یادداشت های صعود ششم به قله توچال از جمشیدیه
  •  

08 تیر 1398
Author :  
تهران زیر سایه گل های زیبای بهاری در تابستان 1398

گرچه برنامه ورزش کوهنوردی ما هفتگی و طبق روال جاریست، ولی هر هفته که به صعودی می انجامد، با خود می اندیشم که آیا به صعود دیگری هم موفق خواهم بود؟!! خوشبختانه این هفته نیز در هفتم تیرماه 1398 صعود به قله توچال از محور جمشیدیه، کلکچال، پیازچال، لزون، خط الراس انجام، و این لحظات خوب و خاطره انگیز دوباره رقم زده شد، ما در بالای قله مثل همیشه و به رسم دیرینه خود دست ها را رو به آسمان، آنجایی که تصور می کنیم خدا در آن سمت هاست، بالابرده و از صمیم قلب این توفیق را شکرگزاری کرده و برای جوانان، گرفتاران، بیماران و... دعا کردیم.

صعود در "هفتم تیرماه" یاد آور آغاز روند خسارت بار ترور و خشونت در ایران است، که این روند شک و تامل برانگیز، بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شروع و مردان استخوان دار مبارزه و تفکر و ایدئولوگ های انقلاب از صحنه ی کشور حذف شدند و این روند به خالی شدن چنته انقلاب و انقلابیون از مردانِ مرد و راست قامتان دوره مبارزه ختم شد،

تا در نتیجه ی خالی شدن جای آنان، افرادی کوتاه قد، جای بنیانگذاران و ایده پردازان دوره مبارزه در راه آزادیخواهی و کرامت مردم ایران را بگیرند، و البته می توان ادعا کرد که یکی از علل مهم انحرافات بعدی از اهداف اساسی، و فرصت طلبی، فرصت طلبان به کمین نشسته، در زمان عدم حضور مردانِ مرد معتقد به آزادی و اخلاق بود، که در سال های بعد از پیروزی، به مرور ما را به شرایطی بسیار سخت و زیانبار رهنمون کرد،

و ما بیهوده و از سر بی خبری و شعار زدگی های بی ثمر و ناتوانی از درک میزان موجودی توبره انقلاب از مردان بزرگ خود، که در واقع داعیه داران شعارهای انقلاب و مدافعان آن بودند، فریاد زدیم "امریکا در چه فکریه ایران پر از بهشتیه"، در حالی که اصلا در ایران دیگر بهشتی و همرزمان او تکرار نشدند، و خصوصا قوه قضائیه تحت مدیریت آیت الله بهشتی، هر روز بدتر از دیروز، روسای جدیدش "ویرانه" از همدیگر تحویل گرفتند، و امید به "تحول" در آن تاکنون به حقیقت نپیوسته است.

در مسیر این کوهنوردی سحرگاهی، یکی از همنوردان از توان، هنر، تفکر و علم بی نظیر دکتر بهشتی (طعمه جریان ترور امروز) گفت و این که او به چه زیبایی هایی فکر می کرد، و با این ترور چه خسارتی به مردم و انقلاب زده شد.

جلال آل احمد قلیان
  قلیان و نظر نویسنده شهیر ایرانی، جلال آل احمد در مورد آن

در این ساعات صبح و سحر، پارک چمشیدیه زنده است و در تسخیر جوانان و خانواده هاست، که شبمانی در طبیعت را اینجا و در این پارک زیبای کوهستانی تجربه می کنند؛ گروهی از جوانان همخوانی ترانه ایی را دسته جمعی اجرا می کنند، که با نواخت یک گیتار، موسیقی آن هماهنگ می شود، و متاسفانه در غربت موسیقی اصیل ایرانی، و سازهای موسیقی وطنی و ملی ایران، که به پس حجاب ها منتقل و مهجور شده اند، سازهای ساده شده غربی، میدان داری می کنند و انسان از غربت ایران در ایران غصه اش می گیرد.

از سوی دیگر در حالی که از همت خانواده ها برای شبمانی در طبیعت و حضور در جمع های خاطره انگیز شبانه، شاد می شوی، حضور دوباره و هجوم یک میهمان بیرون انداخته شده از جمع خانواده های ایرانی، که دوباره در حجمی زیاد، در حال حضور و انتشار و گسترش در بین آنان است، و در حال تبدیل شدن به یک مد طبیعی و ضرورت جمع های خانوادگی ماست، وجودت را دچار اندوه و غمی فراوان می کند.

