ملل مختلف، در وضعیتی متفاوت قرار دارند، یک عده تحت ظلم و استبداد، یک عده آزاد و برخوردار، یک عده عقب مانده، یک عده پیشرفته و... گرچه ملت ها در علت یابی شرایطی که در آن قرار دارند، متوجه نقش عوامل بیرونی می شوند، اما شوربختانه باید گفت آنچه بر آنان می رود، را خود باعث شده، و مستقیم و یا غیرمستقیم، با عمل و واکنش خود بر شرایط عارض شده، آنرا انتخاب کرده اند، و اگر وضع دیگری، غیر از این می خواستند، باید بر این وضع سکوت نکرده، و گردن نمی نهادند، بر این روند اعتراض می کردند، تا مستقر، مستحکم و مستدام نگردد، در چنین حالتی وضع شان، تفاوت می کرد.

آنچه مسلم است، هر انسانی بعد از اعطای موهبت زندگی بدو از ناحیه خداوند، لایق بهترین زندگی همراه با کرامت انسانی، که لازمه آن آزادیست، خواهد بود، و اگر بدان بهترین ها، آگاه شود و همان به خواست او تبدیل، و بدان سو حرکت کند، حتما دست یافتنی خواهد بود؛ اما متاسفانه معمولا ملت ها راهی که خود باید طی کنند، را یا به خداوند، و یا به حاکمان خود می سپارند؛ و در کل دیگران را ولی و وکیل خود برای دستیابی بدان قرار می دهند، و خود به کناری به انتظار تحقق آن می نشینند، که این دو را، در دادن چنین بهترینی، بی تصمیم، ناتوان و... یافتم.

یعنی حاکمان معمولا وظیفه خود را به فراموشی سپرده، و یا تحقق کرامت انسانی برای مردم خود را مغایر منافع برقراری حاکمیت خود تلقی، و یا ناتوان از تحقق آنند و...؛ و خداوند نیز حسابش را روشن کرده و رسما اعلام نموده که "خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! "     [1]

 ملل جهان سومی درد مضاعفی نیز دارند، و معمولا در حرکت به سوی کسب کرامت انسانی و آزادی پروسه ابتر و ناتمامی را تجربه می کنند، و از چاه به چاله و یا از چاله به چاه منتقل می شوند؛ برای رسیدن به اهداف بزرگ انسانی سخت و قدرتمندانه مبارزه می کنند، ولی در لحظات موفقیت، همراهان دوران مبارزه و مردم خود را به فراموشی سپرده، و یا آنان را چون خصم و بلکه بدتر از آن در نظر گرفته، و با آنان آنچنان معامله می کنند، که با خصم هم نکرده اند، و چتر گسترده روزهای سخت مبارزه را، به چتری کوچک و اختصاصی برای خود و همراهان فعلی خود تقلیل داده، امانت داری به کناری نهاده، و امانت پیروزی را به صورت تمامیت خواهانه ایی، تصاحب، و همراهان سابق و مردم خود را نادیده گرفته، رقیب و مانع دیده، و به حذف آنان از قدرت و صحنه عمل اجتماعی، همت تمام نهاده، و همین پدیده ایی است که در اصطلاح  سیاسی به آن "فرزندخواری انقلاب ها" گویند، و همین امر، انرژی جوامع رها شده را که باید صرف بهبود وضع مردم شود، را به امر نابودی رقیب اختصاص داده، و در این روند، چرخه بازتولید فجایع زمان استبداد، در شکلی دیگر و بلکه مخوف تر، قارچ گونه دوباره از خاکستر دوران مبارزه، سر بر می آورد.

[1] - سوره رعد آیه ۱۱ "برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [= حوادث غیر حتمی‌] حفظ می‌کنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت!"لَهُ مُعَقِّباتٌ مِن بَينِ يَدَيهِ وَمِن خَلفِهِ يَحفَظونَهُ مِن أَمرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم ۗ وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ" 

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.