منویات دل ما، و تسخیر پارک توسط گربه های ملوس اشرافی
  •  

21 بهمن 1397
Author :  
پذیرایی عصرانه گربه های اشرافی جلوی چشم کلاغ ها

محیط بوستان و یا همان پارک که روزگاری بخشی از تپه های حاشیه شهر بوده و اکنون به محیطی سبز و شادی آفرین برای ورزش و دیدارهای عمومی تبدیل شده است، به خاطر دخالت و آمد و شد ما آدم ها، این روزها تنها مکان حضور دو گونه ی غالب از حیوانات شده است، که از گزینش های فرهنگی، دینی و اقتصادی ما جان سالم به در برده و اجازه ی سوپر زندگی در اجتماع شهری ما را گرفته اند.

اینان حیواناتی اند که گوشت آنان برای خوردن حرام، و در فرهنگ ما آدم ها، جواز عدم حضورشان برجسته نشده است، آنها گربه ها و کلاغ هایند، که از این نظر که نه گوشت شان خوردنیست، و نه نگهداری آنها در منازل ما مد شده (سگ و...)، نه آنچنان قیمتی اند که شکار شان کنیم (عقاب، شاهین و...)، نه از آنها ترس داریم که با دیدن شان چیزی را برداریم و بر فرق سرشان بکوبیم و از بین شان ببریم (مار، عقرب، رتیل و...)، نه از وجود آنان چندش مان می شود که وجودشان را با سمی، بی وجود کنیم (سوسک و...) و...

گربه ها واجد خصوصیاتی اند که از نسل کشی ما انسان ها جان سالم به در برده و در یک توافق نانوشته، جواز زندگی اشرافی در اجتماع ما نیز گرفته اند، و نه تنها از آزار ما انسان ها مستثنی شده اند، که در فرهنگ ما حتی ریختن آب بر روی گربه ها منع شده و مرحوم مادرم می گفت "روی گربه آب نریزی که باعث ریختن موی های سرت خواهد شد"، و بلکه از حیوانات رونده بر روی زمین، این تنها گربه هایند که دوپینگ قدرتمندی را از ساز و کارهای حاکم بر رفتار ما دریافت و پارک را حریم بلامنازع خود کرده اند، و پذیرایی شاهانه ایی هم از آنها می شود.

 و بدین سان، گربه های خوش شانس "هم از توبره می خورند و هم از آخور"، هم پرندگان و دیگرحیواناتی را که به هوس زندگی یک قطعه ی سبز در شهر، پارک را بعنوان مقصد خود انتخاب می کنند، را برای صید و شکار انتخاب و می خورند و هم این که هر روزه در چندین نوبت توسط ما انسان ها با گوشت و خوراکی های متنوع پذیرایی می شوند، و همیشه قبراق، و غرق لذت زندگی خود، در انتظار پرنده ایی لذیذ به کمین نشسته اند که از درختان بر زمین نشیند، تا شکارش کنند.

 ورزشکاران صبحگاهی گروه اولی اند که صبحانه اول صبح را می آورند و تقدیم گربه ها می کنند، و لذا در پس هر یک از ورودی های پارک از سمت جنوب، شرق، شمال و غرب دسته ایی از این گربه ها که آن محل را به نام خود قُرُقْ کرده اند، به انتظار نشسته اند تا اهداگران اولیه صبح از راه برسد، مثلا گروهی از آنان در ورودی جنوبی به انتظار آقای مهندس ما نشسته اند، تا با کوله خود که معمولا از پسماند پوست، استخوان و گوشت مرغ هایی که در مرغ فروشی های شهر تمیز می شود، برسد و یک بسته از این گوشت ها با خود بیآورد و از آنها پذیرایی کند.

جناب مهندس که انگار قسمتی از مستمری بازنشستگی خود را نذر پذیرایی از این گربه ها کرده، در حالی که باند کوچک پخش موسیقی خود را روشن می کند، و قطعه ایی از دریای شاهکارهای زیبای موسیقی سنتی، و یا ترانه های به تاریخ پیوسته کوچه بازاری را به تناسب حال خود پخش می کند، به هر کدام از گربه هایی که ریسه کشان او را از هنگام ورود به پارک از درب جنوبی تا این طرف پارک، در قسمت شمالی به امید پذیرایی همراهی کرده اند، تیکه ایی گوشت می دهد، و می نشیند و به حرکات آنان در هنگام خوردن، که هنگامه ایی از سبقت، دعوا، دزدی، جنگ و... است خیره می شود و یا در زیبایی های رنگ و نقش گربه ایرانی غرق می شود.

