مهندس میرهادی مودب، همنورد مبارزی که، در حال مبارزه جان داد
  •  

09 بهمن 1398
Author :  
مهندس مودب در اولین صعود من درسال 1394 به قله توچال

"... ما دو نوع انسان داریم، انسان هایی که غم دیگران را دارند و این نوع انسان ها زود از بین می روند، و انسان هایی که ایشان (مهندس مودب) به آنها "انسان های خوشبخت" اطلاق می کرد، یعنی کسانی که در این دنیا دغدغه ایی به جز سود و زیان خود ندارند، و تنها به آسایش و سود خود می اندیشند، اینان عمرها درازی را در بی توجهی به وضع دیگران می کنند، و انگار مرگ با آنها قهر است".  (میرهادی مودب) [1]

او گردن من حق استادی داشت، راهنمای من برای اولین صعودها به قله توچال و دماوند بود، و واقعا او را مردی مودب یافتم، مصداق مسمای فامیلی که بر او نهاده اند، هرگز حرف لغو و یا ناشایستی از او نشنیدم، و اگر توفیق می داشتم و بر جنازه این دوست همنوردم نماز میت می خواندم، حتما از ته دل شهادت می دادم که "هیچ جز خیر از او نمی دانم (ولانعلم الا خیرا).

مهندس میرهادی مودب یک برند و سبک خاص در کوه و کوهنوردی بود، ما خوشمان بیاید و یا نیاید، او با کمترین لباس در صعودها وارد می شد، حال آنکه دیگران با ابزارهای مختلفف خود را مجهز می کردند، کوله ما اگر 65 در 10 بود، او تنها با یک کیف مدارک که به حالت کمربند  روی شکمش می بست، در کوه حاضر می شد، که حاوی کمی خوراکی مختصر، مدارک، موبایل و... او بود؛ کمترین لباس ممکن را می پوشید، دستگش و کلاه در جیب خود داشت، اما تا حد امکان نمی پوشید. 

امروز (شنبه 3 بهمن 1398) روز غمناکی بود، صبح دوست همنوردم از طریق تلفن گفت، "خبر بدی دارم، مهندس مودب هم به رحمت خدا رفت، "بله یکی از مردانِ مرد کوه را از دست دادیم، آن هم نه در راه های دور دست، بلکه در دامنه ی همین قله توچال، که هر ساله قربانیان نسبتا زیادی را از ما می گیرد، و متاسفانه بیشترین قربانیان این عروس حجله نشین، سپید پوش را، مردانِ مرد صحنه های سخت کوهنوردی تشکیل می دهند، که دامنه های این قله عظیم را به سان اتوبانی در نظر گرفته، و هر هفته یک بار و بلکه بیشتر، خود را در آن غرق می کنند.

گاهی این معشوق، عاشقانی از عشاق خود را انتخاب و برای خود بر می دارد، چقدر این خبر برای من غم انگیز بود، گرچه هر بار که داستان های صعود این مرد را، می شنیدم، تنم می لرزید، ولی هرگز آمادگی برای شنیدن این خبر را نداشتم، و متاسفانه خبرهای ناگوار چه شما آمادگی اش را داشته باشید، و یا نداشته باشید، می آیند و دیوارهای امن زندگی روتین ما را فرو می ریزند.

رشته های مهندسی و فنی نمی دانم در خود چه دارد، که مردان اهل حساب و کتاب، میزان و خط کش، عدد و رقم، و علوم عینی، را چه می شود که به علوم انسانی و مباحث آن اینقدر علاقه مند و اهل مطالعه می شوند، که گاه وقتی آنها برای تو سخن می گویند، انگار هزار حرف برای گفتن دارند، مهندس مودب نیز سخت درگیر مطالعه و کتاب بود، مغزش درگیر رموز نهفته در این دنیا، رازهایی که او کشف کرد و به گور برد و فرصتی نیافتم تا ثبت و درج نمایم.

او اهل هم کتاب و هم کوه بود، این دو سخت ذهنش را به خود مشغول کرده بود، یک بار به من پیشنهاد داد، "بیا تاریخ تمدن ویل دورانت را با هم مشترکا شروع به مطالعه کنیم" کتابی که در چندین جلد است، و تاریخ تمدن بشر را از ابتدا تا کنون به نگارش در آورده و جناب "ویل دورانت" آن را یک جا جمع آوری نموده اند ولی من هرگز خود را همپای مهندس مودب ندیدم، که بتوانم بنشینم و یک دوره بزرگ چند جلدی این چنینی را یکجا بخوانم، اما گمان نکنم، مهندس مودب از پای ایستاد و این کتاب را نخواند، چرا که با آشنایی که با روحیات او دارم، اگر همیار هم نمی یافت، دست از این کتاب احتمالا برنمی داشت، او در کوه و کوهنوردی هم چنین شیوه ایی را دشت، همنورد می یافت، که چه بهتر، نمی یافت از رفتن باز نمی ایستاد، در همنوردی و همراهی در فتح قلل مهم از حضورم استقبال می کرد، ولی وقتی می دید که من حریف او در این صعودهای دهشتناک و سخت نیستم، خود می رفت.

