شاید روزی رسد که انسان و انسانیت آنقدر یافت شود که بشر اینچنین دَخیلبَند ردپاها نشود

می اندیشیدم که چرا این چنین به بزرگداشت مکان ها روی آورده ایم و دل ناآرام ِمان در جستجوی مکانی است تا در آن آرامش یابد، حال آنکه آرامش را باید در درون خود جُست، ولی با این حال چشم هایِ مان بدین سو و آن سو در جستجوی مکانی است که از آن بوی آرامش بمشام آید. شاید این سقوطی بزرگ برای بشر باشد که گاهی این مکانست که به بشرِ موجود در خود عزت و ارزش می دهد، حال آن که باید این امر وارونه باشد.

اگر این پیشفرض را بپذیریم که خلق کننده، بشر را با چنان ابعاد و خصوصیاتی از روح خود آفرید و چنان امید و انتظاری بزرگ از او دارد و بشر گُل سرسبد و شاهکارِ عظمتِ آفرینشش و... است پس هیچ مکانی اَشرف و اولی بر او نخواهد بود که به بشر شَرف دهد و هر مکانی باید شرف خود را از انسان و انسانیت بگیرد.

حال، به چه دردی دچار شده ایم که اینگونه در گوشه، گوشه یِ مکان ها به دنبال گمگشته ایی نامشخص اینچنین به جستجو نشسته ایم، قاعدتا باید گمگشته ی خود را از درون خود بجوییم، نه این مکان و آن مکان، که باستانشناس وار در خاک اینجا و آنجا می روبیم تا مرهمی آرامبخش بر روان رنجیده و ناآرام خود دست یابیم؛ و شاید در همین بزنگاه هاست که فرصت طلبانی نیز بر این نیازمان مطلع شده و صورتواره هایی از آنچه به دنبالش می گردیم در برابرمان عَلَم کرده و بدین ترتیب به کُردنِشِ مان در برابرش دعوت می کنند و ما هم سرگشته از علت درد، به سوی سرابِ درمان کشیده می شویم، و شاید همین جاست که مکان به بشرِ مخمور در خود شرف می دهد..

گمگشته ی ما چیست که اینچنین به دنبالش سر از میلیون ها مکانِ تدارک دیده شده در این جهان سر در می آوریم که هر روز هم بر تعدادِ شان و عدد بشری که در آن حضور می یابند افزوده می شود، تا زیر خروارها خاک و هزاران وِرد و سخنِ گاه بیربط و یا باربط به دنبالش می گردیم. به گمانم به هر مقدار که بشر از اصل خویش که همان انسان بودن است، دور می شود آرامش درونی اش نیز دچار تلاطم گشته و بی قرارش می کند. بشر ناخودآگاه به سوی انسانیت و انسان شدن متمایل است و کمبود انسانیت اضطرابِ درونیش را شعله ور کرده و هراسناکش می کند.

امید که روزی فرا رسد که وقتی بشر نظرش را به اطراف می چرخاند و یا در درون خود می نگرد، آنقدر انسان و انسانیت بیند که آرامش خود را باز یافته و دیگر اینچنین ملعبه دست بازارها و بازاریانِ سرابسازِ انسان و انسانیت قرار نگیرد. در آن روزگار این مکان ها خواهند بود که به حضور پر شمار انسانِ انسان، شرف خواهند یافت و از نقاطِ ثابتِ شریف، به انسان های شریفی شیفت خواهیم کرد که هرآن با حضور خود به مکانی شرافت خواهند داد.

رشد عدد انسانِ انسان و نهایتا انسانیت باعث خواهد شد، بشر اینگونه اسیر مکان ها و نگاهبانان شرافتِ آنها نباشد و امید است که روزی رسد که کمبود انسان و انسانیت، بشرِ ملتهب و بیقرار را به باستانشناسی مبدّل نکند که در جستجوی نشانه های انسان و انسانیت در گذشتگان، به کاویدنِ خاک های شرف یافته به انسان های گذشته اقدام کند. شاید آن روز برسد که انسان و انسانیت قبله گاه بشر شود، که وجود اینهمه مکان های عزیز نشان از کمبود حضور و فقدان انسان های عزیز است، که این چنین به پاستداشت گذشتگان مجبور شده ایم.

با کمرنگ شدن راه انسانیت، بشرِ مضطرب از گم شدن راه، دَخیلبَند تابلوهای راهنمایِ راه می شود، که اگر راه روشن و پررهرو بود، تابلوها اینچنین اهمیت نمی یافتند؛ راه روشن و پررهرو را نیازی اینچنینی به تابلوهای پرطمطراق و غرق در دخیل های بسته شده نیست که رهروان به پایش بیفتند و دخیلِ نیاز و درخواستِ سلامتِ عبور بندند.

این که امروز بشر محتاج و دَخیلبَند مکان ها شده است، شاید دلیل منقطع شدن حضور انسان هایِ انسان است و چون این انقطاع اتفاق افتاد او را بر آن داشت که بر انسان و انسانیت های یافته شده در تاریخ خود یادبود بسازد، تا دل به وجود آن در گذشته خوش دارد و به آیندگان خود هم بگوید که انسان و انسانیت محال نیست و بلکه واقعیت است و در گذشته هم وجود داشته است و نمونه اش همینکه در این خاک خفته و یا به یادبودش این مکان آراسته است.

باید امید داشت که روزی بشریت به داشتن عددِ قابل توجهی انسان مفتخر گردد تا این چنین نیاز مبرمی به یادبود گذشتگان خود نداشته باشد؛ و تداوم حضور انسان و انسانیت آنان را از وحشت کمبود آن برهاند و بشر اینچنین دَخیلبَند مکان ها نشود و همواره انسان و انسانیت را هم در وجودش و هم در کنارش هویدا بیند و دل قوی داشته باشد که نه انسانیت مرده است و نه نسل انسانِ انسان منقرض شده است.

باید از خداوند خالقِ یکتا خواست تا مددی به مصلحین عصر رساند تا با کمک او نسل انسان هایِ انسان گسترش یابد و بشر امروزی به دنبال کشف انسان و انسانیت حیران و هروله کنان از این مکان به آن مکان ندود و به پاسداشت جای پای انسان و انسانیت اقدام نکند و بلکه عینا انسان و انسانیت را در کنار و درون خود مملو بیند. 

+ نوشته شده در جمعه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت 11:25 شماره پست: 595

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
در پس هر وضعیت جنگی یک دولت آسیب‌دیده را می‌توان رصد کرد امین بزرگیان تمایز روشنی وجود دارد بین «ج...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
مسئله‌ی پیچیده‌ی جمهوری اسلامی و اسرائيل.. یادداشتی از تقی رحمانی اسرائیل خود را قویترین ارتش منطق...