برای "شِمر زمانه" شدن، دمی دل سپردن و مریدِ مرادی شدن، کافیست

تاریخ تکرار مکرر حوادثی است که به معماها و سوال های تکراری نسل های متفاوت انسانی پاسخ یکسان اما در دوره های زمانی متفاوت می دهد و شاید بتوان گفت سوال های تکراری نسل ها، جواب های تکراریِ تاریخی در بر دارد و در این میان تنها کسانی نیاز به پاسخ عینی نمی یابند که با نوشته های برجای مانده نسل ها قرین و همراهند و تجربه دیگران را می آموزند، وگرنه تاریخ همواره درس هایی یکسان برای نسل ها و عصرهای متفاوت خواهد داشت، چراکه فقط این زمان وقوع حوادث است که تغییر می یابد ولی ماهیت حوادث تکراری و یکسان است، چرا تکراریست؟ برای این که خالق، قوانین و پدیده ها یکسانند و فقط این دوره آمدن و رفتنِ این پدیده هاست که متفاوت می شود.

نگاه کنیم به سه پدیده انسان، خدا، رفتار. خداوند امریست ثابت (دوستدار و به دیده عرفانی عاشق مخلوقات خود، که همواره توصیه هایی یکسان برای بهتر زیستن او دارد تا انسان بتواند دوره گذار این دنیایی را با موفقیت طی و به اصل خویش بازگردد)، انسان مخلوقی پیچیده اما با ماهیتی نسبتا ثابت (کمالجو، خودخواه، آرمان طلب، پرخواه، زیاده خواه و... هرکدام کم و زیاد همه دارند)، لذا رقابت انسان های کم و بیش برخوردار از این خصوصیات، تنها در کسب و دفع است. رفتار انسان ها هم باز ثابت است و هر انسانی با توجه به برجستگی در هر یک از خصوصیاتش اقداماتی یکسان داشته و از بین گزینه های پیش رو انتخاب هایی نسبتا محدود و تکراری با همسانان خود می کند.
و شاید همین منطق است که باعث به وجود آمدن و تکرار مکرر پدیده هایی تکراری همچون "ظالمین"، "مظلومین"، "جنایت کاران"، "پرهیزگاران" و... می شود، و دوره های زمانی همواره به تکرار و بازتولید این بِرندها با کم و کاست مشغول است. لذاست که واژه هایی همچون "حسین زمانه"، "یزید و یا ِشمر زمانه"، "موسی و یا فرعون زمانه"، "تفکر دُگم و مُتِصَلب"، "جاهلیت جدید"، "چنگیز و یا نِرون زمان" ، "تفکر خفقان آور قرون وسطایی"، "اصلاح، اصلاح طلب و مصلح قرن"، و... معنی ملموسی دارد و مصداقی عینی در هر زمانی می یابند. پس هم تاریخ یکسان است و هم انسان و هم حوادثی که بر او می رود.
و انسان اگر بخواهد اسیرهمان دامی نشود، که دیگران افتادند (تکرار رفتار ثابت)، باید بال های اندیشه ی خود را همواره در آسمان اطراف خود به پرواز در آورد و اسیر "نظام مرید و مرادی" زمان خود نشود و گیرنده هایش را به اسارت یک کانال خاص در نیاورد، زیرا هر کانالی را منشایی است که معمولا ما از غایت و هدفش بی خبریم، و در حالی که دل بدان داده ایم یک آن متوجه می شویم که مثلا اگرچه مسلمانیم و پیرو متعالی ترین دین، لیکن سر از لشکر یزیدِ مسلمانِ فامیل پیامبر (ص) و... درآورده ایم و الله اکبر گویان و شادتین بر لب، به عمل به تکلیفی مشغولیم که به کشتن بهترین های خلق جهان یعنی حسین (ع) منتهی خواهد شد، و می شویم همان "شمر زمانه"؛ به همین راحتی.

"گذشته چراغ راه آینده است" شاید بهترین نتیجه این بحث باشد، و نامی است که استاد "محمود تفقدي جامي" بر کتاب ارزشمند خود نهاد و آن را با این جمله از جناب تولستوی آغاز کرد که "ما بايد از چيزهايي‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آوريم‌ كه‌ همه‌ مي‌دانند و كسي‌ را ياراي‌ گفتن‌ آن‌ نيست‌." از این جمله زیبای نویسنده شهیر روس تبار استفاد کنم و بگویم "ما باید از چیزهایی سخن به میان آوریم که همه باید بدانند ولی گاه در یک نقطه تاریخی مهم از زندگی خود در یک خلسه فرو رفته و غافلند و از یاد برده اند" 

 

+ نوشته شده در سه شنبه هشتم دی ۱۳۹۴ ساعت 7:7 شماره پست: 857  

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.