این آخری ها بیشتر از هر زمانی به همنوردی با من تمایل داشت، ولی من حریف راه ها و شرایط سخت صعود او نبودم، کاش در این پنج شنبه آخر (سوم بهمن) نیز همراهش بودم و اجازه نمی دادم برف های دامنه توچال او را در خود غرق کند، هر چند در مرام کوهنوردان حرفه ایی، او اکنون از خوشبخت ترین هاست، زیرا در جایی جان داد که در عشق آن همیشه مدهوش بود.

او رفت تا بیش از این که دیده است را، نبیند، اما ما بازماندگان را در تنهایی رها کرد. امروز با خود می گفتم اگر بود، فردا همنورد خوبی برای رفتن به توچال برایم بود، او پناهی محکم در کوه بود، روحیه ایی به بزرگی خودش داشت، همت و قدرت اراده اش زبانزد همگان، و عدم ترس، همواره قرین راهش بود، و متاسفانه قربانی همین خصوصیت خود نیز شد. در کوه و طبیعت باید ترسید، نترسی مشکلدار خواهی شد. کاش در آن آخرین لحظات با او بودم، و به اعتبار دوستی ها و خاطرات صعودی که با هم داشتیم، کمکیارش می شدم، افسوس که رفتگان می روند و برای بازماندگان تنها حسرت است که باقی می ماند.

مهندس مودب اما تنها اهل کوه و کتاب نبود، او مبارزی بود که در هسته های مبارزاتی چپ ایران، در زمان پهلوی در دانشگاه تبریز فعال بود، و در این چهار سالی که با او در کوه آشنا شدم، او را باز در حال مبارزه یافتم، اما این بار مبارزه سیاسی را به کناری نهاده، و به اهلش سپرده بود، و به مبارزه و چالش با طبیعت برخاسته بودند، شاید کسانی که در مبارزات فکری و سیاسی، خود به نتیجه دلخواه نمی رسند، مبارزه با زمان را در پیش گرفته و آن را در شکل مبارزه با طبیعت دنبال می کنند، حال آنکه عاشق طبیعت هستند و در همان حال چالش و سختگیری را، با معشوق خود پی می گیرند، عکس شگفت انگیزی از او روی قله توچال دیدم، که آستین کوتاه به قله توچال صعود کرده بود، تمام صورت و دست هایش مملو از یخ بود، او واجد سبک خاصی از کوهنوردی بود.

مهندس مودب جان در راه عشق خود داد، او عاشق قلل و ارتفاعات بلند بود، هر هفته باید خود به نوک قله ایی می رساند، تا طول هفته را بتواند سر کند، شاید هم هفته را سر می کرد، تا پنج شنبه و جمعه فرا رسد، و او خود را با گروهی همراه کرده، و یا حتی تنها، طبیعت را به چالشی دوباره برخیزد،

سه هفته پیش آخرین کوهنوردی را با ایشان داشتیم، صعودی نسبتا زمستانه، آخرین بار یک هفته بعد از این صعود، او را به همراه پسر عمویش دیدم که جمعه را تا ایستگاه 5 در برنامه داشتند؛ بین ایستگاه چشمه و ایستگاه دوم، او را همراهی کردم، پنج شنبه را به قله توچال رفته بود، در راه که با هم، همصحبت شدیم، از کمک هایش به خانواده هایی از همنوردانش می گفت که وام داده بود، تا دختر به خانه بخت ببرند، با اهالی ورزش هم او را دیده بودم که لابی می کند، تا پولی را تدارک دیده، آنرا به جایش برساند، مهندس مودب بسیار اهل خیر، و خیر رسانی بود.

به گفته خودش در سال 1397 موفق شده بود، 17 بار راه قله دماوند را در پیش گیرد، که 16 بار آن موفق بود. از اکثر جبهه های این کوه عظیم به آن صعود کرده بود، و خاطرات زیادی از صعودها داشت، که قصد داشتم در فرصت مناسب آن را جمع آوری و در همین سایت به اشتراک بگذارم، ولی فرصت ها مثل ابر می آیند، و می روند، و این فقدان این فرصت را از من گرفت.

