تو در قلب هر انسانی، آنگاه که متوجه توست

خداوندا نمی دانم چرا هرگاه خواستم تو را بخوانم بی آنکه بدانم چرا، رو به آسمان شدم و تو را آسمانی دیدم و در آسمان ها به جستجویت پرداختم، و در مقابل خود و دیگر موجودات را زمینی انگاشتم؛ دوستی در بالای کوه توچال می گفت سید! اینجا نزدیکترین مکان به خداست هر کاری داری بخواه، در حالی که در آسمان ها هم هیچ چیز جز همین امثال زمین ما زمینیان وجود ندارد و لااقل تا چشم کار می کند منظومه هایی است از کرات و ستارگان که نظیر همین منظومه شمسی ماست و زمینی اند، پس خدایا تو را در کجا باید جست، شاید بهترین پاسخی که شنیده ام تو در قلب هر انسانی، آنگاه که متوجه توست.  

 

+ نوشته شده در سه شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 21:38 شماره پست: 946توسط سید مصطفی مصطفوی  | 3 نظر

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.