تسویه حساب سیاسی، در پوشش اجرای حکم خدا در عاشورا
  •  

18 شهریور 1398
Author :  
کاش روزنه ایی به حقیقت باز شود

محرم تبلور تراژدی سقوط انسانیت انسان است، این تراژدی هولناک، آنگاه عمق خود را بروز می دهد و سنسورهای انسانیت را وادار به نشان دادن زلزله چند ریشتری می کند که دیده می شود، اهالی زر و زور و تزویر، چنان صحنه ایی را رقم می زنند، که جمع بیشماری از ما مردم، حول اجرای حکم خروج فردی از دین جمع شده، جنایت را در یک هیجان بی منطق و بی اساس، به اوج می رسانیم، و صفحه ایی سیاه، چنان رقم زده می شود، که مردم زیادی در کنار ظلم ایستاده، و فکر می کنند تمام حق فقط در همان جایی است، که آنان ایستاده اند؛

دستگاه هماهنگ تزویر با مدد گیری از احکام مذهب، چنان عمل کرد که برای چنین مردمی مسلم بود، که با یک فرد خارج شده از دین مواجهند، که بر امام برحق و حاکم زمان، پرچم مخالفت بر افراشته، و آنان همانی اند، که باید حق خداوند و دین را از این خروج کرده، به اشد وجه بستانند، و آنچه که خدا گفته، و خواستار آن است، همین است که آنان می کنند، و طبق حکم خدا، جان، مال و ناموس چنین فرد خروج کرده بر افکار جا افتاده، رسمی، غالب و... حلال بوده، و بر مهاجمان بر اوست که انسانیت، وجدان، اخلاق و... خود را به کناری نهاده، و ردای مجریان حکم مذهبی بر تن کرده، تمام داشته های خدادادی چنین فردی را ستانده و به غارت برند، و البته طبق همین منطق، این تراژدی هولناک را "قربه الی الله" و برای نزدیکی به خداوند مهربان، آفریدند.

فارغ از این که تمام چیدمان شان بی اساس و در باطل غرق بود، و باطلی را به نام حق به خورد خیل عظیمی از مردم بازی خورده از سیاست مزورانه دادند، تا وحشت و خشونت را در حق معترضی که به غیر انسانی و انحرافی بودن شرایط حاکمیت، اعتراض داشت را به اوج رسانند.

و ما اکنون و بعد از صدها سال، تمام آنچه خود در آن غرقیم را به فراموشی سپرده، و به بازخوانی این تراژدی تاریخی نشسته ایم، شهر و دیار خود را تعطیل، و در بزرگداشت این مقطع از تاریخ، همت تمام داریم، با این هدف، که از بروز زیبایی هایی که در جمع قلیلی از انسان ها، که در آن اوج سقوط، صورت گرفت، بگوییم و بشنویم؛ اما انگار به همان وسعت جنایتی که صورت گرفت، و به همان تعدد دنباله روها، دروازه تاریخ عمل ما، بعدها هم بر همین پاشنه گردید، و ادامه یافت؛ این منطق عمل همچنان باقیست، و هرگز باعث تعجب نیست که در این عصر نیز، باز داعش و داعش مسلکان، حول همان حکم، و همان منطق شکل می گیرند، و هنوز روش مسلمانان بر همان منوال، در مقابل مخالفین خود به شدت عمل می کند.

و انگار با دیدن عاشورا و محرم خونبار سال 61 هجری، نه عبرتی گرفتیم و نه کسی آمد که بگوید، که برای همیشه این حکم واکنشی به خروج و خارجی ها را برداریم، تا دیگر هیچگاه تفکر حاکم، رسمی و متعلق به اکثریت، ملاک و معیار حق بودن تلقی نشود، و غالب بودن و سیطره، دیگر حلالیت جان، مال و ناموس انسانی را به همراه نیاورد، تا دیگر این تراژدی برای انسانی دیگر تکرار نشود، و انسان ها در جستجوی حق، در هر سویی که خواستند، سیر کنند و به جستجوی اکسیر هدایت اقدام کنند، و اگر یافتند، این همان ارزشمندترین یافته ها خواهد بود؛ اما دریغ که این نشد و انگار نخواهد شد!