 مهندس مودب به نوعی کم صحبت بود، و این بار آخر که برای صعود رفته بودیم، کمی از خود برایم صحبت کرد، از بار و کوله دیگران هنگام صعود برداشتن ها، در صعود های سخت، تا کمک مالی به همنوردانی که در زندگی خود مانده بودند؛

این آخرها فهمیدم که اهل شهرستان خوی می باشد، از همشهری های ملکه سابق ایران "فرح دیبا" است، و چون از مبارزین زمان رژیم گذشته بود و... یکی از دوستان می گفت، وقتی مودب را دوباره دیدی، این شعار را، که در زمان مبارزه در تبریز به زبان آذری می دادند، و کمی هم زشت بود را برایش بخوان، و ببین اکنون واکنش او چیست، فرصتی دست نداد که با او این شوخی کنیم، چرا که او اهل شوخی و لغو گویی نبود.

 مهندس اهل مبارزات پیش از پیروزی انقلاب در دوره پهلوی بود، از مهندسین دانش آموخته دانشگاه تبریز، که به قول خودش حقوق های آنچنانی را پس از فارغ التحصیلی از آن حکومت گرفتند، و بر علیه همان حکومت مبارزه کردند، او از مبارزات آن موقع خاطرات زیادی برای گفتن داشت، که عمرش قد نداد، تا مصاحبه ایی اساسی با او انجام دهم، و خاطراتش را بگیرم و ثبت و درج کنم، و این چنین سینه هایی پر از اطلاعات دوره مبارزه، به سینه خاک سپرده می شوند، و اگر به خود نجنبیم از دست می روند.

مهندس مودب بارها به قله دماوند صعود کرد، و سخت تلاش داشت تا با هزینه خود و یا کمک گرفتن از دیگران، برای "پناهگاه بارگاه سوم" سیستم گرمایشی خورشیدی تعبیه کند، تا کوهنوردان مهیمان این قله بلند ایران، از آب گرم بهره مند شوند، برای همین هم وقتی به آنجا رفتیم دیدم اهالی بارگاه سوم خوب او را می شاختند، مهندس مودب معتقد بود که کوهنوردانی که در بارگاه سوم اقامت می کنند لازم است از این آب گرم، بهره مند شوند. گاهی وقتی با دغدغه هایش آشنا می شدم و حرف هایش را می شنیدم، با خود فکر می کردم، او انگار هرچه به دست می آورد را، در راه دیگران خیرات می کند. چرا که واقعا دغدغه دیگران را داشت، ولی خیلی اهل صحبت نبود تا انسان بفهمد که چقدر کرده و چه می کند.

صعود های متعددی را با مهندس مودب داشتم، اما اولین صعود به قله دماوند و قله توچال را مدیون این دوست خوب از دست رفته ام هستم، چرا که اولین بار با او بود که قوت قلب گرفتم، که می توانم به قله 3964 متری توچال صعود کنم، خاطرات این صعود که مربوط به 14 بهمن 1394 می باشد، هنوز کاملا در ذهنم نقش بسته است، به خصوص در مسیر قبل از ایستگاه 7، و بعد از آن تا قله، که انرژی ام کاهش یافته بود، و پشت به باد به سوی قله می رفتیم، همچنین اولین و در واقع آخرین بار که با ایشان به قله دماوند در تاریخ 26 خرداد 1396 صعود کردیم، هر دو صعود، برایم بسیار خاطره انگیز و به یاد ماندی بوده و خواهد بود.

 هر بار که او را در کوه دیدم، با لباس و توشه ایی بسیار کم، راهی قله ایی بود، اول امسال، پیشنهاد فتح قله خُلنو را به من داد، ولی گرچه مشتاق این صعود بودم و اگر می شد این نیز اولین صعودم بود، ولی به علت برف بسیار زیاد، و برنامه صعود آنان، که از مسیر تیغه های ژاندارک قرار بود صورت گیرد، پا پس کشیدم، و گفتم "مهندس شرمنده، کار من نیست، فقط کار خودته!" این اواخر فکر کنم همنوردی را نیافته بود، چرا که اتوبان قله توچال را برای زمستان خود در پیش گرفته بود و مرتب هر هفته دو روز، در رفت و آمد بود.

