سخنی با آقای دکتر محسن کدیور منتقد عملکرد ج.ا.ایران و امام خمینی (ره)

چندی است که آقای دکتر محسن کدیور در قامت یک منتقد زبردست به نگارش کتبی انتقادی از رویه و عملکرد ج.ا.ایران و امام خمینی (ره) در دوره رهبری اشان اقدام و به صورت علمی و تحقیق تاریخی به این عملکرد پرداخته است که لازم است دوستانی صاحب فضل و اطلاع با مطالعه کتب ایشان در این خصوص به نقد این کتب بپردازند. البته پر واضح است که زبان علم را پاسخ علمی سزد. اینجانب در مقام دفاع از عملکرد امام (ره) خود در حد وسع با ایشان مکاتبه داشته ام که ذیلا می آید، ولی خود را ناتوان در نقد علمی ایشان یافتم. لذا چنانچه احدی از دوستان بدین کار تواناست اقدام نماید. ذیلا مکاتبات مذکور می آید: 

 
در تاریخ 4/2/1393 طی نامه یی به ایشان نوشتم:
با نام خداوند متعال
استاد محقق و پژوهشگر محترم جناب آقای دکتر محسن کدیور
 درود خداوند به بر ارواح طیبه انبیا و اولیا (ع) خداوند  
باسلام و احترام، ضمن عرض پوزش که شما را در جایگاه استاد
 مورد خطاب قرار می دهم و تشکر از زحمات تحقیقی جنابعالی در بررسی تاریخ ج.ا.ایران و خصوصا رهبری امام خمینی (ره) که به نظر حقیر در روزگار تاریکی توانست رهبری یک ملت را به عهده گرفته و به سوی روشنایی و آگاهی رهنمون سازد و آن هم با کمترین هزینه ی ممکن، که با مشی مسالمت آمیز، با اهداف روشن و روش روشن که تفکری متعادل در پشت این حرکت بود به طوری که حتی حرکات خشونت باری همچون اقدامات حوزی هایی چون مرحوم نواب صفوی هم در ذیل نهضت ایشان قرار نگرفت و به درستی جمهوریت و اسلامیت را با هم ممزوج کرد و حداقل قصد داشت که دین و دنیای مردم ایران را به راهی هدایت نماید که خیر آنان در آن بود و در این زمینه می توانم به آن شهادت دهم که هیچ نفع شخصی و خانوادگی نداشت که نفع آن را تامین و دیگران را محروم. ولی باید توجه داشت او همسنگر کسانی بود که حتی با فلسفه و علم مخالف بودند آنانی که به غیر از فقه به هیچ علم دیگری (منظورم علوم دنیوی) احترام زیادی قایل نبودند ولی همین امام با آمدن به ایران گفت روحانیت باید به حوزه ها برگردند و هر کس در جای خود قرار گیرد ولی قبول دارم که این طور نشد زیرا ایشان با مقاومت همراهان خود مواجه شد و به ایشان این را قبولاندند که از قم به تهران بیاید و... و او که خود را مطیع کارشناسان امر می دانست آن کرد که آنان لازم می دیدند و باقی ماجرا که امروز شاهدیم.
با این حساب باید بگویم که :
1- امام یاران همراهی مثل خودش کم داشت و بعضی هم که بودند در اثر بدگویی دیگران و رقابت های جناحی از صحنه خارج شدند.
2- دیگر این که امام (ره) معصوم نبود و انتظار نباید داشته باشیم که همچون علی (ع)
 کاری بدون نقص ارایه دهد که او خود از ما بود و نه به علوم غریبه احاطه داشت و نه از علم غیب برخوردار بود و نه عصمت پس حتما اشتباهاتی داشته که خود نیز بعضا بدان اشاره کرده است
3- عموم حوادثی که شما از آن طی کتب تحقیقی خود بدان اشاره فرموده اید مربوط به سال های اولیه انقلاب و دهه های بهم ریختگی و جنگ و درگیری های داخلی و... بود که باید محدودیت های آن دوره را در نظر گرفت.
4- وجود افراد ناسالم در بین یاران امام خود مزید خلاف های شد که به پای ایشان نوشته شد (البته ایشان باید پاسخگو باشد ولی باید به وسع ایشان هم توجه کرد که آیا توان کنترل این مسایل را داشته است)
و...
