دریایی از شکست، و "اگر" های عمران خان پاکستانی
  •  

04 ارديبهشت 1398
Author :  
سفر نخست وزیر پاکستان به تهران

"شکر شکن شوند، همه طوطیان هند، زین قند پارسی که به بنگاله می رود" [1] و شیرینی این قند امروز در پس قرن ها شکست، عقب نشینی، اضمحلال و... همچنان به کام ما می ریزد، وقتی جناب عمران احمد خان نیازی، [2] آهی از دلِ نجیب شرقی خود می کشد، و دلِ فرهنگ دوستانِ حوزه تمدنی و فرهنگیِ "ایران بزرگ" را بر این روضه و عزا، اشک آلود می کند که "اگر بریتانیایی‌ها به هند نمی‌آمدند، الان به مترجم نیاز نبود و ..." [3]و می توانستیم بی واسطه با دوستان ایرانی خود به سخن بنشینیم؛

بله این دوست ما، جناب نخست وزیر پاکستان درست می فرمایند، و این حقیقتی است که در پسرفت ها و در پی شکست های پی در پی، می توان آن را دید، و به قهقرا رفتن ها را حس کرد، و اضمحلال را  لمس نمود، و این در زمانی است که اگر از غرب کمی فارغ شویم، و به سوی خودِ شرقی خود، نگاهی اندازیم، که به کجا می رویم و...؟! شاید این وضع ما نبود و نیست.

بادهای پر نعمت بهارات [4] که از محل بر آمدن خورشید در شرق می وزد، روح ما را نیز همچون احساس پاک و بی آلایش بیست و دومین نخست وزیر پاکستان از زمان استقلال در سال 1947، سرخوش و سرزنده می کند، و همچون عمران خان که او هم "فیلش یاد هندوستان کرد"، دل ما را هم به سوی این همسایه خوش منش، جلب و جذب می کند، که روزگاری در چنین اوج هایی با همسایه ی ثابت و بی ضررِ شرقی خود، برادرانه و برای هزاران سال در صلح بودیم، و اکنون دست های بر آمده از آن سوی دیگر دریاها، با همدستی یاران صحرایی اش در این سو و در نزدیکی های ما، در چنین سقوطی دهشتناکی قرارمان داد، که انگار حالا حالاها باید در آن دست و پا زنیم.

نیک که به پس می نگری، روزگاری دانشگاه تکسیلا (Taxila) [5] حتی مقصد شاهزادگان و حکمای ایران نیز بود تا در این دانشگاه آرتاشاسترا [6] و... بخوانند و راه و رسم حکومتداری بیاموزند و... اما امروز تکسیلا به منبع گسترش و رشد و نمو تروریسم وهابیت وحشی برخاسته از صحرای خشن عربستان تبدیل شده است، تا تنفر و خشونت صحرانشینان عرب را به نام خداوند مهربان و فقه اسلامی، در دل نرمخوی شرقی ما در جنوب آسیا و آسیای مرکزی بکارد، و پرورش دهد، و جمع همسایگان این مرکز تمدنی مشترک را به جان هم اندازد، و... تا یا تسلیم وحشت شویم، و یا به دریدن همدیگر مشغول گردیم.

لذا این روزها میوه های شوم و تلخ این درخت ریشه دار در مذهب و ایدئولوژی خشن، هم هند، هم خود پاکستان و هم افغانستان و حتی ایران و آسیای میانه را از تفکر منحط "خود حق مطلق بین" در آزار و اذیت و ویرانی قرار داده، و پرورش یافتگان مکتب مرگ و نابودی و تنفر، خود را برای از هم پاشاندن جمعی دیگر، در میان حاضران در جمع ها، منفجر کرده، به امید الحاق به بهشت، انتحار و خشونت و نفرت و مرگ می آفرینند.

