بستر پیدایش و راه برون رفت از اعتراضات و قیام های آبان 1398
  •  

03 آذر 1398
Author :  
نگاهی از بالاتر باید داشت

خیزش ها عظیم مردمی، و یا زلزله ایی بزرگ که با ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، امنیتی خود، که در اکثر شهرهای ایران به دنبال اعلام تصمیم نظام مبنی بر افزایش قیمت بنزین از هزار به سه هزار تومان، که از تاریخ 24 آبان 1398 و در شب میلاد پیامبر آغاز شد، موجی بزرگ ایجاد کرد که شیرازه کشور را چنان بهم ریخت که مسئولان امنیت، در یک تصمیم عجولانه و فاقد تدبیر، و در یک اقدام بی سابقه، ارتباط کل کشور را با دنیا قطع کردند، و به واقع و از روی ناشیگری متاسفانه به دست خود نشان دادند، که علاوه بر اقتصاد ایران، امنیت ما نیز در آنسوی مرزهاست که تعیین تکلیف می شود، و نفوذ کلام خارجی بر کلام منابع مرجع داخلی می چربد و موثرتر است، و برای کنترل مردم خود، باید ارتباط آنان را با دیگران قطع کنیم!

این اقدامی بود که تاکنون سابقه نداشت، و در اعتراضات سابق، که می توان گفت از این هم عظیم تر بود، اختلال اینترنت و تلفن خارج و داخل تا این حد نبود، و مسئولان کشور تنها در حوزه های درگیری به صورت نقطه ایی و پازلی به قطع ارتباطات اقدام می کردند، اما اکنون بیش از یک هفته است که کشور در التهاب است و این ارتباط قطع، و تنها در نقاط کوچکی از کشور اینترنت به صورت بسیار محدود و در حد 5 درصد معمول وصل بود، این خود یک شاخص اعلام خطر کننده است، که بیداران در بین تصمیم سازان را می تواند از چرت های خام خود بیدار کند، تا رویه عوض نمایند.

فاجعه به حدی است که اکنون در هشتمین روز این جریانات، با اعلام مسئولین مبنی بر وصل مجدد اینترنت، تنها در 20 درصد موارد معمول می توان وصل اینترنت را دید، در این مدت شیراز، خوزستان، کرمانشاه، کردستان، کرج، ملارد، اسلامشهر، اصفهان، تبریز، تهران و... چنان در آتش این حرکت سوختند که این نیز خود سابقه نداشت، و جالب اینکه، انگار در کشور ما همیشه "مرغ یک پا دارد" و این همه، باعث نگردید که نظام از تصمیم خود عقب نشسته، و یا در آن تعدیل به وجود آورد، و با حمایت کامل رهبری که بلافاصله از این گرانی انجام گرفت، تمام طرح های نمایندگان مردم نیز، که در بی اطلاعی و بی اثری، تنها شاهد تصمیم و اجرای این طرح و دستور بودند، نیز به محاق رفت.

درگیری ها خیابانی 

 که همه این ها باز اگر نگوییم بی سابقه کم سابقه بوده است، و حاکی از اضطرار کشور و نیاز آن به درآمد ناشی از این تصمیم دارد، که فراقوه ایی و با دور زدن مجاری قانونی تصویب قوانین، مثل نمایندگان مجلس، در خصوص آن تصمیم گرفته، اجرا و در بالاترین سطوح از طرح گرانی یک کالا! که امری عادی و روتین در کشور است، حمایت می گردد.

به نظر می رسد این دومین شوک بزرگ برای تکیه دادن نظام به جیب مردم، و شریک شدن یک شبه در ثروت آنان است، که بعد از بالارفتن قیمت ارز و اکنون بنزین اتفاق افتاد، و در فقره اول ارزش دارایی های مردم به کمتر از یک چهارم کاهش یافت، و به نظر می رسد، علیرغم قول مسئولان برای کنترل قیمت ها بعد از این حرکت، آنان موفق به کنترل قیمت ها نشده، و بلکه قیمت اجناس همچنان سیر صعودی خود را طی کرده، ارزش پول ملی همچنان تضعیف، و سفره ها کوچک و کوچکتر خواهند شد.

آنچه مسلم است اینکه با این روند عدم توجه به خواست های (درست و یا نادرست) مردم، که نادرست آن نیز به دلیل جایگاه آنان در قانون اساسی و دیدگاه بنیانگذار انقلاب که آنان را "ولی نعمت" خود می دانست و خود را "خدمتگذار" آنان خطاب می کرد، و لذا خواست نادرست ولی نعمت، و مردم نیز باید درست در نظر گرفته شود، و حاکمیت کوتاه بیاید، ولی می بینیم که کوتاه آمدنی در کار نیست و این باعث انباشته شدن خشم، و بی اثر شدن نهادهای مردمی، و نمایندگان آنها، بی اعتنایی به خواست هایی که حتی مردم حاضرند جان خود برای آن بدهند و... کشور را هر چه بیشتر در فضایی پیش خواهد برد که شکاف بین مردم و حاکمیت افزایش پیدا کرده، که این خود تبعات جبران ناپذیری را متوجه همه داشته ها و حتی تمامیت ارضی کشور خواهد کرد.

همچنانکه مدت زمان استراحت بین حرکات اعتراضی، هر چه می گذرد بیشتر کاهش یافته و شعارها رادیکال تر، و در نتیجه پناه بردن مسئولان به روش ها و نیروهای امنیتی برای حفظ نظام افزایش خواهد یافت.

روند زمانی و گسترش اعتراضات در کشور نشان می دهد، از اعتراضات همسنگران دوره قیام در انقلاب، که در سال 1360 اتفاق افتاد، تا اعتراضات محدود اما قدرتمند دهه 1370 قزوین، مشهد، اسلامشهر، و بعد اعتراضات بزرگ دانشجویی 1378، و متعاقب آن جنبش های عظیم جوانان و... در سال 1388، و تحرکات بزرگ مردمی در دی ماه 1396، و اکنون خیزش های غافلگیر کننده و بزرگ مردم در آبان 1398، فارغ از این که شرکت کنندگان و آفرینندگان آن را، چه بنامیم، فاصله ها کمتر و گسترش آن بیشتر می شود،

و عدم رسیدگی به خواست مردم، و عدم حرکت در سمت و سوی تحقق آن، حتی بعد از سرکوب، باعث خواهد شد که این روند افزایشی و کاهش زمان بین اعتراضات ادامه یافته و به نقطه بدون بازگشت برسد، و باید توجه داشت که هر کدام از این موارد نیز، به بخشی بزرگی از جامعه جراحت وارد کرده و اگرچه سیستم امنیتی به خود تبریک خواهد گفت که آن را مهار کرده، اما لزوما مهار این موارد درد را نیز تسکین نخواهد داد، بلکه نقاط دردناک را به غده های چرکین مبدل خواهد کرد، و مثل آتش زیر خاکستر منتظر بروز مجدد خواهد ماند، و این کوتاه نیامدن های بی مورد، و عدم مراجعه به آرای عمومی و برگزاری رفراندم برای اتخاذ تصمیمات مهم، و اقدامات بحران زای مهم، نهایتا شرایط را هر روز خطرناک تر خواهد کرد، و باعث تجمع مطالبات و به سیل تبدیل شدن آن خواهد شد.

بازگشت به رای مردم، احیای دوباره قدرت و تاثیر شوراهای انتخابی، از جمله شوراهای شهر و روستا، و مجلس ملی کشور و رییس جمهور، که از جایگاه قانونی خود به زیر کشیده شده اند، و کوتاه کردن دست شوراهای متعدد انتصابی در تصمیم گیری ها و قانون گذاری کشور، می تواند به کاهش این شکاف منجر شده، و در این صورت است که دیگر مردم خود را "هیچکاره" تصور نخواهند کرد، و اگر حتی برای زمانی چنین گرانفروشی هایی هم مطرح و لازم شود، همچون زمان جنگ که جیب خود و جیب نظام را یکی می دیدند، آن را تحمل، و ایثار خواهند کرد، و چون تصمیم خود آنان و یا نمایندگان واقعی آنان است، شرایط سخت را قابل تحمل تر تلقی، و به این همه آشوب و کشتار نخواهد انجامید.

برخوردهای گزینشی در اجرای عدالت و ابهامات در اجرای حکم مفاسد اقتصادی و... و در بوق کرنا کردن بعضی پرونده ها، و لاپوشانی برخی دیگر از پرونده های بسیار بزرگ در سطح ملی، که حتی داد مسئولینی که خود طلایه دار مبارزه با دانه درشت ها بوده اند، را نیز در آورده است، به طوری که در سفر رئیس جمهور به یزد، نمونه ایی از اعتراض بزرگترین نماینده مردم، یعنی رئیس جمهور را نیز مشاهده کردیم، این ها مواردی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن عبور کرد، و با بار کردن کلمات کلفت بر رئیس جمهور، سخنانش را بی اثر نمود، چرا که وسعت اطلاع مردم از شرایط به حدی است که می توانند سره از ناسره جدا کرده و حق و باطل بودن حرف ها را تا حدودی تشخیص دهند،

گرچه همین مردم اکنون شاهدند که همین رئیس جمهور تمام شعارهای انتخاباتی خود را فدای امنیت و نظام کرد، و خود را به سنگ بین آسیاب دشمنان داخلی و دلواپسان از یک سو، مردمی که با امید به او رای دادند و اکنون از او نا امیدند از سوی دیگر، و کشورها و طرف های خارجی تبدیل شده است، او که تمام آبروی خود را با قطع ارتباطات (اینترنت، تلفن و...)، شدت برخورد با مردم، و تحمیل گرانی های بزرگ و... به باد داد و...

همه این ها نشان می دهد که بی عدالتی در استفاده از کرسی های نظام به حدی است، که شرایط را برای احساس فساد شدید نزد مردم، فراهم می کند، و شعارها از گرانی بنزین به سمت اسقاط نظام تغییر جهت داده و مردم این چنین تمام آرمان های خود را از بین رفته دیده و به خیابان ها می آیند.

از سوی دیگر روند شاخص هایی که در کشور ما از تحریم، قطع ارتباط با جهان، انزوای منطقه ایی و بین المللی، و تاکید بر تکیه بر ظرفیت داخل (مانند کشورهای محاصره شده) و... به حدی است که چشم انداز تبدیل ایران و حرکت آن به سمت و سوی تبدیل به کشورهای نمونه منزوی کمونیستی، سوسیالیستی و... جهان نظیر کره شمالی، کوبا، ونزوئلا و...که رهبران این کشورها مردم خود را برای دهه های متمادی در مخمصه تحریم، و انزوای خارجی و محدودیت بسیار بد داخلی، در زندان های بزرگ مرزهای خود محصور کرده اند، زنگ خطر را برای مردم، درست یا نادرست به صدا در آورده است.

و اینکه به خاطر چند حرکت مردمی، تمام ارتباطات داخل با خارج کشور، با زدن یک کلید، بدون در نظر گرفتن خسارات مالی، حیثیتی و... رقم می خورد، زمینه را برای اعتراضات آتی فراهم خواهد کرد، و قطعا ایرانیان بعد از این همه قیام های آزادیخواهانه، از سده های گذشته تا کنون، به تبدیل شدن به شرایط یکی از کشورهای پیش گفته، رضایت نخواهند داد، این است که به نظر حقیر باید در یک حرکت سریع نقش مردم در حرکت پیش رو تقویت، و با کنار زدن فیلترهای غیر قانونی، شبه قانونی موجود، راه را برای حضور مجدد مردم و نمایندگان واقعی آنان در تصمیم گیری و سمت و سو گیری های ریز و درشت کشور باز کرد.

این تنها راه ممکن برای حفظ ایران در میانه ی بی ثباتی، و دشمنان ریز و درشتی است که ما را از شمال و جنوب و غرب و شرق احاطه کرده اند، و تنها راه برون رفت از این تنگنا رجوع به توان مردمی است، نه بی اثر کردن آنان، و نا امیدی شان؛ که تجربه رهبران سازمان مجاهدین خلق، عاملان داخلی کودتای امریکایی – انگلیسی 28 مرداد و... نشان داد که، عده ایی از مردم و حتی بزرگان و نخبگان ایران، این ظرفیت را دارند که چنانچه حس کنند حقوق آنان نادیده انگاشته شده، و از دستیابی به آن نا امید شوند، ممکن است به دشمنان قسم خورده این آب و خاک نیز پناه برده و از او کمک گیرند تا به خواست خود از طریق همنوا، متحد، و هم حرکت شدن با دشمن دست یابند، و حتی کشور را به سوی تجزیه پیش برند، کاری که آیت الله کاشانی و همدستان داخلی کودتا 28 مرداد در همدستی با دست های خارجی کودتای 28 مرداد برای براندازی دولت مردمی دکتر مصدق کردند، و یا حرکت سازمان مجاهدین خلق که با همدستی با صدام که علیه خاک کشور، و در روند تجزیه آن آمده بود، در جنگ هشت ساله اقدام نمودند و...

آیت الله کاشانی دست در دست سفیر انگلیس در آخرین روزهای عمر خود،

بعد از سرنگونی دولت مردمی دکتر مصدق توسط کوتای امریکایی و انگلیس،

اکنون اسناد همکاری آیت الله با دست های خارجی فاش شده است.