امسال بعد از اولین برف چشمگیر زمستانی، صعودی مشترک به قله توچال با هم داشتم، به علت بالا رفتن سن، همچنین صعودهای پی در پی، افت بدنی زیادی کرده بود، عملا هنگام راه رفتن لنگ می زد؛ اواخر سال گذشته، در هنگام صعودهای مکرر خود به قله دماوند، سقوطی دهشتناک، نزدیک به ششصد متر را تجربه کرد، که با مرگ فاصله ایی بسیار کم داشت، و خیلی معجزه آسا نجات یافت، اما وقتی شکستگی های تنش ترمیم یافت، انگار نه انگار که چنین حادثه ایی را پشت سر گذاشته است، هرگز تا آخرین لحظات از پای نایستاد،

و عاقبت هم در روز پنجشنبه، 3 بهمن 1398، در حالی در برف گیر کرد، که در مسیر بازگشت پیاده از صعود به قله توچال از مسیر یال شیرپلا، بود که در نزدیکی های میله شماره نه، در آغوش قله ایی که حساب شماره فتح آن، دیگر از دست او هم خارج شده بود، تسلیم چهره سخت طبیعت شد؛ صبح همان روز، برف شدیدی می بارید، و به رغم سختی شرایط جوی، او صعود سحرگاهی خود را در همان شرایط وحشتناک ادامه داد و در بازگشت از قله، نهایتا از این دنیا راحت شد.

مهندس مودب مرد روزهای سخت بود، انگار روزهای سخت صعود، عطش او را در مبارزه ایی دایمی که در ذهن و جسم بی قرارش وجود داشت، سیراب می کرد، او در حالی که پای در سنگی گرفتار شده بود، در سرمای مسیر ماند، و جان به جان آفرین تقدیم کرد.

خدایش رحمت کُناد، در جوار صالحان، جایگاهی در خور نصیب این دوست و همنورد ما مقرر باد.

[1] - این مطلب را این دوست همنوردم در آخرین صعود به قله توچال به من گفت و من در گزارش صعود خود آن را درج کردم. کاش پای حرف های دلش بیشتر نشسته بودم.

عکس هایی از مهندس مودب در اولین صعود به قله توچال در 1394

عکس هایی از اولین صعودم به قله دماوند همراه مهندس مودب در سال 1396

Click to enlarge image IMG_7067.JPG

نفر آخر مهندس مودب است

مهندس مودب یک برند در کوهنوردی بود، عکس های خاص از او

Click to enlarge image Moadab-11.jpg

تیم همنوردانی که جسد این دوست همنورد را به پایین منتقل کردند

29 دیماه 1399

تصویری از آخرین صعود مهندس مودب به قله توچال ساعاتی قبل از پرواز به ابدیت

قبل از سنگ سیاه در مسیر صعود

او اکنون در این آدرس آرمیده است 

بهشت زهرای تهران 

قطعه ۲۱۷، ردیف ۷۱، شماره ۵۶

روحش شاد و در جوار حق 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (15)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

از سال 82 در شرکت کترا افتخار شاگردیشون رو داشتم
البته همونطور که تو متن تو متن هست ایشون انقدر بزرگوار بودن که همیشه همه جا منو همکار معرفی میکردند.تاسال 93 در خدمتشون بودم همکاران و دوستان میدونن من از لحاظ کاری خیلی به ایشون نزدیک بودم و به قدری بزرگوار بودن که اگه من فراموش میکردم حالشونو بپرسم در کمال فروتنی به من زنگ میزدن و من شرمندشون میشدم.
در فیلد مهندسی به خصوص سدسازی و هیدرولیک ایشان ریفرنس بودن قطعا دوستان فنی در این حیطه همه میشناسند ایشان رو و به این موضوع اذعان دارند
در خصوص اطلاعات عمومی به خصوص تاریخ و سیاست و فلسفه کمتر کسی رو به اندازه مهندس مودب مطلع و دقیق با یک حافظه باورنکردنی دیدم
ولی مهمترین خصلت ایشان قطعا فروتنی و انسانیت و مودب بودنشان بود وواقعا انسان مثال زدنی و خوش قلبی بود که حیف شد واقعا و هنوز باورش برام سخته و به هر بهانه ای بخصوص با همکاران همیشه نقل ایشان هست واقعا
همه این کلمات از صمیم قلبم بود وگرنه عادت به تمجید رفتگان ندارم هیچوقت
به قول مهندس مودب داداش یه چیزی هست
همیشه به یادتیم

مسعود جیلانی
This comment was minimized by the moderator on the site

روحش شاد
انسان پاک و مرد سخت کوشی بود
ن از سال ۷۵ تا ۸۱ کارمند ایشون در پروژه سد شهدای ایزدخواست بودم
واقعا انسان شریفی بود

