عبور از معبر هیرکانی - قومس بهشت خاطرات تاریخی

این روزها سالروز شهادت امام صادق (۱۴۸ق/۷۶۵م) است که تا این امام با اسماعیلیه مشترک هستیم و از این پس اسماعیلیه با ما شیعیان دوازده امامی متفاوت می شوند و معتقدند جانشین این امام فرزندش اسماعیل است، اما تصادفا در همین روزها، زمانی که از جاده ساری - دامغان در حال عبور بودیم، می توانستم در رگ و پیوند جسم و روح خود حس کنم که در در حال گذر از یکی از گذرگاه های متعدد تاریخی شمالی – جنوبی هستیم، تا پا جای پای اجداد تاریخی ام گذاشته و از ایالت باستانی هیرکانیا (ناحیه شمالی رشته کوه البرز)، وارد ایالت تاریخی قومس (در حاشیه جنوبی البرز) شوم، و جنگل های چندهزار ساله هیرکانی را در حالی پشت سر می گذاشتم و وارد پایتخت باستانی "صددروازه" می شدیم، که اکنون دیگر نشانی روشن از آن همه عزت و شوکت تمدنی این مردم و سرزمین در دامغان وجود ندارد، و انگار همه آنها افسانه هایی بیش نبوده و امروز این شهر حاشیه کویر تنها به مسجدی که تاریخ ساختش به قرن دوم هجری (مسجد تاریخانه) و امامزاده و تل های خاکی می بالد که از تاریخ طولانی اش باز مانده است و چیز دیگری ندارد تا بازگو کننده عظمت آن دوره و آن دیار باشد. مردم و سرزمینی که زمانی مرکز سلطانی ملتی متمدن و فعال بودند که بر حدود ایران از خُتَن (سین کیانگ چین) در غرب، و آستانه (در قزاقستان کنونی) در شمال مسلط و بر نیمی از دنیا در شرق و غرب خود حاکمیت داشتند.

 

 یکی از قله هایی که یکی از 72 قلعه هایی که اسماعیلیه در ایران توانست تسخیر کند را بر خود داشت  این قله به فاصله نزدیکی از چشمه علی دامغان در جاده ساری - دامغان قرار دارد

 

یکی از قله هایی که یکی از 72 قلعه هایی که اسماعیلیه در ایران توانست تسخیر کند را بر خود داشت

این قله به فاصله نزدیکی از چشمه علی دامغان در جاده ساری - دامغان قرار دارد

 

اکنون در کنار "چشمه علی" که همچنان بعد از قرن ها سفره آب زلال خود را معجزه وار و بی دریغ در این دوره خشکسالی همچنان به کویرنشینان عرضه می دارد، که زلالیش یادآور اشک های چشم یتیمان و بازماندگان سربازانی و مبارزینی می باشد که بعد کشته شدن عزیزان شان، بی پناه شده اند، و از جنگ ها و درگیری های پی در پی حاکمان این سرزمین روی دست این مردم  مانده اند؛ این چشمه پربرکت از دل کوه های خشک و پوشیده از سنگ و خاک منطقه بیرون می زند تا همچنان زندگی را به پایتخت نشینان سابق، و خاک و خاکستر نشینان کویر فعلی نشان دهد، اما در همین شرایط سخت خشکی نیز این آب در فضای رودخانه رها می شود تا در باغ های زیر دست خود در زمین های شنی فرو رفته و به هدر رود.

گذر از چنین خاک و شرایطی هزاران خاطره تاریخی و معاصر را که در کتب متعدد خوانده و یا شنیده ام را در مقابل چشمانم به حالت رژه ردیف می کند، اینجا مرا به سال های دهه 50 و 60 می برد، موقعی که مرحوم  سید علی ما زنده بود و خواب و خوراکش کتاب و مطالعه بود و ما و دیگرانی که در اطرافش بودیم را نیز ناخواسته هر هفته و یا هر ماه با کتابی نفیس آشنا می کرد، و آن روزهایی را به یاد می آورم که او مشغول کتاب حسن صباح، خداوند الموت بود و با وسواس فراوان آنرا می خواند و جرعه های چای سرد شده ایی را هر چند دقیقه یکبار در حالی که مدهوش مطالب کتاب خود بود، سر می کشید و بی توجه به قندی که دیگر در دهانش آب شده بود جرعه های چای تلخ را با مطالب شیرین کتابی که در دست داشت سر می کشید و من نیز در بزنگاه هایی فرصتی می یافتم تا گاه آن کتاب ها را ورقی بزنم و گاه هم با سوال های خود لقمه های جویده شده و آماده را از چشمه سار علم، معرفت و صبر او بچشم و تا حدودی با این قهرمان تاریخ مان آشنا شوم.