لزوم احیای امید در دل این مردم، که به درستی آنانکه مردم را در سال 1396 به پای صندوق های رای کشاندند، از آن سود جستند و این شکاف را به خوبی دیدند، و با شعار "تدبیر و امید" به میدان آمدند، و در نتیجه این حضور حداکثری کارهای بزرگی هم به انجام رسید، که نمونه آن مذاکرات ایران با تمام قدرت های جهانی بود، که به "برجام بزرگ" انجامید، هرچند امریکایی ها با مستمسک قرار دادن دلایل درست و یا غلط، آن را به بن بست رساندند، اما حتی مرده این قرار داد هم اکنون، دست آنان را از دست اندازی به کشورمان ناتوان کرده است، و علیرغم دشمنان داخلی و خارجی این قرارداد، برجام اوج عقلانیت سیاسی عقلای کشور ما بود، که به انجام رسید،

و این دولت تا شش سال قیمت ارز را پایین نگه داشت، و در بازیابی قدرت پول ملی موفق بود، و در صحنه بین الملل نیز توانست ایران را از محاصر منطقه ایی و بین المللی گذشته خارج کند، تا آنجا که این توان را در خود دید که اعتبار پاسپورت ایرانی را به آن باز گرداند، هرچند دو دستگی های داخلی، ناشی از هوای نفس سیاستمداران ناپاک، باعث شد که هم ارز دوباره به کانال مخوف سابق خود بازگردد، و هم تمام شعارهای این رییس جمهور که می رفت امید را به مردم کشور باز گرداند، فدای تصمیمات "مرغ یک پا دارد" شد، و امروز شاید از جاده انصاف خارج شویم، و بتوان ادعا کرد که آقای روحانی در کوتاه مدت به عنوان یک رییس جمهور رسوا، کار خود را به پایان خواهد برد،

اما در دراز مدت نظرات و راهبرد او در بعد داخلی و خارجی برجسته، و درستی آن به ظهور خواهد رسید، زیرا زمان پرده از شعارهای توخالی و توهماتی که کشور و انقلاب را به این وضع انداخت، بر خواهد داشت و همه متوجه خواهند شد که چه کسانی با چه ایدئولوژی ها و اهداف عجیب و غریبی، کشور و انقلاب را به این بن بست و پرتگاه رساندند.

خانه ام آتش گرفته 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

نظرات (21)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

سالگرد آبان خونین فرارسید
ابوالفضل قدیانی؛ علیرضا رجایی

جنبش‌های ایران یک‌به‌یک از راه می‌رسند تا این قاعده و منطق روشنِ تاریخ را به گوش جبِاریّت مسلّط برسانند که نمی‌توان تا ابد، هستی و مصالح یک ملّت را به گروگان گرفت و بازیچه اقتدارطلبی خویش کرد.

دو ماه پیش جان باختن مظلومانه‌ی دختر زیبای کُرد در قرارگاه‌ ناامن‌ گشت‌اضلال و در جایی که روزگاری ادّعا می‌شد امّ‌القرای جهان اسلام است، اخگر خشم و جنبشی را برافروخت که هم‌چنان استمرار خویش را حفظ کرده‌است و سرِ بازایستادن ندارد.

درست سه سال پیش نیز در چنین ایّامی، سیاست‌گذاران فربه و‌ مال‌‌اندود از خون محرومان و فارغ از اندوه گرسنگان و زحمت‌کشان، شبانه بهای بنزین را افرودند تا خود بنزینی باشد بر آتش خشم ۲۹ استان، ۱۰۴ شهر و ۷۱۹ نقطه کشور. اعتراض آن‌مردم مظلوم نیز هم‌چون امروز، هرگز از سوی ولی‌مطلقه‌فقیه(علی خامنه‌ای) و اعوان و انصار مسلّح او به رسمیت شناخته نشد و ‌پاسخی جز باتون و گلوله نیافت. تنها در چند روزه‌ی منتهی به آبان بیش‌از ۸۶۰۰ نفر دستگیر شدند و تعداد بسیاری نیز به شهادت رسیدند ولی تعداد شهدا و جان‌باختگانِ آن‌جنبشِ خونین به‌طور دقیق در دسترس نیست. آمارهای رسمی تا ۲۲۵تَن و آمارهای غیررسمی تا ۱۵۰۰نفر و بیشتر شمار کشته‌شدگان را اعلام کردند.

ما نام آن مظلومان و‌ جان‌باختگان و‌ نیز شهیدانی را که در تمامی این سال‌ها از جنبش سبز و پیش‌از‌آن تاکنون، با بنیان‌های استیلاطلبی و استبداد پیکار کردند گرامی می‌داریم و ایمان داریم که کوشش خستگی‌ناپذیر مردم ایران، زندگی و آزادی و حقّ تعیین سرنوشت برای همه زنان و‌مردانِ ما به ارمغان خواهدآورد. جوانان امروز ایران طرح بزرگی از آینده‌ در سر دارند که در آن گورخوابانِ بی‌سرپناه، ماوایی‌ امن خواهند گزید و کول‌بران از بوران کوهستان‌ها برای همیشه به‌سوی خانه‌های گرم خواهند شتافت؛ تن‌فروشانِ مستأصلِ در خیابان‌ها و قبرستان‌ها شرافت انسانی خویش را بازمی‌یابند و دبستان‌های انباشته از گرمای تپنده دانش، در زمستان‌های مهاجم، آغوش خویش را به‌سوی کودکان‌کار خواهند گشود و‌قدرت زمختِ پیشوا سالاریِ عریانِ در لباس دین، به فراموش‌خانه‌ی ابدی تاریخ سپرده‌خواهدشد.

ابوالفضل قدیانی
علیرضا رجایی

This comment was minimized by the moderator on the site

تراژدی آبان ۹۸ و درسی که نظام نگرفت

صادق زیباکلام
کشتار تاسف‌آور آبان۹۸ بدون تردید یکی از نقاط عطف ج.ا است. هر قدر که از این ضایعۀ خونین اسف‌بار می‌گذرد، اهمیت آن و اینکه جوی خونی که در آبان۹۸ براه افتاد، یک نقطۀ عطفی در جمهوری اسلامی شد، بیشتر و بیشتر آشکار می‌شود. آن کشتار، شکافی میان مردم و نظام ایجاد کرد که دیگر پر نشد. بگذریم که نظام هم هیچوقت در صدد ترمیم آن شکاف بر نیامد. آنچنان خود را مقتدر و نیرومند می‌دید که حتی فکر دلجویی از قربانیان آن کشتار هم بمخیله‌اش خطور نکرد. درحالی‌که آبان۹۸ می‌توانست درس‌های مهمی به نظام بدهد. درس‌هایی که اگر نظام حداقل برخی از آن‌ها را گرفته بود، شاید بحران فعلی بروز نمی‌کرد؛ یا دست کم ابعاد آن اینگونه گسترده و عمیق نمی‌شد. غرور و اعتماد بنفس نظام آنقدر بالا بود که خود را بی‌نیاز از هر درس گرفتنی تصور می‌کرد و نه‌تنها هیچ درسی حاضر نشد از آبان۹۸ بگیرد، بلکه با تبختر همان سیاست‌ها را با شدت و حدت بیشتری همچنان ادامه داد.

This comment was minimized by the moderator on the site

هیچ چیز به قبل از آبان ۹۸ برنخواهد گشت/ نه جامعه، نه حکومت و نه انتخابات!
Posted: 11 Jun 2021 09:26 AM PDT 22 خرداد 1400
محمد کوراوند
طرح نظریه ی بزنگاه
اگر بخواهم برای نقطه اوج در منحنی یک معادل در علوم انسانی در نظر بگیرم آن معادل بزنگاه است. “زمان آغاز تغییر مسیر یک حرکت”
بزنگاه، تنش زاترین و برانگیزاننده ترین و مهم ترین لحظه ایست که طی آن بحران به نهایت تعارض خود می رسد و در آنجا اتفاقی رخ می دهد که روند حرکت عوض می شود.
در جامعه شناسی سیاست در نقطه بزنگاه تاریخی، وقتی تعارض به اوج می رسد در آوردگاه جامعه و حکومت دو راه وجود دارد، عقلانیت (گره گشایی) یا زور (خشونت).
بسته به راهی که حکومت بر می گزیند جهت حرکت یک سیستم اجتماعی تغییر می کند به نحوی که حتی سرنوشت سیستم را پس از آن می توان پیش بینی کرد. از آنجا که گره گشایی از عقلانیت و خرد ریشه می گیرد ادامه روند در آن سیستم بر مبنای عقلانیت و کاهش تعارض پیش می رود و در افق به ثبات می رسد و از آنجایی که خشونت از عدم خرد و زور ریشه می گیرد ادامه روند در آن سیستم با سرکوب بیشتر پیش می رود و در افق در موقعیت خلا قدرت به شکست خواهد انجامید…
بنا بر این طرح نظری امکان ندارد در یک بزنگاه تاریخی تصمیم غیرعقلانی گرفته شود اما در ادامه شاهد روند عقلانی، رخدادهای نرمال و پایداری سیستم باشیم.
چرا آبان ۹۸ بزنگاه بود
در آبان ۹۸ حرمت یک جامعه شکسته شد و پیرو آن تمام مناسبات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به مرور فرو ریخت. روح جامعه ایران بعد از آبان ۹۸ افسرده شد.

حرمت شکنی به سه شکل بروز کرد
۱) ملتی که سالها خودی نبود، محرم نبود، بالغ نبود این بار رسما به سخره و تحقیر هم گرفته شد. ملت حتی لایق آمادگی برای تحمل فشار بیشتر شمرده نشد. شوکه شدن مردم و بی خبری از چنین خبری که کاملا زندگی و اقتصاد شکننده بخشی از آنها را تهدید می کرد و داستان مسخره شب جمعه رییس جمهور یک تحقیر آشکار بود. پس طبیعتا جامعه سر به اعتراض برداشت و انتظار داشت نهایتا پاسخی در حد اعتراض خویش ببیند.

۲) در آبان ۹۸ سیستم قواعد بازی را بهم زد و بزرگترین سرکوب خیابانی عصر جدید را رقم زد. میزان و گستره ی سرکوب و آمادگی در قطع همه ارتباطات گویی نشان از یک اقدام هدفمند و یک پیام داشت. پیام این سرکوب بزرگ و بی منطق( تنها یک روز پس از اعتراضات و بدون تلاش برای آرام کردن التهاب جامعه) این بود که بدانید و آگاه باشید زین پس اولین پاسخ ما آخرین پاسخ و تمام کننده خواهد بود و هیچ عقلانیت و مدارایی هم در کار نیست. بزرگترین اشتباه و حرمت شکنی حاکمیت استفاده از “آخرین راه” در پاسخ به یک اعتراض عمومی بود. چیزیکه متاسفانه تخم انفعال و خشونت را در بطن جامعه کاشت و تاسف بار ثمر دادن زودهنگام بذر انفعال در توده هاست.

۳) هماهنگی و همراهی کامل دولت منتخب ملت در چنین بحرانی با جریان سرکوبگر به یکباره مفهوم انتخابات حداقلی، کنش معطوف به صندوق رای، دولت میانه رو و در کل امکان حرکت به سمت توسعه سیاسی با این روش را بی معنا کرد. به راستی که دولت ابتذال پایانی بر شبه دموکراسی انتخاباتی در ایران بود. چرا که تنها دوسال پس از بسیج یک ملت در انتخابات برای جلوگیری از پیروزی تندروها، جامعه از میانه روها چنین زخم عمیقی خورد!
کمترین کار یک دولت مسئول و منتخب در کنترل چنین بحرانی اول لغو فوری تصمیم بحران ساز دوم جلوگیری از سرکوب گسترده به هر وسیله ای و سوم استعفای اعتراضی در چند سطح به منظور اعلام نارضایتی بود. اما ضعیف ترین دولت تاریخ معاصر چه کرد؟ دلقک بازی بی خبری، لبخندهای تاریخی پس از کشتار و قطع سریع اینترنت کشور و تهدید به دستگیری و حتی تکذیب اساس و آمار ماجرا.

*پس از بزنگاه روند غیرعقلانیت تداوم می یابد. سناریوی هواپیمای اوکراین، ماجرای مشکوک ورود کرونا با پروازهای چینی ، فروپاشی اقتصاد و دزدی از ملت در بورس و صدها دروغ بی پایان دیگر.

*پس از آبان گویی قبح همه چیز شکسته شد. روح جامعه ایران افسرده شد. وقتی این همه نوجوان و جوان و زن و مرد در تنها و تنها دریک اعتراض کوتاه کشته می شوند چرا سقوط چندصد درصدی ریال، انتخابات بیست درصدی مجلس، مرگ چندصد هزار هموطن، جولان چین و روس، خودکشی ها و خودسوزی ها و تن فروشی ها و زباله گردی ها عجیب بنماید؟

* پس از آبان در مدت کوتاهی تمام مناسبات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جامعه در حال فرو ریختن است. توده ها و فرودستان که در هجوم اقتصادی کمر خود را شکسته دیده اند در میدان اعتراض هم پاسخ سختی دریافت کرده اند نومیدانه به آینده می نگرند.

طبقه متوسط که پس از بازی تکراری انتخاب دولت همسو و خیال خوش شبه دموکراسی در میانه بحران های بزرگ خود را هیچ کاره یافته و فعلا در ابرتورم با خرده دلالی روزگار می گذراند، به ورطه انفعال اجتماعی افتاده است و جریانات پیشرو که گویی هر چه رشته ی اصلاح و تحول بود در خواب بافتند و به یکباره با دیدن چهره واقعی منازعات قدرت و صورت بندی جدید اجتماعی دچار بحران در اندیشه سیاسی شده اند.
جریانات پیشرو و حتی نخبگان جامعه مدنی به یکباره عاملیت اجتماعی خود را از دست دادند و به نحوی که بسیاری از آنها در طی همین دو سال مجبور به بازنگری یا کناره گیری شدند

در یک نگاه پرسپکتیو و واقع نگر فراتر از بازی های ظاهری و مسایل سطحی و روزمره ی سیاست صورت مساله مطرح چنین است:

“در ایران عقب ماندگی سیستم سیاسی در پاسخ به مطالبات انباشته معیشتی، اجتماعی، فرهنگی و نسلی(مطالبات موج نو) و مقاومت ایدئولوژیک سیستم در مقابل هرگونه تحول ساختاری، در مراحل اوج تعارضات اجتماعی(دوگانه عقلانیت-سرکوب) منجر به سرکوب جنبش ها و کنش ها و مطالبات برحق اجتماعی شده است چیزی که نهایتا در بزنگاهی چون آبان ماه فاجعه آفرید و روند حرکت سیستم اجتماعی را تغییر داد.”

در نتیجه این تغییر روند اجتماعی در ایران دیگر هیچ چیز به قبل از آبان ۹۸ برنخواهد گشت. نه جامعه، نه حکومت، نه انتخابات!
از تبعات مشخص تغییر روند اجتماعی پس از آبان بلاموضوع شدن انتخابات است. چرا که در این بحران اندیشه و سیاست، نیروهای پیشرو دیگر توجیهی در باب امکان و ارزش مشارکت سیاسی و اصلاحات واقعی نخواهند داشت. همین فقدان ارزش مشارکت سیاسی به مرور باعث دور شدن هر چه بیشتر از راه حل های سیاسی خواهد شد. در تداوم چنین روندی بعد از طی دوره انفعال در سمت اجتماع و حتی جریانات سیاسی” تغییر طلبی” به دال مرکزی گفتمان سیاسی جدید بدل خواهد شد.