 روزهایی هم که او پذیرایی برای این گربه به همراه نداشته باشد هم، باز این گروه از گربه ها او را می شناسند و در مسیرش تا جای معمول حضورش در پارک، دنبالش می کنند، تا به طور کامل از این که چیزی بهمراه ندارد، مطمین شوند، و پس از اطمینان نیز باز هم یکی دوتا از آنها، او را ترک نکرده و از سر و کولش بالا می روند و  خود را به پاهایش می مالند، و خود را برای این پیر مرد مهربان لوس می کنند، و او هم غرق در شادی اهمیت خود، نظاره گر التماس آنان است تا سعی کند فردا بی غذا به پارک نیاید. و این حرکات گربه ها به نوعی به وفاداری آنان در مقابل بی وفایی انسان به احسان دیگران، تفسیر و تعبیر و تمجید می شود، که از این گربه ها سر می زند، ولی از بچه های انسان سر نمی زند، اما به زودی این قلیل وفاداران هم با اطمینان از عدم وجود پذیرایی او را ترک خواهند کرد.

بسیاری از ورزشکاران صبحگاهی که از اذان صبح تا ساعت نه پارک را به حضور خود مزین می کنند، هم هر مقدار پس مانده غذا را که از وعده شب گذشته اشان باقی مانده باشد، را برای پذیرایی از این گربه ها می آورند، و گربه ها هم که هر گروه شان در قلمرو خود با پذیرایی کنندگان ثابت و متغییر در ساعات متفاوت روز اُخت شده اند، منتظرند که آنها از راه برسند، پذیرایی شوند.

 مهندس کامران یکی از پاهای ثابت محدوده دستگاه های ورزشی وسط پارک است، او همیشه در کوله ی وسایل ورزشی خود مقداری غذا دارد، که به گربه زرد چاق و فربه خیابان وسط پارک و اعوان انصارش اهدا می کند، این گربه در ساعت حضور او در پارک، زیر چوب لباس جمع ورزشی همدلی که اینجا را پاتوق ورزش هر روزه خود کرده اند، اتراق دایم دارد، و این گربه شاید از با شخصیت ترین و ملوس ترین گربه های پارک است، که دایم زیر دست و پای کسانی که بر این رخت آویز وسایل می گذارند وول می خورد و حتی گربه خاکستری که نمی دانم برادرش هست یا همسرش، گاه روی دوپا می ایستد تا بر کوله ورزش کاران که از رخت آویز، آویزان است دست یافته و آن را به پایین کشیده و محتویاتش را بیرون بریزد؛ این کوله، کوله ایست که یا از آن پذیرایی شده و یا انتظار دارد در آن غذایی باشد و... او پنجه می اندازد تا آن را از رخت آویز به زمین اندازد و بر محتویاتش دست یابد.

سیمین خانم کارمند یک شرکت در اطراف پارک است که پیش از حضور در محل کار خود، در ساعات اولیه صبحگاهی، از غذاهای خارجی آماده که به صورت خشک وارد کشور می شود، خریده و گربه های مقیم و مجاور درب ورودی شرقی پارک یکی یکی با وسواس خاصی پذیرایی می کند و سپس عازم محل کارش می شود، از این قسم در پذیرایی کنندگان زیادند.

ورزشکاران شیفت صبح که تمام شوند، پارک روهای شیفت دوم آغاز می شوند و آنها هم تا ظهر این موجوداتی که بلدند چطور صاحبان مال را به بذل و بخشش متقاعد کنند، را پذیرایی می کنند و بخشش کنندگان هم از لوس بازی های آنان لذت می برند، ظهرها پارک تا حدودی خلوت می شود، و تا ساعت سه بعد از ظهر که گروه دیگری از مراجعین پارک، تا شب پارک را عرصه حضور خود می کنند، گربه ها به شکار پرندگان مشغولند، زیرا با خلوت شدن پارک از آدم ها حیوانات دیگری هم جرات آمدن به پارک را می کنند، تا این که آقا فتح الله و خانم سبزی با ترولی خود که حامل گوشت قسمت های مختلف بدن مرغ است، راه می رسند و دستکش پلاستیکی بدست آنقدر به خورد این گربه ها می دهند که احساس کنند که سیر شده اند، از گردن مرغ گرفته تا غضروف انتهای ران، جگر مرغ و... این دو هم در پذیرایی از آنها سنگ تمام می گذارند.

