کنکور در پادگان، عاقبت شوم نفر دوم ها، جاده صاف کن های قدرت
  •  

15 اسفند 1399
Author :  
عبدالحسین تیمورتاش

تلاشم برای قبولی در کنکور دکترا چهار ساله شد، تغییر رشته، همآوردی ام را با جوانانی که در یک رشته بالا آمده اند، و اطلاعات شان به روز، کارآمد و متوالی است، موفقیتم را مشکل می کند؛ یکبار دانشگاه امام حسین، مربوط به سپاه پاسداران در اتوبان شهید بابایی، یکبار دانشگاه پلیس، در حاشیه اتوبان شهید همت، مربوط به نیروی انتظامی، بار دیگر دانشگاه پیام نور، در محله حکیمیه، و اکنون دانشگاه فرماندهی و ستاد ارتش، که موزه جنگ هم در آن قرار دارد، میزبان ما برای کنکور امسال است؛ آسمان پردرد تهران از خشکسالی امسال، امروز ابری و بارانیست، دیشب پودری سپید از برف بر کوه زده، کاش بیشتر می بارید، ولی باز آسمان انگار، هوای بارش دارد، خدا کند، که ببارد و دلی خالی کند، آفتاب هنوز نزده، و در این ساعات صبحگاهی، با عده ایی دیگر، نیمه شتابان، با ترس و لرز از دوربین های سرعت پلیس، اتوبان چمران را می پیماییم تا در میدان پاستور، خیابان جنگ، سه راه گلشن، به منطقه ایی وارد شویم، که اکنون یادگارهایی از سه دوره حاکمیت، حکومت های مختلف در ایران را در خود دارد.

و توسط سازمان میراث فرهنگی کشور، به عنوان یک اثر تاریخی به ثبت رسیده، و در روزهای دوشنبه و جمعه، بعلاوه روزهای تعطیل پذیرای بازدید کنندگان از موزه جنگ است، دو سالن را به امتحان ما اختصاص داده اند، ساختمان فتح المبین که بنایی قدیمی و بزرگی است، در دو طبقه، زیبا و با سقف هایی بلند، پله های خاص با شیب زیاد، که وقتی از بالا که پایین می خواهی بیایی، تابلویی هشدار داده است، هنگام پایین آمدن حتما مواظب باشید، چراکه احتمال پرت شدن می باشد.

ساختمان دیگر به نام سورنا، سردار باستانی ارتش ایران نام گذاری شده، که جدید سازتر است شاید مربوط به دوره پهلوی دوم باشد. اما ساختمان "فتح المبین" که کلاس های دانشگاه فرماندهی و ستاد معروف به دافوس، در آن جریان دارد، میزبان ماست، در موزه جنگ نیز، عکس چهار شهید که دوره دافوس دیده اند را قرار داده اند؛ احتمالا این ساختمان، بدین لحاظ نام "فتح المبین" گرفته، که رزم آوران ارتش در آن عملیات برای بیرون راندن ارتش متجاوز صدام، نقش اساسی داشتند. در ورودی دانشگاه دو عراده توپ قدیمی قرار داده شده که مربوط به ارتش شاهنشاهی، در دوره پهلوی اول، و یا حتی بازمانده از قاجاریه است، چراکه روی آن سال 1312 خورشیدی حک شده است، توپ هایی که با ظرافت و حسن سلیقه، و مهندسی طراحی و ساخته شده، ممزوجی از هنر، ظرافت و... می باشد. 

شکل و شمایل و ساخت این توپ ها، که مثل یک اثر هنری است، بی اختیار ذهنم را به دوره جنگ های ایران و روس در قفقاز برد، آن موقع که نایب السلطنه ایران، جناب عباس میرزا با نداشتن این سلاح ها، به اندازه کافی، در مقابل روس ها کم آورد و مجبور به بخشش بخش بزرگی از بهترین سرزمین های ایران، به بیگانگان شد؛ با ورود به داخل محوطه، سخنی از رهبری کنونی انقلاب قرار دارد که، دانش آموختگان این مکان را به بررسی طرح های کشور به لحاظ نظامی تشویق می کند، حیاط هم مزین به ماکت یک فروند جنگنده اف 4، یک هلیکوپتر جنگی دو خلبانه امریکایی، و یک فروند هواپیمای مربوط به جنگ جهانی دوم، تانک کوچک و بزرگ قدیمی، یک توپ بزرگ، و یک اتومبیل بنز متعلق به خانم فرح، همسر پهلوی دوم، و یک اتومبیل بزرگ امریکایی که احتمالا از نوع کادیلاک است، که به گفته ناظر جلسه ما، همان اتومبیلی است که کندی (رییس جمهور وقت امریکا)، [1] در سفر به ایران بر آن سوار شد، این دو را در یک باکس شیشه ایی نهاده اند که به نظر کار درستی در شیوه نگهداری اشیا با ارزش نیست، چراکه اشعه آفتاب با عبور از این شیشه های کلفت، اثر سوزشش چند برابر خواهد شد، و با گرفتن خاصیت ذره بینی، فرایند از بین بردن این دو اتومبیل را چند برابر خواهد کرد، یک کامیون ارتشی بزرگ که احتمالا از نوع "زیل" می باشد، و ماکت زیردریایی و ناوچه پیکان نیز از مواردی است، که چشم را به خود جلب می کند.

