قرارگاه هایی بی بنیادتر از آن، که بر آن قرار گیریم
  •  

28 تیر 1397
Author :  

کاش دلیل تازه ایی برای زیستن می یافتم

کاش نقطه ایی ارزشمندتر برای دوست داشتن بود

کاش برای عشق، معنایی روشنتر و ملموس تر بود

اما حیف!

در روزگار گم شدن در بی معنایی ها،

تکیه گاه هایم سست تر از آنی است که بتوان بر آن تکیه زد

قرارگاه هایم بی بنیادتر از آن است که بر آن قرار گیرم،

آه! بی قراری ها را پایانی نیست،

آسودگی خیال، اکسیریست دست نایافتنی،

غرق بی معنایی میان مرگ و زندگی دست و پا زدن است،

کاش بازیچه های زندگی، باز شنبه تا چهارشنبه هایم را می بلعید؛

تا تنها دو روز برای فکر کردن به روزگارم، وقت می ماند.

تا بی خیال حال، پنج روز را در حال، مردگی می کردیم،

تا تمام شود این فرصت کوتاه، و تمام،

تا تمام شود فرصت گل زدن های بی معنی،

و گل خوردن های اساسی،

کاش،

و باز اسیر کاشکی هایی که کاشتند و هیچ از مقبره اش سبز نشد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
1427 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.