This comment was minimized by the moderator on the site

قصه ما تموم شد Posted: 18 Nov 2020 09:54 AM PST آرمان امیری

آن سال‌ها بسیار فکر می‌کردم که چرا بازار نوستالژی‌های دهه شصت اینقدر داغ شده است؟ حوالی کودتای ۸۸ به بعد بود و به موازات سرکوب‌های خیابانی، شعف و اشتیاق روزافزونی دیده می‌شد به هر چیزی که رنگ و بوی دهه شصت را داشت. کلیپ پیوست احتمالا یکی از بارزترین مصادیق‌اش بود که بسیار به دل می‌نشست اما رازش را نمی‌دانستیم. امروز که دوباره و چند باره آن را می‌بینم، گمان می‌کنم رازش در تک بیتی از خودش نهفته است:
«قصه ما تموم شد قصه ما بود همین».
بلی. این ترانه‌ی آشنا، این آهنگی که برای بسیاری از ما یادآور روزهای آغاز کودکی بود، به طرز غریبی، در درون خودش به پایان داستان ما نیز اشاره می‌کرد. اشاره‌ای که در کودکی متوجه‌اش نبودیم، اما آن سال‌ها تجسم‌اش را آن بیرون، توی خیابان به چشم می‌دیدیم: ما به سن مردن رسیده بودیم! به سن سلاخی شدن؛ سن ایستادن، با دست خالی مقاومت کردن، گلوله خوردن و در گورهای بی‌نام مدفون شدن.
دیگر لازم نبود که شاعر برایمان از عموهایمان و از «مرتضی» بگوید که: «به خاطرِ هر چیزِ کوچک، هر چیزِ پاک به خاک افتادند». ما ناگهان آنقدر بزرگ شده بودیم که وقت به خاک افتادن‌مان رسیده بود. مثل ندا. سهراب. اشکان و …
حالا فکر می‌کنم، هر بار که این کلیپ را می‌دیدیم، هر بار که خاطرات شادی‌های کوچک دهه شصت را مرور می‌کردیم، انگار ایستاده بر گور خویش اشک می‌ریختیم. برای خودمان دل می‌سوزاندیم که چه زود دیر شدیم و قصه‌هامان تمام شد.
ده سال بعد، نوبت از ما گذشته بود. نوبت به دختران و پسرانی رسیده بود که خواهران و برادران کوچک ما بودند. آنقدر کوچک که شاید ده سال پیش لازم بود بغل‌شان کنیم و به خیابان ببریم، حالا اما آن‌ها بودند که خیابان را در آغوش گرفته بودند، با فریادهایشان، با اشک‌هایشان و با خون‌هایشان.
چقدر شتاب دارد این چرخ سفاک. چه زود نوبت‌ها می‌رسد و چه زودتر می‌گذرد. کی اینقدر پیر شدیم که نوبت مردن از ما گذشت؟ حالا دیگر حتی نمی‌توانیم برای خودمان دل بسوزانیم چراکه نوبت به سوگواری برای دیگرانی رسیده که شاید اگر ما کارمان را درست انجام داده بودیم، حالا در دنیای بهتری زندگی می‌کردند؛ و اصلا بهتر و بدترش به کنار، حالا هنوز فرصت داشتند «زندگی» کنند.
ما اما نتوانستیم؛ شکست خوردیم؛ باختیم؛ شاید برای آنکه ما را برای این سطح از بی‌رحمی آماده نکرده بودند. آقای حکایتی، برای ما از دوستی، صداقت و مهربانی قصه گفته بود و ما در برابر بی‌شرمی، وقاحت و رگبار آتش معصومانه مبهوت شده بودیم. ما به عروسک‌های موش و بره و آهو عادت داشتیم؛ این قصاب‌های سیاه‌پوش برایمان ناآشنا بودند. ما بلد نبودیم بجنگیم. «ما نمی‌جنگیدیم، فقط کشته می‌شدیم».
نمی‌دانم چه کار باید می‌کردیم. نمی‌دانم کجای راه را اشتباه رفتیم. یا شاید، پدران و مادران‌مان اشتباه رفته بودند. فقط می‌دانم که نوبت ما گذشت و میراث خوبی برای خواهران و برادران‌مان به جای نگذاشتیم. ما تلنباری از «نمی‌دانم»ها شدیم و حالا شاید تنها چیزی که باید بپذیریم آن است که هیچ حقی، هیچ حقانیت و مشروعیتی برای آموزش یا سرزنش یا رهبری یا نصیحت این نسل جدید نداریم. این‌هایی که حتی زودتر از ما به سن مردن رسیده‌اند. اگر نمی‌توانیم و نتوانستیم که باری از دوش‌شان برداریم، شاید باید حداقل اینقدر شهامت داشته باشیم که کنار بکشیم و به انتخاب‌هاشان احترام بگذاریم. راهی که پدرانمان رفتند و ما رفتیم به اینجا رسید. اجازه بدهیم، این نسل جدید به هر راهی که می‌خواهد برود، شاید این‌ها دیگر به مانند ما سوگوار خودشان و شرمنده آیندگان‌شان نشوند.
منبع: مجمع دیوانگان

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

اعتراضات آبان نودوهشت: چرا خونین، چرا مکرر؟
Posted: 17 Nov 2020 09:42 AM PST
محمد فاضلی
یک سال از اعتراضات آبان نودوهشت می‌گذرد که به خشونتی بی‌سابقه نیز کشیده شد؛ حوادثی نیازمند هزاران صفحه تحلیل جامعه‌شناختی، اقتصادی و سیاسی است. این اعتراضات البته اولین نبودند و به نوعی حدیث مکرر جامعه ایرانی در دهه‌های گذشته هستند: اعتراضاتی که به سرعت خونین می‌شوند. قصد دارم با مقایسه‌ای تاریخی، نکته مهمی درباره مکرر و خونین شدن آن‌ها را نشان دهم.
روایتی تاریخی
سوئد در سال‌های ۱۸۹۰ تا ۱۹۳۰ دستخوش اعتراضات و رویارویی شدید کارگران و کارفرماها بود. «سوئد همیشه سرزمین مسامحه و مذاکره نبوده است.» (ص. ۲۸۱) رویارویی کارگران و پلیس در ماه مه سال ۱۹۳۱ به کشته شدن پنج کارگر در آدالن انجامید. واقعه آدالن در نهایت به معاهده سالتسیوباد (Saltsjöbaden Agreement) میان کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری و اتحادیه کارفرمایان در دسامبر ۱۹۳۸ انجامید.
مذاکرات برای رسیدن به معاهده سالتسیوباد چند سال طول کشید اما محققان معتقدند سوئد توسعه‌یافته امروز با سوسیال‌دموکراسی رفاهی، محصول این معاهده است؛ توافقی که آخرین بار در سال ۱۹۷۶ با مذاکره تغییراتی در آن ایجاد شد و مذاکرات مجدد برای اعمال تغییر در آن در سال ۲۰۰۷ شروع اما در سال ۲۰۰۹ بدون نتیجه پایان یافت. (شرح مبارزات کارگری، معاهده سالتسیوباد و توافق اجتماعی در سوئد را در صفحات ۲۷۹ تا ۳۲۶ کتاب «دام‌های اجتماعی و مسأله اعتماد» بخوانید.)
برگردیم به ایران
چه چیزی سبب شد کشته شدن پنج نفر در سوئد هفت سال مذاکرات و پس از آن معاهده‌ای پدید آید که هشتاد و دو سال دوام آورده و بنیان انسجام و دموکراسی اجتماعی سوئد امروز شده است؟ چرا خشونت و رویارویی کارگران، کارفرمایان و دولت به شکل سال‌های آغاز قرن بیستم در سوئد مکرر نمی‌شوند؟ پاسخ را باید در سازمان‌یافتگی جست‌وجو کرد.
بو روثستاین محقق علوم سیاسی سوئدی می‌نویسد: «پاسخ این پرسش که آیا مناسبات کاری در سوئد کیفیت متمایزی داشت که آن‌را از سایر کشورها مجزا می‌ساخت، به شکل واضح و بی‌ابهام بله است. ظرفیت دیالوگ بین طرفین که منجر به معاهده سالتسیوباد شد ناشی از این است که دولت سوئد در اوایل قرن بیستم عرصه‌هایی را نهادینه کرده بود که در آن احزاب می‌توانستند به شکل مداوم با یکدیگر ملاقات کنند و سیاست‌های بازار کار سوئد را شکل دهند و تکمیل کنند.» (ص. ۳۱۴)
نکته این است: جامعه سوئد احزاب و اتحادیه‌های کارگری و کارفرمایی داشت که دولت به آن‌ها میدان داده بود که با یکدیگر مذاکره کنند و بر موضوعاتی به توافق برسند. مذاکرات سخت، پیچیده و طولانی بود، اما بعد از معاهده سالتسیوباد، اعتمادی ایجاد شد که می‌توان از طریق مذاکره مسأله حل کرد: این راز مکرر نشدن خشونت است.
معترضان سوئدی به سه چیز اعتماد دارند: یک، تشکل‌ها و احزابی دارند که صدای آن‌ها هستند؛ دو، مذاکره صورت می‌گیرد و هر قدر طولانی، راهکارهای حل مسأله بررسی می‌شود؛ سه. دولت بی‌طرفانه اجازه می‌دهد تا مذاکرات بین طرف‌های درگیر صورت گیرد و ضامن اجرای توافق است. این اعتماد البته پس از چهل سال مناقشه کارگری در ابتدای قرن، پنج کشته، هفت سال مذاکره و هشتاد سال ضمانت اجرای این معاهده ایجاد شده است.
وضعیت امروز ایران ما در سایه این مقایسه چگونه است؟
یک، معترضان اطمینان دارند که احزاب، تشکل‌ها یا اتحادیه‌هایی وجود ندارند که صدای ایشان باشند و بنابراین باید خودشان مستقیم وارد مسیر اعتراضی شوند. این همان وضعیتی است که هر اعتراض کوچکی را به سرعت خیابانی و جنبشی می‌کند.
دو. نبودن احزاب و تشکل‌ها، گفت‌وگو را ناممکن ساخته است. چه کسانی می‌توانند با هم گفت‌وگو کنند؟ نمایندگان معترضان کیستند و با چه کسانی باید گفت‌وگو کنند؟
سه، وقتی نمایندگانی برای گفت‌وگو نیستند، و معلوم نیست گفت‌وگو باید در چه شکلی و با چه کسانی انجام شود، سخن گفتن از رسیدن به توافق و پایبندی به آن هم کلاً بی‌معناست.
نتیجه این وضعیت: گفت‌وگوی قبل از هر تصمیم با مردم ناممکن است؛ هر اعتراض حتی کوچکی خیابانی شده و تلقی ضدامنیتی پیدا می‌کند؛ اعتراض خیابانی در نبود نمایندگان سازمان‌یافته معترضان خشونت کشیده می‌شود؛ و پس از پایان خشونت‌ها، مذاکره برای رسیدن به توافق امکان ندارد. هیچ تعهد پایداری بین طرفین شکل نمی‌گیرد. جامعه و حکومت مسائل‌شان را حل نمی‌کنند و همواره در ترس از یکدیگر به انتظار دور بعدی اعتراض-خشونت می‌نشینند و هر بار اعتراض، خونین و مکرر می‌شود.
ایران فقط با توسعه تشکل‌های حزبی، اتحادیه‌ها و انجمن‌های واقعی نماینده ذینفعان و مردم است که راهی سخت به سوی توسعه و آرامش را شروع می‌کند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

به یاد اغتشاشگران آبان! Posted: 16 Nov 2020 09:38 AM PST
علی نانوایی
نگارنده، در دو روز انتهایی بازداشت خود (به دلیل تجمع دانشجویی دانشگاه تهران در ۲۷ آبان۹۸) و اتمام بازجویی ها، همراه با حدود صد الی دویست نفر از معترضینی که نقشی فعال در اعتراضات شهری آبان داشته و تحت عنوان لیدرهای اغتشاشات دستگیر شده بودند، از بند۲۰۹ به بند ۲۴۰ بازداشتگاه اوین وزارت اطلاعات منتقل شدم.
بازداشتیان در راهرو باریک بند ۲۴۰ با تراکم بالا دپو شدند. چون در روزهای قبل، در سلولهای کوچک و بعضا انفرادی، بدون هیچ اطلاعی از وضعیت بیرون نگهداری میشدند، میل زیادی به صحبت در مورد رویدادهای گذشته و حال داشتند.
از آنجا که تنها فرد بازداشت شده دانشگاهی، آن هم با رشته علوم سیاسی در آن جمع بودم، تمایل داشتند من هم در گعده ها و بحثهایشان پیرامون عملکرد و دلایل شکست انقلابشان! مشارکت کنم.
عموما جوانانی ساکن مناطق و شهرهای حاشیه ای تهران با میانگین سنی کوچکتر از من بودند. بخشی از آنها لوتی مسلک بودند و خط و خال دار. با درآمدها و شغلهای مختلف؛ شاگرد مکانیکی، کبابی، بنگاهی، مربی باشگاه، کارگر کارخانه، کابینت ساز، کافه دار، مسافرکش، ساقی، باغدار، بیکار و…
بدون سازماندهی، گرایش و ارتباط سیاسی خاصی.
خیلی از آنها هنوز آثار ضرب و شتم ابتدای بازداشت را بعد از گذشت دو هفته داشتند و معدودی هم زخم گلوله.
بسیاری از کسانی که توسط پلیس دستگیر شده بودند، مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته بودند. آنطور که بعضیهایشان تعریف میکردند، بدون هیچ سوال و جوابی به صورت جمعی به زیر ضرب شلنگ و باتوم و مشت و لگد رفته بودند. خودشان میگفتند بعضا در چند نوبت مشابه اسرای ایرانی در اردوگاههای عراقی در فیلمهای جنگی دفاع مقدس، مورد پذیرایی قرار گرفته اند. برای من قابل تصور هم بود که وقتی ماموران لباس شخصی، دانشجویان را در محوطه داخلی دانشگاه تهران و در دفتر حراست به آن شکل مورد ضرب و شتم و توهین قرار داده اند پس با آنها چه کرده اند.
برخی، دوستان و آشنایانشان در اعتراضات کشته شده و بعضی هم شاهد گلوله خوردن و کشته شدن سایر معترضین بودند.
چندنفرشان میگفتند علت رادیکال شدن اعتراضاتشان، شلیک گلوله توسط مامورین بوده است و برای خود حق دفاع قائل بودند.
تصورشان در دو سه روز اول اعتراضات این بوده که کار را یکسره کرده اند، اما به مدد تصاویر دوربینهای مداربسته شهری و دوربینهای ماموران لباس شخصی و خود معترضین، شناسایی و در سطح شهر و قهوه‌خانه ها و یا شبانه در خانه بازداشت شده بودند. برخی هم فرار کرده بودند ولی تحت تعقیب دستگیر شده بودند. اگر درست خاطرم باشد حتی شنیدم که دو سه نفر هم به ترکیه گریخته اما بازگردانده شده بودند.
برخیشان با مشاهده تصاویر و فیلمهای خود در بازجویی، اعتراف کرده بودند و برخی هم چیزی را گردن نگرفته بودند. تعدادی هم همچنان مدعی بودند که هیچ نقش و حضوری در اعتراضات نداشتند و کاملا اشتباهی دستگیر شده اند.
با این حال، گاه چنان با شور و هیجان نوستالژیک از سلحشوریهای خود در نبرد کف خیابانها برای خلع سلاح مامورین و آتش زدن و تصرف پاسگاهها، بانکها، پمپ بنزینها، ساختمانهای دولتی، پایگاههای بسیج، جاده ها، اتوبانها و… تعریف میکردند که برای من، یادآور خاطرات عموها، داییها، پدرم و دوستانش از جنگ در جبهه با دشمن بعثی و ارتش صدام بود.
دو سه پسر نوجوان با سن هجده سال و خورده ای، بودند که گویا در یک اکیپ سی چهل نفره، در یکی از مناطق جنوبی، بزرگراه ورودی تهران را بسته و چند مامور پلیس را هم خلع سلاح و مضروب کرده بودند. پرسیدم چرا از آن جمع فقط شما را اینجا آوردند که جواب داد بقیه زیر ۱۸ سال سن داشتند!
خیلی از آنها توان تأمین وثیقه های پنجاه تا دویست میلیونی را نداشتند و برخی هم میگفتند حتی هیچ فامیل و آشنای کارمندی ندارند تا برایشان فیش حقوقی کفالت بگذارد.
در وضعیتی که همه احتمال حبسهای طویل المدت و حتی اعدام را برای خود قائل بودند اما همچنان در مورد مقاومت در مقابل ظلم و آینده مملکت بحث میکردند و برایش نگران بودند.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

