فمینیسم چیست و فمینیست ها چه می گویند
  •  

25 آذر 1397
Author :  

وجه مشترک تفاسیر مختلف جنبش های فمینیستی این است که زنان به دلیل جنسیت شان گرفتار تبعیض شده اند. و لذا لازم است برای تغییر این وضع اقدام شود. اصلی ترین سوالات فمینیسم برای فلسفه سیاسی و علوم اجتماعی در این سه قالب شکل گرفته است :    الف) مردان چگونه مسلط شدند     ب) چرا این سلطه پذیرفته شد      ج) نتایج این سلطه چیست. مفروض اصلی آنان این است که مردان بر زنان به اشکال مختلف تسلط پیدا کردند و فمینیست ها آنرا شکل یافته و نه امر وجودی می دانند. فمینیسم جنسیت را محور تفکر و رفتار قرار داده است.

افلاطون برابری زن و مرد پاسدار را می پذیرد؛ اما در جایی دیگر حکم می دهد که مردان بزدل و ترسو که زندگی را با بیدادگری سپری کرده اند، در زندگی بعدی خود در قالب زنان در می آیند. ارسطو نیز زن را در مرتبه مرد قرار نمی دهد و زن را زیر دست و مرد (رییس خانواده)، ولی حاکم بر بردگان و خدمتکاران بر می شمارد.    

در خلال عصر روشنگری و سپس انقلاب فرانسه بود که مناسبات زن و مرد مورد سوال قرار گرفت، مری آستل (1666-1731) نخستین فمینیست انگلیسی بود که از محافظه کاران و طرفداران سلطنت بود، وابستگی عاطفی به مردان، حتی ازدواج را توصیه نمی کرد. مری ولستون کرافت (1759-1797) که به شدت متاثر از عصر روشنگری و انقلاب فرانسه بود تاکید داشت که ذهن فاقد جنسیت است، او تا آنجا پیش رفت که تلقی رمانتیک ها، خاصه روسو را در تمایز طبیعی میان زن و مرد و تاکید بر بار عاطفی و معنویت نوع زنانه را مورد سوال قرار می دهد.

فمینیسم در قرن 19 و 20 اشکارا وجه سیاسی – اجتماعی پیدا کرد. رساله "انقیاد زنان" توسط جان استوارت میل که در سال 1869 نوشته شد، مهمترین اثر فمینیستی قرن نوزدهم به شمار می رود. امیل انقیاد هر یک از دو جنس را در برابر دیگری مورد سوال قرار داد و از اصل برابری کامل دفاع می کند.

از انواع فمینیسم می توان به فمینیسم لیبرال، سوسیالیست، مارکسیست، سیاه و نوع رادیکال نام برد. مثلا نوع لیبرال بر آزادی و حقوق برابر تاکید دارد، نوع مارکسیستی رهایی کامل زنان را در گرو پیشبرد مبارزات طبقاتی و دیگر مقولات در مارکسیسم برجسته می کند. خود آقای مارکس (بنیانگذار مارکسیسم) نه در مورد زنان مطالب گسترده ایی نوشت و نه در مورد یهود که خواستگاه مذهبی خانوادگی اش است.

سوسیالیست های تخیلی زنان را هم در اجتماع و هم در خانه مورد ستم ارزیابی می کند و مایل بودند که با سازوکار مناسب اقتصادی که رنگ و بوی تحمیلی داشت، آنها را از تبعیض کار رهانیده و در عین حال ویژگی های طبیعی زنانه، از جمله احساس و عاطفه آنها، محفوظ بماند.

فمینیسم سیاه که رنگین پوستان متعلق است، یک مقوله دو وجهی جنسی – نژادی را دنبال می کند. فمینیست سیاه برتری سیاه را در سر می پروراند. فمینیست رادیکال نیز فعالیت های خود را از دهه 1960 آغاز کرد و از انگیزه های اصلی این نوع فمینیست سرخوردگی از جنبش چپ جدید و این احساس روز افزون که در هر حالتی مرد به دلیل جنسیت خودش و با وجود علایق سیاسی – اجتماعی و اقتصادی مایل است که تا سلطه آشکار و یا نهانی را بر جنس زن اعمال دارد.

در فمینیست رادیکال دیگر این امید که تغییرات در نهادهای سیاسی و یا دگرگونی های اقتصادی یا تصویب و اعمال قوانین و حقوق بتواند زن را از سیطره مرد رهایی دهد، در بهترین حالت یک امر فرعی تلقی می شود. در همین نوع فمینیسم است که سرزمین یا زندگی بدون مرد طرح می شود. فمینیسم رادیکال زیر دستی مردان را در سر می پروراند.  

انتقاد کلی فمینیسم به تبعیض هایی است که یا از سوی جنس مخالف یا ناشی از شرایط و ساختار و نهاد های اجتماعی اعمال می شود؛ فمینیسم را دارای دو موج تاریخی است، موج اول در اثر عصر روشنگری و بعد نهضت های لیبرالی و سوسیالیستی تا دهه 1920 است که زنان امریکایی به حق رای در انتخابات ها دست یافتند، که این موج از قرن نوزدهم آغاز و تا پس از جنگ جهانی اول ادامه داشت، جنبش های فاشیسم و نازیسم این موج را بعدها کنترل کرد، که شعار این نظام های اقتدار گرا بازگشت زنان به خانه و ایفای نقش مادری – همسری و تربیت جوانان برومند برای خدمت به جامعه بود. و دومین موج به دهه 1960 به بعد باز می گردد.