لذا در مجموع باید عرض کنم که امام (ره) با همه مشکلاتی که ممکن است داشته باشد (چون یک انسان مثل من و شما بود و به نیروی خارق العاده یی هم مجهز نبود) و مقداری از آن را خود شما برشمردید در مقایسه با حکام دیگر این کشور به نظرم نمره بسیار بالایی در تفکر؛ عملکرد و نتیجه کار خواهد داشت یک نمونه آن حفظ این آب و خاک بود که در دوره ایشان
 با همه گرفتاری ها یک وجب از خاک این کشور جدا نشد و...
 
ایشان در تاریخ 5/2/1393 در پاسخ نوشتند:
باسمه تعالی
سلام علیکم
از تماس، تذکر و انتقاد شما سپاسگزارم.
با اکثر قریب به اتفاق نکات مورد اشاره شما موافقم. من از آیت‌الله خمینی یعنی استاد برخی از اساتیدم همواره با احترام یاد کرده ام. خدمات ایشان در فصل
۱۱ و ۱۲ کتاب حکومت ولایی بسیار بیشتر از آنچه شما در اینجا به آن اشاره کرده اید مورد تصریح و قدردانی من واقع شده است. فصل آخر کتاب حکومت انتصابی را هم حتما ملاحظه کنید. در کتاب دغدغه‌های حکومت دینی و حق الناس نیز چندین مطلب بلند در تحلیل انتقادی خدمات ایشان نوشته ام. نقد اشتباهات مرحوم آیت‌الله خمینی (رحمة‌الله علیه) هرگز به معنای نادیده گرفتن خدمات متعدد ایشان نیست. بدون تردید در مقایسه با شاهان ظالم، وطن فروش و بی کفایت ایران از اکثر قریب به اتفاق آنها خدمات بیشتری به ایران کرده است، در حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران در زمره‌ی بهترین است، به لحاظ زندگی شخصی و عدم سوء استفاده از بیت‌المال برای مصارف شخصی و خانوادگی در زمره‌ی پاکدست‌ترین زمامداران تاریخ است. در حوزه‌ی عدالت متوسط خوب است. در حوزه‌ی آزادی و دموکراسی همانند دیگر زمامداران دیکتاتور و مستبد ایران نمره‌ی قبولی نمی گیرد. نقد من متوجه مورد اخیر است والا خدمات و خیرات محورهای دیگر مورد اذعان من است. در اینکه عواملی مانند حمله‌ی صدام حسین، جدایی‌طلبی و زیاده‌خواهی گروههای مسلح، فشار دول اروپائی و آمریکا برای سرنگونی از همان ماههای نخست در تندرویهای دهه‌ی اول دخیل بوده تردیدی نیست. در اینکه برخی تندرویها از سال ۱۳۶۵ کاهش پیدا کرده نیز با شما موافقم، اما فاجعه‌ی اعدامهای خلاف شرع و قانون تابستان ۱۳۶۷ مربوط به آخرین سال حیات آیت‌الله خمینی است نه سالهای نخست. در کنار چند هزار جلد کتاب در مدح و ثنای آیت الله خمینی با بودجه‌ی بیت‌المال اجازه دهید چند جلد کتاب من نیز تحلیل انتقادی گوشه‌ی دیگری از حیات ایشان را به عهده داشته باشد. بعد از اینکه مجموعه‌ی «مواجهه‌ی جمهوری اسلامی با علمای منتقد» را به پایان بردم یا حداقل موارد دهه‌ی اول را سامان دادم به خدمات و خطاهای آیت الله خمینی خواهم پرداخت. اگرچه خدمات ایشان کم نیست، اما متاسفانه خطاهای وی نیز کوچک نیست. اصل «حفظ نظام اوجب واجبات است» ام‌الفساد جمهوری اسلامی و اصلی ماکیاولیستی است. تعالیم آیت‌الله خمینی در انحراف بنیادی جمهوری اسلامی از آرمانهای انقلاب اسلامی از ابتدا تاثیربه‌سزا داشته است. من آقای خامنه ای را وفادار به خط امام می دانم، با این تفاوت که آن مرحوم از حمایت عاشقانه‌ی اکثر قاطع مردم برخوردار بود و ایشان اگر روی باسکول برود معلوم می شود که بدون پشتوانه‌ی نظامی امنیتی امکان بقا ندارد.
از انتقادات و پیشنهادات شما استقبال می کنم.
موفق باشید.