صادق زیبا کلام @sadeghZibakalam در اوج اعتراضات مردمی آبان سال گذشته، شماری از اصولگرایان ضمن انتقاد از دولت میگفتند که باید سازوکار انجام اعتراضات قانونی در کشور فراهم شود.امابعد از سرکوب آن اعتراضات همه آن حرفها فراموش شدند و پس از گذشت چهار دهه بعد از انقلاب همچنان امکان اعتراضات قانونی در ایران وجود ندارد.

علی مطهری alimotahari_ir حوادث آبان۹۸ كه بيشتر ناشي از بي تدبيري دولت بود اين خيال را در سر تندروهاي آمريكا پديد آورد كه پايگاه اجتماعي جمهوري اسلامي كاهش يافته و وقت مناسبي است براي ترور سردار سليماني.قبل از آن به خود جرأت اين كار را نمي دادند. البته بعد از تشييع پرشكوه پيكر آن عزيز واقعيت را دريافتند.

مصطفی تاجزاده @mostafatajzade دادگاه جمعی از مردم معترض در آبان ۹۸ و نیز امضاکنندگان بیانیه ۷۷ نفری در محکومیت کاربرد خشونت تشکیل شد و گروهی محکوم شدند، اما دریغ از اجرای یکی از مواعید مسئولان! نه مقامی توبیخ یا استیضاح شد و نه حق مسلم شهروندان را در برپایی #اعتراضات_مدنی و مسالمت‌آمیز پذیرفتند.

حسین دهباشى @majazestan فارغ از چگونگی و چرایی وقایع آبان گذشته، آنچه این آبان بیش از هرچه در تهران دیده می‌شود، ترس است. فریادها به نجوا و نجواها به سکوت و شعارها به شوخی میل کرده‌اند. خستگی بارزترین صفتِ پایتخت است. و بیماری که بلای جان است سخت کوچک‌تر می‌نماید در برابر انبوهِ تردیدها و احساس بدبختی.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

«آبان»؛ نامِ همه‌ی ماه‌های سال
Posted: 26 Oct 2020 10:54 AM PDT
یلدا امیری:
پیکرهای رها شده در خیابان، کشته از شلیک مستقیم به سر، «به پا هم» زدند. شورش برای نان، در آغاز آرام، با راه‌بندان و خاموش کردن ماشین اما آرام نماند. چون حاکمیت می‌خواست دو روزه قضیه را «جمع» کند. هنوز تعداد کشته شدگان آبان ۱۳۹۸ مشخص نیست. خبرگزاری رویترز تعداد آنها را بر اساس دریافت آمار از سه مقام وزارت کشور ایران که خواسته‌اند نامشان فاش نشود ۱۵۰۰ نفر اعلام کرده و عفو بین الملل می‌گوید ۳۰۴ نفر در اعتراضات آبان ماه کشته شدند و سایت کلمه از جان باختن ۳۶۶ نفر خبر داده است. عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور، در خرداد ماه ۱۳۹۹ در برنامه «نگاه یک» شبکه یک صدا و سیمای جمهوری اسلامی درباره کشته‌شدگان اعتراض‌های آبان ۹۸ توضیحاتی داد و وعده داد که تعداد کشته‌های آبان به زودی اعلام می‌شود. او گفت که «حوادث غمباری» رخ داد و حدود ۴۰ یا ۴۵ نفر یعنی حدود ۲۰ درصد کشته‌شدگان، افرادی بودند که با سلاح‌هایی کشته شدند که سلاح سازمانی نبود و آنها شهید شدند، از اظهارات رحمانی فضلی مشخص شد که او تعداد کشته‌شدگان را ۲۰۰ تا ۲۲۵ نفر می‌داند. در نهایت مقامات نظام جمهوری اسلامی اعلام کردند که ۲۳۰ نفر کشته شده‌اند.
کشته‌گان «نظم و امنیت»
در خرداد ماه ۱۳۹۹ وزیر کشور در یک برنامه تلویزیونی گفت که همین روزها تعداد کشته‌های آبان اعلام می‌شود و با ارائه اعدادی، تخمین حدودی تعداد کشته‌شدگان را مطرح کرد، مجتبی ذوالنوری، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس هم با ارائه آماری از خسارات جانی و مالی حوادث آبان ۹۸، تعداد کشته‌های این حوادث را ۲۳۰ نفر اعلام کرد.
مجتبی ذوالنوری در حاشیه جلسه اجتماعی انتظامی ستاد مقابله با کرونا در وزارت کشور با اشاره به ماجرای افزایش نرخ بنزین در آبان ماه سال گذشته گفته بود: «در هر کشوری ممکن است طرح‌های اجرا شود که دارای نقاط ضعف و قوت باشد و بعضی متضرر شوند و بعضی سود ببرند. آنچه در آبان ۹۸ اتفاق افتاد یک حادثه طبیعی بود. مردم ممکن است اعتراض داشته باشند و آن را اعلام کنند، ولی براندازی نرم در دستور نظام سلطه است. نظام سلطه از فرصت آبان بهره گرفت و تجمع‌های خیابانی را راه انداخت. کسانی که گوش به رسانه‌های خارجی بودند، سعی کردند موج‌سواری کنند؛ در آبان ۹۸ اعتراض مردم آرام و مسالمت‌آمیز بود و کسی حساسیت به خرج نداد، ولی وقتی تعرض به اماکن خصوص و دولتی و مراکز انتظامی رخ می‌دهد، مردم از حاکمیت استقرار امنیت و نظم را مطالبه می‌کنند.»
بنزین گرانتر از خون
بسیاری از تحلیلگران، اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸ را خونین‌ترین خیزش در چهل و دو سال گذشته علیه نظام جمهوری اسلامی می‌دانند. هنگامی که بامداد ۲۴ آبان با تصمیم شورای هماهنگی عالی اقتصادی سران سه قوه، قیمت بنزین آزاد در جایگاه‌های سوخت ایران از ۱۰۰۰ تومان به ۳۰۰۰ تومان افزایش پیدا کرد، مردمی که تحت فشارهای شدید اقتصادی بودند و به تازگی فشارهای ناشی از بالا رفتن قیمت دلار و گرانی کالاهای اساسی را تجربه کرده بودند، با افزایش سه برابری قیمت سوخت مواجهه شدند. این افزایش ناگهانی قیمت بنزین زمینه‌ساز اعتراضات مردمی ضدحکومتی شد، به سرعت در سراسر ایران گسترش یافت و بیش از ۱۰۰ شهر کوچک و بزرگ را در برگرفت.
به گفته برخی مسئولان جمهوری اسلامی، در بیش از ۲۰۰ شهر ایران مردم در اعتراضات آبان ماه به خیابان‌ها آمدند. تحقیقاتی که در این زمینه منتشر شده که نشان می‌دهد که در حداقل ۳۹ شهر از ۱۵ استان، مأموران انتظامی و امنیتی به معترضان شلیک کرده‌اند. ده ها کودک در این اعتراضات کشته شدند.
زندانیان آبان ۹۸
طی روزهای گذشته احمدرضا حائری، فعال سیاسی اصلاح طلب، در گفت‌وگو با انصاف‌نیوز درباره‌ زندانیان آبان ۹۸ می‌گوید:«۷۵ روز با زندانیان آبان در زندان تهران بزرگ زندگی کرده‌ام … اکثرا بند سیاسی زندان تهران بزرگ را معترصان آبان تشکیل می‌دهند. در آماری که این زندانی سیاسی از لیست ۶۷ نفره زندانیانی سیاسی مرد، فقط در تیپ ۲ زندان تهران بزرگ داد؛ ۱۲ نفر آنان متهمان سیاسی با اتهاماتی مانند فعال کارگری و صنفی بودند و ۵۵ نفر دیگر از بازداشتی‌های آبان ۹۸ هستند.
به گفته حائری این زندانیان از آذر و دی‌ماه سال گذشته در زندان اوین هستند و این در حالی است که بعضی از آنان هنوز بلاتکلیف‌اند و حکمی برایشان صادر نشده است. او می‌گوید:«معترضان آبان در کلانتری‌ها کتک خوردند در حالی که به ندرت در اوین کتک خوردند و اگر اوین رفته باشند آنجا صرفا بازجویی شدند. اما همان کتک خوردن‌ها در کلانتری و مراکز دیگر در بازجویی‌ها تاثیر داشته است و شرایط آنها عادی نبوده و ممکن است علیه خود هم هر حرفی را بزنند.»
این فعال سیاسی تاکید دارد که روایتش فقط شامل آن بخشی می‌شود که اکثرا زندانیان تجربه کرده‌اند «چون مسائل دیگری هم مطرح شد که بسیار بد بود اما آنها را نمی‌گویم.»
او در بخش دیگری تاکید می‌کند: «میانگین سنی آنها از ۱۸ تا ۲۵ سال است، فقط سه چهار نفر تنها بیش از سی سال سن دارند. یک جوان ۲۵ ساله این حرف ضابط را می‌‌پذیرد و به سراغ وکیل نمی‌رود. عده‌ای از آنها از نظر حقوقی تسلیم به رای نزده بودند و هنوز امکان گرفتن وکیل بود. در آن ۷۵ روزی که در زندان بودم بسیاری از آنها را تا روزهای آخر قانع کردم که اگر وکیل بگیرید به نفع‌تان است و یک عده‌ای هم وقتی دیدند کسانی که وکیل داشتند موفق‌تر بودند، طی روزهای آخر از من خواستند تا به آنها وکیل معرفی کنم.»
درباره خاستگاه اجتماعی این افراد این فعال سیاسی می‌گوید که «بخشی از آنها در توابع تهران زندگی می‌کردند و براساس پژوهش نیمه تمامی که در آنجا انجام دادم. تقریبا ۶۰ درصد آنها از تهران و ۴۰ درصد از توابع تهران بودند.»
درباره کم و کیف صدور حکم هم بر اساس روایت حائری وضعیت‌های گاه متناقضی برای این بازداشتی‌ها وجود دارد. «مثلا کسانی که قاضی آنها آقای افشاری بوده عموماُ احکام سبکی در حد شش ماه، یکسال و دو سال گرفته‌اند و برای همان اتهامات قضات دیگر در دادگاه انقلاب اشد مجازات یا نزدیک به اشد را می‌دادند.»
او تاکید دارد که روایت بازداشت همه‌ی این ۵۵ نفر را شنیده است. یکی از زندانیان تعریف می‌کرد که به خاطر کاپشن سه میلیونی به زندان افتاده و می‌گفت: «وقتی کاپشن سه میلیونی که با زحمت فراوان تازه خریده بودم را پوشیدم و از سرکار برمی‌گشتم غروب شروع اعتراضات آبان بود؛ در چهارراه محل بودم، با این تفنگ های رنگ‌پاش ‌به کاپشن من چند باری زدند. آنقدر عصبانی شدم؛ ناخودآگاه از فرط عصبانیت وارد درگیری شدم و اعتراض کردم.»مسئولان قوه قضاییه باید به این مسائل توجه کنند. می‌گویند باید ضابط تایید کند که متهم همکاری کرده است یا خیر. اگر ضابط آن را تایید نکند، تخفیف مجازات شامل حال آن شخص نمی‌شود.
در روایت دیگر از این بازداشتی‌ها آمده که «در ابتدای بازجویی‌ها بازجو از من پرسید که در اعتراضات سال ۸۸ کجا بودی؟ وقتی گفتم توی کوچه بازی می کردم، عصبانی شد که به او یادآور شدم که من ۱۹ سال دارم و زمان اعترضات ۸۸ یک بچه نه ساله بودم و مشغول بازی در کوچه‌ها! این نوع مواجهه با معترضان آبان است که ما معتقدیم اشتباه است.»
خونین‌ترین خیزش علیه نظام
در شهریور ۱۳۹۹ جاوید رحمان، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، در گزارش خود با برجسته کردن برخورد خشونت‌بار حکومت جمهوری اسلامی ایران با معترضان اعتراضات آبان ۱۳۹۸، گفت که این برخوردها منجر به کشته شدن صدها نفر، بازداشت هزاران نفر و شکنجه آنان و احکام سنگین اعدام در دادگاه‌های ناعادلانه شده‌است. عفو بین‌الملل نیز در گزارش خود به انواع شکنجه‌ها برای گرفتن اعتراف اجباری از بازداشت‌کنندگان اشاره کرد.
در مرداد ۱۳۹۹ گزارشی از ۷۷ زندانی مرد اعتراض‌های آبان ۹۸ در زندان تهران بزرگ (فشافویه) به دست رسانه ها رسید که نشان می داد این افراد به حدود ۲۴۶ سال حبس و احکام دیگری چون اعدام، شلاق و تبعید محکوم شده‌اند.
پیش از این هم در اسفند ماه ۱۳۹۸ امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی، سه تن از شهروندان بازداشت شده در جریان اعتراضات سراسری آبان ماه امسال توسط دادگاه انقلاب تهران و قاضی ابوالقاسم صلواتی به اعدام محکوم شدند. این افراد علاوه بر این مجموعا به ۳۸ سال زندان و ۲۲۲ ضربه شلاق نیز محکوم شده‌اند. این حکم به وکلای مدافع این افراد محبوس در زندان تهران بزرگ ابلاغ شد. از جمله اتهامات مطروحه علیه این افراد مشارکت در تخریب و تحریق به قصد مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران عنوان شده است.
حکم این سه نفر با واکنش شدید شبکه های اجتماعی و کاربران ان روبرو شد و هشتک اعدام نکنید ترند شد اگر چه قوه قضائیه در مقابل این اعتراضات اعدام این سه نفر را تعلیق کرد اما به دنبال فشارهای روحی وارده بر خانواده امیرحسین مرادی و نگرانی های مداوم از اعدام و وضعیت او، پدر امیرحسین مرادی خودکشی کرد. بنا بر گفته‌ مادر امیرحسین مرادی، جنازه پدر او در زیر زمین خانه پیدا شد. خانواده پویا بختیاری از دیگر جانباختگان این حوادث در چندین نوبت بازداشت شدند و پدر او در حال حاضر هم در بازداشت به سر می‌برد
چنانچه از شواهد پیداست، آبان ۱۳۹۸ همچنان ادامه دارد. زخم‌های آن اعتراضات فاجعه بار همچنان باز و خونبار است و تنها ممکن است با شفافیت و دادخواهی کمی التیام یابد.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

