شریعتی، تاریخ انقلاب، فردی که نمی توان از آن پرید
  •  

30 خرداد 1398
Author :  
این تمبر خود گویاست و نیاز به توضیح ندارد

پرونده تاریخ مبارزات دکتر علی شریعتی، گرچه یک تجربه تکراری در تاریخ غمبار رهبران انقلاب های جهانی است، و تاکنون هم تا حدودی به او در نوشته هایم پرداخته ام، اما می خواستم بی هیچ نوشتنی از او، از کنارش امسال بگذرم، ولی نشد، چند جمله ایی از میان مطالبش، که از طریق فضای مجازی، در سالروز عروجش، به دستم رسید، باز دلم را آشوب کرد، و اکنون که یک نیمه ی دلم روی قله مهرچال است [1] که دوستان امروز در حال صعودش هستند، یک نیمه دلم نیز با دکتر علی شریعتی است و از او می نویسم؛ 

شریعتی فردی نیست که بتوان انقلاب و تاریخش را خواند، و از روی آن نقطه بلند در این تاریخ شکوهمند، به راحتی پرید، و این خط درشت را در بین خطوط دیگر وَر داد و از آن به راحتی عبور کرد، 29 خرداد، سالروز پر کشیدن معلم انقلاب، اعجوبه سخن و پیوند دهنده تفکر، تئوری پرداز و الگوساز مبارزه ایدئولوژیک است، که از دل مفاهیم شیعه و جامعه شناسی دانشگاه های غرب و شرق ایدئولوژی خاصی را اسخراج کرد، او جوانی از این مرز و بوم بود، که حاصل کار مطالعاتی اش، این شد که غرب را به شرق، و شرق را به غرب با مهارتی ستودنی، پینه زد، و چنان مبارزه در ذهنش درونی شده بود، که مفاهیمی را بیرون کشید، تا به مبارزه ایدئولوژیکی او برای "آزادی" ملتش، کمک کند، و به پیروزی آنان منتهی شود، او در این راه به اعتراف دوستان و دشمنان بسیارش، موفق بود. اما نمی دانم دکتر خود می دانست، که حصار ایدئولوژیک خود چه زندانی مخوفی است، و چه بندی بر پای روندگان خواهد شد، یا نه؟!! 

اما گرچه برخی "نمک شناسند" و پدیده ها را در زمان خود دیده، سنجیده و فارغ از نظر خود نسبت بدان، ارزش آنرا در جای خود ارج می نهند، و لذا برغم زاویه ایی که با شریعتی و تفکرش پیدا کرده اند، خود را بی پرده مدیون او اعلام می کنند، [2] و خدماتش را فراموش نکرده اند، اما گروهی نیز هستند که دوستانه همان موقع او را انحراف و شکست [3] در حرکت ایران و ایرانیان دانستند، و این نظر خود را نیز، به خود او کتبا نوشتند، و کسانی هم که اکنون وقتی کارنامه 40 ساله انقلاب، یعنی حاصل مبارزه او را می نگرند، او را یکی از متهمین اصلی شرایطی می دانند،که در آن هستیم، اما شریعتی همسنگرانی در دوران مبارزه هم دارد، که با او چنان دمخور و همنفس بودند، که شاید از سیگار او هم پُکی عمیق و دوستانه زدند، و اکنون قدرت دارند و او را به نسیان و فراموشی سپرده اند [4] و... همه مدیون شریعتی اند، گرچه مخالفش باشند، و او را بعد از مرگ هم موی دماغ خود بدانند.

مغزهای کوچکی که به بزرگی نشستگان می خنند
مغزهای کوچکی که به بزرگی تفکر نشستگان می خندند

اما او در زمان خود بعنوان رقیبی بزرگ برای جنبش های مختلف و جور واجور چپ بود که نسل روشنفکر و دانش آموخته ایران را، در عقب ماندگی دیگر اقشار جامعه آنروز، از آن خود کرده بودند، دانشگاه و عقبه فکری اش را در سیطره خود داشتند و گروه های فعالی بودند که در بهترین حالت، و بعد از پیروزی، نتیجه ی پیروزی آنان، ما را به یکی از اقمار بلوک شوروی سابق تبدیل می کرد، یعنی یک عقبگرد عظیم، که حداقل باز باید سال ها جنایت، خشونت، استبداد و... را تجربه می کردیم، تا نظام شوروی فرو بپاشد و شاید رهایی یابیم،

که تجربه کشورهای اقمار شوروی نشان می دهد حتی با فروپاشی شوروی نیز هنوز "استبداد سرخ" در حاکمیت های موروثی و اختناق آور خود در شکل ریاست جمهوری های مادام العمر در کشورهای اقماری شوروی سابق ادامه دارد، و چه موقع این کشور ها به دمکراسی خواهند رسید معلوم نیست.