در حالی که تمام تاریخی که ما خارج از این کتاب ها می شنیدیم تنها مربوط به زمانی بین سال عام الفیل بود تا سال 61 هجری و اگر شانس می آوردیم، روضه خوانان از مصیبت خارج می شدند و گریزی هم به اسامی چند خلیفه جور عباسی و اموی هم روی منابر می زدند و ما هم کمی از آنها نیز می شنیدیم. اما این کتاب ها مملو از آب های گوارایی بود که تشنه اش بودیم و چشم ما را به افقی باز می کرد که حتی از وجودش هم بی اطلاع بودیم. اینجا و در این مسیر من به مردمی فکر می کنم، که این سرزمین چنان نعمت خود را به آنان نشان داد که پایتخت بزرگ خود یعنی شهر صددروازه را به امید برخورداری از نعماتش، بر آن بنا نهادند، مردمی مهاجر که فلات بزرگ ایران را تمدن، عزت و شوکت بخشیدند.

 

 باز مانده های ویرانی یکی از قلعه های اسماعیلیه در ایالت قومس - چشمه علی دامغان

 باز مانده های ویرانی یکی از قلعه های اسماعیلیه در ایالت قومس - چشمه علی دامغان

 

به شاهان قجری فکر می کردم که به برکت شکارگاه های غنی و بزرگ البرز، ساز و کارهای اقامتی برای خود در کنار آب زلال چشمه علی در نظر گرفته و تدارک دیدند تا بیایند، بمانند، بکشند، بخورند و هر چه بیشتر چاق شوند و مملکت بر باد دهند، و نسل شکار و شکارچی را در منطقه بزنند، و امروز دیگر از "یوزباشی" های [1] دربار آنان خبری نیست زیرا از افتخارات آنان علاوه بر شکار بُز و کَل، شکار شکارچیانی مثل یوزپلنگ ایرانی بود تا بر جنازه اش عکس های یادگاری پهلوانانه بگیرند، تا نسل این حیوان شکوهمند طبیعت ایران امروز در معرض خطر جدی قرار گیرد و زنگ نابودی اش هر لحظه است که به صدا در آید.

اینجا ذهنم درگیر نیروهای فدائیان حسن صباح است که در این نقطه از ایالت قومس هم حضور یافتند تا بر علیه سلطه ترکان متعصب سلجوقی و اعراب ظالم و نژادپرست عباسی مبارزه کنند و قلعه های بیشماری را فتح کرده تا حداقل در این قلعه های مستحکم برای نزدیک به یک قرن از زیر یوغِ ظلم بتوانند فرار کنند و از زیر قدرت فائقه زمان خارج شوند و این شومی حداقل در این قلعه ها بر آنان و مردمشان بی اثر و سایه شوم شان برداشته باشد.

آری اینجا بهشت خاطرات تاریخی است، محل عبور جاده ابریشم که برای قرن ها مسافران این جاده پر خاطره و شکوهمند را از غرب به شرق و از شرق به غرب ایمن و آسوده عبور داده، و اکنون نیز اگر درازی راه و خستگی و خواب آلودگی رانندگان، که دلیل بیشتر تصادفات این جاده اصلی است، نباشد، همچنان می تواند، ایمن عبور دهد؛ هر چند اتوبان دو طرفه و پهن و آسفالته، مسافران را در جاده ها محصور کرده و بی خبر از اطراف آنها را از مسیری تنگ عبور می دهد، تا بی خبر از اطراف خود بگذرند، ولی آنان حتی در این جاده های تنگ هم اگر کمی سر خود را به اطراف بچرخانند، شاهد تابلوهایی خواهند یافت که آنان را به دوران شکوهمند و یا خفتبار تاریخ خود باز گرداند، به زمانی که این سرزمین غارت و کشتار شد و یا زمانی که در اوج شکوفایی و عزت بود.