 
  
در تاریخ 5/2/1393 در پاسخ به نامه ایشان نوشتم:
به نام او که از اوییم و انشا الله به سویش باز خواهیم گشت
جناب استاد کدیور
سلام علیکم، از این که وقت شریف خود را صرف پاسخ به این حقیر صرف و پاسخ جامع فرمودید متشکرم
سعی شما را در رعایت اصول نگارش، تحقیق و بی طرفی را می توان در نوشته های مذکور به عینه مشاهده کرد و نوعی حق طلبی و حق مظلوم ستانی را در اهداف نوشته هایی که از جنابعالی خوانده ام می توانم حس کنم. ولی جناب استاد در روزگاری که گرفتار افکار خشک و اضطراب آور از ناحیه اکابر علمای در صحنه سیاسی کشور هستیم، که وقتی به عمق و انتهای منظور و نظر آنان فکر می کنم و آن را تصور می کنم، مو بر تنم سیخ می شود که اگر روزی مفتی هایی که در خشونت و عدم اعتقاد به آزادی بشر و چنین قرائت های خطرناک از اسلام و... بر این کشور حاکم شوند، چه بر سر ما خواهد آمد، آنگاه است که بر نعمت خمینی کبیر (ره) بیشتر واقف می شوم و با خود می گویم که خدایا باید از او مجسمه طلا ساخت و او را پرستش کرد که دارای ملکات فاضله بیشماری بود. که او هم به آزادی اعتقاد داشت و هم به مردم و نقش مردم و هم به تخصص و متخصص و چه اقدامات و تفکرات روشنفکرانه یی داشت که او را از عصر خود بسیار جلوتر می برد. او در عین این که فیلسوفی بزرگ بود در عرفان هم دست داشت و فقیه روشن بینی بود و امیر لشکر و خلاصه این که گذشته از اشتباهاتی که ممکن است داشته باشد برای من تجسم مولا علی (ع) اما در سایزی بسیار کوچک بود. غرور را در چهره اش نمی دیدم. تملق و چاپلوسی طلبی را همین طور. برای خود سلسله شاهی هم راه نینداخت. به فکر مورثی کردن حکومت هم نبود. برای خود جانشین هم حتی تعیین نکرد. بر قانون و قانون مداری بر بسیاری از حکام پیش بود و تاکید لاینقطع داشت. وامدار کسی جز مردمش نبود. مدعی ارتباط با ائمه و هزار دوز و کلک های جماعت مردم فریب هم نبود. و هزار حسن دیگر. این است شمه یی از اعتقاد من به این یگانه ی قرن (ره) که او و خاندانش در چشمم نمونه ای از متقی مورد نظر اسلام با افکاری روشن جلوه می کنند و مورد احترام. به او عشق می ورزم زیرا بهتر از او تاکنون نیافتم که اگر بیابم هرگز لحظه یی درنگ نکرده و مخلص بهترش خواهم بود و این مراجعه به بهتر به او هم ختم نمی شود که اگر حتی خدایی بهتر از این خدا بیابم هم از این خدای موجود عبور کرده و خدای جدید روی خواهم آورد. البته من همه ی مواردی که شما زحمت نگارش آن را کشیده اید نخوانده ام ولی در آنچه خواندم هم دشمنی شما را نسبت به ایشان مشاهده نکردم و به نظر می رسد که بیشتر قصد اصلاح و طرح نقاط ضعف را دارید و به عدم تکرارش شاید نظر دارید؛ ای کاش در پشت کرسی های آزاد اندیشی که در این کشور از آن سخن گفته می شود همه می توانستند حضور یابند و شما هم حریف در خوری می داشتید و مطالب تان چکش کاری می شد و آنگاه چه اشکال داشت که ما از عیوب خود بگوییم که انسان بی عیب را شاید محال باشد. ای خاک بر سر این آزادی که شما باید از هزاران کیلومتر دورتر به نقد کاری که خود کرده اید بنشینید و برای خود شما هم کرسی در این آزادی که قرار بود فراهم شود وجود نداشته باشد، در حالی که قانونی که نوشتید همه نوع آزادی را در حد اعلا تضمین کرده است ولی در اجرا که می آید جایی برای متفکرین از سلک روحانی هم نیست و یادم هست سال 1374 که همین آقای سروش یا همان "برادر عبدالکریم سروش" همه انقلابیون حاضر، در دانشگاه ما کلاس های عرفان و تفسیر اشعار مولوی (ره) داشت و عده یی حتی همین را هم برنتافتند و متفکرین ما (حتی اگر به زعم ما غلط هم فکر کنند) باید آواره دیگر