×

توجه

The was a problem converting the source image.

There was a problem rendering your image gallery. Please make sure that the folder you are using in the Simple Image Gallery Pro plugin tags exists and contains valid image files. The plugin could not locate the folder: images/gallery/Gliard

صعودی در زادگاه سید محمود طالقانی و جلال آل احمد
  •  

20 شهریور 1397
Author :  

گاهی حتی اگر در محوطه پرواز سیمرغ هم که قدم بزنی، آثار پر و پروازهایش را خواهی دید و حضورش را حس خواهی کرد؛ امروز بر قله ایی دست اندازی خواهیم کرد که میلیون ها سال گستره خیرش را بر مردمان و منطقه ایی هدیه کرد که هم سید محمود تالقانی در آن رشد یافت و هم جلال ال احمد در آن جان گرفت، این قله ها و سرزمین هایش، جادوی زایش در خود دارند که چنین مردان پر افتخاری را در دامن خود پرورش می دهند، اینجا خودکاوند است روستایی زیبا بر حاشیه جنوبی دره تالقان، که مبدا صعود ما می شود.

پاییز که نزدیک می شود، انگار دل طبیعت هم مثل دل ما انسان ها آشوب شده، و دوره بی قراری و ناپایداری هایش آغاز می شود، این روزها اوضاع جوی کوه ها دیگر قابل اطمینان نیست، انگار کوه ها هم از یکنواختی و بی تحرکی تابستان گرم و طولانی اشان به ستوه آمده اند و خُلق شان در هم و بر هم شده، و به نوعی توفان ها و نابسامانی های شان آغاز می گردد، چشمه ی آب هایشان به کمترین میزان خود می رسد؛ گوسفندان حسابی مراتع  شان را چریده اند، پوشش گیاهی شان خشک و شکننده می شود و... خلاصه بسیاری از زیبایی های شان به غارت رفته است.

گرچه حاشیه شمالی دره تالقان با قله های شاه البرز، سات، علم کوه و... کنفدراسیون قله های بالای چهار هزار متر را تشکیل داده اند و عبور از آن قله ها، از آرزوهای بسیاری از کوهنوردان است، و سابقه درخشان بسیاری از بزرگان کوهنوردی به صعود از امثال علم کوه و... مزین است ولی دیواره جنوبی دره تالقان هم قله هایی دارد که بی اسم و رسمند، اما زیبایی عبور از آن و اشراف به دشت کرج – قزوین، آنانرا نیز دیدنی و دوست داشتنی می کند.

قله ایی که مقصد امروز ماست بین روستای گلیرد از تالقان و ولیان از هشتگرد قرار دارد، ارتفاع آن 3250 متر و با پوشش گیاهی زیبایش به یک بار صعود کاملا می ارزد، بخصوص برای کسانی که بخواهند از دشت هشتگرد و کردان از طریق عبور از دیواره های لایه ایی رشته کوه البرز، خود را به دره تالقان برسانند، و یا حتی از آن عبور کرده به دره الموت و یا جنگل های شمال در منطقه سه هزار در شهسوار و کلاردشت بروند، راهی است سه چهار روزه ولی به یاد ماندی و عبور از عرض البرز تلقی می شود.