سالن امتحانی ام در طبقه دوم در کلاسی قرار دارد که به نام نامی دریابان شهید غلامعلی بایَندُر [2] ، نام گذاری شده بود، کلاسی که مزین به نقشه بزرگی از ایران است، که ناظر بر جلسه ما می گفت، در سال 1311 خورشیدی یعنی 89 سال پیش بر این دیوار به صورت نقش برجسته اجرا شده، و بزرگی ایران را به رخ کسانی می کشد، که در این کلاس درس دفاع از میهن را می آموزند؛ و این که در آن سال ها چقدر در ترسیم نقشه، ایران پیشرفت داشته است، و باید به نظامیان بدین لحاظ درود گفت، هم از این که آن را خلق کرده اند، و هم اینکه با سلیقه آن را تاکنون حفظ کرده اند، انگار این نقشه را در همین روزها درست کرده اند، واقعی و تمیز، به بزرگی یک دیوار با ابعاد شش در شش متر. با عظمت، به طوری که وقتی امرای ارتش ایران در جلوی این نقشه مشغول فراگیری فنون رزم هستند، بدانند که از چه وسعتی از خاک پاک و مقدس کشور باید پاسداری کنند.

ناظر امتحانی ما از بیحالی صلوات فرست ها، به هنگام شروع کنکور که از بلندگوی سالن درخواست صلوات می شود، شاکی شد، و گفت صلوات را بلند بفرستید، که کسی در این استرس امتحان گوشش بدهکار نبود، ولی همچون مساجد او هم، صلوات دوم را بلندتر درخواست نکرد، البته نمی دانم بلند صلوات فرستادن چه حساسیتی است، که ما پیدا کردیم، و تقریبا همه بدین درد مبتلایند، و دوست دارند بلند و کوبنده صلوات فرستاد! انگار می خواهند این صلوات را بر سر فردی دیگر قهرمانانه بکوبند؛ و اینکه ناظر امتحان ما مثل ناظم هایی که در کلاس های دبیرستان، بین نوجوانان تخس و شلوغ، به دنبال تقلب می گردند، آنقدر در طول کنکور راه رفت، و از پشت، جلو و کنار بچه ها را پایید، که داشتم عصبانی می شدم، چرا که در این کنکور میز آخری بودم، و تمام حرکات همه زیر نگین من بود، و وسط سوال های استفهامی که باید، عمیق شد، حرکات و آمد و شدش، مرا به خود مشغول می کرد، ذهنم را پراکنده، به هپروت عالم رویاها و خاطرات درس و مدرسه می برد، و در این هنگامه کمی وقت، داشتم با او مساله دار می شدم.

اما صحبتی که در انتهای امتحان با ایشان، از سابقه این ساختمان کردم، دیدم بسیار با محبت و گرم هم هست، محبت دوستان دست اندرکار این کنکور را در ابتدا با توجه به مشکلی که پیرامون پرینت کارت ورود به جلسه من و چند نفر دیگر داشتیم، چشیدیم، و یک سروان ارتش ایران، تا یک ساعت زحمت کشید، تا پرینتر و لب تابش را با هم هماهنگ کند، ولی نشد، و این دو همدیگر را نشناختند، و در نهایت هم در دفتر کار خود، کار ما را با کامپیوتر کارش حل کرد.

کنکور از ساعت هشت تا دوازده ظهر به طول انجامید، و ما به سوال هایی، در خصوص اقتصاد سیاسی، روابط بین الملل، نظریه های علوم سیاسی، سازمان های بین المللی (در بخش تخصصی)، و در بخش عمومی، هوش استعداد سنجی و زبان و... پاسخ گفتیم در انتها هم بلندگوی سالن از ما دعوت کرد که از منزل تاریخی عبدالحسین تیمورتاش [3] که از پایه گذاران سلسله پهلوی است، و درست مقابل سالن فتح المبین قرار دارد، که اکنون موزه جنگ در آن دایر است، دیدن کنیم، بزرگواری دوستان ارتش در این کنکور، در مساعدت های اولیه برای ورود، و هم دعوت آنان برای این بازدید، مهر و محبت خود را بر ما کامل کرد.