کشورها مدرس دانشگاه های آنان باشند و از دست نابخردان در آنجا پناه گرفته و به نقد حرکت خود بپردازند. حرکتی که خود در آن سهمی به سزا داشتند. بگذریم. حاج آقای کدیور عزیز در خصوص حوادث سال 67 باید عرض کنم که آن روزها من رزمنده یی کم سن و سال بودم و در مرصاد حضور داشتم. آنروز فرزندان مجاهد این آب وخاک! تا دروازه باختران آن روز و کرمانشاه امروز پیش آمده بودند و اگر از "تنگه چهار زبر" هم عبور کرده بودند و شهر میلیون نفری باختران را هم می گرفتند لابد این رسواهای جاسوس صدام بعثی این استان کشور را هم به صدام هدیه می کردند و مثل اکراینی های روس تبار که کریمه را به روسیه ملحق کردند و اکراین را تجزیه کردند، آنان هم کرمانشاه ما را به پشت قباله قصاب ایرانی ها یعنی صدام می زدند؛ به نظر من از این خیانت کاران هر چه بگویی بر می آید چون در طول جنگ بر سر خاک، آنان ستون پنجم و شمشیر کش استوار دشمن این آب و خاک شدند و بی شرمانه هر چه توانستند کردند و در سقوط به وادی خیانت دست خیانت کاران تاریخ کشور را از پشت بستند. این حمله مرصاد آنان در سال 67 زمانی بود که برای تکمیل یک گردان در یک تیپ ده نفر از این واحد، ده نفر از آن واحد جور می کردیم تا یک گردان ناقابل تشکیل شود و به مقابله با صدام برویم که هر روز قسمتی از خاک ما را بعد از آزادی جدا می کرد و.. در چنین شرایطی خنجر مجاهدین خلق! ما که باید از خیانت آنان به کشورشان، خون گریست دشنه صدام شدند و در بدن ما فرو رفتند.
کدیور عزیز ما که در مقابل آنان مظلومیت رزمندگانی را دیدیم که قربانی شدند، می توانیم حس کنیم که شاید امام هم خطایی در حکم به کسانی که موافق این حرکت آنان بودند، داده باشد که بعید هم نیست چون در آن شرایط واقعا وضعیت کشور در مقابل دشمن خارجی و تجاوزگر درد آور و رنج آور بود که همه مناطقی که در طول هشت سال گرفته بودیم در حال سقوط بودند و ورق جنگ کاملا برگشته بود و به نفع صدام رقم می خورد. اما شکستن حرمت مرزهای ما توسط بچه های خود ما! دردآور تر و شکنجه بار تر بود. بچه های این وطن! خنجری در دست دشمن وطن شدند و در دل وطن فرو رفتند و علی (ع) هم در مقابل خوارج آنگاه که شمشیر کشیدند قسم خورد که یک تن از آنان را زنده نگذارد و... به نظر شما طبیعی نیست که چنین واکنشی نشان داده شود؟ و اگر هم خلل داشته باشد با توجه به عدم معصومیت امام قابل توجیه نیست؟ ببخشید که زیادی روده درازی کردم می توانید خاطرات مرا از آن شب مرصاد که آنان به "تنگه چهارزبر" رسیدند را در وبلاگ
 من (www.mostafa111.blogfa.com) با عنوان "آنان که باید از درد خیانت شان خون گریست" بخوانید که بسیجی های ما و حتی مردم عادی در کنار جاده باختران تا سرپل ذهاب چطور سلاخی کردند. کسانی را که فقط مرزدار ارتشی بودند و یا حتی از مردم عادی؛  و اگر آقای رجوی اعتقادی به امام سجاد (ع) و تعالیم او هم داشت این چنین با مرزداران کشور برخورد نمی کرد که آن حضرت در صحیفه اش حتی به مرز داران زمانش که شما می دانید از سپاهیان یزید بودند نیز دعا می کند فارغ از این که آنان نیروی دشمن او وخاندان رسولند (ع). البته این نیز امری روشن است که اعدامی های زندانی سال 67 اسیر بودند و رعایت حال اسرا نیز واجب است و من از شرایط این قسم دوستان آقای رجوی خبری ندارم و نمی دانم چه کردند که به این حکم مبتلا شدند؛ ولی با همکاران آنان که امثال شهید رضا قنبری و رضا نادری و ده ها بسیجی مخلص مرزدار مدافع خاک این کشور را آن هم در آخرین روزهای جنگ به شهادت رساندند آشنایم و خود به چشم خود دیدم که چگونه ستون نظامی اشان چون خنجری در دست صدام (که دشمن هر ایرانی و شیعه یی بود) در دل کشورمان فرو رفتند که ضایعه آن جبران ناپذیر و لکه ننگش بر دامن وطن و خیانت کاران به آن تا ابد باقی خواهد ماند، و شما اگر بخواهید شاید بتوانم مقداری از دست نوشته های شهید رضا نادری را که در صبح شهادتش از اولین کسانی بود که تنگه "چهار زبر" را بر آنان با تیر بار خود بست (در حالی که تیربارچی نبود و بنا بر ضرورت تیربارچی شد) ایمیل کنم تا ببینید چه رزمندگان و مرزداران عارفی را از ما گلچین کردند. و البته نیز این تا مقداری از ضعف ما بود که فرزندان این آب و خاک در خانه نماندند و از خانه بیرون رفتند و گرگ شد مادر و پدرشان و نهایتا هم آن گرگ آنان را به خنجری تبدیل و در پیکر خودمان فرو کرد.  نهایتا این که فرمودید (در کنار چند هزار جلد کتاب در مدح و ثنای آیت الله خمینی با بودجه‌ی بیت‌المال اجازه دهید چند جلد کتاب من نیز تحلیل انتقادی گوشه‌ی دیگری از حیات ایشان را به عهده داشته باشد) من چه کاره ام که اجازه دهم ما خود اجازه خود را هم نداریم؛ شما از علما هستید و خود به دین از ما عوام آگاه ترید. و معتقدم هر کس متناسب با علم و اگاهی که دارد و می یابد، مسولیت آن هم بلافاصله به سراغش می آید، که امر به معروف و نهی از منکر کند و اگر نکند باید پاسخگو باشد و باید شرایطی مهیا شود که هر آنچه در دل هاست بیرون آید تا سره از ناسره جدا شود و حق از باطل در هر حدی آشکار شود و خداوند این آزادی را به بشر داده است و این حق هر انسان است که بر خلاف بشورد و بر ناحق معترض باشد که اگر نباشد از اسلام و انسانیت خارج است. پس شما هم اگر در کلام و عقیده اگر اعتقاد دارید بگویید که رنجش سوزن و تیغ پزشک به سلامتی انسان منتهی می شود هر چند برای ما رنج آور است. در مکتبی که خداوند توسط ائمه (ع) به ما یاد می دهد که حتی بر اعمال او به خودش شکایت بریم (اللهم نشکو فقد نبینا)،  آقای خمینی و دیگران کی هستند که بر آنان شکایت نبریم. وقتی محمد (ص) که رحمت للعالمین است در آخرین روزهای حیاتش مردم را به شکایت از ظلمی که به آنان کرده دعوت می کند، به نظر من خودش را لوس نکرده بود و فیلم هم بازی نمی کرد که در مقابل همه مردم بیان داشت اگر از من شاکی هستید به شکایت برخیزید. که شاکی هم یافت و آن اعرابی به شکایت تازیانه یی بر خود از ناحیه نبی مکرم اسلام برخاست و... این ها فیلم نیست اینها بازی عوام فریبی ائمه و بزرگان دین ما نبود، این ها عین واقعیت زندگی ائمه (ع) ماست و امثال ما انسان های غیر معصوم که دیگر جای خود داریم، که حساب ما در غلط کاری و... با کرام الکاتبین است. ببخشید که زیادی گفتم و از آن جهت گفتم که تواضع را در مرقومه اتان دیدم که در مقابل قلم کوچک و بی محتوای من که حتی توانایی دفاع از عشق و مرادش را هم ندارد فرمودید "از انتقادات و پیشنهادات شما استقبال می کنم" حیف که اگر نزدیک تر بودید سخن بسیار بود، ولی متاسفانه شما در آنسوی زمین و ما در این سو. ببخشید که ما معمولا شاکی هستیم و منتقد و معمولا عقل و علم ما در حد "پیشنهاد" نیست، تا صبح اگر بخواهی می توانم انتقاد کنم ولی برای اصلاح و پیشبرد مغزهامان تربیت نشده اند. ارادتمند قلم هایی که سودی شخصی در نوشتن هاشان نیست و باز می نویسند. ارادتمند قلم هایی که برای خدا و این مردم مظلوم می نویسند در حالی که حداقل دنیایی، متضرر می شوند.  ارادتمند دل هایی که برای این کشور و مردم ، دل می سوزانند که ارزش دل سوزاندن دارد که اگر این ظرف نبود (قابل توجه آقایانی که به قول خودشان تنها به اسلام فکر می کنند) این اسلام و شیعه عزیز را در کدام ظرف می ریختند؟!!  
