مطالب نویسنده

یادداشت ها و دل نوشته های سفر زیارتی قم؛ سه شنبه 11/9/1393

مصطفوی 22 خرداد 1395 3567 کلیک ها

باز هم سفری به قم و زیارت حضرت فاطمه معصومه (س) رقم خورد، جایی که دل به حضور و زیارتش کشش دارد و بعد از هر دیداری دوست دارم که باز برگردم و باز به دیدارش مشرف شوم، گاه حتی به نقل مکان به قم فکر می کنم و فراگیری علوم دینی، و درک فیض حضور در درس علمایی را دارم که خود را وقف دین خدا کرده اند و در این راه هیچ اجر و مزدی از کسی نمی خواهند، و در کنار آن البته لاجرم دیداری از مسجد جمکران که در خصوص این مسجد و سابقه و کیفیت ساخت آن و نحوه شکل گیری اش سوال ها و اما و اگرهای زیادی در ذهن دارم، و نام آن را که می شنوم، تداعی نوعی احساسِ سوء استفاده از احساساتِ خالصِ مردمی معتقد به حضرت ولی عصر (عج)، درست یا نادرست ذهنم را آزار می دهد. البته گاهی دل چیزی می گوید که در رد و یا قبول آن دلیلِ یقینی نداریم ولی باز به قبول آن هم نمی توانیم رضایت دهیم.

جایگاه امام زمان (عج) در اندیشه ی شیعه دوازده امامی بعنوان فرزند حضرت امام حسن عسکری (ع) که در کودکی و یا جوانی امامتِ امت محمدی (ص) و هدایت بشر را عهده دار شدند تا دوازدهمین امام در فرهنگ شیعه باشند و همچون معجزه یی بعد از هزار و دویست سال زنده باشند و منتظر خروج بر ظلم، بی عدالتی و فساد، تا دنیا را به مدار عدل و انصاف و حاکمیت زمین و زمینیان را به صالحان برگرداند و بشر مستضعف را از استضعاف خارج نمایند و... و این خود مطلبی جا افتاده است.

سفرنامه قم - جمکران - فرودگاه امام

مصطفوی 20 خرداد 1395 5977 کلیک ها

جمعه ی آخر  دی ماه، باز قم مقصد سفری شد که هدفش زیارت مرقد حضرت فاطمه معصومه (س) دختر حضرت موسی بن جعفر (ع) بود. نماز صبح تهران و حرکت به سمت قم؛ از اتوبان آزادگان که وارد دشت های اطراف تهران می شوی دود، غبار و شاید مخلوطی از مه صبحگاهی و آلودگی، سطح زمین های کشاورزی و صحرا را فرا گرفته است؛ سردی هوا برخی حاشیه نشین ها در کارگاه های اطراف را به سوزاندن لاستیک اتومبیل ترغیب کرده و لذا دود آن در این هوای سرد و سنگین صبح در ارتفاعی نزدیک به زمین همچون لحافی، چشم را به کارخانه ی آلودگی ساز خود فرا می خواند، چشم ها را می سوزاند و سرِ گلو  را به خارش می اندازد، حتی در داخل اتومبیل.

روزی که باید شادی آفریند ولی غم زاست

مصطفوی 20 خرداد 1395 2111 کلیک ها

 امروز یکی از روزهای خاص بود؛ روزی که آخرین امتحان از سری امتحانات مقطع فوق لیسانس را گذراندم، این دوره نیز با امتحان درس "دیدگاه های مهاتما گاندی" به اتمام رسید؛ شاید بتوان گفت به حرمت نفس ها و کلمات گاندی بزرگ (ره) این دوره نیز عاقبت بخیر شد. همچنان که این درس توسط جناب آقای دکتر سید صدر الدین موسوی جشنی برگزار شد که از استاتیدی است که شاید به نوعی به گاندی بزرگ هم شبیه بود؛ هم دوست داشتنی، هم آرام و هم پرمغز و هم به نوعی خصوصیت هندی ها را داشت و موضوع درس و استاد به هم می آمدند. قاعدتا باید به نوعی خوشحال بود که یک دوره ی نسبتا سخت و طولانی به پایان می رسد؛ ولی این پایان، پایان بدی هم هست؛ این پایان، باز درد هجران و جدا شدن را به دنبال دارد؛ جدایی از کلاس، درس و بحث؛ اینجاست که پایانی غم انگیز می شود. خدا کند باز توفیق دوباره یی دست دهد و کلاس و درسی دیگر؛ باشد که بر کرسی دیگری استادی بنشیند و دوباره زانوی شاگردی به پای کرسی اش بزنم؛ که ساعات صرف شده در این راه از بهترین ساعات عمر خواهد بود. خدایا چه می شد که اگر استاد اعظمی ما را عطای می کردی تا بر پای کرسی درسش تا ابد زانو می بستیم و می چشیدیم و می نوشیدیم و اگر چه سیراب شدنی می دانم در کار نیست. 