پایان کنکور که رقم خورد، سری به کلاس های دیگر سالن در طبقه دوم زدم، چراکه این ساختمان نیز خود قدمت داشته و معماری جالب و منحصر به فردی دارد، یکی از کلاس ها را به نام سرلشکر شهید حسن آبشناسان [4] زده اند، دیگری به نام امیر سرلشکر شهید عباس بابایی [5]، یکی به نام شهید سید موسی نامجو [6] است، اما خود را به حیاط رساندم، باران و به نوعی مخلوط برف از آسمان سرازیر بود، مشتاقانه مسیر بین ساختمان فتح المبین و موزه جنگ را طی کردم، تابلوی موزه می گفت که ساختمان مربوط به دوره قاجاریه است و تیمورتاش آن را خریده، اما به دنبال دستگیری و قتل او در زندان رضا شاهی، اموالش و از جمله این ساختمان مصادره، خانواده اش به حصر خانگی در کاشمر فرستاده شدند، و این منزل مصادره ایی بین حکومت ها دست به دست شده و اکنون یک موزه است، و در اختیار ارتش ایران قرار دارد.

اما تن انسان اینجا می لرزد، وقتی که، به عاقبت کسانی فکر می کند که در به قدرت رسیدن مستبدین (خوب و بد تفاوتی ندارد) نقش اساسی داشتند، جاده را برای رسیدن افرادی به قدرت، صاف کردند، که وقتی در کرسی قدرت، خود را به اندازه کافی مستحکم دیدند، توسط خود آنها، بیرحمانه نابود و حتی کشته می شوند، عبدالحسین تیمورتاش در تاریخ ایران، یکی از آن جمله رجال سیاسی قدرتمند و لایق ایران، از این دست است، چرا که در حکومت رضاشاه مدتی حتی جایگاه نفر دومی نظام وقت را یدک می کشید (گرچه ایران ولیعهد داشت)، که بدین عاقبت دردناک توسط دوست و همرزم و مبارز خود، جناب رضاشاه کبیر مبتلا شد، بدین لحاظ، این موزه نیز، خود آینه عبرتی برای کسانی است که فاصله چندانی با نفر اول ندارند، و به حسادت و... او مبتلا شده، چنین عاقبت هایی را تجربه می کنند، تیمورتاش در به قدرت رسیدن رضاخان میرپنج خیلی زحمت کشید، ولی توسط همان کسی که او خود، او را تا رسیدن به کرسی پادشاهی ایران، و سقوط شاهنشاهی قاجاری احمد شاهی، و حتی حوادث سخت بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه، کمک رساند، و بعد از این همه، به طرز غمناکی در زندان رضاشاهی (به فرموده و به اراده ملوکانه) کشته شد، گویند به بدن او در زندان، آمپول هوا تزریق کرده، و او را کشتند، در حالیکه، در اوج و به نوعی، نفر دوم حاکمیت محسوب می شد، از همه بدتر اموالش هم مصادره، تا به وارث و اهل بیکس و کارش در دوره غضب ملوکانه، نرسد و...

نفردوم بعدی، جناب عباس میرزا است، در طبقه اول این موزه، توپی نگهداری می شود که روس ها آن را به او، بعد از شکست، و امضای صلحنامه ترکمنچای هدیه دادند، روی این توپ نامه امپراتور روسیه به همین مناسبت حک شده است. یا امیرکبیر که در به قدرت رسیدن ناصرالدین شاه سنگ تمام گذاشت، اما به بیرحمانه ترین وضع توسط اراذل و اوباش اعزامی توسط بت بزرگ، در حمام فین کاشان رگ زده شد.

تاریخ سیاسی و حکومتی نظامات مختلف ایران، از این دست حکام، زیاد دارد که کسانی را که در به قدرت رسیدن آنان زحمت بسیاری متحمل شدند را، با مستحکم شدن پایه های قدرت شان، به مرگ و زحمت زیاد مبتلا کردند؛ تیمورتاش انسان لایق و اهل مطالعه و مسلط به زبان های روسی و فرانسه است، ایشان خانزاده ایی بود، اهل روستای "نردین" ، که اکنون در شهرستان شاهرود واقع است، یک بار در دهه 1370 خورشیدی از این روستا دیدن کردم، ولی هرگز نمی دانستم، و نمی توانستم تصور کنم که پای به زادگاه چنین مرد بزرگی در تاریخ سیاسی ایران گذاشته باشم، تیمورتاش توسط پدرش جهت تحصیل به عشق آباد، و سپس سن پترزبورگ اعزام شد، و بعد از بازگشت به ایران در دوره پهلوی به فرماندهی قوای نظامی خراسان و ایران رسید، و در وحدت ارضی ایران در کنار رضاشاه فعالیت کرد و...

