نیم سانت در حریم شان ورود کنی غوغا به پا می کنند

 بسیاری از داشته هایم را باخته ام، ولی هنوز قمار شرف و انسانیت به پایان نرسیده و بسیاری برای باختن مانده، که دزدان در کمینش نشسته اند، گاه فشار دزدان سرگردنه به سرگیجه ام  انداخته و یا به انتحارم فرا می خواند، تا بر این وضع بشورم، اما باز حسی به متانتم می خواند. دزدان انسانیت تو را به سان نوچه ها می خواهند، شرفت را می گیرند تا نوچه صفت، مجری اوامرشان باشی. بی هیچ شخصیتی، تفکری، اختیاری، حدودی و... همه چیز تعطیل، و گوش به فرمان.

نیم سانت در حریم شان ورود کنی غوغا به پا می کنند و هماو برای تو اصلا حریمی قایل نیست، رگباری سخن می گوید و حتی لحظه ایی اجازه پاسخ به تو نمی دهد، و در واقع گوشی برای شنیدن ندارد و می خواهد تنها سخن گو باشد. هنگام سخن چهره در چهره چشمانش را برایت گرد می کند و می خواهد بدین وسیله تو را بترساند و تنها با رد و بدل کردن چند کلمه تو را مطیع خود کند. 

 

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 15:1 شماره پست: 887 

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.