نامدار ستوده
This comment was minimized by the moderator on the site

درود بر شما جناب نامدار ستوده
من ندیدم فرصتی برای خدمت به دیگران بیابد و از دست دهد
رحمت خداوند روانه روحش باد
کاش خاطراتی از ایشان در کامنت ذکر می کردید تا دیگران از آن استفاده ببرند، انسان الگویی بودند.
ما جز چند صعود با ایشان نبودیم
مسلم شما با ایشان بیشتر حشر و نشر داشتید

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

http://mostafa111.ir/images/my/moadab.PNG


آخرین عکس روانشاد مهندس سید هادی مودب قبل از فوت؛ بازگشت از قله توچال و ......پرواز به ابدیت روحش شاد
آرامگاهش در بهشت زهرای تهران : قطعه ۲۱۷، ردیف ۷۱، شماره ۵۶

This comment was minimized by the moderator on the site

یکی از خوانندگان این پست برایم نوشت :
روحشان شاد و قرین رحمت حق تعالی‎
یکی از پست هایی ست که همیشه در یادم خواهد ماند ، که اینجا، حرف انسانی ست ،توانسته در یاد ها،زنده بماند و راز این ماندگار ی همانا نقطه قوتی ست که در قلب داشته و با منویات قلبی زیسته/ مهربانی و سخاوت آن مرحوم همانا راز. ماندگار ی شان. در یاد هاست/ یادشان گرامی باد‎
می توان کوهها را به تسخیر در آورد ... اما تسخیر قلبها ،کار انسانهای بزرگی چون همنورد شماست ،که این چنین قلب انسانی چون شما را که خود نیز از مهربانان هستی را به تسخیر در اورده ... روح آن مرحوم شاد /در پناه حق تعالی باشی‎

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

به می عمارت دل کن که این جهان خراب بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت حافظ
همانگونه که اشاره رفت، همنورد خوبم، مرحوم مغفور مهندس میرهادی مودب خیلی کم حرف بود، و در این مدت که صعودهایی را با ایشان به قله توچال و دماوند داشتیم، کمتر پیش آمد که از خود بگوید، و این تنها در آخرین صعود مشترک ما بود، که در بازگشت، کمی از خود، و اقداماتش در کوه، و رسیدگی به امور کوهنوردانی که نیازمند بودند، و از خانواده اش، و از فعالیت هایش در دوران تحصیل، مبارزه و... با من صحبت کرد، اما حیف که من ثبت و تبدیل آن به یک متن را موکول به بعد کردم، و این فرصت با این مرگ از بین رفت، همه دانسته های این انسان برجسته خیر و کوه، با سینه یخ زده اش به خاک سرد فرو رفت.
چند روز پیش با یکی از دوستان مشترکمان، از ایشان یاد کردیم، و من به این دوست مشترک گفتم که، "پنج شنبه قبل جای خالی مرحوم مودب را بیشتر احساس کردم، چراکه هوا برای صعود به قله توچال بسیار مساعد بود، و من احساس کردم می توانم به محل رجعت آقای مودب سری بزنم و فاتحه ایی را در محل عروجش نثار روحش کنم، و برای همین حداقل به چهار نفر از دوستانی که ممکن بود به قله بروند، زنگ زدم تا همنوردی یافته، این صعود را به تنهایی نروم، ولی موفق نشدم، حال آنکه اگر مهندس مودب زنده بود، یکی از رهروان همیشگی این راه بود،"
این دوست مشترکمان با این گفته من به سخن آمد و کمی سفره دل باز کرد، و از مهندس مودب گفت، که انسان بسیار ساده دل، صاف و مهربانی بود، که اگر به او می گفتی، یک دوستی از شهرستان می آید و قصد صعود به قله ایی دارد، اصلا نمی پرسید، که او کیست، و چگونه است، فورا می گفت، در کجا و کی از او استقبال کنم، و در این صعود با او همراه شوم،
ایشان ادامه داد، در عین حال مرحوم مودب، مهندس محاسب سد سازی در ایران بودند، و به همین مناسبت در مناطقی از کشور حاضر می شد، و در ساخت چندین سد همکاری مستقیم داشته است، او در کنار کار خود به امور خیر مردم محل نیز اهتمام بسیار داشت و پیشرو بود، علاوه بر سیستم آب گرم بارگاه سوم مسیر جنوبی دماوند (که از فعالیت ایشان در این زمینه خود نیز اطلاع داشتم)، ایشان یک سوله بزرگ را در شهر مسجد سلیمان به باشگاه ورزشی تبدیل، و به اهالی محل جهت ورزش اعطا کردند، همچنین در ساخت، تجهیز و لوکه کشی آب در روستاهای سیستان و بلوچستان هم به هزینه خود فعالیت هایی داشته است.
بعضی انسان تنها بعد از مرگشان، شناخته می شوند، و در واقع در دل ها تا ابد زنده می مانند.
روحت شاد همنورد خوب من

