در غیاب امثال ابن سینا (مفهوم عشق در نظریه فلسفی - عرفانی

فلسفه و عرفان، عشق را خلاصه ی کمال می داند، کلمه عشق در ریشه خود از عَشَقَ گرفته شده که به گیاهی اشاره دارد که به دور گیاه دیگر می پیچد و از شیره تنِ میزبان زندگی می کند، تا آنجا که زندگی را بر آن تنگ و مختل و حتی از زندگی ساقطش می کند.

ابن سینا (که درود خداوند و اولیا گرامی و صالحان درگاهش به روان پاک او باد) در "رساله ایی در ماهیت عشق" به تبیین فلسفی و عقلی عشق پرداخته و معتقد است جهانِ وجود آکنده از عشق است، عالم هستی عالم عشق است، جهان چیزی غیر از رابطه عاشق و معشوق نیست، یک معشوق حقیقی وجود دارد که به همه موجودات عشق می ورزد و همه هم عاشق اویند و عاشق و معشوق با هم اتحاد دارند؛ جهان همه عشق و یا تجلی عشق است. در این جهان همه عاشقند حتی آن کس که نمی داند عشق چیست، و در حقیقت ما در شهر عشاق زندگی می کنیم.

  همه نفوس الهی (صاحبان نفس بالاتر از حیوان، اعم از انسان، ملائک، عقول) عاشق بالاتر از خود و در واقع عاشقِ خیرمطلق و حقیقی اند و هرکه خیر را درک کند، عاشق آن می شود، حتی کسانی که در شناخت معشوق (حقیقی و خیر مطلق) مشکل دارند، هم عاشقند. همه ما معشوق های مرحله ایی در زندگی خود (همسر، مکان زندگی و...) را تجربه کرده ایم، و متوجه شده ایم که با رسیدن به آن، به آرامش حقیقی نرسیده ایم و دیدیم که عشقِ بالاتری هم وجود دارد.

 آنچه در جهان وجود دارد یا عشق است و یا تجلی عشق؛ معشوق همه عشاق عالم خیر مطلق (خداوند و یا همان امر متعالی) است که او خود ابتدا عاشق خود (خیرِ مطلق موجود در وجودش) است و سپس عاشق همه موجودات این عالم که آنها نیز خود تجلی اویند، می باشد؛ خداوند با تجلی خود در موجودات دیگر آنان را موجود می کند اگرچه او خیر مطلق است ولی چون خیر در موجودات دیگر نیز سرایت دارد، پس دیگر موجودات هم تجلی اویند و او آنها را دوست دارد.

هر چه وجود دارد یا خیر محض است (امر متعالی و یا همان خداوند) و یا خیرش بر شرش می چربد که توسط "خیر مطلق" خلق می شوند. وجود نامحدود، خیر نامحدود نیز هست، موجوداتی که موجودند ولی کامل نیستند می خواهند که کامل شوند و عشق در مسیر کمال به کمک موجود آمده و موتور محرک او در این مسیر می شود. عشق به دنبال خیر رفتن و خیر را جستجو کردن و کامل شدن است.

عشقی که تحت قوه عاقله اتفاق می افتد، امری پسندیده است، مثل تولید مثل که کاری عُقَلایی است؛ ما همه عشق و عاشق شدن را می فهمیم ولی ممکن است معشوق را گم کنیم، تنها یک معشوق است که اگر به او برسیم، آرامش مطلق حاصل می شود و این همان عشق حقیقی است. هر که خیر را درک کند طالب خیر می شود. موجودات طالب خوبی ها هستند و تلاش دارند تا به او برسند و چون او خوب شوند.

جهان و موجودات آن پاکند و در جستجوی پاکی، و همین حرکتِ در مسیر پاک شدن کمال جویی آنهاست. خداوند خود خیر مطلق است و خیر را دوست دارد و اگر خیری در ما موجود باشد او هم عاشق ما می شود و هر چه خیر در وجود انسان بیشتر شود، خداگونه تر می شویم. هرفرد متناسب با میزان خیری که در وجودش دارد، به همان میزان تجلی خدا می شود و بیشتر مورد توجه و خواست خداوند قرار خواهد گرفت. اتحاد عاشق و معشوق با توجه به تجلی خیر خداوند در وجود موجودات پایینتر است (1).

