زندگی فرصتِ رشد است که خداوند به ما عطا فرمود

دوست عزیزم، صاحبِ جیغ های بلند! جیغ جیغویِ عزیزی که می فرماید" کاندر پس خرداد بهاری نبود !!!." ولی قبلا بوده، هست و خواهد بود انشاالله؛ اگر این مردم اراده کنند، اندر پس بهمن و حتی دی بهاری برپا کنند که بهار اردیبهشتی به پایش لُنگ اندازد. بگذریم از این جیغ تان، که جیغی کشیدی و نخواستی اکوی آن را داشته باشی و بخشِ نظراتش را غیر فعال گذاشتید؟!؛ ولی باید بگویم که من امیدوارم. اما در پاسخ به مرقومه اتان که فرمودید :

حال و هوای صعود تیرگاهی به قله زیبای توچال

"با درود بیکران بر سید بزرگوار که واقعا حوصله به خرج دادند و هر آنچه توانستید در طبق اخلاص نهادند . بنده هم با تمام این مباحث موافقم (چه آنکه من هم الان مسلمانم و عبادت خدا می کنم - و البته بیشتر خود را مسلمان موروثی می بینم و نه استدلالی!) باز هم جسارتا، سوال اصلی بنده در خصوص علت آفرینش بود و نه اثبات وجود خدا و برقراری رابطه عاشقانه و عارفانه با وی. اصل سوال بنده این بود :واقعا اگر انسان خلق نمی شد چه مشکلی پیش می آمد؟ نه اینکه، حالا که خلق شده ایم چگونه در پی خدا بگردیم و با او چگونه باشیم؟ من سوالم را با ذکر یک مثال مطرح میکنم .من خلقت (اجباری) انسان را مانند این می دانم که یک نفر (که نمیدانم نیّتش چیست) دست مرا به زور گرفته (بدون دعوت قبلی و توجیه و حق انتخاب در رفتن! ) و در یک جشن مهمانی و پر از نعمت بر روی صندلی نشانده است و با کمال دست و دلبازی هم میگوید هر چه میخواهی بخور و لذت ببر اما: به شرطی که هر 10 دقیقه بیایی مرا مدح و تمجید کنی و اگر این کار را بکنی در پایان مراسم، 100 سکه طلا هم به تو می دهم و اگر نافرمانی کنی، بعد از جشن، ترا در گودال آتش می اندازم !آیا ترتیب دادن این جشن و اینگونه دعوت و این چنین شرط و آنگونه عاقبتی، به نظر منطقی می رسد؟! شاید به ظاهر ، این جشن ناخواسته یک توفیق اجباری بنظر برسد (هم فال است و هم تماشا) و بهتر آن است که گوش به فرمان این چنین شخصی باشیم، ولی لذت این جشن در آن است که برگزار کننده جشن هیچ درخواستی نداشته باشد و اگر هم تمجید او را نکردیم مستوجب قهر و عذاب او نشویم !اما می بینیم که در دستگاه خداوندی دو راه بیشتر نیست :حمد و ثنای اجباری و گرفتن امتیاز بیشتر و در غیر اینصورت آتش جهنم !لذا اختیار، وقتی معنا داشت که راه سومی هم وجود داشت و به عبارتی : نه بهشت (به بهای عبادت اجباری) و نه جهنم (به بهای نافرمانی اختیاری) - اما می بینیم که اینگونه نیست !بازهم تشکر ویژه از شما دوست عزیز،  ارادتمند"

 باید با کمال تواضع بگویم که:

الف) تاکید دارم که در هزارتوی این اقیانوس معرفت، بشر تنها جرعه هایی بیش نگرفته و در فقرِ توانِ تکیه بر خود، باید فعلا به متون مذهبی که پیشروترین پاسخگویان به سوالاتی از این دستند (البته آنها هم دریایی از سوال و ابهام در خود دارند)، اعتماد کرد و لذا من نیز مثل شما بیشتر متعبدانه و موروثی مسلمانم تا استدلالی، شاهد مثال آن نیز این که روزانه سوال هایی بی پاسخ ذهنم را مشغول می کند و با آنها درگیرم، اگرچه بر جزیزه هایی محکم و سنگی استوارم، ولی در پاره ای از موارد ایمانم متزلزل و مملو از سوال و شک است، ولی در مورد دودلی ها و شک هایی که به وجود می آید هرگز غم و ترسی به دل راه نمی دهم که دل به "خدا هيچ کس را جز به اندازه طاقتش مکلف نمی کند (1)" خوش داشته ام، و می دانم حکیم دانا، عدالت و حِکمتش حُکم می کند که بنده ای را به ندانسته ای سوال و یا تنبیه نکند.