اما این دوست پاکستانی ما، نسیم مهر و محبت را باز در این فضا، وزیدن داد، او از سرزمینی آمد، که نشانه های دورانی عظیم از تمدن و فرهنگ عرفانی و پارسی را در خود دارد؛ سرزمینی که شعرا، ادیبان، تاریخ نویسان، معماران، دایره المعارف نویسان و... پارسی گوی، همه و همه راهی دربارهای فرهنگ و هنر پرور لاهور، دهلی، کشمیر، لکنو، حیدرآباد، پیشاور، کلکته، احمدآباد، بیجاپور و... بودند، تا هنر و علم خود را تقدیم سرزمین و مردمی در این دیار کنند که هنر و علم را ارج می نهند و بر صدر می نشانند، تا به بلوغ ادبی، هنری و عملی رسیده و خیر و محبت خلق کرده، و "تاج محل ها" [7] از آن زاییده شود و بر جای بمانده و فخر سرزمین آریایی، [8] ودایی، [9] متکثر، [10]دمکرات، [11] سکولار [12] و... شبه قاره شود.

آن روزها ما با اهالی بهارات در اوج بودیم، راهبری تحولات منطقه ایی از "حجاز" و "بغداد" به نقاط دیگری منتقل شده بود و اسلامی هم که به شبه قاره هند رفت، ابتدا در سرزمین ایران تند و تیز زدایی، و عرفان و مهر اندوده شده و سپس راهی سرزمین شرق گردید،

لذا، شرق نشینان در سرزمین بهارات مثل ما طعم شمشیر و منطق نهفته در پس ایدئولوژی آن را، نچشیدند و کمتر در معرض آن بودند، و گرچه این شمشیر در هند نیز کشتار کرد، ولی از تندی و تیزی آن کاسته شده بود، و لذا دربار گورکانیان و... هند مثل دربار بغداد "ابن مقفع" کُش نبود، بلکه میزبانی مهربان برای امثال بیدل دهلوی، حزین لاهیجی، خواجه معین الدین چشتی، خواجه غریب نواز نظام الدین اولیا، میر سید علی همدانی و 600 همراه او و... بود و درب و دیوار کاخ های آنان مملو از اشعار و گل بوته های مهر بود، که در زبان پارسی جاری گردیده و این فرهنگ را به عشق و محبت می خواند، و "دارا شکوه" ها [13] می پسندید و از منش "اورنگ زیب ها" [14] دوری می جست.

اما امروز هند و پاکستان و افغانستان عرصه سیاست بازی های شاهزادگان سعودی و... است که دوباره به برکت دلارهای امریکایی از زیر خاکستر خشونت صحرا برخواسته اند، و سپاه جنگ و خون در بین طلاب علوم دینی برای منطقه تدارک می بینند و پیش می رانند تا در ائتلافی با صلیبیون در اورشلیم و واشنگتن و حتی جنگ طلبان بغداد، دمشق و تهران، کاسه ها از خون ما پر کنند و به سلامتی شیطان سر کشند، همان گونه که در هشت سال جنگ صدام با ما این خباثت را مرتکب شدند و جام ها از خون مردم ایران و عراق نوشیدند.

یا در پشت داعش، النصره، بوکوحرام، سپاه صحابه، طالبان، جیش العدل و دیگر جرعه نوشان خون در مکتب وهابیت و...، از خون ایرانیان، افغان ها، هندی ها، پاکستانی ها، یمنی ها، عراقی ها، نیجریه ایی ها، سومالی ها و... پی در پی جام پرکردند و راهی شکم های سیری ناپذیر خود کردند، تا از خون مردمی صلح طلب، هنرجو، مهرپرور و اهل زندگی و فراری از جنگ و خون ریزی، سرمست شوند و نعره های خشونت و کبر سر دهند، و این است که نقشه های شان برای خونخواری پایانی ندارد.

حال این برادر پاکستانی ام به سال 1800 رفته است و ریشه های این پریشانی را در آن زمان می جوید، در حالی که مثلث صلیبیون واشنگتن، صهیونیست های اورشلیم و وهابیان مکه در یک ائتلاف شوم، نقشه های خون بر فرش های منطقه، سال هاست که می زنند و بریتانیا باید به نوعی درس های خباثت را نزد اینان بگیرد.

