نجوایی از سر نیاز

خدایا اگر به تو رو نکنیم به که رو کنیم. اگر از تو مدد نخواهیم از که بخواهیم. که بتواند گره گشایی کند در ردیف تو . چنین موجودی را بنده که تا به حال نه دیده ام و نه از وجودش چیزی شنیده ام که به بزرگی و مهر و عطوفت و کرم و قدرت و عزت و... به گرد تو برسد پس چرا باید به دیگری رجوع نمود؟!!! پس ای بی همتای رحیم فریاد رسی کن. ای مظهر قدرت مطلق قدرت نمایی کن که حقیران درگاهت هم از پس قلب های سیاه و زنگار زده خود ببینند که چگونه نقش می زنی زمانه را. نقش هایی که کورها و کرها را حتی توان پیش بینی آن را هم نمی توانند در خود ببینند.

خدایا نقش زندگی ما را در زمانه ای زدی که حجت خود را (عج) از چشم ها پنهان کردی که گرفتاران نتوانند دست نیاز و راهنمایی به او برند و راه از او جویند و دیدارش را آنقدر پیچیده و سخت کردی که به جز اندکی (که آنها هم اجازه فاش کردنش را ندارند) راه به این خانه ندارند. کاش ما هم در زمان پیامبر رحمتت (ص) اذن ورود به این دنیا را می گرفتیم تا بی واسطه از فیض حضور بهره می جستیم. این جاست که اکنون باید گفت "الهم نشکو فقد نبینا (ص)" باز جای خرسندی است که ما زمانی اندک خمینی کبیر (ره) را درک کردیم و توانستیم اشعه هایی از نور امامت (ع) و نبوت (ص) را در رفتار و کفتار و افکار ایشان ببنیم که اگر این نبود به صورت عینی چگونه می توانستیم تجسمی از رحمت للعالمین (ص) را حس کنیم. ولی همانگونه مهاجر و انصار را در اندک زمانی بعد از پیروزی از وجود پیامبرت (ص) محروم کردی (بلا تشبیه) او را هم هنوز جرعه ای نچشیده از ما گرفتی

این گرفتن ها فریاد درد را در دل انسان بر می انگیزد و ای خدای سبحان در عین احساس بی حقی و بندگی به ما حق بده که شکایت کنیم از آنچه نداده ای. اگر چه بسیار داده ای ولی آنچه گرفتی عظیم تر و وسیع تر است و غیر قابل اغماض. پس بگذار از تو به تو شکایت بریم. می دانم که تو هم از من شکایت بسیار داری و معترفم که این شکایت ها بجاست ولی تو هم از من قبول کن که می توانستی بسیار بدهی و ندادی و از آنجا که تنها دهنده ای پس تنها باید از تو شکایت کرد و بس. حال که وجودی واحدی پس شکر و شکایت را با هم باید بشنوی. اگر وجودی دوگانه بودی از وجود دهنده ات به وجود گیرنده ات شکایت می کردم ولی تو واحدی پس همانطور که به داده های بیشمارت شکر می گویم به نداده های بی شمارت نیز شکایت می برم اما به خودت.

 از سویی می دانم که تو داننده غیبی پس به داده هایت شکر و به نداده هایت نیز شکر که حتما حکمتی بوده است که ندادی. که اگر لایق و لازم بود می دادی و مثل ما خسیس نیستی. خدایا شکر که در راه سخن گفتن با خودت بین ما واسطه ای قرار ندادی و می توانیم با تو سخنی از سر نیاز بریم و دلی خالی کنیم که اگر واسطه گذاشته بودی معلوم نبود پیامی می رسید. 

+ نوشته شده در جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 12:22 شماره پست: 168

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.