سیما خانم، یک سواری دوو سیلو دارد و می داند که پسماند رستوران کوچه ما را کی در آشغالی محل قرار می دهند و هر روز حوالی همان ساعت مقرر خود را به محل قرار دادن آن می رساند، و کلی برنج، کباب، استخوان و... بازگشت خورده از سفره مشتریان رستوران که اینک در پلاستیک های زباله بزرگ، به این آشغالی منتقل شده، را برداشته و در صندوق عقب ماشین خود قرار داده و به پارک های مختلف برده و بین گربه ها تقسیم می کند، او معتقد است این غذاها حیف است که با آشغال های شهری مخلوط شود و از بین برود، بهتر است خوراک حیوانات شود، اما تنها حیوان دسترس باز همین گربه های پارک هستند که عرصه دار این صحنه خیرات و نذوراتند.

به غیر از گربه ها، کلاغ ها هم میهمانان، مقیمین و مجاوران پارکند و هرگاه پذیرایی کنندگان از راه برسند، آنها نیز قشقرق به راه انداخته تا بلکه بتوانند نظر اهدا کنندگان را به پذیرایی خود جلب کنند، اما انگار آنان در این خیرات هیچ سهم مجاز و اهدا شده ایی ندارند و با حالت مسالمت آمیز قسمتی به آنها تعلق نمی گیرد، لذا از راه شرارت های خاص خود وارد عمل می شوند تا سهمی از این خوان نعمت برای خود بربایند.

آنان عموما سعی می کنند حواس یکی از گربه ها را پرت کرده و از اضافه غذایی که برای او انداخته شده، سرقت کرده و منفعت خود را بجویند، اما در این حرکت خطرناک ممکن است جان شان را نثار طمع خود کرده و توسط این گربه های چاق و اما پر تحرک شکار شوند، کلاغ ها شگردهایی خاص خود را هم دارند، و در میانه ی دعوای گربه ها بر سر این همه خوراک مهیا، که انگار دعوا در ذات این حیوان است، و چشم های بسیاری از آنها در این دعواهای بر سر خوراک، محدوده و جفت کور است، گاه کلاغ ها هم به مقصود خود می رسند، و یا طی یک طراحی حساب شده، یکی با حمله به گربه در حال خوردن از طریق نوک زدن به دمش از پشت، در یک حالت حمله و فرار، گربه را از خوردن خوراک خود باز داشته به واکنشی به حمله کننده به پشت، وادار می کند، و کلاغ دیگری که دسته جمعی در این صحنه حاضر است، در فرصت مناسب طعمه را از جلوی گربه با یک حرکت سریع و پر ریسک می رباید؛ کلاغ ها با دیدن هر صحنه ی پذیرایی، و یا حضور پذیرایی کنندگان، دیگر دوستان خود را بر چنین خان نعمتی خبر می کنند، و جان بر کف دست گرفته در میانه معرکه تقسیم غذا، خوراک خود را از جلوی دهان گربه ها می ربایند و فرار می کنند.

آقا فتح الله که انگار قسمتی از حقوق بازنشستگی اش را به این گربه ها اختصاص داده و سخت مدافع این وضع پذیرایی از این گونه حیوانات است، وقتی با اعتراض دیگران که با استناد به قوانین محیط زیستی می گویند "آقا شما با این کار خود تعادل طبیعت را به هم می زنید و گونه ایی از حیوانات را که شکارچی اند، و باید موش ها را که عامل طاعون در شهرند را شکار کنند، با این نحو پذیرایی از وظیفه خود باز می داری و..." ناراحت می شود، و می گوید "دیگران هم باید کمک (مالی) کنند تا ما در این امر مداومت داشته باشیم و این حیوانات سیر باشند، نوش جان شان! و..." او حتی دوست ندارد چنین توصیه ایی را بشنود و آنچه برایش مهم است منویات دلش می باشد که کشیده تا این کار را بکند.

