مملکتی که صاحب نداشته باشد، همین می شود!
  •  

03 مرداد 1400
Author :  
بیخود از دریچه قفس به انتظار منجی نشسته ایم، آزادی که دیگران بیاورند، هر موقع خواستند پس می گیرند

تکثر در تفکر، و وجود ایده های مختلف، در هر جامعه ایی امری مبارک، باعث پیشرفت، بیداری، پویایی و حرکت دائمی، و در نتیجه سلامت و سعادت آن جامعه، و البته قابل ستایش بوده و هست، و این نشانه ایی از اینست که نبض آن جامعه خوب می زند؛

در مقابل جامعه یکدست و تک قرائتی (حتی اگر آن قرائت را اکثریت درست پندارند)، جامعه ایی بیمار، مصنوعی و فاقد تحرک، و مردابی خواهد بود؛ و از این روست، که به رغم این که، ممکن است ما با برخی از ایده ها در اساس مخالف باشیم، اما لازم است جوامع سطح تحمل خود را آنقدر افزایش دهند، که آن تفکرات و پیروانش نیز تحمل شوند، تا تفکرات مختلف فارغ از این که درست به نظر می رسند و یانه، سیر زندگی و بلوغ خود را طی کنند، و نهایت خود را نشان دهند؛ گرچه همواره برخی، تفکری غیر از تفکر خود را بیماری تلقی کرده، خواهان نابودی آنان می شوند، ولی نگرانی از وجود این تکثر نیز، خود بیماری و نشان از عدم اعتماد به نفس است.

زیان مقابله های خودخواهانه با دیگر تفکرات گاه، حتی از غلبه این تفکرات بر جوامع نیز بیشتر است، و لذا به رغم زیان های فراوانی که ممکن است، در پی و یا به همراه داشته باشد، بروز و ظهور، و به عرصه آمدن این تفکرات از سوی بخش هایی از جامعه، خود بخشی از درمان کلی جامعه می باشد؛ بدین معنی که تا انسان ها، حتی دوره هایی که انحطاط در نظر گرفته می شوند را، تجربه نکنند، به مرحله تکامل و رشد و خلاصی از آن نیز، نخواهند رسید، و شاید پایان انحطاط ممکن هم نباشد، و این پتانسیل انحطاط در رگ و پیوند جامعه همواره بماند.

 مردم اروپا و جهان مسیحیت و یهود، بعد از تجربه استبداد دینی، و حاکمیت جنایتبار ارباب کلیسا، کنیسه و دین، در دوره قرون وسطی بود که به خود آمدند، درد و درمان خود را، و دوره رنسانس و بیداری شناختند، و خیزش خود را به سمت رهایی، و در نتیجه پیشرفت، در پیش گرفتند؛

این است که دستکاری جامعه از لحاظ حذف برخی تفکرات، مثل نیشتر زدن [1] در زخم هایی است که هنوز، موقع سر باز کردن شان فرا نرسیده است، و با این نیشترهای بیموقع، که توسط انسان های انحصار طلب، و تمامیت خواه، جهت ایجاد فراخی و وسعت صحنه، برای خود زده می شود، و نه به قصد درمان جامعه، این خودخواهی و تمامیت خواهی، که خود بیمار تفکری، بیش نیست، نه تنها به درمان منتهی نمی شود، بلکه به افزایش خسارت، و تکثیر بیماری منجر خواهد شد.

از این روست که، در جامعه که ایی که عقلا در راس حاکمیت هستند، با تحمل و دوراندیشی، به انتظار زمان مناسب می نشینند، و به دمل های حامل چرک و کثافت فرصت می دهند، و حتی از آن مراقبت می کنند، تا موقع سر باز کردن شان، فرا رسد و با خروج چرک ها از بدن، بدنه جامعه از مواد زاید خود، در یک فرایند طبیعی و مناسب خالی، و سلامت جمعی تامین گردد.

تمامیت خواهان و افرادی که به دنبال یک جامعه یکدست و مطیع اند، خود دچار بیماری بزرگی بوده، اما خود را سلامت فرض کرده، و همه را به کیش و منش خود می خواهند، و لذا در حملاتی بدون محاسبه و از سر نافهمی، به دیگر تفکرات، بیماری جامعه را تعمیق، و مدت زمان بیماری جوامع را تمدید و دیرپا می کنند.

 یکی از تمدید کنندگان بیماری های جوامع مختلف، حکام مستبد، و نظام های استبدادی اند، که با دستکاری های نابخردانه خود، که در قالب تحکمی کردن همه امور، و دخل و تصرف بیجا در همه عرصه ها و... راهبری خود را به صورت دستوری دنبال می دهند، از روند بهبود و سلامت اجتماعی جلوگیری کرده، و بیماری های گذرا را به ایپیدمی، و دردهای مزمن و ماندگار تبدیل می کنند.

