جناب وحیدخان! یادداشت شما در پاسخ به نامه [1] آیت الله سید محمد موسوی خوئینی ها به رهبری را خواندم[2]، و باید گفت حدیث نفس و رقیب سیاسی نواختن و آماج طعن و کین ساختن بود، و از منش و سبک سیاسی این نامه بر می آید که جز تداوم و ماندن بر روش های ناصواب جاری، نمی خواهید، و خواهان تاختن بر همین روشید، تا کاشانه و اهلش را به تاراج خس و خاشاک دهید.

اخلاق که رخت بر بسته، و از رسم باستانی فروتنی نیز ردی دیده نمی شود؛ مدارا که هیچ، حتی نمی خواهیم فریادی، سکوت وهم انگیز و مردابی ما را بشکند، و با برآمدن هر صدایی، غوغایی به پا می شود، تا آن صدا هم در بین این همه هیاهو گم شود، و "این نیز بگذرد"! چرا که بر این راهبردیم که "از این ستون به آن ستون فرج است"، و دانسته از داشته ها و قصد خود، باز خود و روشمان را "حق مطلق"، انگاشته،  بر صورت دیگرانی که ناظر بر کجی ها، و کج روی این سیاست کلی اند، به جرمی خود انگاشته، چنگ انداخته، و اگر دلسوزی سه، چهار خط در شرح آن نوشت و یا گفت، و بر خروج از وضع موجود راهی نشان داد، و آنرا مشفقانه گوشزد نمود، و بر بروز و تداوم و ماندگاری تاریکی نور انداخت، با حمله ایی جمعی مواجهه می شود، و در شیوه ایی ناصواب هر آنچه رواست و نارواست نثار ناصح و مصلح کرده تا به زعم خود تمام راه های "امر به معروف و نهی از منکر" که به تصمیم گیرنده نهایی هر تصمیمی در کشور ختم می شود، را بسته داشته و چنان اطراف او را مین گذاری کنیم، تا کسی را ره بدان راه نباشد، و در آینده توانایی و انگیزه ایی نباشد که نامه ایی بنویسد، و از طعن و کین در امان باشد، و دیگر بزرگ و کوچکی جرات "نصیحت الملوک" نکند، حتی اگر آن "بزرگمرد" ی منتسب به بنیانگذار انقلاب، خود ایدئولوگ انقلاب و... باشد، و یا از یاران او، و حتی خاندانش و...

اما در روزگاری که دیگر این شرایط ناصواب در حال تبدیل به رویه است، و انگار حق مسلم جریان سیاسی اصولگرایی است که خود مساوی انقلاب و اسلام و حق مطلق انگاشته و کسی را یارای این نباشد که بگوید "روی چشم شما ابروست"، تعجبم از نگاشته شما، آنگاه بر انگیخته شد که دیدم اصولاگرایان از "جمهوریت" سخن می گویند! حال آنکه با وجود "نظارت استصوابی" و شورای مطلق العنان نگهبانِ اسیرِ در تیولِ کاملِ، درازمدت و بی پایانِ اصولگرایانِ مادام العمر، و دور باطلی که این تسلط بی نظارت و بسیط ایجاد کرده است، واژه اساسی "جمهوریت" در هویت اصلی انقلاب، بی اثر گردیده است و این روزها، این جمهوریتی که از آن یاد می کنید، تنها تضمین کننده حضور تفکر "خودی" ها، در صندلی های قدرت مادام العمرِ، بدون پاسخگویی و مطلق العنان شده است، آن هم با استفاده از روش های ناصواب و ناطور مهندسی کامل انتخابات؛ روشی که تنها متضمن حضور کسانی در ساختار این جمهوری! اند که مستظهر به وصل به قدرت اصولگرایان باشند، یا تکمیل کننده طرح های بلندمدت، میان مدت و گوتاه مدت آنان در تداوم حضور در قدرت و تثبیت و تنظیم شرایط آن، تا با بالانس حریف های انتخاباتی، طوری شود که دوستان اصولاگرا در پست هایی که دوست دارند، و برای شان برنامه ریزی شده است، جای گیرند، حتی اگر به قیمت خانه نشین کردن یک مردم، قهر و عدم حضور آنان در انتخابات باشد، چرا که مثلا باید "مجلس انقلابی!" یازدهم با حضور کاندیداهای تعیین شده، (مهم هم نیست پرونده دار و بی پرونده!) برای عبور از "شرایط خطیر!" کنونی تشکیل شود، حتی اگر ده درصد مردم رغبت کنند در آن انتخابات شرکت کنند.

