چه موقع بر صورت تو از قربانی شدن ما رنگ رضایت نشست
  •  

11 مرداد 1399
Author :  
نقاشی صحنه قربانی شدن اسماعیل و یا اسحاق توسط پدرش ابراهیم

 

پروردگارا! تو که ما را برای قربان شدن نیافریدی؟! آنچه فهمیدم، گویا کمال ما در رسیدن به اوج انسانیت، یا همان خداگونه شدن است، تا قربانی و سر بریده شدن؟! نمی دانم، و مانده ام که تو ما را به کدامین روی آفریدی؛ قربان شدنی هم اگر در راه خداگونه شدن است، باید برای نجات خلق تو باشد تا خود تو، چرا که تو را حاجتی به قربانی نیست، این انسان هایند که باید برای شان قربانی شد، تا کمبودهای شان جبران شود؟! تو را کمبودی نیست که حاجت به قربانی ات باشد.

اما چنانچه پاسخت آریست، و انسان را بهر قربان آفریدی، کاش خود به قربانگاه مان می بردی، چرا که انگار قرن هاست به ملعبه دست کسانی تبدیل شده ایم که انواع قربانگاه های مختلف را تدارک دیده و گاه و بیگاه ما را بدان قربانگاه های افکار و اهداف بیشمار خود می برند، و بعد از چندی که ضلالت افکار و اهداف شان روشن و مشخص شد، این ماییم که انگشت حسرت به دندان کشیده، که چه پاکانی که قربانی این فرومایگان نشدند، حال آنکه در اوج مدعی بودند قربان شدن ها از بهر کسب رضایت توست.

و بعد از این همه قربان شدن ها در ادوار مختلف تاریخ خود، برای ما قربانیان، هرگز معلوم نشد تو بر این اعطا، و براین قربانی شدن های بیشمار ما آیا رضایت دادی یا خیر؟! در پس این همه قربان شدن مخلوقاتت در قربانگاه های تدارک دیده شده، این رضایت را که باید در چهره تو می دیدیم، تنها در صورت آنانی دیدیم که اَحسن گویان، قربانگاه ها را به نیابت از تو چیدند.

حال آنکه کسانی نقش رضایت گیری از تو را به شغل خود تبدیل کردند، و بر صدر نشستند، و بر پای نشیمنگاه های خود از ما قربانی کردند، که آنرا کرسی نمایندگی تو بر زمین تلقی و اعلام می کردند، در حالیکه از ما بودند و ارجحیتی نیز، نه در رفتار بر ما داشتند، و نه در زاد و ولد، نه در روحیات پست حیوانی و... تنها مدعی بودند که این خرقه نمایندگی و سرّداری را از پیری به پیری دیگر، به ارث برده اند، و سلسله وار این آنانند که از این سرُّ اسرار آگاهند و ما را بر آن سرّ هرگز آگاهی نبود و نیافتیم، اینان از ما، به نام تو، قربانی کردند و از خون ما نسل اندر نسل زمین را سرخ کردند، در حالیکه نه در چهره آنان تو را دیدیم، و نه از اعمال شان بوی تو را استشمام کردیم، و ما تنها مسحور نام تو بودیم که بر پیشانی پر چرک آنان و در سر لیست اعمال شان می درخشید، و ما را خیره خود ساخته بود، تا آنان را نبینیم و تورا فقط دیده و تن بدین راه و رسم دهیم.

آنان به قدری در سبب سازی و تدارک کشتار ما افراط کرده اند که خونینمال ترین قربانگاه ها در طول تاریخ از آن آنان است، و یا مسبب آنند و یا به نوعی به افکار بلندجایگاه آنان ارتباط می یافت، به خصوص سرزمین های مقدس که نشانی از نزول تو  بر زمین است، و در پای حرم های قدسی که باید محل اتصال بین آسمان و زمین باشد، و حرم امنی برای رجوع به تو، اما همانجا بیشتر از هر جای دیگر از اجساد زیبارویان و زیباتنان و زیباسیرتان ما پر است، کسانیکه برای رضایت تو به قربانگاه های دره های اطراف اورشلیم و... برده شدن، همه در راه رضایت تو برده شدند و بر این سبیل بودند که قربانی گشتند؛ [1] و ما نسل در پی نسل آمدیم و قربانی شدیم، و هیچگاه نفهمیدیم که در پس این همه سر بریدن ها، چه موقع بر صورت تو از قربانی شدن ما رنگ رضایت نشست.

ایزدا! ای صاحب پیام های آسمانی!

نمی دانم چرا راه های مستقیم به سمت خود را با پایان ارسال وحی، برای همیشه بستی، راهی که پیش از این برای نسل ها باز بود، و چرا نباید پیام آوری دوباره بیاید، و این قربانگاه های بی شمار را که در جعلی و واقعی بودن آن هرگز نمی توان رای قاطع داد را، جمع کند، شاید این راه را تو بستی که ما خود پیامدار تو باشیم و اینبار خود به جمع آوری سرچشمه های این شط خون، اقدام کنیم، که از خون خود ماست که طی قرن ها جاریست.

[1] - حکیم سفرنامه نویس ایرانی، جناب ناصر خسرو قبادیانی در سفرنامه حج خود، از دره ایی بزرگ در اطراف بیت المقدس و یا اورشلیم سخن گفته، که ساکنین شهر پیش از آمدن دین یهود، آنرا قربانگاه فرزندان خود کرده بودند، و برای رضایت یکی از خدایان مهم مورد پرستش منطقه مدیترانه بنام مولوخ (Moloch) قربانی اشان می کردند و باقی مانده اجساد آنان در آن پراکنده بود؛ بعد از آمدن دین یهود هم فکر می کردند که جهنم موعود در زیر آن دره قرار دارد، و رسم قربانی شدن و قربانی کردن با آمدن موسی به پایان نرسید و این رسم در یهود، مسیحیت و سپس اسلام هم البته با تخفیف و تغییر شکلش ادامه یافت، و داستان حضرت ابراهیم که فرزندش اسحاق و یا اسماعیل را به قربانگاه برد، حکایت از ادامه این رسم در آن زمان دارد، که در قرآن و تورات به تفصیل این واقعه را توضیح داده شده است.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.