 

باغ های پای قلعه اسماعیلیه در ایالت قومس - چشمه علی دامغان

 

باغ های پای قلعه اسماعیلیه در ایالت قومس - چشمه علی دامغان

زمانی که اینچنین غرق در خشکسالی، جنگ و درگیری های داخلی نبودیم و مردان پارس این چنین برای فتح میزهای ریاست و رهبری با خودشان مبارزه نمی کردند و سرداران و سپهبدان گارد جاویدان چشم به دشمنان بیرونی از جمله افراسیاب ، اسکندر و... داشتند، و در سایه سار سبز شمال در کنار آب های جاری بر حاشیه جنوب البرز از این جاده تاریخی عبورگاه هایی دل انگیز ساخته بود و شهرهایی چون صد دروازه، نیشابور، توس و... این چنین خار و خموش نبودند و بر پهنه علم، عرفان، تفکر، فلسفه، ریاضیات، نجوم، پزشکی و... سر بر آورده بودند و حکمایی چون غزالی و خواجه نصیر توسی، عمر خیام و عطار نیشابوری و...حرکت آفرینی می کردند.

 آری نهضت اسماعیلیه در کنار نهضت سربداران، خواستگاهی در همین اطراف داشتند و در جاده ساری به دامغان تابلویی تاریخی بزرگ که بر روی قله ایی سنگی و خاکی از زمین بیرون زده، رهگذران را به خود می خواند و به مطالعه و تفکر در نهضت باطنیه که بزرگانی همچون ناصر خسرو قبادیانی، حسن صباح و... را در خود پرورانده فرا می خواند، رشته تاریخی که سلسله فاطمیون در مصر که دانشگاه هزارساله ازهر را بنا نهاده و به یادگار گذاشتند، بنای خیری که همچنان پابرجاست، نهضت حوثی ها در یمن نیز از آنانند، و بوهره های هند نیز همچنان فعال و پر جنب و جوش یادگاری زنده ایی از اینانند و... اصولا هر موقع از این منطقه می گذرم در میان کوه های سر به فلک کشیده البرز در حاشیه شمالی قطعه بزرگراه ری –  خراسان خاطرات اجداد تاریخی ام را در نظر می گیرم که چطور در این سرزمینی که زمانی این چنین خشک نبوده و مملو از نعمت و فراوانی بوده است، رادمردانه بساط سلطانی خود را گسترده بودند و اکنون به روزی افتاده اند که جز مهاجرت و چند باغ پسته دیگر هیچ برای عرضه ندارند. 

 

تفرجگاه قجری در چشمه علی دامغان در پای قلعه اسماعیلیه در ایالت قومس

تفرجگاه قجری در چشمه علی دامغان در پای قلعه اسماعیلیه در ایالت قومس

 

یکی دو دقیقه که از بنای تاریخی مربوط به دوره خیانتبار قجری در کنار چشمه علی به سمت دامغان بگذری، در حاشیه جاده بقایای برج و باروهای قلعه ایی تاریخی بر فراز قله ایی سخت گذر خود نمایی می کند که یکی از نزدیک به 72 قلعه تسخیر شده توسط یاران حسن صباح را خواهی دید که هنوز ایستاده اند و با رهگذران این جاده فرعی سخن از تاریخ رادمردانی می کنند که با فتح قلعه الموت قزوین در سال 483 هجری توسط حسن صباح آغاز و تا سال  654 که خورشاه آخرین فرمانده این دژ کشته شد، دوام آوردند تا به وسیله مغول زاده ایی به اسم هلاکوخان و به تحریک عباسیان آخرین مقاومت های یازده ماهه اشان در هم شکسته، تا کتابخانه، آزمایشگاه پزشکی، برج نجوم و پاکبازانش همه و همه ویران و با هم سوزانده شوند. مبارزات اسماعیلیان که باطنیه نیز نامیده شدند خود سرشار از عبرت و درس است. حسن صباح و به دنبال او کیا بزرگ‌ امید، محمد بن بزرگ ‌امید، حسن بن محمد، علاء محمد بن حسن، حسن سوم و نهایتا رکن‌الدین خورشاه این سلسله را نزدیک به 95 سال هدایت کردند در حالی که حسن صباح خود شصت سال سن داشت که بعد از سال ها گشت و گذار در اطراف و اکناف از جمله مصر و کسب تجربه و علم در سال 483 با تسخیر قلعه الموت بدین مسند دست یافت و از آن به بعد تاریخ فرمانروایی اش به عنوان موسس سلسله اسماعیلیه آغاز گردید.