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

یکی از خوانندگان این پست برای من در واکنش به این پست نوشت :
آنقدر از شخصیت شان. خوب نوشتی. مخاطب ترغیب میشه بیشتر از شوون بدونه، برای من که اینجوری بود/‎
چشم انتظاری سخته‎
قدرت جذب ایشان بالا بوده‎
مثل خود ِ کوه / مغناطیس داشته‎
و این در همه موارد صدق نمی کنه / اون قسمت هایی از کوهستان. قدرت جذب و مغناطیس دارن. که در خودشوون. سنگ های گرانقیمت دارن‎
شاید مثال جالبی نباشه اما چون یه کوهنورد منحصر به فرد بوده. و جان در این راه گداشت و یه نوع رفتن خاصی رو که مرتبط با کمالات و درونیاتش بود، بهش رسید. /شاید بگم مغناطیس کوهستان این. گوهر قیمتی را جلب خودش کرد /روحش شاد و در آرامش‎
کمبود حضورش رو کم کم /اما بیشتر حس خواهید کرد/نمی دانم چرا واسه من یه حالت اسطوره رو. نمود کرده. ... اینهمه علاقه به کوهستان و چنان تفکری که ازش گفتی برام خیلی درکش خوب بود و من هم معتقدم واقعن حیف بود نزدیکان چنین انسانی رو. از دست بدن

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

توچال خیلی وحشی است، هر کسی می خواهد دماوند را صعود کند باید چند بار توچال را صعود کند، سختی صعود به این قله آمادگی برای صعود به بزرگترین قله ایران است، و توچال خیلی خطرناک است و صعود کنندگان فکر می کنند که به شهر نزدیک هستند، ولی گم شدن و مردن در توچال خیلی آسان است، طوفان های توچال معروف است و کشنده، باد و برف باعث می شود که جاده های پاکوب پر شود و گم شوی و خطر اینجاست، کوه خیلی مهربان است ولی گاهی هم می کشد و باید مواظب بود.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دوست و همنورد آقای مهندس مودب ، در مراسم ختم ایشان سخنانی راندند که جالب است :
"کوهنوردان نمی میرند، بلکه زنده اند، و همیشه در حال پروازند، چون عاشقند و شب شکنند و کارهایی می کنند که فقط خودشان می دانند، شاید از نظر خیلی ها که در شهرند کارهای ما به مذاق شان خوش نیاید،
و سپاس از تمام کوهنوردان جهان، کوهستان دوست عزیزی را از دست داد، اگر از تمام ما کوهنوردان بپرسند که شب در کوه چه می کنید؟! هدف شما از بالا و پایین رفتن چیست؟ فقط عاشق می داند که چه می کند،

ببین کجا رسیده ام، چو عاشقانه دیده ام، رسیده ام به بیکاران، به نیلگون آسمان، به سال ها و یال ها، تمام قصه حال ها، به عاشقانه نورها، بزرگی و غرور ها، ببین ز شب گذشته ام، ز درد و تب گذشته ام، پر از ترانه گشته ام، همه بهانه گشته ام، که پر کشم به کهکشان، به یال های جاوادان، به دورها و نورها، به جنبش و سرورها، به یاد یار مهربان، به دست بوسه ایی زدم، به عشق آن عروس جان، به ماه خوشه ایی زدم،

نادان به عمارت بدن مشغول است دانا به کرشمهٔ سخن مشغول است
صوفی به فریب مرد و زن مشغول است عاشق به هلاک خویشتن مشغول است
(عرفی شیرازی - می فرماید)
فقط عاشقه که خودشو هلاک می کنه،
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم احساس سوختن به تماشا نمی شود
(شعر از عباس خیر آبادی)
باید آتش بگیری!
توچال با توجه به وضعیتی که دارد، قله عریانی است و وحشیست ، وحشی ترین چهار هزارتایی جهان است، و توچال و دنا در بین قله های خاورمیانه بی نظیرند، مخصوصا بادهای جنوبی

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

باسلام چقدر زیبا ولی غم انگیز خواندنی هست روحشان شاد ممنون از سایت پرمحتواتان بهار بی زمستان بی معنا هست زیبایی بهار در کنار زمستان زیبایت
یکنواختی کسالت بار است

نیک نفس
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی در واکنش به این پست برایم نوشت :