و از آن سو نیز پیشوایان دینی که بخش زیادی از جامعه را در سیطره نفوذ خود داشتند، در حالیکه حرفی برای گفتن نداشته و خود در بی خبری، بی تحرکی و...، غرق در آموزه هایی بودند که مدت ها دست به دست شده و بهار و یا خزان صفویه، تزویر و فساد قاجاریه، و اصلاحات سلسله پهلوی و...، را به خود دیده، و نمی دانم چه بگویم که چه از این قالب های نامتوازن بیرون آمده بود، و اما نسل حاملان مذهب در آن روزگار مبارزه، گرفتار "حفظ شرایط موجود" بودند، و آنرا مناسب آنچه که خود را پاسدارش می دانستند، دانسته، و قلیل مبارزین برخواسته از بین آنان نیز منفور و موی دماغ دیگران محسوب می شدند، و حتی بعد از پیروزی انقلاب هم این مبارزین در بین اهل خود، در اقلیت محض قرار داشتند.

در چنین شرایطی که قشر جوان این کشور در هجوم چپ و عقب ماندگی این سو، تحت فشار شدید بود، شریعتی به عنوان یک نیروی نجات بخش از راه رسید، و یک پله ی بزرگ جامعه فکری ایران را ارتقا داد، و البته خود یک سال قبل از پیروزی حرکت بزرگش، که در آن نقش اساسی و بی بدیل داشت، از بین همفکران و مردمی که شیفته سخن و روش مبارزه خود کرده بود، رفت،

البته اکنون که نگاه می کنم، شریعتی خیلی خوش شانس بود که نماند و در فتنه پس از پیروزی، له، و یا قربانی جریانات بعد از آن شود، و به سرنوشت دیگر اوتاد و ایدئولوگ ها، به ترور (حذف فیزیکی و شخصیتی) مبتلا گردد، و خوشبختانه آنچه بر دیگران و همفکرانش رفت، شامل او نشد؛ و البته حقش هم نبود که بعد از این همه مبارزه، بعد از آن پیروزی بزرگ، شامل این جفا نیز گردد، جفایی که دیگران به راحتی شاملش شدند و بساط شان در همان سال های اولیه یک به یک جمع شد؛ و این مصداق آیه 216 سوره بقره [5] بود که خداوند می فرماید " چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است" و شریعتی اگر مخیر به ماندن و رفتن بود شاید ماندن و دیدن پیروزی را خواستار می شد، تا حاصل حرکت خود را ببیند، که به کجا و چه بِکِش، بِکِشی می انجامد. اما خداوند رفتن را برای او انتخاب کرد؛ یادش گرامی باد.

عده ایی شریعتی را انحراف می دانستند
عده ایی شریعتی را انحراف می دانستند

اما مطالبی از دکتر که مرا به نوشتن این یادداشت مجبور کرد :