"قلیان" که نسل قبل ما ایرانیان، آن را یکی از ملزومات زندگی می دانستند و در برخی از نقاط ایران این وسیله تفریح پر ضرر، از اجزای جهیزیه نوعروسان برای هدیه به شوهرانشان در زندگی جدید نیز بود، [1] و بعد از انقلاب و به برکت آگاهی بخشی بهداشتی که شد، برای یکی دو دهه، از زندگی ایرانیان بساط نحس خود را برچیده بود، اما این روزها انگار جوانان و خانواده های ایرانی در یک لجبازی بزرگ و خودزنی دردناک، دوباره شدیدا بدان روی آورده اند و دختر و پسر، مرد و زن به آن اقبال شدید نشان می دهند، و این نشانه بزرگی از پس رفت، و خبر از رو به قهقرا رفتن جامعه ما دارد، چرا که جامعه امروز دیگر جامعه سابق نیست که در بی خبری از مضرات دود و دخانیات بدان اقبال داشت، و مردم ما امروز دانسته و مطلع از زهری که به جان خود می کند، بدین شوم و شّر بداختر روی آورده اند.

یک نسل قبل اگر در مراسم حسینی و در خطبه خوانی های آخر هر روز محرم خود از "قلیان چیان" به عنوان یکی از خدمه "حضرت خیر الانام" تجلیل می کردند، [2] شاید کسی از ضررهای این بلیه وارداتی از امریکا و رسم سرخپوستان امریکا اطلاعی نداشت، [3] اما امروز همه می دانند که دود این تنباکو با ریه و دستگاه تنفسی مجروح آنان که از بی تحرکی، آلودگی هوا و... خود در رنج فراوان است، چه می کند، و باز زن و مرد بدان اقبال نشان می دهند.

 امروز رستوران دارها در یک فضای سودجویی و فرصت طلبی علنی، قلیان را در لیست خدمات خود اضافه کرده اند، و برای یافتن رستوران های فارغ از دود و قلیان باید گشت، تا پیدا کرد، بارها شده است که با خانواده وارد رستورانی شدیم تا غذایی میل کنیم، و به دلیل بوی دود و تنباکو، از رفتن خود پشیمان شده و در نیمه راه باز گشتیم، اکنون رستوران داران قلیان ها را با اسانس های مختلف به مشتریان در تمام سنین مختلف ارایه می دهند و بوی تند تنباکو با بوی مواد دیگری که بدان اضافه کرده اند، مخلوط است و از اضافه کردن و مضررات این اسانس ها، دیگر اطلاعی ندارم، و نمی خواهم نیز که داشته باشم و کلا خواندن چنین مطالبی را هم زجر آور می دانم.

اما افسوس که آنقدر دخانیات در بین ما در حال گسترش و انتشار است، که دیدن دخترکان و پسرهای نوجوان زیر 17 سال با سیگاری در دست خود، و خانم های بسیار جوان که این بلیه را با افتخار در دستان خود دارند و مثل پیرمردان و پیر زنان نسل قبل، بر این بلیه آشکار پُک می زنند، قلب انسان را از عمق فرو ریزی اجتماعی ایران و ایرانیان به درد می آورد،

و خورندگان نان این سم خانمان برانداز باید در انسانیت خود شک کنند، که نان و ثروت خود را از ارایه چنین سمی به مردم، در سفره خانواده های خود می گذارند. گذشته از خبرهایی که از انحصار واردات و قاچاق این بلیه خانمان برانداز به کشور، در دست کسانی خبر می دهد که خود باید با چنین کجی هایی مبارزه فرهنگی کنند.

ملت ایران در فضای ناامیدی گستر حاصل عمل جنگ طلبان و تمامیت خواهان نباید به انحرافات پناه ببرند،

پس باید نه به جنگ گفت، نه به جنگ طلبان، نه به دخانیات، نه به مشروبات الکلی، نه به فساد، 

و نه به کل انحرافات گفت، و به فکر برون رفت از این وضعیت بود. 