مبارزی با چنان سخصیتی،
نمی شناختم ایشان را، اما خیلی دلم سوخت،
و اما از نوع مرگش برام یه ذهنیتی رو ایجاد کرده‎
نمی شناختم شان
من به بهار فکر می کنم
این سرما و سوز را که پشت سر بگذارم
به آنجایی که رسیدی، می رسم، یک دسته گل از سوسن و بنفشه،
کنار. آن سنگ می گذارم،
باشد همیشه ،رهگذران ِبهار،
از تو و ایستایی تو، یاد کنند‎

به چالش کشیدن زمستان را، در مبارزه ی مرگ و زندگی، از این گزارش شما خواندم‎
من خیلی مرده پرست نیستم، اما بعضی از آدم ها را میشه از نوع مرگ شوون هم شناخت‎
روحش شاد

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دوستی در واکنش به این پست برایم نوشت :

سلام‎
" مهندس میر هادی مودب همنورد مبارزی که در حال مبارزه جان داد ..."‎
گزارشی درد ناک بود، چه آنکه جدایی ها همیشه برای باز ماندگار رنج و غم به همراه دارد‎
اما به رغم درد مندانه بودن این جدایی برای خانواده و باز ماندگان و همچنین همنورد انشان و به ویژه شما ،‎
صد تسلیت، باید اذعان نمایم ، آنقدر شما. این سفر را به زیبایی به تحریر در آورده اید‎
که سایه. دهشتناک و سیاه مرگ ، به. پروازی بی بدیل، در نطر جلوه می کند آنگونه که ترس و یا زشتی مرگ از آن احساس نمی شود‎
واین هم از قدرت قلم شماست، و هم از شناخت ویژه ایی که از استاد خویش داشته اید‎
برای مخاطبان تان شخصیت ایشان را در مبارزه با دنیا و به چالش کشیدن هایشان. را. در این راهِ مبارزه، آنقدر شفاف ترسیم نموده اید که انگار ، مخاطب نیز بارها کنار ایشان ،به مبارزه بر خاسته است‎
روح ایشان شاد و مملو از آرامش آرزوی صبر برای شما و باز ماندگان

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

دوحش شاد وخدای نهربان مارا هم بیامورزد
مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و مواجب بدهید که مراقب آن دستهٔ دیگر باشند !
دسته اول، به طمع مواجب یا از ترس قطع شدن مواجب، مرید شما می‌شوند و دستهٔ دوم، از ترس دستهٔ اول، مطیع و مِنقاد شما ...
به این ترتیب، مملکت، خود به خود اداره می‌شود، بی‌آنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغه‌ای داشته باشید !


مهدی شجاعی
دموکراسی یا دموقراضه

دایره مینا
This comment was minimized by the moderator on the site

گزارش گروه انجمن پزشکی کوهستان ایران در تلگرام :
انجمن پزشکی کوهستان ایران: دست مریزاد بر کار جمعی همنوردان تیم هیمالیانوردی باشگاه کوهنوردی و اسکی دماوند در انتقال پیکر فوتی روز جمعه در ارتفاعات توچال؛
پیکر بی جان کوهنورد ۶۷ ساله به پایین منتقل شد : @irmma
انجمن پزشکی کوهستان ایران پیکر مرد کوه‌نورد ۶۷ ساله که دیشب در ارتفاعات توچال جان‌باخته بود، دیروز حوالی ساعت ۱۸ توسط نیروهای هلال احمر شمیرانات، کوه‌نوردان و هیمالیانوردان به میدان دربند منتقل و تحویل پلیس شد.
رئیس جمعیت هلال احمر شهرستان شمیرانات عصر جمعه در گفت‌وگو با خبرنگار ایرنا توضیح داد: کوه‌نورد مذکور تنها و خارج از مسیرهای مشخص شده در حال پیمایش کوه بود که پنجشنبه شب گذشته به علت شدت سرما (دمای منفی ۲۰ درجه)، وزش بادهای شدید و کمبود تجهیزات در محدوده جانپناه امیری توچال جان خود را از دست داد.
«حسن فراهانی» گفت: کوه‌نوردی ساعت ۱۲ بامداد دیروز این مرد را رویت و به اطلاع امدادگران هلال احمر رساند که پس از اعزام تیم امداد و نجات کوهستان شیرپلا، امدادگران ما با جسد بی‌جان او در برفی با ارتفاع ۱۶۰ سانتی متر مواجه شدند و عملیات انتقال را از صبح دیروز آغاز کردند.
وی با توجه به شرایط منطقه و حوادث متعددی که برای کوه‌نوردان و گردشگران رخ می‌دهد تأکید کرد: ورزشکاران و شهروندان نکات ایمنی را رعایت کنند تا شاهد چنین حوادثی نباشیم.
شهروندان در صورت وقوع حادثه می‌توانند با شماره تماس ۱۱۲ جمعیت هلال احمر ارتباط برقرار کنند.
شمیرانات با آب و هوایی کوهستانی متشکل از شهر شمیران (منطقه یک و شمال و شرق منطقه دو تهران) و دو بخش لواسانات و رودبار قصران در شمال و شمال شرقی پایتخت واقع شده؛ این شهرستان دارای کوه‌ها، رود دره ها و محل عبور رودخانه جاجرود به سد لتیان و به همین علت در تمامی فصول با استقبال چشمگیر گردشگران و کوهنوردان مواجه است.
منبع: ایرنا -از کوهنوشت
انجمن پزشکی کوهستان ایران

