تاریخ قابل اتکا نیست، مبنای اعتقادات خود را بر حوادث آن قرار ندهیم

 حادثه یی که اتفاق می افتد شاهدان آن، هر یک به فراخور حالِ درونی اِشان و دریافتی که از آن صحنه داشته اند، آن را ثبت و ضبط می کنند و یا دیگرانی روایتِ شاهدان را،  و همین می شود همان تاریخی که امروز ما آن را در کتاب های تاریخ می خوانیم. گاهی نیز تاریخ به سفارش قدرتمندان نوشته می شود و یا تاریخنگاری به طَمَع کسبِ زَر و یا بذلِ توجه قدرتِ زمانه ی خود، تاریخی را می نگارد، تا آن را به مردان قدرت تقدیم کند. شاهدان تاریخ اکثرا به دلایل مختلف ضرورتی بر ثبت لحظه ها نمی بینند، همانگونه رزمندگان جنگ هشت ساله با آن تجاوزکار بعثی ضرورتی به چنین کاری نمی دیدند. و...

لذا کُتُب تاریخی مملو از ابهام است و تکیه بر آن بسیار مشکل خواهد بود و تاریخ اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست. ما هستیم و تاریخی از اسلام که بعد از پیامبر (ص) به سرعت از خلافت های خاندانی (که حداقل قریش برای خود قایل بود)، به تشکیل سلسله های پادشاهیِ خاندانی و قبیله ای انجامید و تاریخ اسلام را همین ها رقم زدند و نوشتند. 

 


 امروز ریشه بسیاری از درگیری های دنیای اسلام، تاریخی است و می توان آن را ادامه 
همان تاریخ دانست. حتی بخشی از تاریخِ سیره و حدیث هم طبق همین روال ثبت شده اند، که پر است از شبهه و درنگ و مخلوطِ درست و نادرست و علم رجال را برای جدا کردن سره از ناسره از میان راویان حدیث ایجاد کرده اند.

آنچه راه برون رفت از این درگیری های ناتمام تاریخی می تواند قرار گیرد، به نظر می رسد خارج شدن از تاریخ و تعمق در پیامِ اسلام است. آنچه اسلام واقعی را از اسلام غیر واقعی می تواند، جدا کند پیام اسلام است و بس. که اگر در تاریخ مخشوش بجای مانده از آن سال ها بمانیم، باید همینطور بجنگیم و بجنگیم و بجنگیم، که پایانی بر آن متصور نیست.
کینه هایی که هر بار با خواندن آن تاریخ و یا بزرگداشت حوادث تاریخی تازه می شوند و زنده می مانند، تا بمانند و به تکرار تاریخ سازی گذشته کنند تا پایانی بر آن نباشد، و برخی حتی ظهور منجی (عج) را هم ادامه همان درگیری های تاریخی و انتقام همان حوادثِ تاریخیِ صدر اسلام می بینند، و در این زمان اعلام می کنند که او در آینده به انتقام گذشته می آید. تکیه کردن به تاریخی این چنینی و تبدیل تاریخ به مبنای اعتقادات، شاید درست نباشد، و ادامه ی این تکیه بر تاریخ و عمل بر اساس آنچه در تاریخ رخ داده است نه به صلاحِ اسلام است و نه اهل اسلام.
 باید نشست و چندی تاریخ را به کناری نهاد و هر نحله ی فکری اسلامی گوهرِ مورد ادعای خود را که پیامی است که مدعی حمل آن است را  بر دایره یِ جمعِ زمانه  بریزد و بعد از اثبات این که آن پیام گوهر است و افتخار آمیز، سپس به آن افتخار کند و بر جاری شدنش مُصّر باشد و با مجادله اَحسن برای اثبات آن اقدام کند تا رایج شود، و نه این که به خواندن تاریخ بنشینیم و هی بگوییم"من آنم که رُستم بُود پهلوان" که او برای خود پهلوان بود و ما هم باید به تاریخ پهلوانی او تکیه نکنیم و خود هم پهلوانی همچون رستم باشیم.
ای وای بر انسانی که مبنای اعتقادات خود را بر حوادث تاریخی نهاده باشد و بعد از سال ها و حتی قرن ها تکیه بر آن، متوجه شود که حادثه ی تاریخی که مبنای اعتقاد او بوده است اصلا حادث نشده و یا طور دیگری روایت شده و یا در آن غُلّو کرده اند و یا هزار خدشه ی دیگر بر آن وارد است.
 

 

+  نوشته شده در سه شنبه هجدهم آذر 1393ساعت 8:44 PM توسط سید مصطفی مصطفوی

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.