ابراهیم رئیسی پدیده ایی عجیب و غریب، دولتش نیز متشکل از نیروهایی چُنین است، آقای خامنه ایی برای حفظ آبروی پست راهبردی "ریاست جمهوری"، که خود نیز روزگاری بر این کرسی، هشت سال تکیه زده بود، نباید اجازه می داد شرایط به سمتی برده شود که با دخل و تصرف و مهندسی انتخاباتیِ شورای نگهبان، افرادی مثل رئیسی و احمدی نژاد، این جایگاه مهم، در تاریخ آزادیخواهی و جمهوری خواهی مردم ایران تا این حد به ابتذال کشیده، و آنرا تَنَزُل مقام دهند.

دوران رهبری بنیانگذار ج.ا.ایران، که او خود هرگز بر هیچ کرسی رسمی در زمان زندگی و رهبری خود تکیه نزده بود هم، هرگز رئیس جمهورهایی در این سطح نازل به خود ندید، و در مقابل، مردانی بسیار کارآزموده تر، و وزنه هایی بسیار سنگین تر، بر این مقام انتخاب شدند و بر این کرسی تکیه زدند، که هر کدام دارای تفکری عمیق، سنگینی سابقه، استحکام شخصیتی و... بودند، و غیر قابل مقایسه با اینان، که این روزها "ریاست جمهوری" را تَنَزُل شان و مقام داده اند.

 میزان توانایی اندک علمی و شخصیتی اینان، بی ریشه و بنیان بودن تفکر شان در اذهانِ بسیاری از ایرانیان، اقلیت بودن تفکری که آنان بین اکثر ایرانیان از آن نمایندگی می کنند و... سبب به ابتذال کشیده شدن چنین مقامی مهم، و خدشه به کشور گردید، مقامی که وجودش در سیستم جمهوری، آرزویی تاریخی برای مردم آزادیخواه و جمهوری خواه ایران بوده و می باشد؛ وجود پُست ریاست جمهوری به عنوان یکی از معانی و وجه بروز جمهوریتِ قانون اساسی است، عصاره زحمت و تلاش، شهادت و ایثارِ جان و مال مبارزین بیشماری، در تاریخ آزادیخواهی ایران و ایرانیان از مشروطه تا کنون بوده، و سابقه ایی به درازای بیداری یک ملت دارد.

اما از آن اوج بلند، امروز به کجا رسیده ایم :

یکی گفت : "علت شکست دولت ابراهیم رئیسی در تمام زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، بین المللی و... نداشتن "آدم" (رَجُلِ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...) در دور و برش است."

دیگری پاسخ گفت : "او خود آدم (رَجُل) و نیروی خاصی در سیستم نبود، و سابقه ایی قابل توجه در امور کشور نداشت، که تربیت، تجربه و دانش کشورداری داشته، و در نتیجه در این جایگاه نیرویی برای خود تربیت کرده باشد، تا وقتی در چنین جایگاهی قرار می گیرد، به او در انجام طرح ها و پروژه هایش کمک کنند و... محمود احمدی نژاد نیز در حد و اندازه یک استاندار بود، که رئیس جمهورش کردند، رئیسی حتی در حد و اندازه احمدی نژاد هم نبوده، و نیست، چرا که نه تحصیلات کلاسیک، نه زرنگی و کیاست، و مُخِ فهم سیستمی در کشورداری و... دارد، لااقل در حد احمدی نژاد هم نیست، چه رسد به دیگر روسای جمهور اخیر، احمدی نژاد برخی توانایی های فردی داشت، رئیسی از این نیز برخوردار نیست، و مردم و دنیا، جمهوری اسلامی را با داشتن چنین رئیس جمهوری با کادر هیات دولتش مسخره می کنند و دست می اندازند، او در حد نیرویی ضعیف با آرزوهای بلند می نماید، که انگار او را آورده اند، تا ضایعش کنند، و باد غرور را از دماغ متکبرش خالی کنند و..."

بله در جامعه از روند موجود، و افراد سکاندار آن، چنین ارزیابی وجود دارد.