البته عمران خان راست می گوید، و حقیقتی را اذعان داشت؛ اما خود ما از همه این ها که بر شمردم و او بر شمرد، مقصر تریم، چرا که آنها "دانشگاه تکسیلا" را تعطیل کردند، و ما هم "دانشگاه جندی شاپور" را، و در این تعطیلی علم، و واگذاری سکان علم به امثال فقها (که در استقامت بر اعتقادات غیر قابل نقض و خدشه خود سال ها می مانند)، گویا فرهنگ و تمدن نیز از این سرزمین رخت بر بست، تا هر تازه واردی از ما جماعت کلاه نمدی، سود جسته، و سوار بر نافهمی های ما، هر روز ما را قربانی بتی کند، که ریشه در هیچ دارد، آنقدر ما را بدین سو و آن سو کشانده اند، که حتی زبان مشترک مان را هم فراموش کرده، و اینان اکنون قربانیان خود را مقابل بت های بی شمار، مثل گلادیاتورها به جان هم انداخته، و لذت نابودی و خونریزی های ما را می برند، و به کولوسئوم [15] های خود رونق تماشا، می دهند.

آری ما باخته ایم، چرا؟! چون از علم جدا افتادیم، دانشمندان و هنرمندان ما ذلیل، هوچی گران بر صدر نشینند و قدر بینند، کتاب های مرجع ما خاک می خورد، و ما خود را به متن های نویسندگان بی مقدار و... مشغول کرده ایم، موسیقی اصیل و متکی بر آلات و ابزار سنتی این کشور به حاشیه و گوشه رینگ رفته، و نو کیسه گان پاپ خوان و... عرصه دار این هنر شده اند، شعرای ما کرسی برای خواندن شعر خود ندارند، و کرسی ها به دست کسانی است که بی هنرند، نقاشان زیر پای چوبداران حراج های بزرگ له می شوند و انتحار کرده آثار خود را از ترس نابودی حراج و نابود می کنند و...

چکمه پوشان عرصه دار اقتصاد، سیاست و فرهنگ و... و اصحاب آن حرفه ها راهی این دیار و آن دیار بی کسی و غربت می شوند؛ ما باخته ایم چرا که عناوین علمی ما، از علم ما پیشی گرفته، و آن عناوین را هم نه جامعه و سطح علمی، که قدرتمندان اهدا می کنند، لذا به هزار دلیل، باید سنگر به سنگر ببازیم و در مقابل شمشیرهای آخته از جهل، استعمار و...، گردن گذاریم، و "هر روز دریغ از دیروز" بگوییم.

[1] -  برگرفته از شعر حافظ بزرگ که می فرمایند :

 ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود       وین بحث با ثلاثه غساله می‌رود

می ده که نوعروس چمن حد حسن یافت       کار این زمان ز صنعت دلاله می‌رود

شکرشکن شوند همه طوطیان هند        زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود

طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر     کاین طفل یک شبه ره یک ساله می‌رود

آن چشم جادوانه عابدفریب بین       کش کاروان سحر ز دنباله می‌رود 

از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوز     مکاره می‌نشیند و محتاله می‌رود 

باد بهار می‌وزد از گلستان شاه     وز ژاله باده در قدح لاله می‌رود

حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین     غافل مشو که کار تو از ناله می‌رود

[2] - معروف به عمران خان

[3] - عمران خان در سفر خود به ایران و دیدار با دکتر روحانی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران فرمودند که : «اگر بریتانیایی‌ها حوالی سال ۱۸۰۰ به هند نمی‌آمدند، الان مترجم نیاز نبود، چون همه ما قبلا فارسی صحبت می‌کردیم و زبان قضایی هند برای ۶۰۰ سال فارسی بود.»

[4] - نامی که آریایی های هندو، بر سرزمین باستانی هند و سند می نهند.