اینگونه است که گربه های اشرافی پارک یکه نازدانه های پارکند، و آنرا به قرق خود تبدیل کرده و هیچ پرنده ایی جز کلاغ های زبل را توانایی نشستن بر خاک پارک نیست، چرا که این گربه ها، تفریحی هم که شده به رغم این که کاملا سیر تشریف دارند، در کمین هر پرنده ایی نشسته اند، که پای بر چمن پارک بگذارد، و در این پذیرایی دایم و بزرگ هر ساله هر ماده گربه ایی چهار یا پنج نوزاد جدید به کلونی عظیم گربه ها اضافه می کند تا جای جای پارک در تسخیر حضور گربه هایی در آید که پا را از این هم فراتر نهاده گاه هوس می کنند که بر بلندای درختان بلند پارک، به لانه ی کلاغ ها هم دستبردی بزنند، که البته این زیاده خواهی دیگر قابل تحمل نیست و حمله گربه ها، با مقاومت جمعی کلاغ ها که در صورت مشاهده گربه ایی بر درختی سرو صدای زیاد به راه می اندازند و بسیار عصبانی نوک های پیاپی خود را در شیرجه های از پس و پیش نثار گربه مهاجم کرده و او را مجبور به عقب نشینی می کنند.

روزی قناری زیبا اما نادانی که از قفس صاحبش در خانه ایی در نزدیک پارک فرار کرده و بی اطلاع از شرایط و فضای وحشت حاکم بر پارک، برای گرفتن دانه ایی به زمین نشسته بود، در یک خیز لحظه ایی گربه خاکستری حتی فرصت نکرد، صدایی از خود درآورد، و دندان های تیز گربه خاکستری او را لقمه ی لذیذ تنوع غذایی خود کرد، تا پارک در قرق گربه ها در زمین، و کلاغ ها در هوا بماند.

اما یدالله از کوهنوردان هر آخر هفته، به خوبی متوجه شده است و می داند که در اینجا آن حیواناتی که اجازه و یا فرصت زندگی یافته اند، چه آنان که مورد حمایتند و چه آنها که خود را تحمیل کرده اند، همه به قدر زیادی شاهانه متنعمند و اگر چیزی از سفره او بماند، جمع می کند و یکجا در سفرهای برون شهری هدیه حیواناتی می کند که از دسترسی به خوان نعمت شهر بی بهره اند، و در این روزهای خشکسالی و کمبود غذا، چشم به آسمان برای غذایی مانده اند، او معمولا تا آخر هفته هر آنچه را که از هر سفره از نان، استخوان، برنج و... مانده است را جمع کرده در انباری سرد خانه خود تجمیع می کند، و در کوله کوهنوردی اش قرار داده و آنرا در بلندترین نقطه ایی که صعود می کند، در کوه برده، آنرا برای وحوش، در آنجا رها می کند، تا کمکی به حیوانات فراری از شهر و در حاشیه مانده نماید، او معتقد است خدا ناظر بر این خیرات است و سیر کردن شکم حیوان بیابان نیز خود صواب خاص خود را داشته، و شادی آفرین خواهد بود، و این خود کمکی به طبیعت ضربه خورده از ساز و کارها و رویه های ظالمانه انسان است.