به زودی از پارک خارج می شویم و دیگر عرصه کوهنوردی ها آغاز می شود، جایی که صحنه درست مثل صحنه زندگی است که باید قدم به قدم و آهسته و پیوسته حرکت کرد تا به مقصدی بلند و افتخار آمیز رسید. این مسیر سخت را می توان دوپینگی و با تله کابین رفت، ولی مردان مرد آنهایی اند که پای پیاده خود را به محک سختی زندگی و روزگار کشیده و مسیری را می روند، که طبیعی، افتخار آمیز و باعث شادی و سعادت و سلامت می شود.

کسان دیگری را هم در آن بالا و در نقطه اوج زندگی همچون قله کوه می توان دید که تمام رسوم روزگار را به کناری نهاده و تقلب را وجه همت خود قرار داده و در اوج با تو هم نقطه اند، ولی احساس او از قله بودن، با احساسی انسانی که در نتیجه تحمل رنج زندگی، به قله رسیده است، بسیار متفاوت خواهد بود، او که در اثر زحمت و همت خود به این قله رسیده، اگر بخواهد در همان لحظه زندگی را، در همانجا ترک و وداع گوید، آرام و خوشحال از کارنامه خود خواهد مُرد؛

و متقلب ها هم البته چشمی به عقبه خود خواهند انداخت و از ناهمگونی خود با رسیدگان به مقصد شرم خواهند کرد و برای انسان هایی همین پایان خوش، خودش مهمترین مقصد است، گرچه رنج بسیار برده باشند.

دو ساعت آنطرف تر از پارک جمشیدیه، چند شهید گمنام را دفن کرده اند، و بر آن گنبدی ساخته اند و نوری سبز رنگ، این مکان را در تمام تهران به دید مردم می کشد، دوستداران این شهدا این مسیر دوساعته را به عشق می پیمایند، تا نماز صبح را با آنان در آن بلندی تپه ایی که "نور الشهدا" آن را می خوانند، برسانند، و ما موقعی به آنجا رسیدیم که هنوز اذان صبح را  نگفته اند، پس ما نیز از آنان و درخت های زیبای گیلاس محوطه اش و چایخانه شهید ورکش که گاه به کوهنوردان چای کوهی و چای آویشن می دهند، عبور می کنیم،

چند دقیقه آنطرف تر اردوگاه پیشاهنگی کلچال است، آنجا هم تعدادی از کوهنوردان در چادرهای شبمانی خود خوابیده اند و به انتظار صبحند، که به سوی مقصد خود رهسپار شوند، کم کم وقت اذان صبح می شود، و ما هم در اینجا با چای و صبحانه ایی مختصر، خود را بازسازی خواهیم کرد، صدای صلوات های مکرری که از تپه نور الشهدا می آید، معلوم می کند که حاضرین در حال آماده شدن برای نماز صبحند، و من هم دوگانه بهر یگانه به جای آورده و ادامه حرکت خود را آغاز می کنیم.

هوا هنوز تاریک است و نور چراغ هدلایت من گاه به کار می آید، از پرتگاه های بعد از اردوگاه پیشاهنگی کلکچال هم عبور می کنیم، گروه های دیگری هم جلوتر از ما به سوی قله در حرکتند، سپیده و سحر و روشن شدن هوا را از این پس می توان لحظه به لحظه تجربه کرد، و اگر سختی راه بگذارد در آمدن نور با او همسفر خواهم شد، شب گذشته است و مهتاب زیبا اگرچه یک چهارم قرص ماه است، اما به کمک نور منعکس شده از چراغ های شهر تهران، راه را روشن می کند و می توان پرتگاه های بعد از اردوگاه کلکچال و رسیدن به گردنه و دوراهی دره پیازچال و دره منتهی به جانپناه شیرپلا را گذر کرد، و همچنان ارتفاع گرفت.

بالای گردنه که رسیدیم هوا دیگر کاملا روشن است، و هدلایت را به کوله ام می سپارم، اینجا از پاکوبی خواهیم گذشت که من عبور از آن را ترسناک می دانم، گرچه دوستان همنوردم به این میزان ترس، از عبور از چنین پرتگاه هایی می خندند، ولی افتادن از اینجا، منتهی شدن به دویست و یا سیصد متر دره را باعث خواهد شد، و این ترس را برای خود منطقی می دانم، گرچه برای کوهنوردان پیشکسوت خنده دار تلقی شود.