خواندن تاریخ این قیام و نهضت عبرت آموز باعث شد تا متوجه شویم که اگرچه آنان را ملحد و زندیق شمردند و اگرچه اشتباهاتی هم داشتند، ولی حسن صباح خلا و نیاز مردم زمان خود را خوب دریافته بود، و البته معمولا مبارزات ملت ها به صورت بالقوه زمانی شکل می گیرد که آنان خلاهایی اساسی در زندگی خود احساس و شرایط حاکم را در تضاد و یا بی تفاوت نسبت به حل آن می بینند، و این مبارزه زمانی شکل حرکت و نهضت به خود گرفته و به اصطلاح بالفعل می شود که پرچم و شعار پر کردن این خلاهای اساسی را رهبرانی به دوش گیرند که خود واجد خصوصیات و اهدافی عالی بوده و روی دستیابی بدین اهداف تاکید و سعی فراوان دارند، و با خلوص نیتی که مردم در این رهبران احساس می کنند، عده زیادی جلب، هم آواز، همراه، هم جهتِ شعارهای بسیار خوب و جذاب آنان شده و به عنوان نیروهای پیاده نظام برای رسیدن به این اهداف و همکاری با رهبر خود، از جان هم دریغ نمی ورزند؛ و لذا موفقیت ها پی در پی کسب، و پله ها یک به یک به سمت پیروزی پیموده می شود تا به مقصود خود نزدیک و نهایتا مقصد حاصل شود؛

اما با کسب نسبی پیروزی و رسیدن به نقطه آغاز پرداختن به اهداف مبارزاتی، انگار اهدافی که برای آن مبارزه شده بود فراموش می شود و تکمیل پروژه مبارزاتی علیرغم برداشته شدن موانع حصول به شعارها، متوقف شده و مقاومت های نانوشته و ناگفته شده برای نرسیدن به مقصد نهایی آغاز می شود تا توده هایی که برای آن رنج های بسیار متحمل شده اند به این اهداف دچار فراموشی شوند و اولویت های دیگری جایگزین اهداف مذکور شود، زیرا بعد از رسیدن به نقطه رفع موانع تحقق شعارها و آغاز پرداختن به اهداف، تضمینی برای عملی شدن وعده ها وجود ندارد. اهدافی مثل آزادی، پایان ظلم و ستم، درست کرداری، تقوا و... همه و همه تا قبل از پیروزی سرلوحه کار است، ولی هرچه از لحظه پیروزی و سر آغاز فصل تحقق اهداف می گذرد مقاومت برای عدم تحقق شعارها و... بیشتر شده و نهایتا هم کار به جایی می رسد که سخن گفتن از تحقق آن اهداف خود به ضد ارزش تبدیل شده و در انتها مدعی شدن نسبت بچنین وعده هایی خود به جرم تبدیل می شود؛

 

سربازخانه شکارگاه قجری درچشمه علی دامغان پای قعله اسماعیلیه در ایالت قومس

سربازخانه شکارگاه قجری درچشمه علی دامغان پای قعله اسماعیلیه در ایالت قومس

 

این شرایط زمانی به وجود می آید که میثاق نامه ایی وجود ندارد و یا اگر وجود دارد تفسیر به غیر خود می شود و رهبران گروه های مرجعی که اینک حاکم شده اند، ابتدا از مردم وقت می گیرند که بر شرایط بعد از پیروزی فایق آیند و سپس به تحقق شعارها اقدام کنند، اما متاسفانه در همین فرصت اولویت ها تغییر داده شده و تفسیر به غیر خود می شود و جایگزین های دیگری برایش انتخاب، مطرح و در اولویت قرار می گیرد. در این دوره زمانی چنانچه قانون و سیستم مناسبی برای تضمین اهداف نباشد، همین سیستم و رهبران در دوران بنیانگذار و یا در دوره های بعدی به بدترین از نوع خود تبدیل شده و از انحرافات صد و هشتاد درجه ایی رنج خواهند برد و مردم شرایطی را تجربه خواهند کرد، که حتی پیش از این هم دچار نبودند. مواردی مباح خواهد شد که پیش از این دشمنان شان هم استفاده نمی کردند، در این شرایط ملت می گویند طلا نخواستیم مس هم نصیب ما نشد.