مهمترین اثر فمینیستی مراحل اول و دوم، انتشار کتاب جنس دوم سیمون دوبووار است، که ترکیبی از آموزه های اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم، به همراه به خدمت گرفتن آموزه های علم روانشناسی بود. به نظر او زن قربانی هیچ تقدیر مرموزی نیست، بلکه زنان باید در شرایط تازه ایی از روابط قرار گیرند تا معانی به ظاهر مسلم و جاودانه رنگ ببازد. تمامی تبعض های نهادی، نظری یا ترتیبی را که در نهایت به زیردست بودن یا به تعبیر دیگر زن را "دیگری" تلقی کردن، جنبه طبیعی می دهد، با دید انتقادی می نگرد.

در موج دوم، فمینیسم عملا به بسیاری از خواسته های خود یعنی حق رای و برابری حقوق زن و مرد دست یافت، البته این اعطای حقوق بیش از آن که ناشی از فعالیت های فمینیستی باشد، ناشی از تحولات اجتماعی و دیگر آموزه ها از جمله دمکراسی و سوسیالیسم بود. بعد از این دوره و موفقیت ها بود که فمینیسم به دنبال خواست های تخصصی تر مانند مدیریت سازمان ها رفت و ژرفیابی یا تفسیر آنچه به ذهنیت یا مفروضات موید تبعیض نژادی است را سرلوحه اقدامات و مطالعات خود قرار داد. ژرفا بخشیدن به موقعیت های مطلوب و تبدیل ذهنیت ها، به طور گسترده خواست فمینیسم بود.

پرداختن به مقوله های مردسالاری، پدرسالاری هسته اصلی مطالعات فمینیستی را تشکیل می دهد. کیت میلت در کتاب "سیاست های جنسی" عنوان می دارد سیاست روابط مبتنی بر قدرت است و با تشریح سازوکار سلطه مردان، چه در شکل شخصی آن و چه در قالب ایدئولوژیکی، نهادها و ساختارهای مرتبط با آن می پردازد.

بتی فریدان (بنیانگذار سازمان ملی زنان امریکا) در کتاب "رمز و راز مونث" در سال 1964 مفهوم "زن خانواده دار خوشبخت" را  که به شدت مورد توجه "لیبرال - بورژوازی کلاسیک" قرار داشت را مورد سوال قرار می دهد. او از جمله مخالفان احیا مادری در فمینیسم خانواده گراست.

یکی از زمینه های مورد علاقه فمینیست ها مقوله "حریم خصوصی" است که با توجه به آموزه لیبرالی، افراد در چگونگی زندگی شخصی و خصوصی خود آزادی های بسیار دارند، که این حریم خصوصی که یکی از مهمترین دستاوردهای لیبرالی و جامعه مدنی متاثر از لیبرال دمکراسی است بطور مشترک از سوی سوسیالیسم (بواسطه نفی تفرد) و نگرش های فمینیستی مورد سوال قرار گرفت. اما فمینیست ها زندگی خصوصی را در عمل ادامه سازکار قدرت اجتماعی می دانند یعنی جایی که مرد دست بالا را دارد و حیطه خصوصی را بیش از هر چیز سازگار با وضعیت های اولیه لیبرالیسم - بورژوا می دانند که این قلمرو اساسی ترین پایگاه خود دانسته، و می خواهند از هرگونه تعدی حفظ نماید.

فمینیسم بیش از هر چیز یک آموزه نقاد است، و این بدیهی است که جنبش های نقاد کمتر می توانند به اجتماع های ایجابی با وضوح قابل توجهی نزدیک شوند. اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی به این نتیجه رسید که "در ورای شعارهای "استقلال یا پیشرفت" در هیچ جا زنان راه نیکبختی حقیقی را تشخیص نداده اند."

لوسی سارگیسون در مطالعه آرمان شهرهای فمینیستی (1996) با انتقاد از مفهوم آرمانشهر به معنی چیز کامل و تمام، به این نتیجه رسید که آرمانشهر کامل به معنی مرگ و فناست. در ساخت شکنی مفهوم آرمانشهر که تجمیع مناسبی از مطلوب های فمینیسم است بهتر می توان از این آموزه در جهت تمامی حیات و زندگی بشر سود جست.

منبع: برگرفته از کتاب "اندیشه های سیاسی در قرن بیستم" نوشته دکتر حاتم قادری ، تهران، سمت ، 1380         

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (0)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
بالاخره فشارهای لابی صهیونیستی به آمریکا جواب داد و بایدن به اسرائیل برای پاسخ به ج. اسلامی چراغ سبز...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
شروع شد مجلس نمایندگان آمریکا شدیدترین لوایح را علیه ایران تصویب کرد مجلس نمایندگان آمریکا در پی ...