سیاست خیابانی!
Posted: 26 Oct 2020 11:25 AM PDT
سعید مدنی
آقای مصطفی تاجزاده در مصاحبه اخیر خود با نشریه صدا با اشاره به استراتژی های پیش‌رو برای خروج از بحران و در نقد کنش اعتراضی جمعی( اعتراضات خیابانی ) گفته:
«تجربه نشان داده راهبرد اعتراضات خیابانی، در ایران کنونی جواب نمی‌دهد. معنای حرف من، این نیست که سیاست خیابانی غیردموکراتیک است یا قانونی نیست یا در خیلی از کشورها تاثیر مثبت نداشته است. بلکه در ایران امروز جواب نمی‌دهد. به‌دلیل اینکه یا با آن برخورد سریع و خشن می‌شود یا کشور دچار هرج‌ومرج خواهد شد و همین آزادی‌ها و فرصت‌هایی را هم که امروز داریم، از بین می‌رود.»
نکته اول در مورد گزاره آقای تاجزاده این است که با توجه به سیاست مشت آهنین در برابر هر گونه اعتراض خیابانی این تاکتیک تا اطلاع ثانوی و چرخش شرایط، موفق نخواهد بود.
پاسخ به این سئوال به ارزیابی ما از علل اعتراضات و ماهیت معترضان برمی‌گردد. برای مثال نارضایتی حاصل از محرومیت نسبی میتواند تا آستانه تحریک معترضان افزایش یابد و در آن صورت انگیزه اعتراض بر ریسک حضور در خیابان غلیه پیدا کند. اعتراضاتی که در دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ شاهد آن بودیم مگر جز این بود.
اعتراض تجویز نیست، بلکه در متن جامعه شکل می‌گیرد. مسئولیت رسیدن به نقطه فروپاشی متوجه خود نظام‌های سیاسی است. اگر قذافی یا اسد عقب‌نشینی می‌کردند، به نقطه‌ی فروپاشی نمی‌رسیدند. بنابراین مسئولیت فروپاشی و اغتشاش متوجه نظام‌های سیاسی است.اخلاقا نمی توان به معترضین توصیه ‌کرد اعتراض‌ نکنید، اگرچه می توان به آن‌ها گفت اعتراض خیابانی معادل خشونت ورزیدن نیست. همین معترضین، ممکن است از شورش اجتماعی به جنبش اجتماعی گذار کنند. بنا براین معترضین می‌توانند در قالب‌های غیرخشونت آمیز و ترجیحا در قالب‌های مدنی اعتراضشان را به وضع موجود نشان دهند.
اما نکته دوم در گزاره آقای تاجزاده این است که با توجه به قدرت دستگاه سرکوب اعتراض خیابانی هرگز اثر بخشی ندارد و بنا براین از قبل محکوم به شکست و هزینه و بدون دستاورد است. فارغ از موافقت یا مخالفت با کنش اعتراضی خیابانی- در شرایط کنونی- این سخن ایشان فاقد استدلال محکم و روشنی است، زیرا اساسا در کل تاریخ جنبش های اعتراضی از جمله در انقلاب سال ۱۳۵۷ مقدمتا هر اعتراض جمعی خیابانی با سرکوب سریع و خشن مواجه شده است که در صورت تداوم موجب برهم خوردن نظم مستقر در آن جامعه نیز شده است. در برخی مواقع این اعتراضات به عقب نشینی نظام مستقر ختم شده و بنابراین نتایج و اثار مثبتی نیز داشته- مثل سی تیر۱۳۳۱- و گاه نیز به تشدید سرکوب – مثل اعتراضات در ۱۵ خرداد ۴۲ یا شهریور ۵۷- منجر شده است.
اگر واکنش نظام سیاسی به اعتراضات فقط سرکوب باشد، طبیعی است که علل و عوامل سرجا باقی می‌مانند. بنابراین مجموعه‌ی این علل و عوامل ما را به سمت اعتراضات بعدی می‌برد که اصطلاحا به آن بحران‌های متوالی می‌گویند.
وقتی به مطالبات معترضان پاسخ داده نشود و آنها سرکوب شوند، آنها با ناکامی بیشتری مواجه شوند، این ناکامی عموما به پرخاشگری بیشتر منجر می‌شود و در نتیجه چرخه‌ای از خشونت شکل می‌گیرد که تا خروج از بحران تداوم خواهد یافت.
در دی ۹۶ و آبان ۹۸ شورش های بزرگی رخ داد و البته در این میان هم انبوهی از تجمعات اعتراضی البته در ابعاد محدودتر رخ داد. این حوادث جزایر جداگانه ای نیستند و بر یکدیگر اثر گذارند و هم‌افزایی دارند. من هم مثل آقای تاجزاده خشونت پرهیزام اما برای منع خشونت معترضانی را که فشار از آستانه تحمل شان عبور کرده مخاطب قرار نمی دهم. افزون بر این متهم کردن معترضان دی یا آبان ماه به خشونت، از سوی حاکمان یا برخی تحلیلگران ـ که البته آقای تاجزاده در میان آنها نیست ـ خطای بزرگی است. زیرا حجم خشونت اعمال شده توسط معترضین در مقایسه با اعمال خشونت توسط نیروهای نظامی امنیتی اصلا قابل مقایسه نیست. وجدان اجتماعی و همین طور آگاهی تاریخی جامعه‌ی ایران خشونت پرهیزی را در متن اجتماعی تقویت کرده است. از همین رو رفتار معترضان در دی ماه یا آبان ماه به جز موارد استثنایی گرایش به خشونت نداشت.
اعتراض کردن یک پدیده‌ی غیرعادی نیست. اعتراض نکردن غیرعادی است. جامعه‌ای که هزار مسئله دارد، اساسا اگر کنش اعتراضی نداشته باشد ، موجودیتی ندارد. واکنش سرکوبگرانه نسبت به اعتراض امر غیرعادی و ناهنجار است. اگر شما را در یک اتاق گرسنه نگه دارند و شما داد بزنید که غذا می‌خواهید وضعیت ناهنجار، غیر اخلاقی و غیر انسانی این است که در واکنش به فریاد، شما را بزنند.
جامعه‌ی ما یک جامعه‌ی در بحران است و دچار انبوه مسائل اعم از سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که در چارچوب ساختارهای موجود راه حلی برای آن وجود ندارد. انبوه بحران‌ها در تلفیق با یکدیگر یک بحران بنیادین شده که راه حل آن بی تردید اصلاح ساختار است.
از سوی دیگر جامعه‌ ایران در وضعیت جنبشی است. از اواسط دهه ۷۰ ما وارد فاز جامعه جنبشی شده‌ایم یعنی نارضایتی‌ها تبدیل به واکنش اعتراضی شده است. در جامعه جنبشی تداوم اعتراضات اجتناب ناپذیر است. پس جامعه‌ نیاز به اصلاح ساختار دارد و نظام هم در مقابل اصلاح ساختار مقاومت می‌کند. نتیجه این وضعیت آن است که این شورش‌ها و اعتراضات اجتماعی، به شکل‌های مختلفی تداوم پیدا کند. اعتراضات گسترده و گسترده شود
اما در فقدان یک نیروی اجتماعی آلترناتیو یا یک نیروی اجتماعی مدنی و سرکوب مداوم جامعه خشن‌تر، رادیکال‌تر و بی‌ثباتی و بحران‌ها عمیق تر می شوند. اگر این چرخه سرکوب‌ و شورش‌ ادامه پیدا کند در نتیجه مقاومت ساختار برای اصلاح و فقدان یک نیروی جایگزین نظام و جامعه به سمت فروپاشی می رود.
نظام‌های سیاسی با مقاومت در برابر اصلاح ساختار به فروپاشی نزدیک می‌شوند و هیچ نظامی از این قاعده استثنا نیست. مسئولیت چنین سرنوشتی متوجه معترضین نیست، بلکه متوجه نظام مستقر است.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