 رو کشیدن افراد بدونِ سابقه ایی موثر در امور کشور، برای مهمترین پست ها در نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگیِ و... کشوری در اشلِ ایران، توسط شورای نگهبان، در حالی که چشم منطقه و دنیا به ایران است، تا همچون دیگر کشورهای صاحبِ تمدنِ دیرپا، مثل هند، چین و... و بسیاری از کشورهای صاحب تمدن دیگر، خودی نشان دهد و...، اما این شیوه چینش قدرت ها در کشور، خسارات بزرگی را، به وجهه داخلی و خارجی کشورمان وارد کرده است.

و ادامه داد: "حتی کشورهای همسایه نیز ناتوانی های مسئولین ایران را، مایه برنامه های طنز و کمدی سیاسی – اجتماعی خود کرده اند، نمونه اش همین تلویزیون دولتی ج.آذربایجان است، که اخیرا چنین کرد، و ناتوانی های حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه ایران را به طنز کشید و... [1]

فیلتر خفه کننده شورای نگهبان برای بالا کشیدن امثال احمدی نژاد، رئیسی و... باعث شد، بسیاری از اکابر میدان دیده، صاحب سبک، صاحب تفکر، صاحب کادرهای آزموده و... در کشور حذف و قربانی حضور اینان در قدرت شدند، و شرایطی در کشور ایجاد شد، که در نتیجه این مهندسی انتخاباتی، امروز نه مردان اقتصاد این آدم، مرد اقتصادند، نه مردان سیاست او در سیاست سابقه و تخصصی دارند، نه مردان فرهنگ او در فرهنگ حرفی برای گفتن دارند، نه مردان دیپلماسی او حرفی برای گفتن در عرصه دیپلماتیک جهانی و منطقه ایی دارند و... خسارتش نیز بی کم و کاست به جیب ایران و ایرانیان هر روزه واریز می شود.

امروز بر خلاف تمام شعارهای انتخاباتی رئیسی، و تیم چند نفره همکارانش در مناظرات و مبارزات انتخاباتی با رقیب، شتاب باور نکردنی در فروپاشی اقتصادی (گرانی، تورم، بی ارزش شدن ارزش پول ملی و..)، اجتماعی، فرهنگی و... را شاهدیم، و حتی امنیت و منافع ملی ایران، در خطر قرار گرفته، که خدشه وارد شدن به بنیان اساسی تمامیت ارضی (حمله پاکستان، طالبان به خاک ایران و...) و... را یکجا در این دوره شاهدیم.

و اخیرا در سالروز پیروزی انقلاب 57 ، وزیر ارشادِ این مرد، در 16 بهمن 1402 مدعی شد [2] : "حجاب مهم‌ترین سنگر گفتمانی ما در مبارزه با غرب است". حرفی ناپخته و بی اساس. کسی در بین مشاوران این آقایان نیست که حرف های آنان را سبک سنگین کند، و به این مرد سکاندار عرصه فرهنگ کشور متذکر شود که عرصه فرهنگ عرصه مبارزه و سنگربندی نیست، ادبیات، سخن، اهداف، دغدغه ها، گفتمانِ و... اهل فرهنگ چیز دیگری، به غیر از این است که در گفتار و تفکر او می آید. در دلِ فرهنگ و اهل آن باید تساهل، تسامح و مدارا را جُست، نه مبارزه، جنگ، نبرد و سنگربندی!

وزیر فرهنگ و ارشاد ایرانِ بزرگ، باید "آسایش دو گیتی" را در "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" و... دیده، و به جامعه خود نیز چنین راهبردی اساسی را تزریق کند، نه اینکه خود عَلَم مبارزه با این و آن را برداشته، و به خود ماموریت مبارزه فرهنگی با تمدن غرب را بدهد.

 در شرایطی که زنگ های ویرانی، فروپاشی و یا سقوط فرهنگی – اجتماعی، میهن مان با این آمار بالا و باور نکردنی از میزان طلاق بین زوج های ایرانی، نرخ پایین زاد و ولد، نرخ بالای مهاجرت و ترک ایران، نرخ پایین ازدواج و تشکیل خانواده، نرخ بالای فقر، فساد، بیکاری و... تهدید می کند، شرایط اقتضا می کند، که جناب وزیر فرهنگ، کار مبارزه با این و آن را به کناری نهاده، و به حال وخیم فرهنگی - اجتماعی کشور خود متمرکز شود، ریشه معضلات فرهنگی کشور را بشناسد، برایش راه حلی اساسی و در شان یک وزیر فرهنگی پیشنهاد داده، برای درمانش راه حل جُسته و در مسیر اصلاح این وضع حرکت کند، وقت و انرژی و سرمایه کشور و خود را در مبارزه با غرب و... به هدر ندهد.

