روزی که باید شادی آفریند ولی غم زاست

 امروز یکی از روزهای خاص بود؛ روزی که آخرین امتحان از سری امتحانات مقطع فوق لیسانس را گذراندم، این دوره نیز با امتحان درس "دیدگاه های مهاتما گاندی" به اتمام رسید؛ شاید بتوان گفت به حرمت نفس ها و کلمات گاندی بزرگ (ره) این دوره نیز عاقبت بخیر شد. همچنان که این درس توسط جناب آقای دکتر سید صدر الدین موسوی جشنی برگزار شد که از استاتیدی است که شاید به نوعی به گاندی بزرگ هم شبیه بود؛ هم دوست داشتنی، هم آرام و هم پرمغز و هم به نوعی خصوصیت هندی ها را داشت و موضوع درس و استاد به هم می آمدند. قاعدتا باید به نوعی خوشحال بود که یک دوره ی نسبتا سخت و طولانی به پایان می رسد؛ ولی این پایان، پایان بدی هم هست؛ این پایان، باز درد هجران و جدا شدن را به دنبال دارد؛ جدایی از کلاس، درس و بحث؛ اینجاست که پایانی غم انگیز می شود. خدا کند باز توفیق دوباره یی دست دهد و کلاس و درسی دیگر؛ باشد که بر کرسی دیگری استادی بنشیند و دوباره زانوی شاگردی به پای کرسی اش بزنم؛ که ساعات صرف شده در این راه از بهترین ساعات عمر خواهد بود. خدایا چه می شد که اگر استاد اعظمی ما را عطای می کردی تا بر پای کرسی درسش تا ابد زانو می بستیم و می چشیدیم و می نوشیدیم و اگر چه سیراب شدنی می دانم در کار نیست. 

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۲ ساعت 18:30 شماره پست: 382

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.