خدایا! آیا به غم ها، راضی تر از شادیمانی؟!!
یکشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۴
دیروز که خسته و چشم در راه مانده از دریافت نعماتت به نوشتن این جمله مشغول شدم که "خدایا ای کاش گوشه ایی دور از دید و خالی از گوش هایت می یافتم و... تا سخنِ گزاف علیه تو گویم و حسابی شکایتت را نزد کسی برم ..." اما بهانه ایی رشته ی سخن از دستم برون کرد و این متن ابتر ماند، تا که امروز شادمان از نعمت و بارش های ارزشمندتت، به وجد آمده و از این نعمت در پوست نمی گنجم، و می خواهم سرِ شکر بر زمین در مقابلت سایم، و اکنون دیگر ادامه سخن دیروز، موضوعیتی ندارد...
می بینی از آن همه تفریط، بدین افراط در نوسانم، آنهم به فاصله یک روز، اما تو در حالی که می توانی همواره چنین برخوردارمان کنی و از غم ها رها، چرا دریغ می ورزی و از انتظار خلاصمان نمی کنی؟!! آیا به غم ها، راضی تر از شادیمانی؟!! گرچه می دانم که همان غم نیز خود نعمتی است بزرگ، که حداقل مرا وادار به سخن با تو می کند، از سر خشم یا درخواست، و همان است که همواره مرا متوجه تو می دارد، و این خود عزتی است که تو دادی تا همواره متوجه ات بوده و از غیر تو ناامید.
با اجازه از دوست و استاد عزیزم جناب دکتر سید عبدالحمید ضیایی می خواهم شعر ایشان (1) را این طور تغییر دهم که : نوازیدی و غریبه ایی غم پرورم کردی؛ و در شعله های فقرو نیاز خاکسترم کردی
1- http://ziaei2007.blogfa.com/post/139
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر ۱۳۹۴ ساعت 3:54 AM توسط سید مصطفی مصطفوی | نظرات
- توضیحات
- زیر مجموعه: مطالب نویسنده
- دسته: سخنی با نگارین حق مطلق
- تاریخ ایجاد در 22 خرداد 1395
- بازدید: 2104