وزیر فرهنگ ایران باید بداند، جایگاه و روش اهل فرهنگ و ادب، در حضور در سنگر و مبارزه نیست، کار فرهنگی بر بنیان میراث ماندگار فرهنگی کشور، خلق آثار هنری، و سخن فرهنگی با ملت و اهل دنیاست، و او باید پایه گذار آرامش و سلامت جامعه، و تسلی دهنده دردهای فرهنگی آن باشد، وزیر فرهنگی که خود با ادب و فرهنگ کشورش بیگانه باشد، سخن از "مبارزه" در فرهنگ می گوید، در حالی که عرصه فرهنگ، عرصه خَلقِ هنر و بیان سخنِ ماندگارِ ادبی و فرهنگی است.

 ایرانیان حتی در دوره اشغال نیز مدارا و خلق آثار فرهنگی را به عنوان شیوه مواجهه با مهاجم در پیش گرفتند، و دشمنان نظامی، سیاسی و مذهبی خود را از این طریق به زانو در آوردند، و با همین شیوه های غنی فرهنگی، آنان را در جامعه ایرانی هضم و همراه کردند، و اصلاح شان نمودند، مغولان، اعراب و... مهاجم، همه در برابر فرهنگ غنی ایرانی بالاخره زانو زدند، و بعد از یک ویرانی و اضمحلال که بر ایران حاکم و تحمیل کردند، خود توسط فرهنگ غنی ایرانیان اصلاح و تربیت شدند، و به ایران سازی و هنر و فرهنگ ایرانی روی آوردند، با تکیه بر غنای همین میراث فرهنگی – اجتماعی ایرانی است که ایران ماندگار گردید و تا کنون عمر به درازا دارد.

بر همین اساس و راهبرد هم می توان، دوباره درخشش ایران را شاهد بود، ورنه آوردن "جنگ" ، "مبارزه" ، "سنگربندی" و ادبیات و راهبردهایی این چنینی به عرصه فرهنگ، کاری بیهوده، و عملی از پیش نخواهد برد، و گریز و فرار نیز ایجاد خواهد کرد. کِی باید تصمیم سازان این کشور به این مرحله از تفکر و عقلانیت برسند که عرصه ی فرهنگ، اقتصاد، سیاست، دیپلماسی و... را از فرهنگ و ادبیات "مبارزه" و "سنگربندی" و... بیرون کشیده، و کار مبارزه و سنگرسازی و سنگر نشینی را به نظامیان و اهل امنیتِ کشور بسپارند؟! و به وظیفه، راه و روش اصولی و تخصصی این عرصه ها، به مقتضای کار خود پناه برند.

ادامه این مبارزه بی پایان در تمام عرصه ها، بنیان های اصیل فرهنگی - اجتماعی کشور را نیز بیش از این که هست، به نابودی خواهد کشاند، وقتی بنیان های فرهنگی - اجتماعی ایران دچار فروپاشی می شود، اخلاق اجتماعی سقوط می کند، فرهنگ عمومی تنزل می یابد، گروه های مرجع بی آبرو می شوند، تعاملات اجتماعی دچار خدشه و اختلال می شود، شکاف های اجتماعی گسترش می یابند، اخلاق فرو می پاشد و منکراتی همچون دروغ، خدعه، نیرنگ و... افزایش می یابند و... در چنین شرایطی که زخم، اجزای بدنه جامعه را فرا گرفته است، باید عرصه را از چنین مبارزه و مبارزین نابجایی خالی کرد، تا گرد و خاک کنندگان، صحنه زخم را وا گذارند، تا میدان دارانِ درمانِ دردهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... به میدان آیند، و بیمار را از زخم هایش برهانند و دور و مبرا نمایند.

