امر و نهی کنند ولی نشوند

برخی نشان داده اند که فریضه امر به معروف و نهی از منکر را بسیار لازم و واجب می بینند، اما نه اینکه امر به معروف و نهی از منکر بشوند، بلکه خود امر به معروف و نهی از منکر کنند. در حالی که خود سراپا عیبند و لایق و لازم به امر شدن به بدیهی ترین معروف ها و نهی شدن از بدیهی ترین منکرها، گوش هاشان نه تنها شنوای شنیدن امر به معروف نیست، بلکه تحملش را هم ندارند و سریعا جلوی آن را می گیرند، ولی در عین حال زبان هاشان به امر به معروف و نهی از منکر بسیار فعال و مشتاق و بلکه بدان عادت کرده و موضوع هر سخنوری شان در جمع مسلمین است.

چنانچه آمرین به معروف متکی بر تئوری وهابی مسلکی (خود حق بینی مطلق و باطل مطلق بینی غیر) را که در هر نقطه از عالم مشاهده کنی، خواهی دید که چنان دستگاه امر به معروف و نهی از منکری تشکیل داده اند که در مدینه النبی (ص) هرگز چنین دستگاهی سابقه نداشته است؛ ولی رفتار و کردار این ناهیان و آمرین را که مطالعه و نظاره می کنی، از اسلام که چه عرض کنم از انسانیت هم به دورند و خود از محتاج ترین ها به امر به معروف و نهی از منکر می باشند. اگر طعمه های این آمرین به معروف و ناهیان از منکر را با خود آنان مقایسه کنی می بینی که ممکن است منکرِ این طعمه ها چند تار مویی باشد که از زیر حجابی بیرون زده باشد و...، اما وقتی خود این ناهیان را که مشاهد کنی می بینی که انحراف آنان به بزرگی بیرون زدن از مرام اسلام و انسانیت است که از زیر نقاب دروغینِ اسلامی شان سخت بیرون زده و برای کورها هم اظهر من الشمس شده است؛ پس خواهی گفت که آنان خود بسیار لایق و محتاج تر بر شماتت و یا تصحیح افکار و کردارند تا طعمه ی گرفتار در دام شان.
  نمونه تاریخی و واضح این نوع حُکام در زمان امام حسین (ع) اتفاق افتاد، این حاکمِ اسلامی که خود را امیر المومنین و ولی امر خدا و رسول (ص) بر امت اسلامی و جانشین بر حق خلفای اسلامی سلف معرفی می کرد، وقتی حسین (ع) برای امر به معروف و نهی از منکر این حاکم اسلامی که فساد و انحرافش بالا گرفته بود از مکه خارج شد، بلافاصله او را "خارجی" و خروج کرده بر حاکمیت اسلامی و از دین خارجش معرفی کرد و با نادیده انگاشتن بدیهی ترین حقِ امر به معروفِ مردم بر حاکم اسلامی، این حرکت حسین (ع) را "فتنه حسین" نامیدند که بر امیر مسلمین خروج کرده و لذا با برانگیختن احساسات مسلمانان آن زمان، آنان را برای دفع "فتنه حسین"، بسیج کردند و از این مردم بی بصیرت لشکر عظیم آراستند و به میدان آوردند و برای نابودی اش اعزام کردند و آمرین به معروف و ناهیان از منکر واقعی و اهل خانواده اشان را به محاصره تنگ و ظالمانه خود گرفتند و تنها راه خروج آنان از این محاصره غیر انسانی، غیر شرعی و غیر عرفی عرب آن موقع را توبه حسین (ع) و بیعت او با ولی امر مسلمین؟! یزید بن معاویه اعلام کرد و هیچ راه دیگری نگذاشتند الا ماندن و به شهادت رسیدن و یا تسلیم و توبه.
چرا؟ چون حسین (ع) به پیمان شکنی معاویه و انتصاب یزید بر جانشینی خود طبق میثاق بین امام حسن (ع) و معاویه معترض بود، چون حسین (ع) به انحراف در اعمال و احکام حاکم وقت معترض بود، چون حسین (ع) به زیر پا رفتن اصول مدون اسلام توسط حاکم وقت معترض بود، چون بر انتصابات زیانبار از بین فاسدها در حاکمیت سرزمین اسلام معترض بود و... و این اعتراضات اگر چه تنها امر به معروف و نهی از منکری بیش نبود، ولی گوش این حاکم اسلامی به شنیدن آن نه تحمل داشت و نه عادت.
این حاکم وقتِ اسلامی تنها می توانست بر منبرِ مسجد بزرگ و عظیم اموی شهر دمشق، که از میراث قدرت مدارانِ سابق از جمله پدرش بدستش رسیده و اکنون با شبهه های بسیار بر آن تکیه زده بود بنشیند و در جمع کثیر مومنین گرد آمده بر پای منبرش افاضه فیض! کند ولی اصلا فیضی از ناحیه دیگران بر خود متصور نبود که بیایند و بنشینند و بی لکنت زبان بگویند و او گوش کند و خود را اصلاح کند، او خود را مالک جایگاه خود و ملزم به حفظ آن به هر وسیله و هزینه یی می دید تا از گزند هرگونه خطری آن را حفظ کند.
این حاکم اسلامی حتی امر به معروف و نهی از منکرِ ناصحی همچون حسین (ع) را بر نتافت و راضی نشد خاندانی که در تاریخ اسلام امتحان پس داده بودند و در نصیحت و مشورت به سابقین نشان داده بودند که از هیچ خیرخواهی حتی در مقابل دشمنان و غاصبین جایگاه شان روی گردان نیستند، را تحمل کند و از آنان نصیحتی بشنود؛ خاندانی که در راس آن علی (ع) بود که همکاری اش با خلفای اسلامیِ زمان خود در مشورت و هدایت آنان به صلاح خود و دولت شان بی نظیر و اسوه اخلاق مداری، مسلمانی و دل سوزی بود و البته حسین (ع) هم فرزند چنین بزرگ مردی بود و می توانست ناصح و مشاوری صادق در هدایت این امپراتور بر تختِ رومیان نشسته باشد.
 ولی از آنجا که گوش های این نوع حکام هرگز عادت به شنیدن سخنی غیر از تعریف، تمجید، تملق و چاپلوسی و به قول مهران مدیری خودمان "پاچه خواری" ندارند حتی دهان کسی مثل حسین (ع) را با کشتنش می بندد که مبادا وجدانش از سخن او مکدر شود و نهیبی باشد بر انحرافش و چوب بیدار باشی بر دل به خواب زده اش که به کجا می روی (فاین تذهبون)؟!.
اما ظاهرا این درد عمومی این جماعت در طول ادوار تاریخ است که حافظ علیه الرحمه هم آن را به عینه دیده و می فرماید :
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
این همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

 

+ نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 6:58 AM |  سه شنبه هجدهم شهریور 1393

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.