جناب آقای جلیلی!

به حریف اصلاح طلب خود چنان تاخته اید که دوستان همفکرتان نامه شما را "طوفان جلیلی در پاسخ نامه نویسی خوئینی ها" ارزیابی کردند، و حریف سیاسی خود را متهم به کینه از "جمهوریت" کردید، حال آنکه خود می دانید که به واقع و آشکارا "پوستین وارونه پوشیده اید" و وجه "جمهوریت" این انقلاب را طی دهه های گذشته، سردمداران جناح سیاسی اصولگرا، قدم به قدم از محتوا خالی کردند، تا امروز نه "مجلس در راس امور باشد" و نه رئیس "جمهور" مردم ایران در جایگاه ریاست خود برجمهور مردم ایران قرار داشته باشد، و او قدرتی برای تغییر وضع این مردم نداشته باشد، و به بازیچه اجرای مصوبات شوراهای "عالی" انتصابی تبدیل شود، و آچمز ترتیباتی باشد که انتصابیون بر او تحمیل می کنند، و رای، شعار و قول این رئیس "جمهور"، به جمهور مردم ایران، همیشه نقش بر آب باشد و رای و نظر "بالاترین مقام رسمی" این کشور حتی بر رای و نظر یک قاضی همچون قاضی "منصوری" هم تفوق نداشته باشد و نچربد، و او نتواند حتی روی یکی از شعارهای انتخاباتی خود بماند، و اصرارش بر شعار و یا قولی که به "ولی نعمت" های خود داده است، اخراج او را از جمع مدال داران بصیرت! و طعمه حمله تریبون داران با بصیرت شود، تا این رویه خسارتبار در امر جمهوریت، اقتضائات جمهوری بودن، انتخابات، امانت داری، اسلام، اخلاق و... به عینه رخ نشان دهد و به صورت نانوشته، بر همه معلوم و مبرهن شود که، رئیس "جمهور"، در این کشور هیچکاره است، مجلس نیز محلی از اِعراب ندارد، همچنان که مجلسی که "در راس امور است"، از آنچه بر این کشور می گذرد بی اطلاع، و بی اثر باشد.

از سوی دیگر در حالی شما اصلاح طلبان را از رای مردم خود "ترسان" معرفی می کنید که این جناح سیاسی تنها راه ورود به کار را رای مردم می داند، چرا که رقیب، تمام راه های دیگر را به غیر خودی های خود بسته، و اصلاح طلبان تنها از دروازه آگاهی مردم است که توان عبور به سمت قدرت انتخابی برای تاثیر گذاری، اصلاح و تغییر در این کشور دارند.

همین شرایط است که سوزنی از افرادی که برای اصولگرایان غیر خودی تلقی می شوند توان عبور از دروازه های نهادهای انتصابی غصب شده توسط اصولگرایان را ندارد، و چنانچه خودی باشد، فیل هم اگر باشد به همت تسلط دوستان در پست های متعدد و قدرتمند انتصابی، می تواند از سوراخ سوزنی او را عبور داد؛ لذاست که نهاد انتخابات را با لطایف الحیل و سو استفاده از ظرفیت های قانونی، و تفسیرهای بی اساس از مفاد قانون اساسی و... بی اثر کرده، تا بتوان "مجلسی انقلابی!" همچون مجلس یازدهم را از عناصر خود پر کرد، چرا که این جناح مسلط بر مراکز قدرت می داند، این "مردم آگاه" - که رقیب را از آگاهی آنان ترسان می بینید! - اگر در صحنه انتخابات حضور حداکثری داشته باشند، جایی برای اوتاد اصولگرایان هم در قدرت و کرسی های انتخابی نخواهد ماند، همچنان که هرگاه مردم حماسه حضور آفریدند، و مهندسی ها اجازه گریزی به مردم داد، اوتاد اصولگرایان را هم، همین مردم آگاه با رای خود از دور خارج کردند، و هیچ دوپینگی در برابر "آگاهی" و "حضور حماسی مردم" موثر نبود، و این حضور چون عصای موسا، سحر و جادوی تمام دست اندازی های جناح اصولگرا به ظرفیت نهادهای انتصابی، نظامی، امنیتی، مذهبی و... را بی اثر کرد و مطمئن باش اگر فرصتی دوباره باز یابند، همین خواهند کرد.