امضای این نامه مصداق روشن امر به معروف و نهی از منکر و «نصیحه لأئمه المسلمین» و عمل به یک وظیفه دینی و عقلی است. خداوند را شکر می‌کنم که به من توفیق عمل به این آموزه دینی را عطا فرموده است و در مواردی که در انجام این وظیفه کوتاهی کرده‌ام از او طلب عفو دارم
Posted: 04 Oct 2020 08:00 AM PDT
متن دفاعیه محسن آرمین در دادگاه بیانیه موسوم به ۷۷ نفر در خصوص وقایع آبان: آیا هنوز امیدی به عدالت و سلامت و استقلال قوهٔ قضا از نهادهای امنیتی وجود دارد؟
آبان سال گذشته، پس از گران شدن ناگهانی قیمت بنزین، مردم عصبانی و معترض از این تصمیم نابهنگام و معترض به شرایط اقتصادی به خیابان آمدند واعتراضات گسترده ای در تهران و بسیاری از شهرهای ایران صورت گرفت. ۷۷نفر از فعالان سیاسی و مدنی در بیانیه ضمن اعتراض به تصیم ناگهانی دولت، از حکومت خواستند تا در مقابل مردم معترض خویشتن دار بوده و از زور و اسلحه در مقابل آنان استفاده نکند. این نامه پس از برقراری مجدد اینترنت موجب خشم اقتدارگرایان شد و نهایتا دادگاهی در این خصوص برای تعدادی از امضا کنندگان نامه برگزار شد. یکی از امضا کنندگان نامه که نهایتا به یک سال حبس محکوم شد محسن آرمین فعال سیاسی اصلاح طلب و نماینده مجلس ششم است. او دفاعیه‌ای در دادگاه ارائه داد که متن آن را در زیر میخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر اولئک هم المفلحون(آل عمران: ۱۰۴)
ریاست محترم دادگاه
سلام علیکم
اینجانب محسن آرمین به خاطر امضای نامه‌ای به اتفاق جمعی از فعالان سیاسی و مطبوعاتی و هشدار به استفاده از سلاح در برخورد با مردم معترض، به استناد ماده ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی متهم به تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران شده‌ام بنابراین دفاعیات خود را به شرح ذیل تقدیم می‌دارم:
۱-پیش از ورود به موضوع اتهام و دفاع از خود تأکید می‌کنم امضای نامه و هشدار به مسؤلان در انتقاد از مسؤلان، عملی سیاسی است و رسیدگی قانونی به آن باید در دادگاه صالحهٔ سیاسی و با حضور هیئت منصفه انجام پذیرد و نه در دادگاه انقلاب، بنابراین دادگاه صلاحیت رسیدگی به این اتهام را ندارد.
مستحضر هستید مطابق ماده ۱ قانون جرم سیاسی آن چه جرم سیاسی را از جرم‌های عمومی متمایز می‌کند، عدم «قصد ضربه زدن به اصل نظام» است. بنابراین درست است که مطابق ماده ۵ این قانون «تشخیص سیاسی بودن اتهام با دادسرا یا دادگاهی است که پرونده در آن مطرح است» اما دادسرا و یا دادگاه نمی‌تواند بدون هرگونه دلیلی اقدام به تشخیص کند، بلکه در این زمینه ادعای متهمان و نیز شواهد و قراین معتبر باید ملاک تشخیص قرار گیرد و نه دیدگاه سیاسی و یا گرایش‌های ایدئولوژیک نیروهای امنیتی و قضایی.
ادعای متهمان مبنی بر عدم قصد سوء مسموع نباشد، شواهد و قراین معتبر معیاری عقلی و شرعی است که باید ملاک تشخیص دادگاه باشد. امضا کنندگان این نامه مجموعه‌ای از نخبگان و فرهیختگان کشورهستند. در این جمع استاد دانشگاه، نویسنده و مترجم، پزشک، روزنامه نگار، مدیران برجسته، چهره‌های شناخته شده احزاب رسمی کشور و فعالان مدنی و … حضور دارند. شخصیت متهمان این پرونده، عملکردها و سوابق آن‌ها از مبارزات انقلابی و تحمل زندان و محرومیت در سال‌های پیش از انقلاب گرفته تا حضور در جبهه‌های جنگ تحمیلی و تا خدمت به کشور در مسؤلیت‌های مهم کشوری و … که سوابق بازجویان و بازپرسان پرونده بر روی هم با یکی از آن‌ها برابری نمی کند، همگی شواهد و قراین معتبری است که صریح‌تر از هر دلیلی بر نیت خیرخواهانه و ناصحانه این جمع دلالت دارد. نادیده گرفتن این شواهد و قراین معتبر و متهم کردن امضا کنندگان نامه به «قصد سوء» مصداق بارز ظن سوء است.
راستی تعجب آور نیست که از آغاز انقلاب تا کنون و به ویژه از سال ۹۵ که قانون جرم سیاسی به تصویب رسیده است، قوه قضائیه هیچ جرمی را مصداق جرم سیاسی تشخیص نداده و اتهامات همهٔ فعالان سیاسی و مدنی را امنیتی دانسته و تا کنون حتی یک دادگاه رسیدگی به جرم سیاسی در این کشور تشکیل نشده است؟
شما بهتر از من می‌دانید قاعدهٔ «درء» فقط در حوزه حدود جاری نیست، زیرا از نظر ماهیت مجازات چه تفاوتی میان حدود و تعزیرات یا میان هشتاد ضربه شلاق که حد محسوب می شود و شصت ضربه شلاق که تعزیر محسوب می‌شود، وجود دارد؟ اگر این فرهیختگی و آن سوابق درخشان موجب بروز اندکی شبهه در قصد متهمان نشود آن گاه باید در سلامت رویکرد دادگاه از غراض سیاسی و یا ایدئولوژیک تردید کرد و اگر چنین شبهه‌ای ایجاد می‌کند، عدم صلاحیت دادگاه در رسیدگی به این پرونده اجتناب ناپذیر خواهد بود.
۲-در جریان اعتراضات دی ۹۶ و ابان ۹۸ و دوران پس از آن تا کنون مسؤلان کشور از رهبری گرفته تا سران قوا و دیگر مسؤلان کشور یک صدا تکرار کرده و می‌کنند اعتراض حق مردم است و آنان حق دارند اعتراض خود را از طرق مسالمت آمیز و عاری از خشونت و به دور از اغتشاش بیان کنند. شاید از آغاز انقلاب تا کنون در سطح مسؤلان بلند پایه کشورهیچ امری به این اندازه و به این صراحت مورد اتفاق و اجماع کشور نبوده است، در عین حال شاید در کشور ما هیچ امری به اندازه اعتراض مسالمت آمیز، با مخالفت مسؤلان و پیگرد قضایی مواجه نشده است. و این از عجایب نظام ما است.
قیمت بنزین یک شبه و بدون هیچ اقدامی در توجیه افکار عمومی،‌ سه برابر می شود و بیش از صد شهر کشور صحنهٔ اعتراض مردم عصبانی از تورم و گرانی و بیکاری می‌گردد. در همان روز اول عده زیادی زخمی و یا دستگیر می‌شوند و یک نفر در سیرجان کشته می‌شود. در چنین شرایط حساسی امضای یک نامه و هشدار به عواقب سوء استفاده از سلاح گرم در برخورد با مردم معترض، دعوت مردم به خویشتن داری و پرهیز از اقدامات خشونت آمیز و در خواست از قوهٔ قضائیه برای پیگرد کسانی که به روی مردم آتش می‌گشایند، ساده‌ترین، مسالمت آمیزترین و قانونی‌ترین اعتراض مدنی است که می‌تواند صورت گیرد و اکنون ما به اتهام این اعتراض مسالمت آمیز قانونی و مدنی محاکمه می‌شویم. آیا محاکمهٔ ما به اتهام نوشتن یک نامهٔ انتقادی خود این پیام را به جامعه نمی دهد که هیچ راهی برای اعتراض مسالمت آمیز و قانونی وجود ندارد و تنها راه اعتراض، عصیان و ریختن در خیابان است؟ ریشه حوادث دی ۹۶ و آبان ۹۸ را باید در چنین پیام‌هایی به جامعه جستجو کرد زیرا با فراهم بودن راه‌های اعتراض مسالمت آمیز و وجود سعهٔ صدر و گوش شنوای برای شنیدن مطالبات جامعه، اساساً زمینه‌ای برای اعتراضات غیر قانونی و خشونت آمیز وجود نخواهد داشت . ایا فکر می‌کنید اگر سازوکارهای قانونی اعتراض پذیرفته می شد و اگر به احزاب و نهادهای مدنی اجازه داده می شد با برگزاری گردهمآیی‌ها و تجمعات قانونی اعتراض مردم را به گوش مسؤلان برسانند و جامعه این روش‌های اعتراض را تمرین کرده بود، آن حوادث تلخ اتفاق می‌افتاد؟
۳- مگر نامه‌ای که امضای آن موجب محاکمه‌ ما شده، حاوی چه جرمی بوده است؟ در آن نامه گفته‌ایم پاسخ خشونت‌بار به تجمعات مردم عصبانی از گرانی ناگهانی بنزین موجب جرح و حتی قتل نفس شده است. از نیروهای امنیتی خواسته‌ایم پاسخ اعتراض شهروندان عادی و غیر مسلح را با اسلحه ندهند و از دستگاه قضا خواسته‌ایم از حق مردم در اعتراض به تصمیمات حکومتی حمایت و و آمران و عاملان پاسخ خشونت آمیز به اعتراض مردم را تحت تعقیب قرار دهد، به تصمیم به گرانی بنزین خارج از روال قانونی اعتراض کردیم و از مسؤلان امر خواسته‌ایم روال‌های قانونی را محترم شمارند و در رفع تحریم‌ها بکوشند و از مردم خواسته‌ایم «با نمایش تعهد خود به نفی هر گونه خشونت و تخریب امولا عمومی… ا ز مسیر اعتراض مسالمت آمیز خارج نشوند و مراقب سوء استفاده احتمالی بیگانگان و گروه‌های خشونت طلب …» باشند. وقتی امضای چنین نامه‌ای تضعیف نظام تلقی می‌شود بدان معناست که قوهٔ قضائیه هر انتقاد و اعتراض ساده‌ای را تضعیف نظام تلقی می‌کند. کجای این نامه تضعیف نظام است؟ آن جا که گفته شده است پاسخ خشونت آمیز دو روز اخیر موجب «جرح عده‌ای حتی قتل نفس» شده است؟ یا آن جا که از قوهٔ قضائیه نظام خواسته شده است آمران و عاملان چنین برخوردهایی را تحت تعقیب قرار دهد؟ یا آن جا که از مردم خواسته شده است از «هرگونه خشونت و تخریب اموال عمومی بپرهیزند»؟ یا آن جا که خواسته شده است «مراقب هرنوع سوء استفاده احتمالی بیگانگان و گروه‌های خشونت طلب» باشند؟
۴-دفاع حقوقی را وکیل‌های محترم برخی از متهمان انجام دادند. و من در این دفاعیه سخنی بیش از آن چه آنان گفتند ندارم. من یک دانشجوی علوم قرآن هستم و با قرآن و تاریخ اسلام مختصر آشنایی دارم و در محکمه‌ای محاکمه می‌شوم که مدعی پیروی از عدالت مولا(ع) و قرآن کریم است. آن چه از مولا شنیده و آموخته‌ایم رواداری با مخالفان و منتقدان است.خوارج سخنرانی مولا را در مسجد با شعار «لا حکم الا لله» به هم می‌زدند(تاریخ طبری،‌۵: ۷۳) و او را به کفر و ارتداد متهم می‌کردند و را مصداق آیاتی می دانستند که دربارهٔ مشرکان نازل شده بود(همان) اما مولا نه تنها آنان را به اتهام تشویش اذهان عمومی و تبانی به قصد تضعیف نظام آنان را دستگیر و محاکمه کرد و نه آنان را از حقوق اساسی و بهره مندی از بیت المال محروم ساخت بلکه با آنان به گفت و گو می‌پرداخت.
ریاست محترم دادگاه
نمی‌توان در مقام سخن دم از پیروی مولا(ع) زد و در منبر جمعه و جماعات از برخورد انسانی آن حضرت با خوارجی گفت که در مسجد و منبر او را آماج شدیدترین حملات قرار می‌دادند و متهم به کفر و ارتداد می‌کردند، اما در عمل عده‌ای از فرهیختگان دلسوز و علاقمند به ملک ملت به جرم نوشتن یک نامه اعتراضی محاکمه کرد و به زندان انداخت.
قرآن امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه مسلمانان می‌داند. همان مولایی که من و شما خود را پیرو او می‌دانیم، می‌فرماید:امر به معروف ونهی از منکر را ترک نکنید که اگر چنین کنید اشرار شما بر شما حاکم می‌شوند.(نهج البلاغه خطبه ۴۷) و همهٔ اعمال نیک حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر به مانند آب دهانی در برابر دریایی پهناور است.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ۱۹: ۴۱۰)
امضای این نامه مصداق روشن امر به معروف و نهی از منکر و «نصیحه لأئمه المسلمین» و عمل به یک وظیفه دینی و عقلی است. خداوند را شکر می‌کنم که به من توفیق عمل به این آموزه دینی را عطا فرموده است و در مواردی که در انجام این وظیفه کوتاهی کرده‌ام از او طلب عفو دارم. من به روشنی می‌دانم عمل به این وظیفه مصائب و مشکلات و محرومیت‌هایی در پی دارد. اما قرآن می‌فرماید این محرومیت‌ها و مصائب نباید موجب ترک امر به معروف و نهی از منکر بشود. یکی از نصایح لقمان به فرزندش به گزارش قرآن چنین است: «یا بنی و أمر بالمعروف و انه عن المنکر و صبر ما اصابک»(فرزندم امر به معروف و نهی از منکر کن و بر آسیبی که به تو وارد می‌شود شکیبایی پیشه کن که چنین صبری نیازمند عزم و اراده است»(لقمان: ۱۷) مرحوم طبرسی در بارهٔ این که چرا در این آیه امر به معروف و نهی ا ز منکر و صبر بر مصیبت در کنار یکدیگر ذکر شده است، روایتی از مولا(ع) نقل می‌کند که می‌فرماید: «و اصبر على ما أصابک» من المشقه و الأذى فی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر»(بر مشقت و آزاری که به خاطر امر به معروف و نهی از منکر به تو می‌رسد شکیبایی داشته باش»(مجمع البیان،‌۸: ۵۰۰) بنابراین تا آن جا که به من به عنوان یک مسلمان مربوط است، اگر نتیجه عمل به این وظیفهٔ دینی محکومیت و حبس باشد، با آغوش باز می‌پذیرم و این محکومیت موجب نخواهد شد در آینده از انجام این وظیفه سرباز زنم. اما دادگاه محترم با این مستندات دینی چه می‌کند؟ آیا حاضر است با صدور حکم محکومیت اعلام کند تاوان امر به معروف و نهی از منکر در این نظام حبس و حصر است؟
۵- من و دیگر امضا کنندگان این نامه متهم تبلیغ علیه نظام جمهوری یا به نفع گروه‌ها و سازمان‌های مخالف نظام شده‌ایم. نمی‌دانم وزارت اطلاعات که شاکی این پرونده است و بازپرس پرونده که براساس این شکایت قرار صادر کرده است، به کدام دلیل و بینه‌ای عنصر معنوی جرم را که «نیت سوء»باشد را محرز دانسته‌اند؟ آیا علم غیب دارند یا نعوذ بالله به جای خداوند نشسته‌اند که «یعلم السر و اخفی»(خداوند امور نهان و نهان‌تر را می‌داند)(طه: ۷) البته در جریان بازپرسی در شعبه بازپرسی رسیدگی به جرایم رسانه ای که برخلاف قانون با حضور نیروهای امنیتی حضور داشتند، آقایان امنیتی دو دلیل بر «قصد قبلی» ارائه کردند:
الف: گفتند روز دوم اعتراضات که هنوز جز یک نفر کسی کشته نشده بود شما از کجا می‌دانستید در روزهای اینده چه اتفاقی می‌افتد که اقدام به نوشتن نامه کردید و هشدار دادید؟ پس معلوم می شود از آن چه قرار بود اتفاق بیفتد اطلاع داشتید و کار خودتان بوده است.متأسفانه در این دادگاه نیز قاضی محترم این پرسش را جدی تلقی کردند و فرمودند بله نوشتن این نامه در روز دوم اعتراضات چنین شائبه‌ای را ایجاد می‌کند.
ریاست محترم دادگاه
از مأموران امنیتی انتظاری نیست، اساس کار امنیتی بر سوء ظن استوار است. اما متأسفم از این که دستگاه قضا آن هم محکمهٔ عدل اسلامی که با عرض و جان و مال مردم سروکار دارد و علی القاعده باید با پرونده‌ها و اتهامات بر اساس اصل برائت نهایت احتیاط و مراقبت را به خرج دهد،چنین دلیل‌های بی پایه و اساسی را معتبر ویا قابل توجه تلقی می‌کند. کدامیک از عالمان‌ و فقیهان خداترس ما به چنین دلایلی که حتی ارزشی در حد فرض هم ندارد، توجه کرده‌اند؟ البته در اظهارات سیاسی و تبلیغی یک جناح علیه جناح دیگر این نوع به اصطلاح استدلال‌ها رواج دارد، اما مقام قضا مقام سیاست و سیاست بازی نیست.
اجازه بدهید در این باره خاطره‌ای نقل کنم. در جریان انتخابات تأسف‌بار سال ۸۸ مرحوم هاشمی رفسنجانی طی نامه‌ای به رهبری هشدار داد ادامه این نحوهٔ برخورد‌ها، آتش فتنه را بر خواهد افروخت.(نقل به مضمون) پس از آن شیخ محمد یزدی طی مصاحبه‌ای با پرخاشگری به این نامه پاسخ داد. او در بخشی از سخنان خود خطاب به مرحوم هاشمی گفت: «آیا این نامه بذر تردید نبود که در زمینه انتخابات افشانده شد… باید با آن‌هایی که بذر تردید در جامعه افشاندند و کسانی که این بذر را آبیاری کردند … به خیابان‌‌ها ریخته و به جان و مال مردم تجاوز کنند…. برخورد قانونی شود» همان زمان هم کیهان و لثارات نوشتند هاشمی خود پشت این فتنه است و او را جزو سران فتنه دانستند. در آن زمان من به اظهارات ایشان پاسخ دادم که طی دو شماره در روزنامه اعتماد ملی به چاپ رسید. از جمله در پاسخ به این استدلال وی نوشتم،« تاریخ بشری سراسر، صحنه ظهور پیامبران و اولیاء و مصلحانی است که جوامع خود را از فرجام راه نادرستی که در پیش گرفته اند، بیم و انذار داده اند. چرا فکر می کنید اگر کسی قدرت، چشم عقلش را کور نکرده و فرجام نامبارک روشی را که شما و همفکرانتان برای اداره جامعه در پیش گرفته اید به دیده بصیرت می بیند و انذار می دهد، باید توطئه گر باشد؟ این قضاوت شما البته شگرد دائمی روزنامه هایی نظیر کیهان است که دلسوزان فهیم و علاقمندان به این ملک و ملت را صرفاً به این دلیل که عاقبت رسم خودکامگی و لجاجت در برابر خواست ملت را پیش بینی می کنند، عامل بیگانه و مأمور سرویس های جاسوسی می نامد.» در آن نامه در نقد استدلال ایشان نوشتم: « …چه بسیار منذران و مبشرانی که قوم خود را نصیحت کرده و آنان را از فرجام راه ضلالتی که در پیش گرفته بودند هشدار دادند …نصیحت آن پیامبران منذر و مبشر به قوم خود چیزی جز این نبود که نسبت به فرجام راهی که آنان در پیش گرفته بودند و از عذاب الهی و یا دنیوی که در انتظارشان بود بیم می دادند: «وَ إِلى‏ مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحیطٍ»(هود:۸۴)
واکنش آن اقوام به منذران و مبشران ناصح تنها انکار و تکذیب و اصرار بر مشی خود نبود، …. لجاجت آن اقوام به روایت قرآن در برابر مصلحان و ناصحان خود چنان بود که حتی اگر به چشم خود نشانه های عذاب را می دیدند نه تنها متنبه نمی شدند و توبه نمی کردند، بلکه بر گمراهی خود اصرار ورزیده و عذاب های هشدار دهنده الهی را به توطئه آن ناصحان و مصلحان نسبت می دادند و وجود آن ها را علت نکبت و شوم بختی خود تلقی می کردند: « قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلیمٌ»(یس: ۱۸) (گفتند: ما شما را به شگون بد گرفتیم، اگر باز نایستید هر آینه سنگسارتان مى‏کنیم و بى‏گمان از ما شکنجه‏اى دردناک به شما خواهد رسید.) و «قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ»(نمل: ۴۷)(گفتند: ما تو و آنها را که با تواند به شگون بد گرفته‏ایم)
قوم موسی نیز چنین بودند: «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(اعراف: ۱۳۱)( اگر بدى و گزندى به ایشان مى‏رسید، به موسى و کسانى که با او بودند شگون بد مى‏زدند آگاه باشید که همانا سرنوشت نیک و بدشان نزد خداست ولى بیشترشان نمى‏دانند) آن ها نمی خواستند بپذیرند آن فتنه ها و مصیبت هایی که به آن دچار شده اند حاصل کرده ها و روش ها و سیاست های خود ایشان است.
…جرم آقای هاشمی و امثال او مگر جز این است که همچون یک ناصح و دلسوز نظام به ادامه روشی که شما و همفکرانتان در حاکیمت نظام برگزیده اید هشدار داده و فتنه و آشوب را پیش بینی می کنند و شما به جای تنبه و تأمل در مشی خود ،درپاسخ به هشدار های ایشان و دلسوزان نظام آن ها را فاقد درک و بصیرت «إِنَّا لَنَراکَ فی‏ سَفاهَهٍ» و منحرف ا ز مسیر انقلاب «إِنَّا لَنَراکَ فی‏ ضَلالٍ مُبین»معرفی می کنید و وقتی آن پیش بینی ها به وقوع می پیوند به جای این که متنبه شوید و در روش خود تجدید نظر کنید به ایشان طیره می زنید و آن ها را عامل افشاندن«بذر تردید و تفرقه»و مسئول آن «فتنه» ها معرفی کرده و تهدید می فرمایید که باید با آن ها برخورد شود. در برابر این موضع لجوجانه و متصلب، دلسوزان نظام چه راهی دارند جز این که بگویند: «طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ»(یس: ۱۹-۱۸)(شگون بدتان با شماست. آیا اگر شما را پند دهند [به شگون بد مى‏گیرید]؟! بلکه شما مردمى گزافکارید.) این ما نیستیم که مسئول این وقایع هستیم این بحران ها و تنشنجات حاصل مدیریت و رفتار شما ست(طائرکم معکم) یا به قول علامه طباطبایی د رتفسیر همین عبارت: این مصیبت ها نتیجه اعما ل خود شماست، آیا پاسخ آن نصایح مشفقانه و انذارهای دلسوزانه این است که ما را مسئول نتیجه اعمال خود معرفی کنید و تهدید به مجازات نمایید؟ و در برابر تهدیدهای شما چه راهی جز این دارند که بگویند: «یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامی‏ وَ تَذْکیری بِآیاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ … ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»(یونس: ۷۱) (ای قوم اگر جایگاه و تذکرهای من به آیات عذاب الهی برای شما سنگین و غیر قابل تحمل است، پس به خداوند توکل می کنم… شما نیز تهدیدتان را در باره من عملی کنید درنگ نکنید)
آقای یزدی اگر هرکسی که به اشتباه بودن راه و وجود چاه و پرتگاه های هولناک در مسیرهشدار داد و سقوط در آن ها را پیش بینی کرد مسئول سقوط شما شناخته شود، آیا راهی برای اصلاح باقی می ماند؟ راستی مگر دیکتاتورها جز این می کنند؟»
حال حکایت ما و وزارت اطلاعات که شاکی ماست همین است. امضا کنندگان این نامه بعضاً سابقه چندین دهه فعالیت سیاسی را در کارنامهٔ خود دارند. تشخیص این که این نحوه برخورد با اعتراضات به چه عواقب شومی خواهد انجامید برای آنان چندان دشوار نبوده و نیست. متأسفانه همان فاجعه‌ای که در نامه پیش بینی می‌کردیم به وقوع پیوست. و به اعتراف مقامات کشور دست کم حدود دویست و سی انسان در آن حوادث کشته شدند. حال به جای آن که مسؤلان کشور به خاطر تصمیم نابهنگام و اجرای غلط سه برابر کردن ناگهانی قیمت بنزین، و مسؤلان امنیتی کشور به خاطر برخورد خشونت بار و غلط‌تر با اعتراضات مردم مورد سؤال و پیگرد قرار گیرند، ما باید به خاطر تحقق هشدارهایمان متهم به توطئه‌ و تبانی شویم. چنین عدالتی را در کدام دستگاه قضایی دنیا سراغ دارید؟
ریاست محترم دادگاه
من ۶۷ سال عمر کرده‌ام نیم قرن سابقهٔ فعالیت فعالیت و تجربه سیاسی و اجتماعی دارم. کار من تحقیق و پژوهش است، زیاد می‌خوانم، مسؤلیت‌های مختلف و مهمی دراین کشور داشته‌ام. به حکم این سابقه و تجربه تشخیص و پیش بینی عواقب زیانبار تصمیمات و سیاست‌های خطا برای امثال من کار چندان دشواری نیست و این اولین پیش بینی من نبوده است که متأسفانه به وقوع پیوسته است. زمانی که در مجلس بودم در جریان قتل مرحومه زهرا کاظمی طی نطق پیش از دستور هشدار دادم، رفتار سعید مرتضوی برای کشور فاجعه خواهد آفرید و ابروی نظام را خواهد برد، آبروی نظام را هزینه این فرد نکنید. آن هشدارها نه تنها گوش شنوایی نیافت بلکه مرتضوی به عنوان کارمند نمونه کشور معرفی شد. با کمال تأسف زمان زیادی طول نکشید که آن پیش بینی هم تحقق یافت و فاجعه زندان کهریزک اتفاق افتاد، فاجعه‌ای که هرگز قابل جبران و فراموشی نیست.
ب: دلیل دوم نیروهای امنیتی حاضر شعبه بازپرسی جرایم رسانه‌ای این بود که قربانیان به دست ضد انقلاب کشته شده‌اند نه مأموران امنیتی و شما در این بیانیه کشته شدگان را به نیروهای امنیتی نسبت داده‌اید در نتیجه تبلیغ علیه نظام کرده‌اید.
در رد این دلیل باید عرض کنم:
اولاً در بیانیه اساساً به صراحت ذکری از کشته شدن افراد به دست نیروهای امنیتی به میان نیامده بلکه نوشته شده ه قرار اطلاع منجر به جرح و حتی قتل نفس شده است. »
ثانیاً: اقای وزیر کشور که خود یکی از کسانی است که به سبب عملکرد ضعیف و دستورات غلط در این ماجرا باید پاسخگوی خون‌های ریخته شده باشد، تخفیف داده و گفته‌اند:« ۲۰ در صد از قربانیان با سلاح‌هایی کشته شده‌اند که سلاح سازمانی نبوده است»معنای این سخن آن است که هشتاد در صد کشته شدگان با سلاح‌های سازمانی کشته شده‌اند. انتساب این درصد که بنا بر آمار وزیر کشور حدود یکصد و هشتاد تن می‌شوند،‌به ضد انقلاب و تیم‌های گروه‌های مسلح صرفنظر از مضحک بودن و مغایرت با شواهد عینی موجود، خود به نوعی تضعیف نظام است. جالب این جاست که در جریان اغتشاشات مذکور حتی یک عضو وابسته به تیم‌های مسلح وابسته به ضد انقلاب دستگیر نشده است. در هر صورتتصور می‌کنم پس از گذشت بیش از نه ماه از حوادث اسف بار مذکور موضوع آن چنان روشن شده است که نیازی به آمار و ارقام ندارد. لذا به آن نمی پردازم
در آن جلسه بازپرسی در پاسخ به مأموران امنیتی گفتم از دو حال خارج نیست، یا قربانیان به دست نیروهای امنیتی کشته شده‌اند یا به دست ضد انقلاب. اگر به دست نیروهای امنیتی کشته شده‌اند، مسؤلان امنیت کشور باید محاکمه شوند و اگر به دست ضد انقلاب کشته شده‌اند باز هم مسؤلان امنیت کشور باید محاکمه شوند. آقای وزیر کشور فکر می‌کند اگر بگوید ۸۰ درصد قربانیان ضد انقلاب بوده‌اند و ۲۰ درصد قربانیان به دست ضد انقلاب کشته شده‌اند مشکل حل می‌شود و از خود رفع مسؤلیت می‌کند. خیر هرگز چنین نیست. اولین و بدیهی ترین وظیفه یک حکومت حفظ امنیت شهروندان خویش است. اگر وضعیت امنیتی کشور این قدر رها و بی حساب و کتاب است که تیم‌های سازمانیافتهٔ ضد انقلاب چنان نفوذ و حضور گسترده‌ای دارند که ظرف کمتر از ده ساعت از زمان اعلام گرانی بنزین می‌توانند بیش از صد شهر کشور را به اشوب بکشند و این همه کشته روی دست نظام بگذارند، همه مسؤلان امنیتی باید محاکمه شوند.
در پایان عرض می‌کنم نتیجه این محاکمه اگر به تبرئه ما بینجامد، این پیام را برای جامعه خواهد داشت که هنوز امیدی به عدالت و سلامت و استقلال قوهٔ قضا از نهادهای امنیتی وجود دارد. و اگر به محکومیت و حبس ما بینجامد بیش از آن که احتمالش را می‌دادیم اتفاقی نیفتاده است و نزد وجدان خود آسوده خاطریم که برای رضای خداوند و در راه اعتلای جامعه و کشورقدمی برداشته‌ایم، اما گمان نمی‌کنم چنین حکمی برای کشور و قوه قضائیه اعتباری به ارمغان بیاورد و بتوان به چنین حکمی تفاخرکرد.
قد خمیدهٔ ما سهلت نماید اما برچشم دشمنان تیر با این کمان توان زد
و آخر دعوینا ان الحمد لله رب العالمین محسن آرمین ۱۴/۵/13۹۹ منبع: امتداد

