معلمه به دانش آموزاش هنگه:
وِچّا ! شما دلتون پاکه...
دعا کنین تا شُو چِلّه برف بیایه بَلکیم شاهرودم اِزین وضعیت بی آبی دربیایه!
یکی اِز وِچّا وِخست گفت:
آقا اجازه!
دل ما اگه پاک بِه، تا حالا صد بار بایستی هِرفتی زیر هیژده چرخ...
اجتماع شاهرودیا
یه همشهری سرچهارراه از چراغ قرمز رد هومباشه!
افسر رانمایی سریعن جلوش در همیایه و بهش هنگه : دایی، بزن کنار...
همینجور که افسره در حال نوشتن نمره ماشین بوده
راننده داد هِزنه : سرکار نِنِویس! دورت بِگردوم نِنویس!
حضرت عباسی، ارواح پییِروم ندّیوم !
افسر هِنگه:
تو چراغ قرمز به این کِلونیه نِدّیی!!
شاهرودیه هِنگه :
چراغه که بدّیوم! توره ندّیومته...؟!
ﺯﻥ شاهرودی : ﻋﺰﯾﺰﻡ هِننداﻧﯽ ﻭﺍسه روز مَرد ﭼﯽ واختت بخریوم!!
ﻣﺮﺩ شاهرودی : ممنون عزیزم، ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨوﻢ ﭼﯽ واخته روزم بخریی؟
ﺯﻥ شاهرودی: یَکَم ﺻﺒﺮ ﮐُﻦ ﺑِﺮوﻡ ﺑﭙﻮﺷومش ﻭ ﺑﯿﺎﻡ!!!
"کمبزاﻻنُن" ﭼﻴﺴﺖ؟
آیا ﻧﺎﻡ ﯾﮏ ﺩﺍﺭﻭ ﺍﺳﺖ؟
ﺁﻳﺎ ﻧﺎﻡ یک ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﺁﻳﺎ ﻧﺎﻡ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻓﺮﻳﻘﺎﺳﺖ؟
ﺧﻴﺮ!!
"کم بزار لای نون"
ﺗﻮﺻﻴﻪ یک ﭘﺪﺭ بسطومیه ﺑﻪ وچه ش وقت ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮه.
زاغکی رو درختی بشسته بِه، داشت ساندویچ هخورد.
روباهی بهش گفت: به به، چه سری، چه دمی...،
عجب تیپ مشکیِ خفنی، که رنگ عشقه،
یه آواز بوخوان حال کنیم.
زاغک ساندویچه گذاشت زیر بالش و گفت:"برو دایی مو وِچه بِسطومُم"
منبع: جمع آوری از شبکه های مجازی شاهرودی