جناب وزیر فرهنگ و ارشاد باید بداند، بحث حجاب در وجه تاریخی خود، یک موضوع گفتمان داخلی است، که از همان روزهای نخست ورود ایران به عرصه های مدرن و نو، و همزمان با آغاز دوران شکوفایی جهانی و بشری و آغاز عصر ارتباطات شروع شد، و اکنون نیز حتی بعد از وقوع سه انقلاب بزرگ آزادی بخشِ مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، و انقلاب 57 هرگز از صحنه اجتماعی ایران بیرون نرفته، و به عنوان یک موضوع حل نشده، و اختلافیِ درون خاندانی و داخلی باقی مانده است، و نباید این بحث را به عرصه مبارزه با رقبای جهانی و بین المللی کشاند.

 بحث حجاب و در کل اختلاف عقیده بین معتقدین به راهبرد "اعمال زور و تحمیل" از یک طرف، و آزادیخواهان و تبری جویان از تحمیل و زور، و معتقدین به کرامت انسانی، آزادی و حق تعیین سرنوشت، از طرف دیگر، در بین مردان و زنان ایرانی، بحثی داخلی و جاری تاریخی است، که در کشاکش قدرت نمایی نمایندگان این دو تفکر، در جامعه نخبه ایرانی و کف جامعه جریان دارد، و به سطح خیابان ها هم کشیده می شود، در آخرین تلاش، جنبشِ "زن، زندگی، آزادی" بیرقدار اعطای حق آزادی انتخابِ نوع پوشش گردید، و این کشاکش همچنان ادامه دار خواهد بود.

واقعیت تاریخی نشان می دهد تکیه کنندگان بر کرسی قدرت و قانون در این کشور، روزی از سر زنان حجاب می کشند، و روزی بر سر آنان حجاب می کشند، و مردم ایران در میان این دو "تحمیل و زورِ" اعمال شده توسط کرسی نشینانِ قدرت، به آزادیِ عمل، و قدرت انتخاب خود نظر دارند، که دارندگان و ندارندگان حجاب، هر دو از حقوق و آزادی شهروندی برخوردار باشند، و کسی به خود اجازه ندهد، متعرض هیچکدام از آنان باشد، و یا اعتقاد خود را بر دیگری تحمیل کنند.

در عدم فهم این معادله ی ساده اما، تاریخ همواره تکرار می شود؛ کمی اعتقاد به آزادی و کرامت انسان، و حق انسان برای تصمیم در شکل دهی به زندگی اجتماعی اش، کافیست، که هم کِشندگان حجاب از سر، و هم پوشندگان و تحمیل گران آن بر سر مردم، از خر راهبرد "زور و تحمیل" پایین آیند، و مثل تمام کشورهایی که برای تصمیم اتباعِ خود ارزش قائلند، و انتخابِ شکل و شیوه زندگی را به انتخاب آنان می سپارند، یکبار برای همیشه این موضوع مناقشه برانگیز را حل کرده، از آن عبور کنند، و انتخاب آن را به زنان و مردانی بسپارند که هر کدام دلایل خود را برای انتخاب شیوه زندگی دارند، و حق برای خود قائلند.

آقای وزیر! داشتن و نداشتن حجاب، یک اختلاف داخلی، بین مردم ایران و حاکمان آن بوده و اکنون نیز هست، ربطی به مبارزه و سنگر بندی گفتمانی بین دولت ها و تمدن ها ندارد، فرهنگ ها هم در ارتباط با همدیگر، از هم تاثیر می گیرند، و گاه تاثیر می دهند، این تبادل اثر را، مبارزه ندیده و نپندارید، و آن را یک روند طبیعی، در فرایند تعامل بین انسان ها با هم دیده، و به رسمیت بشناسیم، عرصه فرهنگ، عرصه مبارزه نیست، عرصه خلق آثار و سخن فرهنگی است، تا در این تبادل بتوان خوبی هایی را داد، و خوبی هایی را نیز ستاند، بدی ها را دید، و خود را اصلاح کرد، این اصلاح فرهنگی هم، در مبارزه اعلام شده، تحقق نمی پذیرد، بلکه در رقابت و تبادل فرهنگی است که جریان می یابد، فرهنگ عرصه رقابت است، نه عرصه جنگ و مبارزه و سنگربندی.