پوشش گیاهی کوه ها به چشمم تُنُک می آید و دوستان بدین نظر، با توجه به بارش های خوب امسال، تعجب می کنند، ولی تاخیر در رویش گیاهان با توجه به برفی که هنوز هست و دارد ذوب می شود، و آوردن گله ها برای چریدن در این روزها که گیاهان تازه سر از خاک بیرون آورده اند، و چریدن این نو نهال ها قبل از بلند شدن، گیاهان کوه را، نسل کشی خواهد کرد، و انگار مراتع کشور مدافعی ندارد، و لذا در بی دفاعی کامل، توسط حیوانات گله وار ما چریده می شوند، و طبیعت نابود می گردد.

این روزها تسلیم خواهی های آقای ترامپ به همراه اشتباه راهبردی او برای زیرپا نهادن قرارداد امضا شده برجام، که گام بسیار مثبتی از سوی آقای باراک حسین اوباما برای عادی سازی روابط ویران شده با امریکا، و مثل یک داروی شفابخش در این زمینه بود، باعث شد که جناح ضد جنگ در دو کشور، در موضع ضعف شدید قرار گیرد، و جنگدوستان در اوج قرار گیرند، و این حق به آنان از سوی آقای ترامپ داده شود، که بر طبل جنگ طلبی بکوبند و صحنه گردان موثر صحنه خسارتبار موجود باشند،

و بدا به حال ملتی که در منگنه غرور نابجای ترامپ و متحدانش از یک سو، و جنگ طلبان داخلی، بمانند که چه کنند، و کدام راه را در پیش گیرد، و میانجیگری های پی در پی هم با این ظلم آشکار نتیجه ندهد، و مصیبت صد چندان شود، حال آقای دونالد ترامپ، بعد از این عهد شکنی و "فشار حداکثری"، در ژاپن از صبر خود برای به زانو در آوردن ایران می گوید، چرا که ضربات اقتصادی سیاست های او، مردم مظلوم ایران را که گرفتار چنین شرایطی شده اند، رنج بسیار خواهد داد، تا او و جنگ طلبان داخلی به مقصد خود برسند.

تف بر این سیاست مزورانه که شرایط جنگ را کاملا می چیند، و از صلح سخن می گوید، و ژست صلح طلبی می گیرد، تف بر سیاستی که مردان سیاست را خانه نشین می کند، و مردان جنگ را صحنه گردان، شرایط جنگ می چیند و از اقتصاد خوب مردمی سخن می گوید که در صورت تسلیم، بدان خواهند رسید، تف بر این سیاست که سعادت ملت ها را در گرو تسلیم آنان قرار می دهد، تف بر سیاستی که ملت ها را خانه نشین می کند و صحنه را به سودجویان، فرصت طلبان خون و تزویر می دهد. تف بر سیاستی که آرمان ملت ها برای رهایی و آزادی و حق تعیین سرنوشت را به محاق می برد و کاری می کند که درد ملتی بدست آوردن نان شود، که آیا به سفره اش خواهد رسید یا نه.

این همان ارتجاع و بازگشت به عصر بدویت است، که سقف آمال و آرزوی ملتی به کسب تکه نانی کاهش می یابد، تا از بلند پروازی در اوج انسانیت، فرهنگ، پیشرفت، تمدن و... باز بماند. تف بر این سیاست زر و زور و تزویر که دنیایی از خشونت، خیانت، زورگویی، جنگ و ظلم را تدارک می بیند، و مردم دنیا را به سربازان صحنه ی جنگ قدرت طلبان تبدیل می کند، تا کشته شوند و سرمداران زر و زور و تزویر به آمال و آرزوهای کثیف خود برسند، و آمال و آروزهای بلند ملت ها در زیر آوار خاک و خاکستر آرزوهای ظالمانه ی سردمداران زر و زور و تزویر دفن و پوشانده شده و از بین برود.

اما کوهستان  به رغم این همه ظلم که در بین ما انسان ها جاریست، سخاوتمندانه تمام زیبایی و نعمت را از زیر برف های ذوب شده اش، به دیدگان کوهنوردانی هدیه می کند که هفت ساعت، کم و بیش راه پیموده و بر جاذبه زمین غلبه کرده و هزاران متر از سطحی که ظلم در آن جاریست، اوج گرفته اند و این خوش آمد گویی طبیعت است که به پیشواز حرکت کنندگان و بر جای ننشستگان هدیه می شود.