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

چرا ما توانستیم ۴۸ ساعته اعتراضات را جمع کنیم؛ اما فرانسوی‌ها شش ماهه نتوانستند؟ پاسخ از هانا آرنت :
قاطع‌ترین دستور از لوله تفنگ بیرون می‌آید که به آنی‌ترین و کامل‌ترین اطاعت می‌انجامد. چیزی که هیچگاه از این لوله در نمی‌آید قدرت است. هرجا قدرت از دست برود؛ حکومت با خشونت عریان به میدان می‌آید. خشونت که پیروز می‌شود یعنی حکومت با قدرتش خداحافظی کرده است. قدرت هیچگاه مال فرد نیست؛ به گروه تعلق دارد و فقط تا زمانی وجود خواهد داشت که گروه گردهم بماند. وقتی از شخصی که در قدرت است سخن می‌گوییم در واقع به این اشاره می‌کنیم که گروهی از مردم به او قدرت داده‌اند تا به نام‌شان عمل کند. لحظه‌ای که صدای تفنگ‌ها بلند شود سیمای گروه، که خاستگاه قدرت است، محو می‌شود.
خلاصه کنم: قدرت و خشونت اضدادند؛ جایی که یکی از آنها ظاهر می‌شود، دیگری ناپدید می‌شود. خشونت زمانی ظاهر می‌شود که قدرت در مخاطره است، اما هرچه خشونت جلوتر بیاید قدرت عقب‌تر می‌رود. "در میدان جنگ؛ تیرها که به هدف می‌خورند پیروزی قطعی؛ اما در میدان شهر؛ تیرها که به بدن بخورند؛ شکست حتمی هست."
دکتر نظام بهرامی کمیل 26 آذر 1398 @NewHasanMohaddesi