امروز 17 شهریور است و یاد و خاطره انقلاب و انقلابیون اصیل و زحمت کش آن روزها، بیشتر از هر زمانی گرم و یادآوری می شود، و گذشته از این که انقلاب و نتایجش را درست بدانیم و یا ندانیم، قبول داشته باشیم یا نداشته باشم، نتیجه این انقلاب را شاهکار و یا خیانت به کشور و مردم ایران بدانیم و... در هر صورت اینان مردانی اند که تاریخ معاصر این کشور را رقم زدند و ما امروز می خواهیم از کنار روستای "گلیرد" که زادگاه مجاهد آگاه و فهیم، سید محمود تالقانی است، به قله ایی صعود کنیم که از چند صد متر آنطرف تر از روستای "خودکاوند" کار صعودش را آغاز خواهیم کرد، و از قضا 19 شهریور سالروز عروج این مرد بزرگ تاریخ انقلاب 57 است، و از قلیل اهالی مذهب دخیل در مبارزه طولانی علیه سیستم دیکتاتوری فردی و پادشاهی است، که به همراه آیت الله حسینعلی منتظری در بین جماعت اهل دین دخیل در پروسه انقلاب [1] ، بیشترین زمان زندانی سیاسی را تجربه کرد و طبق خاطرات آیت الله منتظری در زندان وقتی بوق پیروزی این انقلاب را شنید آه از نهادش بر آمد و شانه های خود و همسلک های خود را بر مسولیت سنگین اداره جامعه ضعیف و ناتوان دید و این مرد سترگ مبارزه، مسولانه لرزید، که ما نخواهیم توانست کشور را اداره کنیم. [2] او و خانواده اش از جمله کسانی اند که بیشترین صدمات را از انقلاب و انقلابی گری دید، و زودتر از همه با مرگی مشکوک متعاقب دیدار شبانه با سفیر روسیه، تجربه کرد، و صحنه انقلاب را به دیگرانی واگذار کرد، که نه سابقه او را داشتند و...

آقا سید محمود که روزگاری در همین روستای مختصر و کوچک و اما زیبای گلیرد زندگی و رشد یافت، برای مردم این منطقه مثل یک مرد افسانه ایی است، و اکنون بعد از سال ها که از وفاتش می گذرد داستان های زیادی از او و زندگی و منشش بازگو می کنند، و تقریبا تمام روستاهای تالقان بر ورودی های روستای خود عکسی از او را به تجلیل نصب کرده و به وجودش افتخار می کنند، آنان از تقوا، مردم داریش، بزرگ منشی اش، و زحمت کشی اش، ارتباطات مردمی اش، دور بینی اش، ابتکار و سلیقه اش و... می گویند، آقا سید محمود وقتی از تهران می آمد و در روزهایی که هنوز گلیرد جاده ایی نداشت، و او و مردم همجوارش پیش از این برای دسترسی به شهر باید تیکه تیکه خود را به جاده اصلی کرج به قزوین در صمغ آباد نزدیک می کردند تا بر اتومبیلی عبوری سوار شده و خود را به نزدیک ترین شهر در کرج یا قزوین برساندند، و اینجا اسب و دیگر چهارپایان نقش اصلی را داشتند، اما در این اواخر که جاده تا  انتها  دره تالقان آمده بود، و هر سه چهار ساعت یک بار (کم و بیش) اتومبیلی از این مسیر عبور می کرد، آقا سید محمود خود را با چهارپایش سر جاده گلیرد در منگلان می رساند (چه برای رفتن به شهر یا برعکس) تا درب گاراژ دوست شفیقش "مش (مشهدی) حسینقلی" بماند، و مش حسینقلی به مقتضای زمان حضور و انتظار، برای آقا سید محمود چای و خوراکی مهیا کند و از ته دل و با افتخار شرایط را برای راحتی این روحانی پرطرفدار، تهیه می دید تا انتظار برای رسیدن وسیله حمل و نقل سخت نباشد، اینجا بود که آقا سید محمود از چاخانه [3] نزدیک مغازه "مش حسینقلی" وضو می گرفت و بر بام چاخانه، محلی برای خواندن نماز برای شیخ مهیا می کردند تا استراحتی و عبادتی کند و یا چهارپایش از گلیرد بیاید و او را از منگلان به گلیرد ببرد و یا بالعکس اتومبیلی برسد و او را به شهر حمل کند و...