این است که ما نباید فکر کنیم که تنها مظلوم و قربانی حکمِ جنابِ قاضی شریح، فقط حسین و اهلش هستند و بس، بلکه باید به این فکر کنیم که تیغ این حکم، گردن بی گناهان بسیار دیگری را در تاریخ بریده است، و هنوز این قدرت و منطق حفظ شده و خواهد برید، و این جنایت به سال 61 هجری ختم نشد، و بزرگان و متفکرین بسیاری را به جرم خروج از دین و ورود به کفر، روانه زندان و مرگ کرد، حال آنکه عموما درد آشنایانی که لایق ماندن و اصلاح و هدایت جامعه بودند؛

خداوند بین مظلومان تبعیض قایل نمی شود، و او از ظلم و ظالم در هر عنوان و اسمی بیزار است، و ما نیز باید بیزار بباشیم و نیابد بین ظالمین و مظلومین گزینشی انتخاب کرده و اینچنین بر مظلومیتی غوغا، و بر مظلومیت های دیگر سکوت اختیار کنیم، بلکه باید ریشه مظلومیت آفرینی ها را سوزاند، و خشکاند؛

باید "خود حق مطلق بینی" انسان ها را در ریشه خشکانید، که فردی به خود اجازه چنین خود حق بینی مطلقی نیابد، و متعاقب آن چنین حکمی از توبره تزویرش بیرون نیاید، و به فریب جمع های بزرگ مردم متکی بر احساسات، نتوانند دست یازد، و به مخالفان خود به عنوان خروج بر دین این چنین ظلم روا ندارد، اصلاح گران این چنین تنها و بی یار و یاور، در معرض قضاوت انسان های به محکمه نشسته قرار نگیرند، و به جرم های واهی، خروج آنان بر روند انحرافی حاکم، موجب صدور حکم علیه آنان به نام خداوند نگردد، و باز جنایت نیافرینیم.

اما صاحب این روز را کسی از ما ندیده است و او را تنها از خرده خطوطی که از دل تاریخ کدر و مُقَطَع، باز مانده، جستجو می کنم، و در این جستجو که تاریخی مملو از تجاوز و ظلم است، نیز گاه حواسم به ظلم های هولناک دیگری جلب می شود که همسنگ و یا بزرگتر از این حادثه است و همین مرا از جستجوی اصل تحقیقم باز می دارد، اما باز سعی می کنم متمرکز شوم و به موضوع خود بپردازم، اما باز هم نمی توانم از صاحب این روز شمایلی کامل، در ذهن خود ترسیم نمایم، لذا به خواسته های دل خود که انگار به چشمه ایی زلال متصل است باز می گردم.

تکه پازل هایی را به هم جور می کنم، تا او را بفهمم، اما نمی توانم، تنها حسی مرا به این خواند که او همان گمشده انسانیت خواهی من است، او همانی است که آزادیخواهی و رهایی را، می تواند الگو و راهبر باشد، او همان تکرار زندگی مردان مبارزی است، که در  آخرین روز زندگی، برای آزادی و رهایی نوع انسان، از ظلم اهالی زر و زور و تزویر، همه داشته خود را قربانی کردند.

و ما باید به دنبال صبح به او اقتدا کنیم، اما باز وقتی نگاه می کنم، او را نیز تنها در حد همین چند روز آخر عمرش می شناسم، و از باقی زندگی اش، نمی دانم. این است که جستجو برای صبح نیز برایم وحشت انگیز می شود، زیرا که ما از صبح نیز شمایل کاملی در ذهن خود نداریم، و باز به دنبال صبحیم؛ وقتی نگاه می کنم از خود می پرسم که تا به کی باید به دنبال صبح بود، در حالی که، صبح نیز خود به اندازه کافی آلوده به خون ماست، و می ترسم که باز چگونه به صبح سلام گویم.

در حالی که از آمدن صبح هم بیمناکم، چرا که صبح نیز به تمام، روشنایی نیست، هوای "گرگ و میشی" است، بین شب و روز، که در این صبحدمان و سحرگاهان، هزار هزار از ما به غارت برده اند، و ما تنها صدای نفس های ترسناک قربانیانش را شنیدیم، و ضجه ایی که از کاروانیان صبح کشیدند و تمام.

توجیه گران گویند او گرگ بود، که در این تاریکی و روشنی از ما برد، اما این چه گرگی است که در روز روشن جرات نشان دادن خود را ندارد، بلکه در گرگ و میش صبح، و یا در تاریک و روشن غروب هنگام است، که قربانیان خود را از ما جدا کرده و  می برد، آیا شرم دارد، که در روز روشن از این گله ببرد؟! یا این که زور این گرگ هم تنها در غفلت ماست، که در گرگ و میشِ مرزهای حق و باطل، یا روز و شب، نشسته، و همواره از ما به غارت و ظلم برده و می برد.

پس ای یزدان پاک و یکتای من، تو خود روز و شب ما را از الهام الهی ات در دل های ما روشن فرما، تا در بیراهه های گرگ و میش این دوره فتنه ی پایان ناپذیر گم نشویم، و راهی را بیابیم که به انسانیت و در نتیجه به تو ختم شود، راهی که انسانیت را لایق، و بُروز آن خواهد بود، از تو مدد می جویم و از راهیابی خود ناامید نیستم، بیراهه های راه های سخت را، به سپردن راه خود به این و آن، ترجیح می دهم، ظلمت جستجوی راه تو را، به راه های روشن نمای عصر، ارجح می دانم، چرا که بسیاری خود را در زیر نورافکن حق می پنداشتند و چنین خورشیدهایی را سر بریدند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.