پس اگر پیام، سخن و منطق فرهنگی داری، آن را در تولیدات فرهنگی و عمل فرهنگی خود سوار نموده، در دریای فرهنگِ داخلی و خارجی شناورش ساز، تا در این عرصه ها دیده، و بلکه پسندیده شود، و شاید هم به انتخاب مردم در آید، و ملت ها از آن سود جویند.

آقای وزیر! تحقق "انسانیت" باید مهمترین هدف مشترک بین ملت ها تعریف شود، چرا که عطر انسانیت، از قابل فهم ترین ها به دل و ذائقه تمام بشریت است، انسانیت تنها عرصه ی گفتمانی مشترک بشریت می تواند باشد، که اشتراک در آن را بین همه می توان دید، محلی برای جمع شدن تمام حقجویانِ مدعی داشتن پیام، و اهداف انسانی در جهان، تا همه را در خود، با هر مرام، مسلک، دین، زبان، جغرافیا و... جمع و همراه نموده، راهگشای مشکلات جهانی باشند، مشکلاتی که بخش بزرگ از آن، ناشی از مبارزات بی موردی از این دست است، که آقای وزیر می فرمایند، که انسان ها برای هم تدارک دیده، همدیگر را دشمن خود تعریف کرده، و به تقابل و جنگ تمدن ها، فرهنگ ها و... دامن می زنند، این خواست کسانی است که "مبارزه" را هدف خود قرار داده، هدف اصلی، یعنی انسان سازی، انسان زیستن و... را وا نهاده اند.  

[1] - به گزارش منیبان، در پربیننده‌ترین برنامه طنز شبکه تلویزیون دولتی جمهوری آذربایجان، شخصی که خود را شبیه به حسین امیرعبداللهیان کرده، به عنوان وزیر خارجه ایران معرفی و با سوالات پر از تخریب سیاسی وجهه ایران، تحریف هویت تمدنی، جعل تاریخ همراه است به چالش کشیده می‌شود.

[2] - محمد مهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت رئیسی این مطلب را در دومین «همایش ملی انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده» که صبح دوشنبه ۱۶ بهمن در حوزه هنری برگزار شد، بیان داشت.

این که سرداری با شجاعت نظر سیاسی خود را بی پرده بیان کند، اگر در پازل سیاسی گروه ها و جناح ها بازی سیاسی نکند، قابل تقدیر و نشان از آزادگی اوست، و هر فردی از احاد این ملت می تواند نظر خاص سیاسی خود را داشته، و آن را بیان دارد و این عین آزادی و آزادگی است؛

فارغ از بحث مضرات آلودگی و دخالت نظامیان در بحث های سیاسی کشور، که در نهایت امر بی برو و برگرد، منجر به دیکتاتوری، و حاکمیت نظامیان و یا باندهای سیاسی بی شناسنامه خواهد انجامید، و در جهان نرمال و مردم سالار، دخالت نظامیان در سیاست کشور، کاملا مردود و خارج از عرف است، و در کشورهایی با سیستم حکمرانی فاسد، همچون پاکستان، مصر، سوریه و... که نظامات دیکتاتوری و مافیای قدرت نظامیان حاکم است، چنین امری را به روشنی می توان دید، که اداره این کشورها در یک کودتای واضح و روشن، اما خزنده و گاه بدون خون ریزی عمومی، در دست نظامیان افتاده است و سیاسیون این کشورها که باید نماینده مردم کشورشان باشند، به دست نشاندگان، دست های پشت پرده سیستم نظامی کشور تبدیل شده و..، می توان این سبک کشور داری را دید.

بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نیز بارها پدیده شوم دخالت نظامیان در سیاست و سیاستگذاری کشوری را مورد حمله قرار داده است، و او نیز بدین ترتیب موضع خود را در باب اسارت مردم خود در دست سیاست بازان، در باندهای مخوف نظامی را رسما و علنا روشن کرده و با چنین امری به صورت واضح مخالفت کرده است، چرا که مردم را "ولی نعمت"، و خود را "خدمتگذار" آنان می دانست و...