آقای سلیمی از همشهریان گلیردی آقا سید محمود، وقتی با ما بین گلیرد - اورازان همراه و همقدم شده بود و بر اسبش نشسته و به سوی باغش می رفت هم از آقا سید محمود می گفت، که همواره سحرخیز بود و بعد از خواندن نماز شب راهی این صخره ها و راه های کوهستانی می شد. و تصور من این است که در همین دامنه ها بود که در فکر فرو می رفت به سیر آفاق و انفس و عبادت و ورزش مشغول بود، تنهای تنها، و انگار طبیعت برای او الهام بخش شد، و برایش معنا و روش زندگی را مرور کرد، انگار او رعایت حق و حقوق دیگران را در زندگی، در این طبیعت فرا گرفت، که هیچ کس را نباید از حق خود محروم کرد، که اگر حقوق هریک از اهالی طبیعت سلب شد زنجیره ی نظم طبیعت نابود می شود و حقخوران هم زیر پای ظلم حقخوری خود، و حق از دست داده ها و یا زیر پای سنت خداوند که ظلم را ناپایدار می داند، نابود خواهند شد، او درس های زیادی را از این کوه ها و طبیعت زنده اش گرفت و سپس راهی شهر شد تا در اجتماع خود نقش آفرینی سیاسی اجتماعی عمیقی کند، و اکنون او افتخاری برای اهل منطقه، کشور و جامعه ایی است که بدان تعلق دارد و... اینجا سرزمینی حیرت انگیز است، بین اورازان و گلیرد که سیر می کنی در فکر فرو می روی که این دو پسر عمو در عالم تفکر و عمل خود چه غوغایی کرده اند، سید محمود در گلیرد و جلال در اورازان،

در راه که برای شناسایی مسیر کوهنوردی به "پراچان" [4] می رفتیم، راننده سرویس ما از رابطه قلبی بین شیخ شریعت (اهل روستای مهران)، که برای خود مقامی معنوی داشته اند، تعریف می کرد، از آن هنگام که آقا سید محمود در خانه خود در گلیرد در حال وضو برای نماز بوده که پسر بچه ایی بر او وارد می شود و خبر از رحلت شیخ شریعت می دهد و این که شیخ وصیت کرده که شما بر او نماز میت بگذارید، و او وضوی خود را کامل کرده و آماده می شود که سوار بر چهارپای خود به روستای مهران برای مشایعت شیخ شریعت برود، ولی در راه شیخ شریعت را پیاده می بیند که به سوی او می آید، شیخ شریعت از آقا سید محمود حال می پرسد و تالقانی بدون ذکری از داستان آن پسر بچه و پیغامش، می گوید به دیدار شما به مهران راهی بودم، که شیخ شریعت می گوید بسیار خوب شما بروید مهران، من هم به شما خواهم پیوست، و آقا سید محمود در حالی به سوی مهران می رود و ادامه راه می دهد، که در این اندیشه غرق بوده که این پسر بچه چرا باید چنین عملی انجام دهد و چنین خبر دروغی از مرگ شیخ شریعت را بدهد، که به مهران می رسد و می بیند که مردم در مزار روستا تجمع کرده اند، نزدیک می شود می بیند که منتظر اویند که نماز بر میت بگذارد و دفنش کنند و... البته تالقان پر است از این داستان ها که خدا به سر نهان عالم است، و البته این سرزمین مردان بزرگ دیگری هم دارد که در این مجال نمی گنجد و می رویم سر اصل مطلب، که صعود در منطقه جلال و سید محمود است.

مبدا حرکت پیاده ما در این صعود، روستای خودکاوند در تالقان بود که کار صعود از ساعت 6 صبح آغاز گردید، هنوز هوا تاریک است و حرکت با نور هدلایت میسر است و جاده خاکی را به سوی قله ایی که در پای آن یخچال خودکاوند قرار دارد آغاز کردیم. خودکاوندی ها آب چشمه های بالا را با لوله های قطور به روستای خود آورده اند و لذا خودکاوند و در پایین دستش روستای "وشته" چون نگینی سبز بر دره ایی می درخشند، تا بر ساحل شاهرود سرافراز و سر سبز باشند.

برنامه زمان بندی حرکت در این صعود به عبارت زیر است :

استارت صعود از روستای خودکاوند در مسیر جاده خاکی قبل از ورود به روستا  مورخ 17 شهریور 1397 مصادف با (8 سپتامبر 2018) در ساعت ‏‎6:03 AM

ساعت ‏‎7:36:44 AM به جایی رسیدیم که به یخچال خودکاوند مشهور است و یک گوسفند سرا و چند چشمه کم آب هم دارد.