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۲ ساعت 18:30 شماره پست: 382

از غربتت چه گویم مدینه ای مدینه

مصطفوی 20 خرداد 1395 2082 کلیک ها

چهار شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۸ صبح رغبت نداشتم که در نماز صبح حرم نبوی (ص) حاضر شوم، لذا نماز صبح را در هتل خواندم و دوباره خوابیدم و ساعت حدود 8 صبح بود که تصمیم گرفتم به حرم مشرف شوم، که ناگهان دردی درونی ام در وجودم بالا گرفت، دلم خیلی گرفته بود که ناچار شدم طوری خود را خالی کنم سعی کردم از طریق گفتاری نسبتا با نظم حالات درونی خود را بروز دهم و خالی شوم. این بود که شروع به زمزمه این جملات کردم که از درونم سرچشمه می گرفت :

از غربتت چه گویم مدینه ای مدینه

تویی چراغ روحم مدینه ای مدینه

دشمن شده مسلط بر روح و جانت ای شهر

من درد دل چگونه گویم به تو ای مدینه

اینجا چراغ دل ها افروخت از دل تو

آیا دل تو، با ماست مدینه ای مدینه؟

رنج فراوان تو، آن درد هجران تو

دیوانه ام نموده، مدینه ای مدینه

خاک غمی فتاده اندر دل زائرت

از حزن آن شاید، پاره شود نسوجش

اه ای مدینه من هم از غم شدم سرشار

وقتی که دیدم اینجا رحمت (ص) شده گرفتار

چون آمدم به اینجا، دردم ز حد فزون شد

حالم به غم های آن، صاحبش رهنمون شد

در مکه با همه عشق، بر آستان جانان

کردم سجودی از عشق تا در مدینه کامل،

گردد سجود جانان، با خود هزار عهد،

کردم که در مدینه، بوسه زنم به خاکش،

رحمت ز عمق جانم بر استان رحمت (ص)،

خواهم کنم احرام ، احرامی از عشقش،

تقوی و علم و رحمت با اهل بیت رحمت،

گردیدام اکنون، هم درد با مدینه

زندانی مدینه ، گم گشته در مدینه

یا رب به حق این شهر، ما را بسوز بیشتر

کین آتش درونم ،باشد ز نور رحمت (ص)

این درد عاشقی را، سودا به هیچ نتوان

این شهر بیت الحزان، این وادی نشانه

بر راه عاشقانش، گردیده یک نشانه

وقتی که عاشق، حق، جوید ز ره نشانه

تا استان رحمت، کرده هزار منزل

لیکن عبور از غم، گشته بسیار مشکل

زیرا که این نشانه، باشد در او نشانه

تقواییان جویند، هر دم ز او (ص) نشانه.

 شاید که جویند در آن، آن صاحب نشانه 

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱ ساعت 11:38 شماره پست: 207

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در ایران از آن ایرانیان است، این ...
چرا از ایران نمی‌ری؟ توماج صالحی: چرا از ایران برم؟ برای انجام دادن هر کاری یک دلیل می‌‌خوای دیگه. ...
- یک نظز اضافه کرد در فرومد، دیار سربداران - رهاوردی...
پایان دوره ١٢٠ ساله مغول ها زوال از یک روستا شروع شد. صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران ک...