 تهران ساعت یک و نیم بامداد دوشنبه 5 خرداد1393
رهپویی که هنوز ره نیافته است
سید مصطفی مصطفوی
 
ایشان در تاریخ 7/3/1393
 پاسخ دادند:
باسمه تعالی
سلام علیکم
ضمن تشکر از توضیحات از دل برخاسته‌تان
در صورت امکان اگر فرصت کنید کتابهای مرا بخوانید و آنها را نقد کنید منتی بر من گذاشته اید:
http://kadivar.com/?cat=263  در اینکه مرحوم آیت الله خمینی (رضوان‌الله علیه) نکات  مثبتی داشت تردیدی ندارم، از جمله در اینکه روشنفکرتر از همگنان خود بود بحثی ندارم. عملیات مرصاد نیز از جمله نقاط قوت فرماندهی ایشان است. خدا بر درجات شهدای آن عملیات و عملیات دفاع از ایران در طول جنگ با صدام بیفزاید و به رزمندگان بازمانده‌ی آن عملیات از جمله شما توفیق و ثواب مضاعف عنایت کند. اعدامهای ۶۷ امری مجزا از عملیات مرصاد است. درباره اعدامها من در فصل انتهایی کتاب سوگنامه فقیه پاکباز به تفصیل سخن گفته ام. خوب است مطالعه بفرمایید و مرا از انتقادات و پیشنهادات و نظراتتان مطلع فرمایید: http://kadivar.com/?p=8352 نقد خطاهای آن مرحوم انکار فضائل وی نیست. بزرگان خطاهایشان هم بزرگ است. تجلیل انتقادی از ایشان بزرگترین خدمت به خط امام و ایران و تشیع است.
موفق باشید.

خدانگهدارتان

 

+  نوشته شده توسط سید مصطفی مصطفوی در 2:33 PM | دوشنبه دوازدهم خرداد 1393  

دیدگاه‌ها  

#3 رضا 1396-11-16 14:22
بنام او
بنده يك رزمنده ي اصلاح طلب هستم
در جستجوي مطلبي در گوگل به وبلاگ شما رسيدم و نامه نگاري جنابعالي و آقاي كديورو مطالعه كردم از منظر بنده در نقد دهه ي شصت مي بايست شرايط مكان و زمان حتما لحاظ گردد تا نقدي منصفانه عايد نقاد گردد در غير اينصورت راه به بيراهه خواهد رسيد موردي كه بهيچ عنوان در نقدهاي آقاي كديور ديده نميشه ضمن اينكه متاسفانه در توضيح شرايط و اسناد كاملا بر اساس تحليل شخصي و اطيمان صد در صدي به اسنادي كه حالا از منابع مورد نظرشون رسيده عمل ميكنند و به اسناد ضد اونها عملا وقعي نميگذارن مثلا در جريان اتهام سنگين عدم اجازه به مرحوم شريعتمداري براي مراجعه به بيمارستان كه از ديد بنده با روحيه و مشي اخلاقي امام كاملا در تضاده فقط به اسناد خودشون مراجعه ميكنند و اگر سندي خلافي وجود داشته باشه كه هست لحاظ نميكنن و جالبه اصلاح طلباني مثل شيخ شجاع كروبي رو به اتهام تبعيت از امام مورد انتقاد شديد قرار ميدن اين يعني حداقل ايشون بايد بپذيرن كه برداشتي كه از دهه ي اول انقلاب دارن با امثال آقاي كروبي و موسوي و امثال بنده متفاوته ولي متاسفانه تنها چيزي كه در ايشون نيست انصافه و مقايسه كردن دهه اول انقلاب با وضعيت الان كاملا نشان از برداشتي فاقد انصاف و بزعم بنده كاملا متعصبانه ست بنده بعنوان ي رزمنده ي اصلاح طلب هرگز نقدهاي ايشون رو متكي بر نقدي عالمانه و حتي پرهيزكارانه نميدونم در اخر اگر كانالي دارين بفرمايين تا استفاده كنيم.
