملی شده‌اند. من تعجب کردم امامی که اساساً نام گروه‌ها و سازمان‌ها را به‌خاطر نمی‌سپرد، چگونه بین همه این گروه‌ها از اتحادیه کمونیست‌ها نام ‌برده است؟ با محسن رضایی تماس گرفتم و پرسیدم قصه نام بردن امام از اتحادیه کمونیست‌ها چه بود؟ گفت: هر چه اطلاعیه درباره قصاص منتشر شده بود، پیش امام بردیم. اعلامیه آن‌ها روی همه بود. امام آن را دیده و همان هم به‌خاطرش مانده بود. گویا امام فکر کرده بود همه کمونیست‌ها علیه قصاص متحد شده‌اند.
با فاصله کمی، نورالدین کیانوری جلسه پرسش و پاسخ گذاشت و قسم و آیه آورد که اتحادیه‌ای درکار نیست و توضیح داد «اتحادیه کمونیست‌های ایران» یک گروه کوچک مائوئیستی هستند. روزنامه «کار»، (ارگان فدائیان خلق اکثریت) هم این مسئله را تیتر کرد و درباره اتحادیه نوشت: «نه کمونیست است نه اتحادیه، یک گروهک مائوئیست است». (کار، ش ۱۱۵، ۳ تیر ۱۳۶۰) این‌ها به این خاطر بود، که مبادا گمان برود همه چپ‌ها یکی شده‌اند. بعد از این اتفاق اتحادیه کمونیست‌ها اطلاعیه دیگری صادر کرد و نوشت، رژیم دشمن واقعی خود را شناخته است و متوجه شده آن ما هستیم که می‌توانیم سرنگون‌اش کنیم و الا آیت‌الله خمینی بی‌خود نام ما را نمی‌آورد! بنا بر همین تحلیل، اعضای اتحادیه کمونیست‌ها به مسیر مبارزه رفتند؛ جوان‌هایی اتوکشیده از شهر به جنگل رفتند و چندماه گرسنگی و تشنگی کشیدند و سپس، در آمل عملیات کردند[۱]؛ جالب است در واقعه آمل، علاوه بر نیروهای مردمی و امنیتی، چریک‌های فدایی هم به اعضای اتحادیه کمونیست‌ها حمله کردند و خسارت انسانی دیدند. چنانکه روزنامه کار در گزارشی نوشت: «…فدائیان خلق ایران (اکثریت) و نیروهای حزب توده ایران از همان نخستین لحظات یورش مهاجمان ضدانقلابی دوش‌به‌دوش مردم و نیروهای بسیج، سپاه و دیگر نیروهای انتظامی شهر با فداکاری در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند. دو تن از رفقای ما و حزب در حوادث آمل توسط مهاجمان ضدانقلابی از ناحیه شکم و سر مجروح شدند که هم‌اکنون در بیمارستان بستری هستند».(کار، ش ۱۴۷، ۱۴ بهمن ۱۳۶۰) این‌گونه، علاوه بر تکرار تاریخ، مبدع واقعه سیاهکل هم در برابر مبدع واقعه آمل قرار گرفت.
درباره مصیبت‌هایی که اعضای اتحادیه در جنگل کشیدند، خاطراتی خواندنی در خارج از کشور منتشر شده است.
منبع: مشق‌نو

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
فارغ از مغایرت گشت ارشاد با قانون و اخلاق؛ اگر این کارها را برای انزجار مردم از حجاب و اسلام می‌کنند...