ساعت ‏‎8:08:28 AM به بیدستان رسیدیم، که بیدهای کلفت و زیبایش نشان از قدمتش دارد،  و از این به بعد هم باز در دره نزول می کنیم تا به انتها دره برسیم، این نزول از بالای گوسفند سرا شروع شده بود و حدود دویست متر کاهش ارتفاع را داشتیم تا به این دره آمدیم تا کوتاه ترین راه را به سوی روستای ولیان از این طرف داشته باشیم.

ساعت ‏‎8:16:35 AM کف دره بودیم دو آب از سمت مقابل از گردنه ایی که به سویش می رویم می آید، فکر کنم خود کاوندی ها همین آبها را با لوله به روستا برده اند، دره مقابل را به قصد رسیدن به گردنه در بالاترین نقطه به درون هدف گرفته و اوج گرفتیم پاکوب ها از گوسفند سرا تا اینجا ادامه دارد و نشان می دهد که رفت و آمد زیادی اینجا صورت می گیرد و ما در امتداد این پاکوب ها و آب در درون دره به سمت گردنه بالا پیش می رویم.

ساعت  ‏‎9:26:09 AM  صعود ما از گردنه به پایان رسید و می توانیستم از همانجا راه را ادامه داده و با عبور از یک گوسفند سرای دیگر که در سمت راست دره وجود دارد در روستای ولیان در سمت کردان و هشتگرد فرود بیاییم، اما روستای ولیان دیده نمی شود و شک کردیم که در مسیر باشد و به سمت چپ پیچیده و خط الراس را به سوی قله در پیش گرفتیم، باد زیادی می وزد و در این صبح دمان که این همه باد دارد عصر چه توفانی خواهد داشت، بارسیدن به بالا پوشش گیاهی کاملا عوض می شود و بوته های گرد خار و گون آغاز می شوند و گویا این گیاه ها در باد و توفان کیف می کنند که این چنین در اینجا غنی است.

ساعت ‏‎10:35:52 AM بعد از حرکت روی یال خط الرس به ستیغ بلند ترین نقطه رسیده و کمی به سمت هشتگرد نزول کردیم تا راه های منتهای به ولیان را بررسی کنیم که با توجه به جمیع جهات تصمیم گرفتیم راه بازگشت از سمتی که آمده بودیم را در پیش گیریم.

از گردنه که وارد خط الراس شدیم تا قله و از اینجا به بعد  پوشش گیاهی بوته های خار بزرگ که گاه به قد انسان هم نزدیک می شود، نشان می دهد این ها باد را دوست دارند و در مسر بادی که از هشتگرد به سوی قله علم کوه می وزید زیاد هستند و متاسفانه در چند نقطه آنها را که هر کدام عمری بیش از صد سال دارند را به آتش کشیده بودند و هر بوته که می سوزد یک فضای یک متر و نیم در یک متر و نیم خالی و خاکستر می شود، و خاکستر بجای می ماند که باید بر سر انسان های بی توجهی ریخت که حاصل صدها سال زحمت طبیعت را به یک چوب کبریت بر باد می دهند، و بوته هایی که حداقل سیصد سال عمر دارند و در زمستان لحاف حشرات کوه و در طول سال حافظ خاکی است که حاصلخیز و معجزه طبیعت برای سازگاری قله ها با رشد گیاهان تولید شده، را نگه می دارد و منجر به سبزی قله هایی می شود، که بهار تالقان را در اعلا درجه زیبایی قرار می دهد، سبزی دلنشینی که در این وانفسای خشکسالی انسان های بسیاری را به زندگی امیدوار می کند.

ساعت ‏‎11:13:22 AM آهنگ بازگشت گرفتیم و از بالاترین نقطه یالی را که جاده ایی بر خود در پایین دست ها دارد را گرفته و رو به پایین حرکت کردیم. پوشش گیاهی خوبی دارد و زیبا، اما با شیب تند.