#2 رضا 1396-11-16 14:22
بنام او
بنده يك رزمنده ي اصلاح طلب هستم
در جستجوي مطلبي در گوگل به وبلاگ شما رسيدم و نامه نگاري جنابعالي و آقاي كديورو مطالعه كردم از منظر بنده در نقد دهه ي شصت مي بايست شرايط مكان و زمان حتما لحاظ گردد تا نقدي منصفانه عايد نقاد گردد در غير اينصورت راه به بيراهه خواهد رسيد موردي كه بهيچ عنوان در نقدهاي آقاي كديور ديده نميشه ضمن اينكه متاسفانه در توضيح شرايط و اسناد كاملا بر اساس تحليل شخصي و اطيمان صد در صدي به اسنادي كه حالا از منابع مورد نظرشون رسيده عمل ميكنند و به اسناد ضد اونها عملا وقعي نميگذارن مثلا در جريان اتهام سنگين عدم اجازه به مرحوم شريعتمداري براي مراجعه به بيمارستان كه از ديد بنده با روحيه و مشي اخلاقي امام كاملا در تضاده فقط به اسناد خودشون مراجعه ميكنند و اگر سندي خلافي وجود داشته باشه كه هست لحاظ نميكنن و جالبه اصلاح طلباني مثل شيخ شجاع كروبي رو به اتهام تبعيت از امام مورد انتقاد شديد قرار ميدن اين يعني حداقل ايشون بايد بپذيرن كه برداشتي كه از دهه ي اول انقلاب دارن با امثال آقاي كروبي و موسوي و امثال بنده متفاوته ولي متاسفانه تنها چيزي كه در ايشون نيست انصافه و مقايسه كردن دهه اول انقلاب با وضعيت الان كاملا نشان از برداشتي فاقد انصاف و بزعم بنده كاملا متعصبانه ست بنده بعنوان ي رزمنده ي اصلاح طلب هرگز نقدهاي ايشون رو متكي بر نقدي عالمانه و حتي پرهيزكارانه نميدونم در اخر اگر كانالي دارين بفرمايين تا استفاده كنيم.
#1 رضا 1396-11-16 14:22
بنام او
بنده يك رزمنده ي اصلاح طلب هستم
در جستجوي مطلبي در گوگل به وبلاگ شما رسيدم و نامه نگاري جنابعالي و آقاي كديورو مطالعه كردم از منظر بنده در نقد دهه ي شصت مي بايست شرايط مكان و زمان حتما لحاظ گردد تا نقدي منصفانه عايد نقاد گردد در غير اينصورت راه به بيراهه خواهد رسيد موردي كه بهيچ عنوان در نقدهاي آقاي كديور ديده نميشه ضمن اينكه متاسفانه در توضيح شرايط و اسناد كاملا بر اساس تحليل شخصي و اطيمان صد در صدي به اسنادي كه حالا از منابع مورد نظرشون رسيده عمل ميكنند و به اسناد ضد اونها عملا وقعي نميگذارن مثلا در جريان اتهام سنگين عدم اجازه به مرحوم شريعتمداري براي مراجعه به بيمارستان كه از ديد بنده با روحيه و مشي اخلاقي امام كاملا در تضاده فقط به اسناد خودشون مراجعه ميكنند و اگر سندي خلافي وجود داشته باشه كه هست لحاظ نميكنن و جالبه اصلاح طلباني مثل شيخ شجاع كروبي رو به اتهام تبعيت از امام مورد انتقاد شديد قرار ميدن اين يعني حداقل ايشون بايد بپذيرن كه برداشتي كه از دهه ي اول انقلاب دارن با امثال آقاي كروبي و موسوي و امثال بنده متفاوته ولي متاسفانه تنها چيزي كه در ايشون نيست انصافه و مقايسه كردن دهه اول انقلاب با وضعيت الان كاملا نشان از برداشتي فاقد انصاف و بزعم بنده كاملا متعصبانه ست بنده بعنوان ي رزمنده ي اصلاح طلب هرگز نقدهاي ايشون رو متكي بر نقدي عالمانه و حتي پرهيزكارانه نميدونم در اخر اگر كانالي دارين بفرمايين تا استفاده كنيم.

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.