اما فارغ از تمام این بحث های مبنایی که تعیین کننده بهروزی و فلاکت ملت هاست، و این دو امر در نوع رویکردها نهفته است، و باید از نظامیان هر کشوری خواست، که دفاع از مردم خود را، که وظیفه اصلی آنان است را وا نگذاشته، و به روش های حاکمیت دیکتاتوری بر مردم خود نیندیشند، و امور سیاسی آنان را به خود مردم و نمایندگان آنان واگذارند، چرا که صاحبان کشور هماناند، و از همین لحاظ است که "میزان رای" آنان است که تعیین کنند، چه سیاستی بر کشور حاکم شود و...

و نظامیان به عنوان فرزندان یک ملت باید امانتدار قدرتی باشند که بعنوان حق الناس از سوی مردم در اختیارشان قرار داده شده، و این قدرت را در جهت جاری شدن خواست مردم خود بکار گیرند، نه دنبال کردن سیاست های تعیین شده در پستوی جناح های سیاسی قدرت که بدون شناسنامه اند، در حالیکه همچون احزاب قدرتمند عمل می کنند، بدون مرامنامه اند، اما هدف های مخفی خود را دارند، که اعلام  نشده است و... و در پشت شعارهایی مخفی می شوند، و نان خود را در تنور عمومی مردم می پزند، و همه را مطابق منویات دل خود، بدنبال خود کشیده، و قهقرا می برند.

اما با این قسمت از سخنان سردار یدالله جوانی، معاون سیاسی "سپاه" پاسداران "انقلاب اسلامی" موافق نیستم که "دیگر بلوک‌بندی شرق و غرب همانند گذشته وجود خارجی ندارد" [1] که به زعم ایشان لابد "شعار نه شرقی، نه غربی" نیز دیگر معنی و موضوعیت نخواهد داشت؛ که نقض همین نظریه، در سخنان ایشان آمده است، که مخالفین سیاسی خود را "غربگرایان" می نامد، که "غربگرایی" در مقابل "شرقگرایی" است که معنی می یابد و خود را نشان خواهد داد؛ و همین نقطه بود که عقلا در نسل انقلابیون اصیل، در غلتیدن در هر کدام از این گرایش های خارجی و بین المللی را مردود می دانستند، و با شعار "نه شرقی و نه غربی" به دنبال حفظ موازنه بودند، نه افتادن در یک شق سوم، که نیروی کشور را در مبارزه با این دو ضایع و مستهلک نمایند.

به نظر می رسد سردار جوانی در مسیر همان جریان سیاسی موسوم "دلواپسان" موضع گرفته، که اگر چنین باشد، سخت در مسیر اشتباه قرار گرفته اند، و اگر این سخنان را علیه جریان موسوم به "غربگرایان" بیان می دارد، باید گفت خود ایشان نیز در سمت مقابل، در جریان "شرقگرایان" قرار خواهند گرفت، چرا که، دلواپسان خود را مخالف ارتباط با غرب معرفی می کنند، و در راستای تقویت ارتباط با شرق قرار دارند، حال آنکه این نوع نگاه به شرق، نه چاره کار است، و نه ترمیم کننده مشکلات ایران، و این نسخه که ایشان می پیچند که "باید به سمت چین و روسیه حرکت کنیم"، خود نقض مقصود انقلاب و اهداف آن خواهد بود.

و دلسوزان این کشور سخت با این فرهنگ مخالفند، و آن را افتادن، اما از این سوی بام دانسته، و سردارانی از این نوع، با چنین دیدگاهی کافی است به عاقبت کشورهایی که با این رویکرد به دامن شرق افتاده اند نگاهی انداخته، خواهند دید که چنین کشورهایی "نه دنیا دارند و نه آخرت"، و ملل زیر یوغ شرق، هم عزت، هم استقلال و هم آسایش و پیشرفت خود را، در کنار چنین دیدگاهی از دست داده اند، و امروز به عبرت جهانی تبدیل شده اند،

هر چند که این گلایه از سرداری از "سپاه" پاسداران "انقلاب اسلامی" همواره وجود خواهد داشت که شما پاسداران چرا باید بندهای مصرح و مستتر در قانون اساسی را این چنین مورد حمله قرار دهید؟! و برای نابودیش خود پیش قدم شوید، چه وجه "جمهوریت" این نظام که در این سه دهه اخیر، به یک پوسته بی معنی و تشریفاتی توخالی، در حال تبدیل شدن است، و در سایه جاری شدن ایده ی ایدئولوگ هایی مثل مرحوم محمد تقی مصباح یزدی، و مجریانی مثل آقای احمد جنتی دیگر چیزی از جمهوریت نظام باقی نمانده و نخواهد ماند،