ساعت ‏‎12:37:46 PM شیب های تند این یال منتها به قله اصلی را به پایان رسانده و نزدیک گوسفند سرا فرود آمدیم، در حالی که بعد از عبور از این شیب های تند به قول همنوردان از ترس گلوی مان خشک شده بود. اما پوشش گیاهی این نزول را قابل تحمل کرده بود.

ساعت ‏‎2:22:27 PM در مبدا بودیم، و این آخرین تیکه نزول به خودکاوند را از یخچال خودکاوند و گوسفند سرا تا اینجا در جاده با شیب ملایم و اما طولانی اش حرکت کردیم، مثل رفت.

کل این صعود با استراحت های چند دقیقه ایی اش شد هشت و نیم ساعت طول کشید.

[1] - عمده ترین کانون مبارزه علیه رژیم شاه و سیستم پادشاهی و دیکتاتوری فردی را دانشگاه و دانشگاهیان به عهده داشتند و آغاز کرده اند، و در این میان گروه های سیاسی وابسته به تفکر چپ کمونیسم و سوسیالیسم بیشتر این مبارزه را دانشگاه ها رهبری می کردند و گروه های مذهبی کمی هم در این مبارزات حضور داشتند، که تبلور عینی و اساسی مبارزاتی آنان در گروه سازمان مجاهدین خلق و... بروز یافت که این درصد کم را در خود جای می داد و سازماندهی کرد، گذشته از انحراف سازمان مجاهدین به خیانت به کشور و ائتلاف با دشمن خارجی بعد از پیروزی انقلاب؛ آنان به برکت آموزه ها و هدایت های امثال تالقانی و دکتر علی شریعتی از تفکر گروه های چپ نجات یافتند. بعدها اقشاری از حوزه هم به مبارزات پیوستند و کار انقلاب و انقلابیون به اینجا که هستیم ختم شد، تسلط فکری و عملی مبارزه در بین مبارزین آنقدر بود که بعضی از فعالین دانشگاهی در آن زمان می گویند اگر شریعتی و بازرگان و تالقانی نبودند ما هم در سلک گروه های چپ بودیم و اینان بودند که این قلیل مذهبیون مبارز را هدایت و سازماندهی کردند.

[2] - خاطره ی به نقل از آیت الله منتظری، از حالات آیت الله تالقانی در آستانه پیروزی انقلاب 1357 : "اوایل سال 1356 با آسید محمد (آیت الله طالقانی) هم سلولی بودم. یک شب بی وقفه سیگار می کشید و راه میرفت، نیمه شب بهش گفتم : خفه شدیم از دود چرا نمیخوابی؟   ایشان گفتند: مگر نمیبینی؟ مگر نمشنوی؟!    گفتم: چی رو   گفت:صدای مردمو، انقلابو، پیروز میشن!    من گفتم: خب بشن چه بهتر     ایشان در جواب گفت: چرا متوجه نیستی! شاه میرود ، مردم به ما مراجعه میکنند، بلد نیستیم مملکت داری را، همین یک ذره دینی را که هم دارند از کف می دهند این مردم بی نوا  https://hammihan.com/post/6422591

[3] - محلی به عنوان انبار زیر زمینی آب برای مصرف خانگی، که آب های سطحی را به آن وارد کرده تا در یک فرایند آرامش؛ چیزهای معلق ته نشین شود. این انباره ها دست ساز بود و در تالقان به آن "چاخانه" می گفتند. تهران زمان رضاشاه هم که سیستم لوله کشی نداشت، آب های سطحی را به این آب انبارها می فرستادند و بعد استفاده می کردند.

[4] - روستایی در انتهای دره تالقان که از آنجا می توان با عبور از البرز و پایه های علم کوه به کلاردشت و یا ارتفاعات سه هزار در شهسوار رفت.

{gallery}gallery/Gliard{/gallery}

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
2389 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.