پروردگارا! ای ایزد یکتا و بی همتای من!
ای تنها معبودِ قابل ستایشم!
در بازار مکاره پر گرد و خاکِ داغِ دروغ و تزویر،
در حال ذوب شدنم،
مثل یک قالب یخ، در میان آفتاب داغ.
در مقابل چشمانم، زنده زنده می میرم،
داشته هایم را در این قمارگاه وسوسه ی حیله گران باختم،
و اکنون تنها تو ماندی و من،
در حالی که سخت گرفتار و در بند توام،
و تو بهترین مونس و دارایی ام هستی،
نمی خواهم از دستت بدهم،
نمی خواهم بی تو در پوچی ها غرق شوم،
یا خود را حلق آویزِ نداشته هایم کنم،
نمی خواهم پوچ و بی هدف رها شوم،
دیگر نمی خواهم، بیش از این آب شوم،
و در زمین خشک و بی حاصل این سرزمین فرو روم.