ابن سینا (ره) با چنین نگاهی به عاشق، معشوق و عشق است که به ما کمک می کند تا بتوانیم روابط خالق و مخلوق، رابطه خدا و خودش، همچنین رفتار غامض عرفا، انبیا، اولیا و... را بفهمیم، و بتوانیم درک کنیم که چطور آخرین پیام آور رحمت (ص) آنچنان به انسان های بی مقدار زمان خودش که غرق در انحرافات بودند، عاشق بود تا آنجا که از درد آنان نزدیک بود قالب تهی کند و اگر خداوند به او هشدار نمی داد شاید از رنج ناشی از درد و رنج آنان جان می داد (2) و یا علی (ع) که رفتاری خداگونه داشت و لذا با قاتل خود اینچنین کنار آمد و اصلا کینه ایی از این قاتل نابکار در او دیده نمی شود و این تنها حادثه شگرف زندگی او نیست و می بینیم که هماو با دشمنان و رقبای سیاسی خود چطور همچون یک علاقمند، کمکیار و همچون یک مشاوری امین و درستگار همکاری می کرد تا کارشان را به مقصد و کمال برساند و باعث شود که خسارت کمتری ببینند و...

اما برعکس آن زمان که جهان اسلام واجد چنین رهبرانی بود، امروز جهان اسلام انگار از زایش وامانده است و جامعه بسته علمی جهان اسلام که دچار تکفیر و جریان تکفیری شده است، اجازه بروز امثال ابن سینا (ره) را نمی دهد، تا به هزاران شک، شبهه، سوال پاسخ دهند و چند مصلح، روشنگر و روشنفکری هم که داد سخن می دهند را مجبور به توبه و یا جلای وطن می کنند تا صدایی به جز تک صدای تریبون داران مورد تایید دستگاه های غالب بر جهان اسلام به مردم نرسد و در نتیجه امروزه جواب نفوس مسلمانان دچار مشکل شده را کسی نیست که پاسخ شایسته بدهد و هر روز شاهد افزایش دین گریزی، خداگریزی، اسلام گریزی و... هستیم و امروز ضربه ایی که جریان تکفیری، تمامیت خواه و تک قرائتی از اسلام به این دین مبین می زنند را هیچ دشمنی قادر نیست، وارد نماید و بی آبرویی که به بار می آورد هیچ دشمنی نمی تواند به بار آورد.

تکفیری هایی که قشری نازک از ابواب مشکوک فقهی را به عنوان روکش اسلامی بر تفکر مستبدانه، جهل پرور، مرید سازشان قرار داده اند و سردمدار میدانی شده اند که نه جای آنان، بلکه عرصه میدان داری علمای متفکر و عمیق اسلامی است. اما افسوس که این ابلهانِ سست ایمان و خشک مغز به نام خدا، آبروی خدا و اهل دین و خدا را می برند و انگار نه شرمی از خدا دارند و نه رگه ایی از وجوه انسانی، اخلاقی و هر آنچه که انسان را از حیوانیت باز می دارد، در وجودشان هست، لذاست که می بینند سیل مسلمانان را که از شر این عناصر پست به دامن غیر (غرب) و... سرازیرند، تا آنجا که موج مهاجرت مسلمانان به اروپا و امریکا را بزرگان مسیحیت به حمله اعراب به اورپا تشبیه کرده اند (3)، اما جریان غالب تکفیری جهان اسلام این را می بینند و در خود و تفکر خود هیچ شکی و تردیدی راه نمی دهند؟!!

از این عناصر منحط باید پرسید آیا این همه مهاجرت و گریز از تفکر دینی و مملکت اسلامی شما را به خود نمی آورد، که از خود بپرسند که چه نوع موجودات هستند که این همه فرزندان مسلمانان باید از آنان و حدودشان بگریزند و به دامن "غیر" پناهنده شوند؟!! تنها همین سوال می تواند آنان رابه تفکر وادارد که "فاین تذهبون".

1-    http://kadivar.com/?p=14753

2-    سوره کهف آیه شش  فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلي‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً گویی می خواهی بخاطر اعمال آنان ، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!

3-    www.radiofarda.com/...europe/27591236

 

+ نوشته شده در پنجشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 6:10 شماره پست: 901توسط سید مصطفی مصطفوی  | 

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.