این گونه است که شبنم، روباه آواره در شهر که جفت خود را هنگام عبور از اتوبان زیر چرخ های اتومبیلی از دست داد، جایی در پارک ندارد، زیرا اگر مراجعین به پارک او را به دام اندازند، پوستش را خواهند کند و تاکسیدرمی کرده و به زینت خانه های خود تبدیل خواهند کرد، از سوی دیگر حضور او در پارک نیز، مورد اعتراض کلاغ ها قرار می گیرد، و هم گربه ها دل خوشی از حضور زمین رونده ایی به غیر از خود ندارند و لذا حضور دزدکی و گاه گاهش با مقاومت این مثلث گربه ها، کلاغ ها و انسان ها مواجهه و از پارک رانده می شود تا بدین گونه پارک به محدوده کلاغ ها، گربه ها و انسان ها تبدیل شده و در سایه منویات دل ما انسان در تملک و انحصار این دو گونه از حیوانات شده، و همه این را اکنون به جبر و ناچاری پذیرفته اند و این نظم ناقص و ظالمانه به رویه ایی جاری و منصفانه تبدیل شده است، تا ببینیم کی و چطور این برخورد ما که منجر به خسارتی عظیم شده به خود ما باز گردد، و از خواب گران خود برخیزیم و در رفتارمان تجدید نظر کنیم، تا عرصه طبیعت و جهان از آن همه باشد نه آنها که ما تعیین می کنیم.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (1)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی در واکنش به این پست برایم نوشت :
سلام‎
خوووندمت‎
چه پست متفاوتی‎
چقدر از خووندنت لذت بردم‎
و موسیقی‎
به گمانم ، از موسیقی های متن یه. فیلم باید باشه‎
دلنشین بود و خاطره انگیز ، برای من‎
چقدر دوست میدارم. ترامپتی که، با هم آوایی خاص، آرامشی. رو. به. شنونده انتقال میده‎
آرامشی از جنس ِ حسّ جاودانگی‎
بنظرم انتخابی زیباست و ناب‎
و این انتخاب ناب ، برای یه پست متفاوت" پذیرایی گربه های اشرافی جلوی چشم کلاغ ها. ..."‎
هر. دو یه حسّ خوب داشتن .... یه عشق واقعی به انسان. ، به. طبیعت‎
اینکه خوب می بینی و آنچه. را. دیده ایی را با درک درونی ، و واقعیات و تخیل. و خاطرات ، گره می زنی و خوش می نگاری ، جای تقدیر دارد و تشکر ، که بسیارند، افرادی که ، از این. صحنه ها. می گذرند. .... و. فقط می گذرند ... بی آنکه برایشان. این. فرهنگ سازی های. هرچند. کوچک. ( البته ، اما. بزرگ) اهمیتی. داشته. باشد ، تا وقتی. را صرف. چنین. نگارشی خاص. نمایند نگارشی ار تلفیق اتفاقاتِ. روزانه و منویاتی که در خود. نهفته. دارند‎
متن و موسیقی آنقدر دلنشین. و زیبایند که ، کشش ِ خاصی. را. در مخاطب بر می انگیزد‎
من که یک نفس خواندم و شنیدم‎
درود ها‎
قلمت نویسا و رقصان همچون ،نسیم بهاری باد‎
تا چنین. عطر محبت. و عشق را ، در نگاه مخاطبان بنوازد‎
به دور از. تلخی ها و کاستی هایی که. گاه. ، کام انسان. را ، تلخ می نماید‎
سپاس از این همه. شکوفایی، که در نگاهتان موج می زند و همچو. قاصدکی ، رقصان ، بر. لوح دلتان می نشیند‎
سالهای دور ، یه فیلم سینمایی دیدم که اسم فیلم. را به یاد ندارم متاسفانه ..... اما. آهنگ فیلم خیلی. شبیه. این موسیقی منتخب این پست بود. ...
و خداوند حافظ و نگهدار شما و دوستانتان باد‎
دوستان ورزشکار و. کوهنوردی ، که این چنین زیبا ، بی هیچ چشمداشتی ، افتخار آفرینی می نمایند‎
یادم رفت‎
روح مادر شاد‎
و اینکه ، ما نیز اجازه نداشتیم روی گربه ها. آب بریزیم‎
گویا این یک. اعتقاد و یا یک فکر مشترک است ، به دلایلی. که نمی دانیم در خانواده ها بوده است‎
فکر می کنم. به نوعی می خواسته اند. آن حس حیوان دوستی. را. در. بچه ها تقویت کنند‎
که اغلب گربه ها در. دسترس. بودند ... خواب آلود. و کز کرده گوشه کنار ِ حیاط منازل‎
تا. از شیطنت. بچه. دور بمانند‎
بچه ها‎
ببین پستت. خیلی قشنگه‎
من که دوسش دارم‎
هم گربه هارو هم کلاغ ها رو‎
درسته که گربه های پارک اشرافی شدن و پارک رو قرق کردن‎
اما و اما... کلاغ ها .... دست کمی از گربه ها ندارند ... وای به روزی که جایی رو تسخیر کنند ... هیچ جاندار و بی جانی از حضورشان در امان نیست .... نه امثال قناری ها نه اشیایی که پیش چشم انشان برق می زنند‎
می بَرند و می بَرند ... هم سَر هم ... جسم و جان‎
شاد باشید دوست‎

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بالاخره فشارهای لابی صهیونیستی به آمریکا جواب داد و بایدن به اسرائیل برای پاسخ به ج. اسلامی چراغ سبز...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...