اما اگرچه حسن صباح از رهبران شاخص جنبش های ایران زمین است که شخصیتی همه جانبه داشت، و واجد ایدئولوژی و روش و منش خاص خود بود ولی این رهبر سیاسی – مذهبی از جمله فردی زاهد و اهل مطالعه بود و در مدت سی و پنچ سال حضورش در قلعه الموت قزوین علاوه بر رهبری نهضت و هوادارانش، به مطالعات خود ادامه داد و از این لحاظ خود واجد تفکر خاص و مشی فیلسوفانه ایی بود، اما او زندگی زاهدانه ایی داشته است که متاسفانه به واسطه ملحد نامیده شدن توسط حاکمیت وقت، چهره بسیار خشنی از وی در تاریخ به تصویر کشیده شد، البته راهبرد مبارزات تروریستی اش، همچون فدائیان اسلام، چریک های فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق و... در جریان انقلاب ما نیز نشان داد که این روش چقدر خسارت بار است، روشی که خشونت را به جامعه قبل و بعد از خود تزریق می کند و سال ها باید ملت ها خسارات آن را پاسخگو باشند. لذا هیچگاه رهبران مبارزات رهایی بخش مسالمت آمیز و به دور از خشونت همچون امام خمینی و مهاتما گاندی زیر بار فشار گروه های تروریستی چون سازمان های مذگور نرفتند و این گروه های و مشی خشونت آمیزشان مورد تایید این رهبران نبودند. 

 

 

[1] - شغلی مربوط به تربیت، نگهداری و رام کردن یوزپلنگ در دربار شاهان

دیدگاه‌ها  

#6 علی کوه 1396-09-07 22:29
سید جان به نظر من تعیین نیاز های انسان کاملا اختیاری است و هر انسانی بر مینای جهان بینی و ایده لوژی خویش نیاز های مختلفشو انتخاب میکنه که صد البته جهان بینی و ایده لوژی هر شخص توسط خودش انتخاب میشه پس همه جا اختیار شد
البته جبر اختیارم این وسط جلو میاد که به نظر من پاسخی که مغز قبول کنه براش پیدا نشده و بازم دل میاد وسط و مغزو کمک میکنه
و البته مشکل وجود ظالم نیست مشکل وجود مظلومان ظالم پروره
مظلوم ظالم تولید میکنه و با افزایش تعداد مظلوم قدرت ظالم بیشتر میشه
#5 علی کوه 1396-09-07 22:29
سید جان به نظر من تعیین نیاز های انسان کاملا اختیاری است و هر انسانی بر مینای جهان بینی و ایده لوژی خویش نیاز های مختلفشو انتخاب میکنه که صد البته جهان بینی و ایده لوژی هر شخص توسط خودش انتخاب میشه پس همه جا اختیار شد
البته جبر اختیارم این وسط جلو میاد که به نظر من پاسخی که مغز قبول کنه براش پیدا نشده و بازم دل میاد وسط و مغزو کمک میکنه
و البته مشکل وجود ظالم نیست مشکل وجود مظلومان ظالم پروره
مظلوم ظالم تولید میکنه و با افزایش تعداد مظلوم قدرت ظالم بیشتر میشه
#4 علی کوه 1396-09-07 22:29
سید جان به نظر من تعیین نیاز های انسان کاملا اختیاری است و هر انسانی بر مینای جهان بینی و ایده لوژی خویش نیاز های مختلفشو انتخاب میکنه که صد البته جهان بینی و ایده لوژی هر شخص توسط خودش انتخاب میشه پس همه جا اختیار شد
البته جبر اختیارم این وسط جلو میاد که به نظر من پاسخی که مغز قبول کنه براش پیدا نشده و بازم دل میاد وسط و مغزو کمک میکنه
و البته مشکل وجود ظالم نیست مشکل وجود مظلومان ظالم پروره
مظلوم ظالم تولید میکنه و با افزایش تعداد مظلوم قدرت ظالم بیشتر میشه
#3 احمد 1396-09-04 07:19
سلام و دورود برادر
وصف زیبا پروردگار کار هر کسی نیست
نگاشته هایت تمامی ردهپایی از یارب دارد
پروردگار یکتا یار و نگهدارت باشد
وب سایت زیبایی دارد
#2 احمد 1396-09-04 07:19
سلام و دورود برادر
وصف زیبا پروردگار کار هر کسی نیست
نگاشته هایت تمامی ردهپایی از یارب دارد
پروردگار یکتا یار و نگهدارت باشد
وب سایت زیبایی دارد
#1 احمد 1396-09-04 07:19
سلام و دورود برادر
وصف زیبا پروردگار کار هر کسی نیست
نگاشته هایت تمامی ردهپایی از یارب دارد
پروردگار یکتا یار و نگهدارت باشد
وب سایت زیبایی دارد

You have no rights to post comments

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.