ب) اما مهمترین فرازِ سخنم با شما اینکه، با برداشت شما از اجباری بودنِ حضور انسان در این دنیا که اصل و اساس استدلالتان است، با شما موافق نیستم و همچون برخی از فلاسفه ی اسلامی و همچنین آنچه متون مذهبی بر این امر تاکید دارند، موافقم و معتقدم که انسان در جایی (برخی آن را عالم "مثال" می نامند) به حضور در این میدانِ امتحان دنیایی رضایت داده است و این عهد را پذیرفته و سپس در این میدان پا نهاده است و این "بار" را خود به اختیار بر گردن گرفته است و قرآن (2) شاید به همین مناسبت است که از ارایه بار امانت به انسان و پذیرش او در بین موجودات دیگر، سخن به میان می آورد.

ج) در خصوص علت آفرینش نیز همانگونه که گفتم هدف خلقت انسان تکامل اوست و این فرصتی است که به واسطه داشتن آزادی و اختیار، این موجودِ مختار می تواند خود را در مراتب انسانیت که همان اصل و ریشه ی خدایی اوست در وجود خداوندی که او نیز بخشی از آن و تراوشی است از او، و نوری است که از نورالانوار (3) تابیده است، ارتقا یابد و مراتب کمال خود را تکمیل نماید، پس معتقدم زندگی فرصتِ رشد است که خداوند به ما عطا فرمودند و همین عطا و اختیار است که مسولیت آور است وگرنه چه سوالی و چه جوابی و یا به عبارتی چه بهشتی و چه جهنمی می تواند فلسفه وجود داشته باشد؟!. اگر انسان خلق نمی شد و وارد چنین بازی و امتحانی بزرگ نمی شد، تکامل و ارتقایی هم نداشت و این همان خسرانی است که در صورت نیامدن در این میدان دامنگیر ما انسان ها می شد و لذا باید گفت خداوند بر انسان منت نهاد و چنین میدانِ رشدی را در اختیارش قرار داد.

د) در صورت پذیرش اجباری بودن آفرینش انسان و آوردن اجباری او به این آوردگاه، پاسخ به شما مشکل خواهد بود و در آن صورت شاید شرایط همانگونه باشد که شما فرمودید. ولی حتی در همان صورت هم اگر بپذیریم که او خالق و حکیم کُل است نباید این چنین بر انسان سخت آید که مالکی بر ملک خود حکم به غیر منطق کند (البته خداوند بری از هرگونه قانون شکنی و نقض عهد است)، و در ثانی اگر بتوان به نقطه ای رسید که آن نقطه، بی هرگونه شکی از خواست او بدانیم، به حِکمتش باید گردن نهاد هرچند این درخواست را منطقی هم ندانیم که البته حقیر او را عاشق انسان می دانم و معتقدم در روابط عاشق و معشوق و درخواست های بین این دو، لزوما ممکن است منطقی در کار نباشد.

در عین حال من دستان خود را در مقابل سوال عظیم و حکیمانه ای که کردید بالا می برم که نه فلسفه خوانده ام و نه به امور دین احاطه لازم دارم و آنچه فعلا از مغز کوچکم تراوش کرد، بی هیچ منتی تقدیم نمودم. سرفراز باشید و استوار و موفق، و اگر در جستجوی مقدسِ خود به جوابی رسیدید حقیر را هم بی نصیب مگذارید.

1-     سوره  البقرة آیه  286 - لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا...

2-      إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا (72 سوره احزاب) امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم آنه از حمل آن ابا کردند و از آن هراس داشتند، امّا انسان آن را بر دوش کشید او بسیار ظالم و جاهل بود (قدر این مقام عظیم را ندانست وبه خود ستم کرد).

3-    اصطلاحی که فیلسوف مقتول، جوان ناکامِ علمی ایرانی ما حضرت شیخ شهاب سهروردی (ره) برای خداوند استفاده می کند 

 

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۴ ساعت 8:52 شماره پست: 590

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

حلالیت‌طلبیدن یا عذرخواهی چند ماه پیش یک استاد جامعه‌ شناسی دانشگاه تهران فوت کرد. او گرایشات مذهب...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
اگر حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسراییل را برد نظامی بدانیم؛ حمله به زنان سرزمینم توسط «گشت ارشاد ای...