زمان بندی صعود این هفته که در حدود هفت ساعت به طول انجامید، عبارت بود از :

ساعت 2 و 5 دقیقه بامداد حرکت از پارک جمشیدیه

ساعت 4 صبح به اردوگاه پیشاهنگی کلچال رسیدیم

ساعت 4 و 26 دقیقه، ادامه مسیر صعود، بعد از صرف صبحانه و استراحت مختصری به مدت 26 دقیقه

ساعت 5 و 34 دقیقه، رسیدن به دوراهی دره پیازچال- دره شیرپلا

ساعت 6 و 25 دقیقه به چشمه پیازچال رسیدیم

ساعت 7 و 27 حضور در قله لزون، یک ربع اینجا استراحت 

ساعت 9 و 22 دقیقه، هم بعد از عبور از خط الراس، صعود به قله توچال و پایان عملیات صعود.

این هم عکس هایی از گل های زیبای طبیعت توچال در نیمه اول تیرماه 1398 که با دوربین کوچک موبایل خود ثبت کرده ام، این گل ها امید را به دل انسان های به گِل نشسته، زنده می کند :

 

Click to enlarge image no-smoking.PNG

نه به دخانیات - بازگشت به زندگی

[1] - در اواخر سال های دهه 1360 دوستی از شهر شهرضا در استان اصفهان داشتم که او می گفت مادر شوهرها در شهر ما بین جهیزیه همراه نوعروسان خود چک می کردند که حتما قلیان در آن باشد.

[2] - در شهر ما هر روز در دهه اول محرم مراسم خطبه خوانی به نام ائمه برگزار می شود و در این مراسم از کسانی که در مراسم امام حسین دخیل، و خدمت گذارند از جمله نوحه خوانان، سینه زنان، سقایان، جاروب کشان، طباخان و... و از جمله آنان "قلیان چیان" نیز در سابق تجلیل می شد، و از مستمعین برای آنان طلب آمین می کردند، تا برای آنان نیز از خداوند و ائمه طلب خیر کنند، و البته در سال های بعد از انقلاب این بند از دعای خطبه خوانان حذف شده بود، چرا که این حرفه در خدمه دستگاه حسینی نیز به مرور حذف گردید، و کسی این سرویس (دخانیات) را در مراسم حسینی به عزاداران نمی داد و حتی زیرسیگاری ها نیز از لیست ملزومات مسجد و حسینیه حذف و به تاریخ پیوست و کسی این جرات اخلاقی را به خود نمی داد که در یک حسینیه و یا مسجد و در جمع عزاداران حسینی دیگر سیگار بکشد، و فضا را آلوده به دود پر ضرر خود برای دیگران کند، اما با این روند احتمالا این رسم بد نیز، شاید در روند بازگشت قرار گیرد.

[3] - دود و دخانیات از جمله ملزومات زندگی روحانی و معنوی سرخپوستان امریکا بوده است، که گفته می شود بعد از کشف قاره امریکا توسط غربی ها، به جامعه آنان رسوخ یافت و از آنجا به دیگر نقاط جهان گسترش خود را پی گرفت، و امروز حجم معامله جهانی دود و دخانیات رقم های خیره کننده ایی دارد، که سودجویان جهان بر خوان این بلیه نشسته و به مکیدن خون مردم جهان مشغولند، و این سرمایه گذاری عظیم را بر بستر نا فهمی و خودزنی ماست که گسترده اند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (5)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

چقدر روده درازی کردی و از هر دری گفتی
معلوم نیست میخواستی مقاله سیاسی اجتماعی مذهبی فرهنگی بنویسی یا یه صعود رو با همه جوانب درستش توضیح بدی.
آقا هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
واقعا سر درد گرفتم