جناب جلیلی عزیز! اصولگرایان هرگز بدین امر که به خود منتسب می کنند که"ناصر" بر "جبهه الله" و خداوند هستند، ایمان نداشته، که اگر داشتند هرگز به خود اجازه نمی دادند که این چنین یک انقلاب، و قانون اساسی آن را که عصاره خون صدها هزار شهید است، را از وجوه قدرت مردم تهی کرده، و به اسارت افکار و افراد خود گیرند، و اگر معتقد به "ان تنصروا الله ینصرکم" بودند این همه تزویر را در طول دهه ها به کار نمی بردند تا قدم به قدم، و سنگر به سنگر راهی چنین غلط طی شود، و فرد به فرد از تنوع های سیاسی آنانی که خون دل خوردند تا این انقلاب پیروز شد، حذف شوند و انقلاب را در تیول خود گیرند و قانون اساسی آنرا از ارکانش تهی، به خصوص از دو رکن "آزادی" و "جمهوریت" که از ارکان روح و قانون تصریح شده اصلی و اساسی آن تهی کرده، و به این روزش اندازند، حال آنکه شعار تبعیت اصولگرایان از "اسلامیت" هم از اساس بی اساس است، چرا که اصولگرایان نشان داده اند که "اصل" را تنها حضور خود در قدرت، و "اصول" را تکمیل و یکپارچه سازی حضور جناح خود در مصادر قدرت می بینند، چرا که وفاداری به اصول را تنها در کسانی می بینید که بصیر باشند و تداوم و تثبیت نسل اندر نسل اصولگرایان را در قدرت تضمین کنند، و بر این امر تسلیم باشند.

لذا هیچگاه در سخن "انتظار" اصولگرایان برای "نصر خداوندی" صداقتی ندیدم، و مرتب در تحرکات سیاسی آنان تکیه به منابع قدرت انتصابی، و در راستای غصب منابع بیشتر قدرت را دیدم، چرا که از خدا و مردم نا امیدند، و تداوم خود را در تزویر، مغلطه، بی قانونی، سواستفاده و... جستجو کرده، و لذاست که تن به این همه دسآویزی که بر خلاف های لخت و آشکار از قانون، اسلام، مردم، اخلاق، امانت، جمهوریت، اسلامیت، تعهد و... است، نمی داد و هر روز هم بر این روند استمرار و تعمیق بیشتری نداشتند.

اما جناب جلیلی عزیز!

این روزها طعنه برجام را بسیار بر زبان اصولگرایان می بینم، حال آنکه خود بهتر می دانند که چه پدیده بزرگ و بی بدیلی در دیپلماسی ایران (نه فقط انقلابیون) بود، و این نقطه روشن در حرکت ایرانیان، در دنیا مورد استقبال آزادگان و صلح طلبان است، و این تنها زورمداران، قلدران، جنگ طلبان، اهل بلبشو، کاسبان تحریم و... هستند که آنرا بر نمی تابند، و مطابق اهداف و منافع خود نمی بینند، اما همین نقطه روشن در تاریخ دیپلماسی هم، قربانی تحرکات سه ضلع شوم عربی، عبری و دلواپسان داخلی شد، که در تهران، ریاض و اورشلیم، دست در دست هم، هر کاری که از آنان بر آمد و آنرا را برای شکست این قرارداد لازم دیدند، کردند تا این پروژه "صلح بزرگ" را به شکست برسانند؛ و خیلی ها برغم دانستن این امر، در جمع دلواپسانید، حال آنکه می دانند این پیمان صلح برای ایران و ایرانیان چقدر مهم، اثر گذار و لازم است، و آن "خدو" که از آن یاد می کنید اگر صحت داشت، دشمنانِ این حرکتِ آچمز کننده دشمنان مردم ایران، اینقدر برای پاره کردن، سوزاندن و بی اثر کردنش تعجیل و تدارک نداشتند و حاضر به پرداخت هزینه های بزرگ نمی شدند.

