دلم چون سیر و سرکه جوشانست

گویا تبدیل شدن به شرابی ناب را می طلبد،

اما روزگار کوزه شکنی هاست، و شراب حرام می کنند،

این روزمرگی ها را چه کار است با شرابی ناب،

شرابی که هوش از خُماران بستاند؛

روزگارِ ویرانیست،

بر ویرانی اش سخت کوشانند،

و من بر این حال خموش، به تماشا نشسته ام!

پای بر جای پای رفتگانی می گذارم، که فقط آمدند و رفتند،

از راه های رفته ی آنان می روم،

دانندگان راه،

مهر بر دهان،

نشسته،

سکوت پیشه کرده اند،

و فقط رفتن های دوباره و بلکه صدباره را به دیده دریغ و حسرت می نگرند،

اشک بر گونه هاشان جاریست،

اما، دریغ از سخنی،

در این خاموشی،

گرد غربت و اندوه را در چهره هاشان می بینم،

صدای شان در قعر سکوت شان رساست

آنها هم در هیاهوی سکوت خود گم، و نابودی خود را به تماشا نشسته اند، 

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در راز و نیازی با ایزد یکتا؛ تو ر...
بزرگترین اشتباهی که ما آدمها در رابطه هامون می کنیم این است که : نصفه میشنویم، یک چهارم می فهمیم و ...
- یک نظز اضافه کرد در روس ها در نقش تاریخی دشمنان آز...
مجموعه اسناد تلاش استالین برای تجزیه‌ی ایران به‌وسیلهٔ تشکیل فرقه‌های مزدور خویش (بخش نخست). سندهای...