و اکنون بعد از عبور از بند مستحکم بنای جمهوری اسلامی یعنی "جمهوریت"، که در میان سکوت کامل "پاسداران" انقلاب اسلامی، صورت گرفت، این چنین این شعار پایه ایی دیگر انقلاب نیز، سست و از صحنه خارج می شود، آن هم توسط معاون سیاسی سپاه "پاسداران" که باید "پاسدار" انقلاب اسلامی و مبانی آن باشد، و هر روز این انقلاب از شعارها، و ارزش های اساسی اش که در منش بنیانگذار آن، و ایده ایدئولوگ های آن همچون شهید مرتضی مطهری و شهید محمد حسین بهشتی و... و قوانین برجای مانده از انقلاب تصریح شده، اما در سکوت و همراهی سپاه نقض می شوند، و از بین می روند.

اما در خصوص شعار "نه شرقی و نه غربی" باید گفت، این "نه" تصریح شده در آن شعار، به معنای در نغلتیدن در این دو بلوک است، که از همان اول هم، شاید مطالعه نشده و گاه بی معنی، به معنی نفی هر دو تفسیر شد، چرا که ما انسان ها در این جهان به هم پیوسته، که تنها خطوط مرزی سیاسی و مصنوعی، ما را از هم جدا کرده است، یک شبکه به هم پیچیده و در هم تنیده هستیم، و نه می توانیم شرقی ها را از نظر دور داریم، و به آنها نه بگوییم، و نه غربی ها را می توان جواب کرد، همانگونه که شمالی ها و جنوبی ها را نمی توان، نادیده گرفت.

البته به نظر می رسد متاسفانه در حملات ایدئولوژیکی کسانی که خود را "انقلابی" در نظر می گیرند هم دچار خطا شدیم، و انگار دچار پدیده "حمله زدگی" بی مرز و اندازه به غرب گشته ایم، و همین اشتباه ما را در کنار طالبان قرار می دهد، و در این زمینه شرق را وانهاده، از این رو تمام نگاه خود را متوجه "شکست غرب" کرده و به نوعی می رویم تا به عامل شرق در این رابطه تبدیل گردیم، در حالی که در بزنگاه های تاریخ این کشور، این تنها غربی ها نبودند که علیه منافع ایران قصورهای نابخشودنی داشته اند، و بلکه بلوک شرق نیز علیه منافع، امنیت، آسایش و حتی تمامیت ارضی این کشور و این مردم اقدامات خصمانه متعددی کرده اند.

 اگر امریکایی ها در کودتای 28 مرداد، حکومت مردمی و منتخب ملی دکتر محمد مصدق را از طریق کودتا برانداختند، این شرقی ها بودند که نیمه تمدنی شرقی ما یعنی افغانستان را به زیر سلطه خود کشیدند، و هنوز که هنوز است بعد از نزدیک به نیم قرن این ملت پاره تن تمدنی ایران، تاوان آن دخالت را می دهند و تمامی هم ندارد، و اکنون مردمان حوزه تمدنی ایران بزرگ، زیر یوغ جریان تروریسم بین الملل، جریان بی رحم و خشک مغز و وابسته به پاکستان و امریکا، یعنی طالبان افتاده است، و پر دور نباید رفت و پیش از آن، بسیاری از بهترین سرزمین های ایران را از مام میهن، همین بلوک مستبد و تمامیت خواه شرق جدا کردند.

امروز اگر شعار مرگ بر انگلیس را در نماز جمعه ها و راهپیمایی های ملی می بینیم، چرا که انگلیسی در جدایی بحرین و هرات نقش اساسی داشتند، در کنار آن این روس ها بودند که تمام قفقاز و آسیای میانه را از ما جدا کردند و در خباثت علیه ایران، هیچ گاه از هیچ حرکت دشمنانه ایی فروگذار نبودند، کاری که پوتین در عدم پذیرش رییس مجلس ایران، آقای قالیباف در سفر به مسکو کرد، که اجازه گرفتن یک عکس تبلیغاتی را هم به این میهمان خود نداد را، هنوز غربی ها نکرده اند.

