مطالب نویسنده

!امان از درد ساحل و ساحل نشینان - خدایا تنها به نظاره نشسته یی؟

مصطفوی 20 خرداد 1395 4829 کلیک ها

 بر ساحل بی پایان غم   

امواجی دائم می نوازد ما را

و تو بر آن فقط نظاره گری!

گاه موجی انسانی در ربوده و می بلعد

و ساحلی را به وحشت فرو برده

دل ساحل نشینانی می لرزاند

و تو باز صبورانه فقط نگاه می کنی!

سیلی موجی سخت بر تارک صخره ها فرود می آید 

ولی ز سفتی اشان از رو رفته به دریا باز می گردد

و باز نومید نشده! به تکرار می اندیشد

او شاید به جادوی تکرار ایمان یافته است؟!

 دوباره و صدباره سخت می نوازد صخره ها را

چون تنها به اضمحلال شان می اندیشد

و انگار ماموریت و مسولیتی جز نواختن صخره ها نداده اند او را

آنقدر تکرار و تکراری شوم 

که صخره ها را نیز  می فرساید

گرچه اضمحلال شان زهی خیالیست باطل 

ولی ناجوانمردانه و محکم می نوازدشان

و تو باز منتظرانه به نظاره می نشینی!  

سیلی امواج ساحلی را می فرساید

و دل ساحل نشینان را آب می کند

و تو همچنان غرق تماشایی!

که ساحلیان را چه می شود!

و یا چه می کنند!

کارت فقط نگریستن است و بس؟!

موج ساحل ها به اسارت برده به زنجیر می کشد

و تو باز فقط می نگری! و همین و بس!  

آخر این ساحل و ساحل نشینان را خدایی نیست؟!

+ نوشته شده در جمعه ششم دی ۱۳۹۲ ساعت 13:47 شماره پست: 369

ستایش ترا که نیم نگاهی از سوی تو را همچنان حس می کنم

مصطفوی 20 خرداد 1395 1840 کلیک ها

ایزدا! شکری بزرگ و بی انتها تراست که این توفیق را در گوش هایم قرار دادی که صدای اذانِ موذنت، همچنان برایم به پا خیزاننده باشد و انرژی لازم برای ایستادن در جهتی که تو تعیین کرده ایی را برای لحظاتی هم که شده، برایم ایجاد نماید تا در چند رکعتی، رکوع و سجودی داشته و ذکری با تو گویم؛ این شاید بزرگترین نعمتی است که بعد از وجود به من دادی و تنها شکر همین نعمت نیز از حد من خارج است؛ و همین را روزنه ی امیدی می دانم  که شاید راهی به سوی تو برایم باز گشاید. خدایا شکر ترا که قلبم را پیش از هر واسطه یی متوجه خود کردی که در غیر آن، واسطه های غیر معصوم و نمایندگانت را هزاران خطا، مشکل و نقصان متصور است و دیدن آن ممکن بود، از تو نیز مرا زده و دور کند. 

+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت 19:1 شماره پست: 376

تو را بر ختم این رنج و پریشانی ارادت نیست؟!!

مصطفوی 20 خرداد 1395 2517 کلیک ها

خدایا!

شنوایی؟

بینایی؟

دانم که هستی؛

لیک افسوس!

 جوابی ناید از نای تو ای خالق؟!

تو خود گو، ز تو به که شکوه آرم؟!

شکوها دارد دلم،

زین غصه های ناتمام؛ رنج های نا ضرور؛

 عصرِ غم انگیز؛

 پاره باید می شدی، ای بندهای محکم دل؛

 آتشی است، در سینه ام؛

این انتظاری مقدس است و هرگز بی حاصلش نمی دانم

مصطفوی 20 خرداد 1395 2260 کلیک ها

خدایا هر اندازه که از بندگانت ناامیدم، به درگاهت امیدوارم و خواهم بود؛ گرچه در تاریخ چشم به آسمان بودن، چشمان زیادی را رو به آسمان سفید شده دیدم که نور خود را در انتظار دریافت نظر و عنایتت از دست دادند و پیر و فرتوت شدند، ولی این را می دانم که در پس انتظارهای طولانی از این دست، وصل محقق خواهد شد. پس هرچند این انتظار طولانی می شود و رنج بیشمار ما را در پی دارد، ولی امید به گشایش و فرجی از درگاهت را کاملا منطقی می دانم، پس این انتظار را به لطف تو هرگز از دست نخواهم داد که این انتظاری مقدس است و هرگز بی حاصلش نمی دانم.

+ نوشته شده در شنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت 12:36 شماره پست: 592

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
چرا با دوگانه سازی درباره حجاب مخالفم؟! عليرضا کمیلی کارشناس این مسأله نیستم و اتفاقا آن را امری پی...
- یک نظز اضافه کرد در انتخابات، شرایط کشور، و تحقق ن...
متن کامل نامه حسن روحانی خطاب به ملت ایران در رابطه با ردّصلاحیت توسط شورای نگهبان به این شرح است: ...