به این جمله که این روزها بارها و بارها در کوچه و خیابان از مردم می توان شنید که "مملکتی که صاحب نداشته باشد، همین می شود" توجه کنید، این جمله بروز تب، و یکی از نشانه های وجود بیماری استبدادزدگی در یک جامعه است، ادامه روش های استبدادی و وجود ممتد روح استکباری و استبدادی در حکام و نظام های متعددف در این کشور باعث شده است که، بیماری استبدادزدگی در رگ و پیوند و نسوج برخی از این مردم، در جامعه ما کاملا رسوخ کرده، ماندگار شده، و به بیماری مزمن تبدیل شود؛

یک سده بعد از شروع قیام های پیشرو آزادیخواهانه آزادیخواهان از این مردم، که برای رهایی از سیستم های حاکمیت فردی و استبدادی صورت جدی و عملی به خود گرفت، می بینیم که بیماری استبدادزدگی، آنقدر در بدنه جامعه ما تکثیر و ماندگار و مزمن شده است، که بعد از سه خیزش بزرگ و تاریخی پیشگامان آزادی ایران و ایرانیان (انقلاب بزرگ مشروطه، نهضت بزرگ ملی شدن صنعت نفت و انقلاب بزرگ 57)، هنوز کسانی هستند که راه نجات خود را، باز استبداد می بینند، از این روست که اژدهای هفت سر استبداد را، هرگاه پیشگامان آزادی سر زدند، باز دیری نپایید که از میان خاکستر سوخته مستبدی، استبدادی جدید با وجوه عظیم و عمیق تری رشد کرد، و سر بر آورد، و قدرت گرفت، از این روست که نه انقلاب مشروطه موفق شد، و نه حرکات آزادی خواهی از پس آن، ایرانیان را از این بیماری نجات داد.

چراکه بیماری استبدادزدگی، در نسوج بخش عظیمی از جامعه ما، جا خوش کرده، و هر بار عده ایی بر موج این بیماری که در قالب چنین جملات استبدادخواهانه، و تسلیم خواهانه ایی خود را در مقابل حاکمیت جور طلبان نشان داده است، سوار شدند و بعد از رفتن مستبدی، مستبد جدیدی موجسوار، رسید، و دوباره استبداد و سیستم استبدادی را باز تولید کرد، و ستبر و محکم، با کمک بخشی از خود مردم ایران، بر اریکه قدرت استوار گشته، تثبیت و ماندگار شد،

و بخش بزرگی از جامعه آزادیخواه ایران، انگشت به دهان، از این رکبی که خورده است، هاج و واج، به انقلاب و حرکتی جدید اندیشید، حال آنکه ایران دیگر به انقلاب های خسارتبار نیاز نداشت، به درمانی نیاز داشت، تا بعد از آگاهی از بیماری خود، به مطالعه علت بروز آن بیندیشد، و بدون این همه خسارت، با فهم علل بروز و گسترش بیماری، به درمان کلی و به یکباره آن دست زد.

آنچه مسلم است، تا جامعه ایی نفهمد که دچار بیماریست، و خود را سلامت انگارد، مستبدین یکی پس دیگری از راه خواهند رسید، و حرکت با قدمت و طولانی آزادیخواهی ایرانیان را در ربوده، و از بین راه، آن را به انحراف برده، و همواره کرامت انسانی ایرانیان، به مضحکه فرصت طلبانی می رود، که از راه می رسند، و در نقش منجی، آن را به انحراف خواهند برد.

ایرانیان باید بفهمند که صاحب این کشور تک تک خود آنانند، نه آن تمامیت خواه فرصت طلب متکبری که بر اوج می نشیند، و خود را بری از هر گونه بدهی به ملت خود می داند، و خود را صاحب و مالک همه چیز احساس می کند، که باید برای هر نکته ایی فرمانی صادر کند و...، و بدبخت ایرانیان مریضی که، برای هر تغییر منتظر فرمانی اند، و گوش به فرمان همایونی اند، تا زبان باز کند، و امر مطاع خود را القا، و غلامان حلقه به دوش و گوش، بر چشم نهند و...،

صاحب این کشور ما مردمیم و تا ما خود را تغییر ندهیم، همین هست که هست، تغییری اگر می خواهیم، باید در خود دهیم، به قول آن دوستی که می گفت، "ما ایرانیان همواره به بلندگوها نگاه می کنیم، که چه می گویند، تا ما آنرا تکرار کنیم، بدون تفکر که، مثلا چرا مرگ بر ...، طوطی وار مرگ نثار این و آن می کنیم، مرگی که نمی دانیم برای چه نثارشان می کنیم. اگر روزی رسید که از خود بپرسیم، برای چه، آنروز رها خواهیم شد."

بله اگر روزی رسید که از سیستم جامعه توده وار و مقلد فاصله گرفتیم، آنروز کار مملکت ما به سامان خواهد رفت، از جامعه ایی که به تکرار شعارهای ساخته دیگران، نشسته است، و چشم به دهان دیگرانی دارد که چه می گویند، تا تکرار کند، وضع همین خواهد بود، بله تا وقتی که خود را صاحب جامعه نمی دانیم، و دیگری را صاحب دانسته، و منتظر عمل او هستیم، تا وضع ما را اصلاح کند، و معتقدیم : "مملکتی که صاحب ندارد، همین می شود" وضع همین خواهد بود که هست.

Click to enlarge image Ghajar.jpg

این دست به سینه هایند، او را بر اسب استوار تکبر، ممتد نگه خواهند داشت

[1] - در طب قدیم، افرادی در جامعه بودند که برای درمان دمل ها و زخم های انسان ها و حیوانات خانگی خود، ابزاری تیز به نام "نیشتر" داشتند که بر زخم ها می زدند، و باعث خروج چرک از زیر زخم می شدند و فرایند بهبود آنرا جلو می انداختند، که اگر این نیشتر زدن ها به موقع بود، درمانگر بود، و اگر از سر ناآگاهی و عدم تخصص زده می شد، باعث تشدید و تعمیق زخم می شد. در خصوص ضرب المثل های پارسی از فرایند نیشتر زدن، در ادب پارسی به جای مانده است.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.