‎روزنه ایی میان دل تو
  •  

21 شهریور 1397
Author :  
‎روزنه ایی میان دل تو

‎روزنه ایی میان دل تو

بستی که بستی، پنجره های اضافی را

این روزنه های نیم بند به خوشبختی را

من روزنه ایی باز میان دل تو می خواهم

تا باز کنم گره های سخت معمایی را

من که به یک نگاه شیدایی روی ماهت شدم

تو در هزار کرشمه به سُخره ام نشستی دل شیدا را

 

عنان دل

تو غوغا می کنی ای دل

دل بی دل، چه غوغایی

دلی تو، دلبری تو

توانم نیست، غوغایی

تو افکندی عنان دل

عنان بر دل چکار آید

دلم را بی عنان کردی

شکار این و آن کردی

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
1893 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.