  • اگر نمی‌توانی بالا بروی، سیب باش تا افتادنت اندیشه‌ای را بالا برد
  • ستایشگر معلمی هستم که چگونه اندیشیدن را به من بیاموزد، نه چگونگی اندیشه‌ها را.
  • ابراهیم‌وار زندگی کن و در عصر خویش معمار کعبه ایمان خویش باش.
  • هر کس مظلوم است، خودش ظالم را یاری کرده‌است.
  • مردن هم همچون زیستن بهانه‌ای می‌خواهد.
  • وقتی که در صحنه حق و باطل نیستی، هر جا که می‌خواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکیست. (کتاب پس از شهادت)
  • از سکوت اگر به خشم آمدی سکوت کن.
  • آنان که به هر ذلتی تن می‌دهند تا زنده بمانند، مردگان خاموش و پلید تاریخند.
  • میوه‌های گوارا و معطر تاریخ، انسان‌هایی هستند که سعادت را به خاطر صعود به قله عظمت، به اعماق دره پرت کرده‌اند.
  • زیبایی به خوش سیرتی است نه به خوش صورتی.
  • ظلم است که معلم را به شمع تشبیه کرد زیرا شمع را می‌سازند که بسوزد ولی معلم می‌سوزد که بسازد.
  • دوستدار هنرمندانی بوده‌ام که به جای خاتمکاری و کاشیکاری‌های ظریف و آرایش‌های رقیق و نازک‌کارانه، وقار کوهستان‌های لجوج و خشم طوفان‌های وحشی و ابهت و اقتدار آسمان گرفته و مصمم زمستانی و پهندشت‌های دهشتناک و خشن را سرمایه هنر خویش ساخته‌اند
  • بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید هر چند معنایش جز رنج و پریشانی نباشد؛ اما کوری را هرگز به خاطر آرامش تحمل مکن
  • انسان نقطه‌ای است بین دو بی نهایت، بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته
  • سفر هیچ چیز به جز دلتنگی ندارد، اما… زندگی به من آموخت، برای بهتر دیدن عظمت و شکوه هر چیز باید قدری از آن دور شد.
  • در فلق بگریز ای سوار سپیده صبح که سیاهی شب همه جا را فراگرفته‌ است که افسونگران چیره دست در گره‌ها می‌دمند و دوستان دشمن کام
  • نه، من هرگز نمی‌نالم؛ قرن ها نالیدن بس است؛ می‌خواهم فریاد کنم؛ اگر نتوانستم، سکوت می‌کنم؛ خاموش مردن بهتر از نالیدن است
  • آن«امانت» که خدا بر زمین و آسمان ها و کوه ها عرضه کرد و از برداشتنش سر باز زدند و انسان برداشت، همین است. نه عشق است و نه معرفت است و نه طاعت…«مسئولیت ساختن خویش» است. کاری که در ید قدرت خداوندی است انسان خود به دست می‌گیرد!…( کتاب هبوط)
  • آنگاه که کمیت عقل می‌لنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا می‌کند.
  • توده مردم به یک آگاهی نیاز دارند، و روشنفکر به ایمان.
  • شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن، با مرگ خویش بر دشمن پیروز می‌شود و اگر دشمنش را نمی‌کشد رسوا می‌کند.
  • چه فاجعه‌ای است که باطل به دستی عقل را شمشیر می‌گیرد، و به دستی شرع را سپر.
  • تقلید نه تنها با تعقل سازگار نیست، بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمی‌داند، از آنکه می‌داند تقلید می‌کند و لازمه عقل این است که در این جا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند.
  • لازمه توحید خداوند، توحید عالم است و لازمه توحید عالم، توحید انسان است.
  • وقتی عشق فرمان می‌دهد، محال سر تسلیم فرو می‌آورد.
  • عشق عبارت است از همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن، این انتخاب بزرگی است ، چه انتخابی!.
  • وارد کردن علم و صنعت، در اجتماع بی ایمان و بدون ایدوئولوژی مشخص، همچون فرو کردن درخت‌های بزرگ و میوه دار است در زمین نامساعد در فصل نا مناسب.
  • فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه می‌شود : فدا کردن آسایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگی.
  • هیچ چیز به وسیله دشمن منحرف نمی‌شود، دشمن زنده کننده دشمن است، بلکه آنچه که یک فکر و یک مذهب را مسخ می‌کند، دوست است یا دشمنی که در جامعه، دوست، خودش را نشان می‌دهد.
  • هنر تجلی روح خلاق آدمی است، هنر با مذهب خویشاوندی دیرین دارد… هنر یک ذات عرفانی و جوهر احساس مذهبی دارد.
  • جهل، نفع و ترس عوامل انحراف بشری
  • از تنهایی به میان مردم می‌گریزم، و از مردم به تنهایی پناه می برم
  • آنان که «عشق» را در زندگی «خلق» جانشین «نان» می‌کنند، فریبکارانند، که نام فریبشان را «زهد» گذاشته‌اند.
  • مردی بوده‌ام از مردم و می زیسته‌ام در جمع و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم و مردی در انتهای این تاریخ شگفت که در من جاری است و نیز مردی در خویش و در یک کلمه مردی با بودن و در این صورت دردهای وجود، رنج‌های زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم، بیگانه با این «بودن»!
  • هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد، ظهور کند، بر او ظاهر گردد، و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. زندگی جستجوی نیمه‌ها است در پی نیمه‌ها،

نور را به سوی دار بردن
نور را به سوی دار بردن و نظارگران آن صحنه

[1] - قله ایی در اطراف تهران، با نزدیک به 4000 متر ارتفاع، که تیمی از دوستان کوهنوردم امروز پنج شنبه، این قله را هدف صعود آخر هفته ایی خود قرار داده اند، و اکنون در حال صعودند و من در خانه نشسته و با شریعتی همنوا شده ام، نیم دلم آنجاست و نیم دلم اینجا و با دکتر و زندگی او کلنجار می رود.

[2] - "... آقای صحری که از نسل دانشجویان پیش از انقلاب بود، در آن سفر به بهشت زهرا، از تاثیر حضور استاد دکتر علی شریعتی در زندگی اش گفت که برایم خیلی جالب بود، ایشان اذعان داشت که اگر شریعتی در مبارزات پیش از انقلاب در دانشگاه نبود، بسیاری از نیروهای واجد تفکرات مذهبی از جمله خود ایشان، از کسانی بودند که در دوران مبارزات، به دامن گروه های چپ مارکسیست - کمونیست افتاده بودند و..." برگرفته یادداشت هایم در پست ذیل که کل این جریان را می توان در آن دید : http://mostafa111.ir/neghashteha/articel/715.html

[3] -  قبلا مطلبی در این خصوص تحت عنوان " آقای شریعتی! تفکر شما نمی تواند ایران را نجات دهد " نوشته ام. اهم مطالب این پست در آدرس ذیل قابل دستیابی است :  http://mostafa111.ir/neghashteha/articel/sokan-in-on/600.html

[4] - "علی شریعتی - شهیدی از یاد رفته که پیکر پاکش بی هرگونه تفحص یافتنی است" عنوان مطلبی است خطاب به آنان که می توانند ولی از آوردن پیکر همسنگر دوران مبارزه به داخل کشور مسامحه می کنند تا او غربت خود در دوران مبارزه را همچنان بعد از مرگش نیز با خود داشته علی شریعتی - شهیدی از یاد رفته که پیکر پاکش بی هرگونه تفحص یافتنی استl

[5] - "جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا می‌داند، و شما نمی‌دانید." كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ  وَعَسَى أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ  وَعَسَى أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ 216  بقره

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
2370 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.