اگر همین جنگ هشت ساله را هم که در سالروز شروع آن قرار داریم، در نظر بگیریم، این موشک های اسکاد، میگ ها، سوخوها، توپولف های و... روسی و... بود که بیشتر از هواپیماهای میراژ و سوپر اتاندار فرانسوی، ما را در روزهای سخت جنگ خسارتبار هشت ساله، مورد هدف قرار می دادند.

این است که به نظر می رسد ما برای تبدیل شدن به یک عضو مسئول و متعهد و آزاده در جهان باید در کنار حقیقت وجود شرقی ها و غربی ها، منافع خود را در دنیای انسانی استیفا نماییم، و البته در این راه به نظر می رسد غربی ها جنایت کمتری در حق مردم ایران مرتکب شده اند و اگر روزی ما را مجبور و مخیر به انتخاب در غلتیدن به دامن یکی این دو بلوک جهانی قدرت کنند، مسلما به حکمت و مصلحت است که به دامن غرب رفت، چرا که حداقل دنیای مردم ایران تامین خواهد شد، این در حالی است که در کنار دیکتاتوری، استبداد و بی رحمی شرقی ها، نه دنیا خواهیم داشت و نه عزت، و نه آخرتی.

در پس شعارهای به اصطلاح انقلابی چین و روسیه، گرچه امریکا ستیزی هست، اما این ستیز نه از سر انسانیت، و ارزش های انسانی، که از لحاظ رقابت سیاسی بین آنان است، و اگر در مقام مقایسه بین روسیه و امریکا بر آییم، روس ها جنایتکارترند. چرا که آنان علاوه بر سلطه خارجی به استبداد داخلی هم مبتلایند، ولی امریکایی ها تا حدود زیادی دمکراسی و رفاه را برای مردم خود به ارمغان آورده اند، کمی به حقوق بشر در داخل و خارج توجه دارند، اگرچه در خارج از کشور خود به دنبال سلطه اند. لذا در این امر هرگز نمی توان به این ضرب المثل پارسی پناه برد که "سگ زرد برادر شغال است"، چرا که هرگز غرب مثل شرق نیست، شرق هم استبداد داخلی است و هم سلطه خارجی، اما غرب حداقل از استبداد داخلی تا حدودی مبراست.

 

[1] - به گزارش دیده بان ایران؛ سردار یدالله جوانی معاون سیاسی سپاه با اشاره به عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای نوشت: "در سال‌های اخیر هرگاه دلسوزان واقعی کشور، برای حل مشکلات بزرگ اقتصادی ایران، سیاست منطقه‌گرایی و تقویت ارتباط و همکاری‌ها با قدرت‌های آسیایی چون روسیه و چین را مورد تأکید قرار داده و گام‌های عملی اولیه را در راستای این سیاست برداشتند، همگان شاهد بودند که غرب و غرب‌گرایان چگونه بر این سیاست تاختند! در حالی که نگاه به آسیا و تقویت همگرایی منطقه‌ای برای جمهوری اسلامی، شرط لازم برای پیشرفت اقتصادی به حساب می‌آید.

رفتار غرب و غرب‌گرایان در ماجرای سند همکاری‌های 25 ساله ایران و چین، نمونه‌ای برجسته از این رفتارهای مغایر با منافع ملی است. در سال‌های گذشته، این نوع موضع‌گیری‌ها در حالی انجام شده که اولاً دیگر بلوک‌بندی شرق و غرب همانند گذشته وجود خارجی ندارد، ثانیاً نگاه به آسیا و منطقه برای حل مسائل و مشکلات کشور، از یک منطق قوی برخوردار است.

خسارت‌ها و ضررهای تقویت رویکرد آسیایی ایران، نه متوجه منافع ملی، بلکه متوجه غرب و غرب‌گرایان خواهد شد؛ از همین رو آنان با آدرس غلط دادن، جمهوری اسلامی را به عدول از سیاست نه شرقی، نه غربی متهم کرده!، از سیاست درست منطقه‌گرایی یا آسیاگرایی کشور با عنوان سیاست شرق گرایی مغایر با شعارهای انقلاب یاد می‌کنند!"

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.