اما متاسفانه دلواپسان داخلی یک ظلع این همین مثلث شوم شدند و چنان کردند که تا به زعم خود هیچ "سیب و گلابی" از این درختزار صلح و دوستی کشورها، بعد از آن همه تنش و تهدید، نصیب مردم مظلوم ایران نشود، و با خودخواهی جناحی که در بین دلواپسان می بینیم یکی از دلایل مخالفت آنان هم تنها این بود که چنین حرکتی در زمان حضور رقیب در قدرت انتخابی صورت گرفت، و می ترسیدید که مبادا وجه قدرت نرم حریف سیاسی نزد مردم صلح طلب ایران افزایش یابد، لذا این مقدمه صلح بزرگ را بر خود و مردم ایران حرام کردند، تا طرح صلحی به نتیجه نرسد، که سود تبلیغاتی آن نصیب رقیب سیاسی اصولگرایان شود، حتی اگر خیر همه و حتی خود آنان را هم در بر داشته باشد؛ و خودخواهی های سیاسی، منجر به حرکت در روند بی اثر کردن هر پیشرفت در صلح جهانی شد، تا منافع جناحی اصولگرایان تامین گردد، حتی اگر این دود آتشی که بر می افروزند، چشم جهانیان را کور، و دهان میلیون ها ایرانی، و مردم منطقه خاور میانه را به منافع برجام باز نگهدارد، و بی نصیب کند، و نسبت به انقلاب و انقلابیون و مردان سیاست منتخب شان ناامید نماید! و "اقیانوس امید مردم" را بعد از آن حماسه حضور انتخاباتی به "سراب" تبدیل کند،

اما دلواپسان راضی شدند که این بشود تا برغم شعار رئیس "جمهور" مبنی بر "امید" و "تدبیر"، "بی تدبیری" حریف سیاسی اصولگرایان به اثبات رسانده شود، و "امید" امیدواران ناامید شود، حتی اگر جنگ بی رحمانه جناحی داخلی، به پرونده های بین المللی و ملی گسترش داده شود، غمی در ساحه منطق تمامیت خواهی اصولگرایی نبوده و نیست، چرا که تمام هدف اصلی اصولگرایان بی آبرو کردن حریف سیاسی است، تا پیروزی ملی؛ چون در منطق تمامیت خواهان، "دیگی که برای ما نجوشد کله ... بجوشد".

اما حاجاقا جلیلی! عبارت "بر گرده مردم سوار شدن" لایق افراد منتسب به جریان سیاسی اصولگرایی است، که تنها با استفاده از دوپینگ های حضور انحصاری در قدرت حاکمیتی و پست های انتصابی می توانند بر صندلی های قدرت تکیه زنند، و همواره مصالح انقلاب، ایران و مردم را فدای حضور خود در قدرت می کنند؛ نه افراد و گروه های منتسب به اصلاح طلبان و...که تنها موقعی در قدرت (آن هم از نوع انتخابی آن) سهیم می شوند که مردم "حماسه حضور" در انتخابات داشتند، و راه برای حضور آنان در بخش انتخابی قدرت را فقط مردم هموار کردند، وگرنه پست های انتصابی در تیول "گرده سواران" سال هاست که مانده، و می ماند تا لابد فرزندان شان بعد از مرگ، جای پدران شان را پر کنند، چون کشور، انقلاب! قول داده است که تا آمدن عزراییل آنان باید در صندلی های متعدد و مادام العمر خود مستدام باشند، تا جوان اصولگرایی و یا فرزندشان جایشان را بگیرد.  

جناب آقا وحید! مشاطه گری در برابر منابع قدرت ناشی از پست های باد آورده انتصابی هم، چشم جناح انتصابیون را به حقایق، کور و گوش های آنان را کر می کند و در خوشبینانه ترین حالتش بر آن چشم می بندند، و گوش کر، و چشم کور می کنند تا این روند ادامه یابد، این است که در بی قانونی و مطلق العنانی کامل "کنسرت" ها را تعطیل و لذت آن حلال را بر مردم حرام می کنند، تا حتی شادی و تفریح معنوی را هم از مردمی که در کنسرت موسیقی شجریان، ناظری، سراج، اصفهانی و... موج می زند، محروم کنند، چرا که تصور می کنند کنسرتروها از اصولگرایان نیستند، و البته در منطق انتصابیون، "هر که با ما نیست بر ماست"، و در این خودآگاهی است که انتصابیون، اعتماد به نفسی به خود ندارند و مشکوک به خود و توانایی های فردی اشان در بین مردم، هر روز طرحی می دهند تا مردم را از حقوق خود بی حق کنند، و آتش قدرت را بر کماچ قدرت انتصابی خود بیشتر بکشند، به طور سیری ناپذیری بیشتر متنعم باشند.