سیمرق
This comment was minimized by the moderator on the site

سیمرغ عزیز! درود بر شما،
برایم صعود یک واقعه عادی نیست، چرا که زیاد هم البته نصیبم نمی شود، لذا وقتی صعود می کنم اینقدر ذوق زده ام که نمی خواهم نکته ایی از آن واقعه شور انگیز و افتخار آمیز از قلم بیفتد، این است که با همه احساسم صعود و لوازم و حوادثش را به تصویر می کشم، و سعی می کنم احساسم را در همه لحظات بنویسم، ببخشید عادتی است دیگر. البته باید وقت بزارم و یک بخش را برای کسانی که حوصله روده دازی ها را ندارند خلاصه کنم، تا سر درد نگیرند، ولی وقت نمی کنم این کار را کنم، خودم هم دوست دارم اصل مطالب را در چند سطر خلاصه و اول بیاورم ولی تا به حال این امر محقق نشده.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی بعد از خواندن این پست برایم نوشت :
سلام و درود
صبح بخیر
برادر هم نورد کوهنورد
متنت رو تا آخر خوندم عالی بود
سالهاست که کوه نرفتم
حال و هوام رو عوض کرد. مخصوصا عکسای قشنگی که گذاشتی.
فقط حواست به حوصله کم و سلیقه متغیر مخاطب امروزی باشه.
مطالب مربوط به قلیون و مرتع، عالی و مرتبط بود ولی مطالب مربوط به بهشتی و ترامپ رو میشد، در متنی دیگر بنویسی تا با دقت و لذت بیشتری بخونن و برای دیگران بفرستن.
قلمت فوق العاده روان و شیواست و نگاهت تیزبین و موشکافانه
بلندپروازی ات مستدام باد
درود بر شما

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

بادرود فراوان
البته تصادم لحظات سیاسی با خاطرات و تفریحهای روزمره وعجبن نمودن این موارد ماندگار تر و مستحکمتر می نماید مطلب عالی بود سبب بیدارشدن فکری وروحی ادمی می گردد
با سپاس

محمد
This comment was minimized by the moderator on the site

دوست عزیزی در تعریف واژه همنورد چقدر زیبا همنوردی را معنی کردند :
"همنوردی"
نمونه زیبای یک سبک زندگی....نیاز امروز جامعه ی ما
در فرهنگنامه ی کوهنوردی به آدمهایی که با همدیگر کوهنوردی می کنند می گویند:
"همنورد".
چه اسم قشنگی !
"همنورد"، یعنی تمام پستی ها و بلندی ها و فراز و نشیب ها را در کنار هم درنوردیدن ، پشت و پناه هم بودن ، کنار هم و پا به پای هم راه رفتن ، در رابطه با دیگران جنسیت نداشتن و جنسیت قائل نشدن ، در سخت ترین مسیرها و دشوارترین گردنه ها هوای هم را داشتن و تمام دار و ندار خود را با دیگران قسمت کردن.
"همنوردها" رفتارهای ویژه ای دارند که رویای تمام کسانی است که می خواهند با همدیگر و در کنار هم زندگی کنند :
آنها همیشه حواس شان هست که :
یکی تندتر از دیگران حرکت نکند ،
حواس شان هست که یکی از دیگران جا نماند ،
حواس شان هست که در مسیرهای سخت یکی سقوط نکند ،
در سنگلاخ ها یکی لیز نخورد ،
حواس شان هست که یکی کم نیاورد ،
که یکی فشارش نیفتد ،
که یکی کم و کسر نداشته باشد.
همنوردی صرفا هم تیمی بودن در یک رشته ورزشی نیست ، یک معرفت است ، یک سبک زندگی است:
همنوردی با هم بودن در عین احترام به فردیتهای همدیگر است ، پشت و پناه هم بودن بدون منت گذاشتن است ، همراه بودن بدون تملک و تصاحب است ، عشق ورزی، مهربانی و همدلی بدون توجه به جنسیت افراد است.
چه خوب می شد اگر آدم ها به جای هم مذهب بودن ، هم نژاد بودن ، همجنس بودن و هم "سر" بودن ، "همنورد" هم بودند در فراز و نشیب های زندگی ،
چه خوب می شد اگر تمامی ما آدمها یکی رو داشتیم که همیشه در لحظات سختی و دشواری خیالمون تخت باشه که حمایتمون می کنه ، که تنهامون نمیزاره ، که دستمونو می گیره و پابه پامون راه میاد برای عبور از گردنه های سخت زندگی، بدون اینکه ما رو بخواد به راه خودش ببره،
یه "همنورد" که همیشه حواسش باشه برای نیفتادنمون ، برای رسیدنمون تا قله ، برای اوج گرفتنمون ،
چه خوب می شد اگر ما هم برای دیگران چنین همراهانی بودیم!
چه خوب می شد اگر آدمها ،
"همنورد" هم بودند.

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...