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

گزارش همنوردانی که جسد این دوست ما را به پایین منتقل کردند :
گزارش انتقال پیکر کوهنورد حادثه دیده از پايين سنگ سياه تا پايين شيرپلا : @irmma
انجمن پزشکی کوهستان ایران:
صبح جمعه ۴ بهمن ماه ۹۸ ساعت ٥ صبح از مجسمه به قصد صعود قله توچال براي تست اردوهاي هيماليانوردي باشگاه كوهنوردي و اسكي دماوند اقدام كرديم.
وقتي به شير پلا رسيديم يكي از دوستان پايگاه داوودي (سعيد حسينيان) خبر فوت يك فرد ٦٥ ساله را به دوستان مان داد،
ما شيرپلا را ترك كرديم و به سمت سنگ سياه حرکت كرديم، البته با شرايط اردو(برف كوبي جداگانه و ....).
طَي تماس تلفني كه با آقاي مزدك بلوك داشتيم قرار شد پیکر کوهنورد حادثه دیده به پايين انتقال داده شود و ما بعد از رسيدن به جانپناه اميري اقدام به بازگشت و یافتن جسد جهت انتقال به پايين كرديم،
در محدوده اطراف تیرک شماره ٩ جسد را پيدا كرديم، بعداز چند بار صحبت با اقاي جمالي(هلال احمر) اجازه بيرون كشيدن جسد را گرفتیم، اين كار با كمك هم باشگاهي هاي توانمندمان انجام شد جسد را بيرون کشیدیم و در داخل بسكتي كه زحمت آوردنش را دوستان هلال احمري کشیده بودند، قرار داديم. البته در كنار ما احسان گروسپور عزيز هم بود.
ساعت ١٢ اقدام به پايين اوردن جسد کردیم و با صحبتهایي كه شد قرار بر انتقال جسد از مسير شيرپلا به سمت پایین شد، (به دليل احتمال بهمن از ايستگاه ۵ و اوسون نرفتيم)، با حمايت ٤ نفر و حمايت يك نَفَر از بالا و برف كوبي ديگر دوستانم ما توانستيم جسد را ساعت ٤:٣٠ عصر به محل مورد نظر كه پايين پايگاه داوودي بين دوراهي اوسون و شيرپلا كنار منبع اب برسانيم كه به نظر در نوع خودش كم نظير بود (ممنون دوستان توانمندم... باشگاه دماوند هميشه به شما افتخار ميكند). لازم به ذكر است نرسيده به پايگاه داوودي احسان افكاري به ما ملحق شد و با دوستانش در پايگاه داوودي از ما استقبال گرمي كردند.
انتقال اين جسد واقعا يک كار گروهي بود.
ممنون از مسئولين هيات کوهنوردی استان تهران
هلال احمر شميرانات
و دوستان عزيزمان به نامهاي:
موریس خالقی
محمد غلامي
حميد فرخي
كامبيز مودي
احمد خزايي
سعيد ترنيان
عليرضا پويان
محمود خزايي
هاشم ذوالقدر
حميد رضا عطايي
يونس شريعتمداري
علي حدادی
محمد رحيمي
گزارش از وحيد طهوري سرپرست برنامه

مصطفوی
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

حلالیت‌طلبیدن یا عذرخواهی چند ماه پیش یک استاد جامعه‌ شناسی دانشگاه تهران فوت کرد. او گرایشات مذهب...
- یک نظز اضافه کرد در حجاب، یک عدم تفاهم ملت با قدرت...
اگر حمله موشکی جمهوری اسلامی به اسراییل را برد نظامی بدانیم؛ حمله به زنان سرزمینم توسط «گشت ارشاد ای...