و در حالی صدور تفکر و اندیشه، را شعار خود می کنند که در عدم حضور مردم است که می توانند کرسی های انتخابی را از آن خود کنند که این نشان می دهد حتی در بین مردم خود هم نتوانسته اند، نفوذ کنند، و در عدم حضور مردم در جبهه و جمع خود است، که اصولگرایان هسته های نظامی را به عنوان پایگاه مستحکم خود قرار داده، تا با تجمیع "سلاح، رسانه و پول" تداوم حضور تفکر و در واقع هدف اصلی خود یعنی حضور در پست ها انتصابی را تضمین و تدام دهند، در حالی که آن "پیرمرد" حضور سیاسیون و سیاست را در بین نظامیان حرام کرد، اما برغم روشنی وصیت ایشان، این حرام را هم حلال کردند، تا تکیه گاه این جناح سیاسی نظامیان و ظرفیت های نظامی – امنیتی شود، در حالی که این ظرفیت ملی، تنها باید تکیه گاه مردم و کشور باشند، نه تضمین کننده تداوم حضور یک محفل سیاسی که حول قدرت انتصابی تجمیع یافته اند.

"دردسرتان ندهم حاج آقا جلیلی!" اگر واقعا اصولگرایان دلسوز واژه ولایت، امر ولایت، جایگاه ولایت، فرهنگ ولایت و... هستند، بهتر است دور و بر "جایگاه ولایت" را خالی کنند، تا حایل بین این جایگاه و مردمش نباشند و مردم بتوانند به گرد آن جمع شوند و بیش از این، آن جایگاه خرج قدرت طلبی و تداوم خواهی حضور یک جناح سیاسی در قدرت نشود، و آن را سپر بی آبرویی تحرکات سیاسی - جناحی، تمامیت خواهی، خود حق مطلق بینی خود نکنند، همینطور نهادهای حاکمیتی و ملی دیگر، مثل دستگاه های نظامی، مراکز دینی، فرهنگی، اجتماعی و... که وجه ملی دارند و اکنون به گروگان جناح اصولگرایان در آمده است.

جناب جلیلی این "مشاطگی شیطانِ قدرت"، هم شما، هم اسلام، هم انقلاب، هم مردم، هم کشور و... را بر باد خواهد داد، و روزی آیندگان تاریخ غمبار ما را خواهندخواند و به اصولگرایان خواهند گفت، "خدا قوت پهلوان!"، که هر آنچه آزادمردان و آزادزنان، شهدا، زرمندگان، مبارزین، انقلابیون و... و در یک کلام مردم ایران، طی بیش از دو نسل، از مشروطه تا به حال، جمع کردند را، اصولگرایان یکجا خرج حضور خود در قدرت کردند، و قدرت معنوی آزادیخواهی و رهایی انسان را بر باد هوای نفسِ قدرت طلبِ خود دادند.