[5] - دانشگاهی مربوط به سلسله های اولیه در هند باستان، که اکنون مکان آن در پاکستان مدرن قرار دارد و در زمان خود از شهرت بالایی برخوردار بوده است.

[6] - کتابی همانند سیاست نامه های پارسی نوشته، که به زبان سانسکریت توسط آقای چاناکیا (Chanakya) در زمان سلسله مائوریان (Mourya) نوشته شده است. بحث های این کتاب در مورد حکومتداری، راهبردهای نظامی و سیاست های اقتصاد دولتی و... است.

[7] - ساختمان عظیم و زیبایی بر مقبره "ارجمند بانو" همسر ایرانی شاه جهان امپراتور مقتدر گورکانی هند ساخته شد تا مزار او شود، و اکنون از عجایب معماری جهان و تاج بناهای باستانی هند و سمبل هنر این سرزمین است و توسط معماران ایرانی بنا نهاده شد.

[8] - هندی ها از نژاد آریایی اند و خود را از این نژاد می دانند

[9] - کتب و متون مقدس هندو مربوط به پیش از میلاد که از اولین نوشته های بشری باز مانده است شامل نیایش خدایان و ... می باشد

[10] - پلورالیسم و یا تکثر گرایی یکی از واجبات پذیرفته شده در قانون اساسی هند برای حفظ تنوع فرهنگی و مذهبی این کشور است و این عقل سیاستمداران هندی چون گاندی و نهرو و.... را می رساند که به حفظ آنچه برای مردم شان مهم است، قانونی گردن نهاده و این اصل را در قانون اساسی خود بعد از پیروزی گنجاندند.

[11] - هند بزرگ ترین دمکراسی جهان نامیده می شود، در هند مقام مادام العمری نداریم و چرخه تغییر نخبگان با انتخابات ها می چرخد و حتی روستاها هم توسط شوراهای انتخابی هدایت و رهبری می شوند.

[12] - گرچه اکثریت هندی ها را هندوها تشکیل می دهند ولی بزرگان این قوم هزار شعبه، برتری و یا دیکتاتوری اکثریت بر اقلیت را نفی کرده و از واجبات فرهنگ انقلابی هند بعد از استقلال از استعمار انگلستان، به رسمیت شناختن همه و تنوع فرهنگی و مذهبی، و آزادی عقیده است، و جدایی دین از سیاست، که البته این امر توسط مذهبیون افراطی هندو همواره مورد اعتراض است، که مثلا چرا باید یک مسلمان (اقلیت و دین وارداتی و متجاوز به هند) با یک هندوی (به قول خودشان پاک و اصیل) یکی باشد، ولی تا به حال که این اصل ساری و جاری است و اقلیت ها هنوز قانونا نفس می کشند تا ببینیم کی اسب قدرتمند تعصب مذهبی ریشه سکولاریسم و در واقع نفسگاه اقلیت ها را قطع خواهد کرد

[13] - پسر بزرگ شاه جهان و ملکه ممتاز حل بود. او دانشور، ادیب، شاعر پارسی‌گو، صوفی و دارای تألیفات فارسی و نیز دیوان اشعار بوده‌است. وی در سال ۱۶۵۸ بر اثر درگیری جانشینی پدرش با برادرش اورنگ زیب کشته شد.

[14] - اورنگ زیب عالمگیر (۱۶۱۸- ۱۷۰۷ میلادی) با لقب محی الدین محمد، ششمین امپراتور گورکانی هند بود که بین سالهای ۱۰۶۷ تا ۱۱۱۸ ه‍. ق/۱۶۵۸ تا ۱۷۰۷ م حکومت کرد. او سومین پسر شاه جهان و مادر ایرانی‌اش ارجمند بانو ملقب به ممتازمحل بود که بنای زیبای تاج محل بیاد او ساخته شد.

[15] - تماشا خانه ایی برای حضور رومیان و نشستن و تماشا و شرط بندی در نبرد گلادیاتورها

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.