در این موزه سلاح های سرد متعلق به دوره صفوی، سلاح های گرم ساخت دوره عثمانی، کشورهای چک و اسلواکی، انگلستان، فرانسه، امریکا، شوروی، آلمان و... به نمایش در آمده است، که هر کدام خاطره برانگیز است، پایان نامه نظامی شاهپور غلامرضا پهلوی، که در مورد نقش خلیج فارس در امنیت ایران نگاشته شده، در اینجا نگهداری می شود، و یک اتاق به وسایل، و مدارک تحصیلی سرلشکر شهید ولی الله فلاحی [7] تعلق دارد که برام بسیار جالب بود، در یکسال در دوره کودکی نمرات تحصیلی اش بین ده تا 15 در نوسان بود و یک سال بین 15 تا 20، یا اتاق کار امرای دیگر ارتش ایران، و از همه مهمتر محل زندگی عبدالحسین تیمورتاش که مشهورترین چهره این انجمن وابسته به نظم و نظام است.

کنکور دل انگیزی، بعد از دیدار از این دیدنی ها رقم خورد، اکنون رو به کوه هم که می کنی، در هوای دل انگیز آفتابی بعد از بارش، ارتفاعات سپیدپوش است، و در همان زمانی که ما مشغول تست زدن بودیم، از آسمان زیبایی باریده، و اکنون نعمت کامل است، می توان دلشاد بود، یک روز خوب، در این نیمه اسپندگان؛ این شادی غنیمت بزرگیست.

    

 

 

[1] - احتمالا منظور سفر ایزونهاور است که در سال 1338 به ایران سفر کرد و پهلوی دوم میزبان ایشان بودند

[2] - غلامعلی بایَندُر (زاده ۲۳ آذر ۱۲۷۷ – درگذشته ۳ شهریور ۱۳۲۰) دریادار نیروی دریایی ارتش و به مدت ۵ سال فرمانده این نیرو از مهر ۱۳۱۵ تا شهریور ۱۳۲۰ بود. وی در جریان درگیری‌های میان قوای ایران و انگلستان در جنگ جهانی دوم در خرمشهر در تاریخ ۳ شهریور ۱۳۲۰ به شهادت رسید.

[3] - عبدالحسین تیمورتاش (زاده ۱۲۶۰، نردین - درگذشته ۹ مهر ۱۳۱۲، تهران)، ملقب به سردار معززالملک و سردار معظم خراسانی، دولتمرد ایرانی دوره‌های قاجار و پهلوی بود. تیمورتاش از کسانی بود که در برانداختن قاجارها و برآوردن پهلوی‌ها مؤثر بود. در دوره رضاشاه نخستین وزیر دربار بود و نقش مهمی در سیاست خارجی ایران بازی کرد. چند سال بعد مورد غضب رضاشاه قرار گرفت و در ۱۳۱۲ در زندان قصر کشته شد. روستای نردین یکی از روستاهای توابع شهر میامی، در شهرستان شاهرود، استان سمنان می باشد.

[4] - حسن آبشناسان (۱۹ اردیبهشت ۱۳۱۵ تهران - ٨ مهر ۱۳۶۴ منطقه سرسول کلاشین عراق) معروف به شیر صحرا، فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء و فرمانده لشکر ۲۳ نیروهای ویژه هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.

[5] - عباس بابایی (۱۴ آذر ۱۳۲۹ – ۱۵ مرداد ۱۳۶۶) سرتیپ خلبان نورثروپ اف-۵ و اف - ۱۴ تام‌کت نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و معاون عملیات فرماندهی این نیرو از ۹ آذر ۱۳۶۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ بود.

[6] - سید موسی نامجوی (زاده ۲۶ آذر ١٣١٧ در بندرانزلی – درگذشته ۷ مهر ١٣۶٠ در حومه شهرری) معروف به موسی نامجو سرهنگ نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و وزیر دفاع در دولت محمدجواد باهنر بود.

[7] - ولی‌الله فلاحی (۱۰ اردیبهشت ۱۳۱۰در شهرستان طالقان – ۷ مهر ۱۳۶۰ در نزدیکی شهر ری)، سرتیپ نیروی زمینی ارتش بود که پس از مرگ به درجه سرلشکری ارتقا یافت. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران به سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد و از آغاز جنگ ایران و عراق در جبهه‌ها حضور دائم داشت. فلاحی در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۵۹ به سمت کفیل ریاست ستاد مشترک ارتش برگزیده شد. ولی‌الله فلاحی در سانحه سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ در ۷ مهر ۱۳۶۰ کشته شد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.