[1] - بسم الله الرحمن الرحیم، محضر مقام معظّم رهبری، آیت الله خامنه‌‌ای، دامت برکاته، با اهداء سلام، به‌اختصار، مطالبی را در محضر ملت شریف ایران به استحضار عالی می‌رسانم، به امید آنکه در آن درنگ شود و مایهٔ خیر ملت و کشور و جمهوری اسلامی باشد. آنچه از مسموعات و مشاهدات و مطالعهٔ گزارش‌ها و تحلیل‌ها دریافت کرده‌ام آشکارا حاکی از آن است که آنچه در ذهن و زبان بسیاری از مردم و در زندگی آنان می‌‌گذرد زیبندهٔ نظامی نیست که با پرچم اسلام به دنیا معرفی می‌شود: در ذهن این مردم باورهایی که پشتوانهٔ استحکام و نیز مقبولیت و مشروعیت نظام اسلامی بود به گونه‌ای روزافزون آسیب دیده و می‌بیند. بر زبان بسیاری از مردم در کوی و برزن و در برخی محافل و مجالس، سخنانی می‌رود که از عمق بی‌اعتقادی و بی‌اعتمادی نسبت به مدیریت کلان و مدیران کشور حکایت می‌کند. تورم روزافزون، همراه با کاهش درآمد اقشار گسترده، نه‌تنها زندگی امروز مردم را گرفتار دشواری‌های طاقت‌فرسا کرده که ناهنجاری در درون بسیاری از خانواده‌ها را گسترش داده و آنان را نگران آیندهٔ نامعلوم خود و فرزندانشان ساخته است. علاوه بر این مردمِ گرفتار در تلاطم زندگی و مشکلات طاقت‌سوز معیشتی، بسیارند انسان‌های ناراضی از اوضاع فرهنگی و سیاسی که گرفتار بی‌عدالتی‌های غیرقابل‌انکار شده‌اند. البته هنوز کم نیستند کسانی که اصلاحِ امور و تغییر وضع نامطلوب کنونی را از عالی‌ترین جایگاه مدیریت کشور انتظار می‌کشند. در چشم این خیل عظیم، اوضاع غیرقابل‌دوام‌ امروز صرفاً معلول تصمیمات مدیرانی که می‌آیند و می‌روند نیست (که البته این آمدن‌ها و رفتن‌ها هم خارج از چارچوب ارادهٔ عالی و حاکم بر کل مقدرات کشور نیست). از نگاه مردم، شیوهٔ مدیریت در بالاترین سطح، و قدرتِ نافذ آن، نقش‌آفرینِ اصلی در تمام یا اکثر مهامّ امور کشور است. مردمی که چنین انتظاری دارند هرگز الزامات و محدودیت‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی (که البته چهل سال از آن گذشته است) و نیز کینه‌توزی دشمنان انقلاب، به‌ویژه آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی را نادیده نمی‌گیرند. همچنین آنان از پیامدهای دفاع مقدس غافل نیستند و به شهیدان و مجاهدان و نقش‌آفرینان آن حماسهٔ ملی و اسلامی، که فرزندان همین ملت بودند، سپاس و درود بی‌پایان تقدیم می‌کنند. اما همین مردم بر این باورند که مدیریت کشور، به‌ویژه عالی‌ترین سطح آن، باید با ملاحظهٔ همین مشکلات و چالش‌ها شیوه‌ای در مدیریت امور به کار می‌بست که امروز گرفتار این آشفتگی‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و … نمی‌شدیم. اینجانب، با رعایت اختصار، مهم‌ترین مطلب از گفتنی‌های بسیار را که لازم می‌دانستم به عرض رساندم و بیش از این به ملت بزرگوار ایران و حضرت‌عالی تصدیع نمی‌دهم و تنها با یک کلام دیگر سخن را به پایان می‌برم: اگر شیوه‌ای که تاکنون به کار رفته است نتیجهٔ محاسبات متعارف و براساس آراء و تحلیل‌های شناخته‌شده در حکم‌رانی است، پس هستند پرشمار صاحب‌نظرانی که حق دارند و باید مجاز باشند تا زبان و قلم به نقد بگشایند و درست و نادرست این روش را تذکر دهند و اصلاح آن را با تأکید درخواست کنند و نگران پیامدهای ناگوار بهره‌مندی از این حق طبیعی و الهی نباشند. اما اگر مبنای تصمیمات این چند دهه دانسته‌هایی از مبادی غیرمتعارف است که تنها در اختیار خواصی از بندگان خدای متعال است که بنده و امثال بنده هیچ حظّی از آن نداریم و، در نتیجه، آنچه بر کشور و مردم و جمهوری اسلامی می‌گذرد سرنوشتی محتوم و گریزناپذیر است، پس همگان تسلیم امر محتوم و مشیّت الهی خواهیم بود، ان‌شاءالله. از تصدیعی که دادم پوزش می‌خواهم و دوام عمر و سلامتی آن حضرت را از خداوند خواستارم. سید محمد موسوی خوئینی ۹۹/۴/۷ 

[2] - http://jalili-vahid.ir/?p=1842

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...