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

چرا ما توانستیم ۴۸ ساعته اعتراضات را جمع کنیم؛ اما فرانسوی‌ها شش ماهه نتوانستند؟

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

اندوه ملی و درس‌هایی از آن Posted: 11 Dec 2019 10:22 AM PST لطف‌الله میثمی
در پی حوادث غم‌بار ۲۵ تا ۲۷ آبان‌ماه، ملت ما در غم و اندوه ملی عمیقی فرورفته‌اند که آن را به تمامی شهروندان ایرانی تسلیت می‌گوییم. در صدا و سیما، مطبوعات و سایر رسانه‌های جمعی تحلیل‌های مختلفی مطرح شده که نیازی به شرح دوباره آن نیست. همه تا حدی می‌دانیم چه اتفاقاتی افتاد و چه عوارض انسانی و مالی به مملکت وارد شد که به‌سادگی جبران‌شدنی نیست. مهم ریشه‌یابی و درس‌هایی است که باید از این اندوه ملی گرفت.
در دوران ریاست‌جمهوری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در اوایل دهه ۷۰ شورش‌هایی در شهرهای مشهد، اراک و شیراز و اسلامشهر رخ داد. در شهر مشهد، اماکن دولتی و فروشگاه‌ها به آتش کشیده و غارت شدند. پدیده مهم این بود که این بار حرکت از کوی طلاب مشهد شروع شد؛ همان منطقه محرومی که تا آن زمان حامی مسئولان نظام بودند، اما تحلیل‌گران به‌سادگی از این پدیده گذشتند. دولت نیز با توزیع موقتی مرغ و بعضی کالاهای اساسی به قیمت ارزان، زمینه فراموشی این حوادث را مهیا کرد.
حوادثی که در آبان‌ماه امسال اتفاق افتاد عمدتاً در مناطق محروم بود که بیشترین حمایت را از حاکمیت می‌کردند. برای نمونه روز قدس امسال در قلعه‌حسن‌خان جمعیت تظاهرکننده به‌قدری زیاد بود که دو بار نماز جمعه اقامه شد تا همه شهروندان بتوانند در آن شرکت کنند. در استان اصفهان نیز معمولاً در سه منطقه زینبیه، بهارستان و ملک‌شهر بیشترین آرا به صندوق انتخاباتی ریخته می‌شد. حال چه عاملی باعث شده که این مناطق محروم به کانون‌های اعتراض تبدیل شوند و این اعتراض نیز به شورش کور و تخریب منجر شود؟ اگر دست خارجی هم در کار باشد عامل خارجی به اعتبار مبنای داخلی عمل می‌کند و قضیه عمق بیشتری می‌گیرد. این شورش‌های کور به ضرر خود معترضان و سایر معترضان جامعه خواهد بود؛ چراکه تا مدت‌ها پروسه اعتراض‌های صنفی و مدنی و بحق مردم را کُند یا متوقف خواهد کرد و در ضمن فضای امنیتی و نظامی تقویت خواهد شد.
همه می‌دانیم شعار انقلاب اسلامی حمایت از مستضعفان بود. حال چه شده که مستضعفان و محرومان تا این حد عمق و گسترش پیدا کرده‌اند که به ۶۰ میلیون نفر (۷۵ درصد جامعه ایرانی) رسیده‌اند.
به‌نظر می‌رسد عوامل زیادی دست به دست هم داده‌اند که به اینجا رسیده‌ایم. یکی از این عوامل مهم، اقتصاد نفتی و دولت نفتی است. از ابتدای انقلاب اقتصاد ما به نفت گره زده شد تا جایی که سید محمد خاتمی صد روز پس از آغاز ریاست‌جمهوری خود گفت مشکل ما، مرض مزمن اعتیاد به درآمد نفت است. می‌دانیم که درآمد نفت هم درآمد واقعی نیست، بلکه ثروت تجدیدناپذیری است که از منابع زیرزمینی ما کم می‌شود. «سازمان مردم‌نهاد معتادان گمنام» درباره نجات از اعتیاد به مواد مخدر معتقدند فرد معتاد تا به استیصال نرسد نجات نمی‌یابد. معتاد مانند انسانی است که در رودخانه پرسرعتی جلو می‌رود، مگر اینکه به تخته‌سنگ یا درختی برخورد کند تا متوقف شود و نجات یابد.
بعد از ۴۱ سال که از پیروزی انقلاب می‌گذرد آیا نباید در پی راه‌حل رهایی‌بخشی باشیم که به استیصال دچار نشویم؟ ملاحظه می‌کنیم هم‌اکنون اقتصاد نفتی ما به جایی رسیده که نمی‌توانیم نفت خود را صادر کنیم. راه‌حلی که پیدا کردیم این است که اگر ما نتوانیم نفت صادر کنیم نمی‌گذاریم دیگران هم نفت صادر کنند. این پروسه یعنی اقتصاد نفتی وارد فاز جنگی شده. چرا ما اقتصادی را دنبال می‌کنیم که خون‌بار است و به جنگ منجر می‌شود؟ شاید یکی از دلایل سه برابر شدن قیمت بنزین رهایی از همین استیصال بود، هرچند مبلغ آن آن‌قدر ناکافی است و مشکلی را از کسری بودجه دولت حل نخواهد کرد. متأسفانه دیدیم چه هزینه‌هایی هم به دنبال داشت. آیا وقت آن نرسیده با یک عزم ملی این تهدید را به یک فرصت و رنسانس تبدیل کنیم؟ ملت ما تجربه دوران نخست‌وزیری دکتر مصدق را در کارنامه خود دارد که با شدیدترین تحریم‌های نفتی مواجه بود، اما در بستر اعتماد متقابل بین ملت و دولت با پرداخت مالیات، توزیع اوراق قرضه ملی، تولید اشتغال‌محور و صادرات توانستیم اقتصاد موفق بدون اتکا به درآمد نفت را طراحی کنیم. حال اگر بخواهیم به اقتصاد مقاومتی برسیم، لازمه آن اعتماد بین دولت و ملت است. آیا وقتی برخلاف قانون اساسی و برخلاف قانون نظارت استصوابی، فقهای شورای نگهبان به رد صلاحیت گسترده می‌پردازند معنی آن بی‌اعتمادی آن‌ها به مردمی نیست که با رأی خود موجودیت خبرگان قانون اساسی و تصویب قانون اساسی را رقم زدند؟ آیا در همین راستای رأی مردم نبود که شورای نگهبان جایگاه قانون‌گذاری خود را پیدا کرد؟ آیا قانون‌گذار می‌تواند به‌جای قوه قضائیه به رد صلاحیت اقدام کند؟ طبیعی است استمرار این رویه طی چند دهه متقابلاً بی‌اعتمادی مردم به شورای نگهبان و مسئولان را دامن زده است. مردم با آرای رفراندوم‌گونه خود پیام خود را داده‌اند و این پیام‌ها برخلاف مهندسی انتخابات بوده است. آیا وقت آن نرسیده که درس بگیریم؟ سخنگوی سابق شورای نگهبان آشکارا می‌گوید با همین قانون نظارت استصوابی، شورای نگهبان حق ندارد صلاحیت نامزدی را تأیید و رد کند چراکه لازمه این کار دادگاه انتخاباتی همراه با هیئت‌منصفه است؛ آیا نباید این صدا را شنید؟ این صدایی بود که نقدی هم بر آن وارد نشد. فرمانده اطلاعات سپاه یک هفته قبل از وقایع آبان ماه ۹۸ به این مضمون گفت ما و شورای نگهبان مصمم هستیم جلو ورود نفوذی‌ها به مجلس را بگیریم. آیا این سخن به معنی ورود نیروهای مسلح به انتخابات نیست؟ آیا قانون اساسی و توصیه امام چنین مجوزی را به نیروهای مسلح داده است؟ آیا این عمل سبب بی‌اعتمادی مردم نمی‌شود؟ آیا بحران بی‌اعتمادی موجود به این سبب و دلایل دیگر نیست؟
کارشناسان اقتصادی معتقدند در شرایط فعلی اگر همه نهادها و مؤسسات بدون تبعیض مالیات بپردازند، امور جاری مملکت با مشکل مواجه نخواهد شد. همه به یاد داریم در سال ۸۷ وقتی مهندس میرحسین موسوی نامزدی خود را با شعار «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» اعلام کرد به چه سرنوشتی دچار شد. اوج حرکت خودجوش مردم در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بود که در کادر مانیفست قانون اساسی در سکوت، اعتراض و راهپیمایی کردند. جامعه‌شناسان همه پیش‌بینی کردند اگر به مطالبات جنبش سبز که چیزی جز اجرای قانون اساسی نیست تن داده نشود، حرکت «آبی‌ها» که مخرب است شروع خواهد شد. دیدیم که این پیش‌بینی به واقعیت پیوست. در سال‌های ۹۲ و ۹۴ و ۹۶ پس از پیروزی‌های انتخاباتی، مردم از شب تا صبح شادمانی کردند بدون اینکه به یک عضو نیروی انتظامی توهین شود. این نشان‌دهنده عقلانیت قانون‌گرای طبقه متوسط است که بار اصلی امنیت جامعه را به دوش می‌کشد بدون اینکه نقش نیروهای امنیتی فراموش شود.
درس دیگری که می‌توان از این اندوه ملی برگرفت این است که جریان‌های خارج از کشور که خود را اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی دانسته و در شرایط جامعه مدنی زندگی کرده و این روزها در تمامی شبکه‌های ماهواره‌ای که آزادانه و بدون پارازیت پخش می‌شدند صحبت و تحلیل می‌کردند، حداقل توقع از آن‌ها این بود که با این تریبون بدون مزاحمتی که در دست داشتند مردم جان به لب رسیده را راهنمایی کنند که «اعتراض» از «تخریب» تفکیک شود. این در شرایطی بود که نیروهای داخلی تریبونی در اختیار نداشتند و از چنین امکانی برخوردار نبودند. متأسفانه این‌ها که خود را جایگزین نظام جمهوری اسلامی تلقی می‌کنند نه اقدامی در تقویت و تئوریزه‌کردن برجام و تعامل سازنده ملت با دنیا کردند و نه نقدی به عهدشکنی امریکا در خروج از برجام داشتند، حتی مخالفتی با تحریم‌های حداکثری ترامپ نداشتند که هدف آشکار و اعلام شده آن به استیصال کشاندن مردم ایران و ونزوئلایی کردن ایران بود. سلطنت‌طلبانی که می‌گفتند ما اجازه نمی‌دهیم حتی نگاه چپ به سردبیر کیهان بشود چه شد که این تخریب‌ها را نمایش اقتدار مردم دانستند؟ اپوزسیون خارج‌نشین می‌توانستند در چنین فرصتی اعتماد مختصری بین مردم ایجاد کنند که نکردند و جریان برعکس هم شد.
برای تقریب به ذهن، با توجه به اینکه شصت سال است مستقیم یا غیرمستقیم در جریان مسائل سیاسی مملکت بوده‌ام اشاره‌ای به مجلس مؤسسان دوم در سال ۱۳۲۸ می‌کنم. در آن مجلس، قانون اساسی انقلاب مشروطیت را به‌طور کامل دور زدند. بدین معنا که شاه مشروطه که از مسئولیت مبرا بود و بایستی فقط سلطنت می‌کرد، عملاً فرمانده کل قوا شد و اختیارات نخست‌وزیر را به خود تفویض کرد. در این مجلس اختیار انحلال مجلسین شورا و سنا و عزل و نصب نخست‌وزیر و وزرا همه به شخص شاه داده شد. همچنین پرونده‌های سیاسی به‌جای دادگستری به دادرسی ارتش احاله شد که دادستان، رؤسا و اعضای این دادگاه‌ها همه از افسران مطیع شاه بودند و سرنوشت پرونده‌ها از پیش معلوم بود. درواقع با این اختیارات قوه مقننه و قضائیه در اختیار فرمانده کل قوا یعنی شاه قرار گرفت که از مسئولیت و انتقاد مبرا بود. دو نفر از رجال سیاسی آن زمان یعنی قوام‌السلطنه و دکتر مصدق با این مصوبات مخالفت کردند. قوام به محمدرضاشاه نامه نوشت که این روال به سقوط سلطنت منجر خواهد شد. بعد از چندی حسین علاء وزیر دربار پاسخ شاه را به قوام‌السطنه داد؛ نخست لقب اشرف از ایشان گرفته شده و دوم اینکه قوام منتظر خدمت شد. قوام هم در جواب نوشت خدمت منتظر من است. با کمک مصوبات مؤسسان دوم بود که تمام سرکوب‌های ۲۸ مرداد به بعد اتفاق افتاد. شاه در پروسه خودکامگی به جایی رسید که گفت مردم یا عضو حزب رستاخیز شوند یا از مملکت بروند یا به زندان می‌افتند. نتیجه روال مؤسسان دوم را می‌توان در خاطرات ارتشبد جم دید. او می‌نویسد ما نمی‌دانستیم ارتش شاهنشاهی باید با شوروی درگیر شود یا عراق؟ یا در جنگ پاکستان و هندوستان به کمک پاکستان برود؟ رزمندگان ظفار را سرکوب کند یا با چریک‌های داخل مبارزه کند؟ به گفته جم ما آیین‌نامه خاصی برای ارتش نداشتیم و همه‌چیز منوط به اراده ملوکانه بود. وقتی شاه در دی‌ماه ۵۷ از ایران رفت ارتش عملاً متلاشی شد و سلطنت سقوط کرد.
درس دیگری که می‌گیریم این است که ما انقلابی توحیدی، اسلامی و مردمی‌ داشتیم که به‌سرعت به قانون اساسی ثمره انقلاب تبدیل شد و با شعار «جمهور اسلامی آری، حکومت خودکامه هرگز» نظام جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت. مرحوم امام نیز در آخرین نامه خود به نمایندگان مجلس تأکید داشت باید روی مرّ قانون اساسی حرکت کرد. متأسفانه امروز به جایی رسیدیم که برخی که نقش تعیین‌کننده دارند قانون اساسی را سند برانداز و غربی تلقی می‌کنند یا مقوله پارادوکسیکال براندازی قانونی را مطرح می‌کنند. تجربه نشان داده هر گامی که در جهت تضعیف قانون اساسی یا تغییرات تدریجی در آن بدون آرای ملت انجام شود ما را به ناکجاآباد خواهد برد. پیشنهاد دلسوزانه من این است که نیروهای دلسوز مملکت که با شعار اجرای قانون اساسی در حصر به‌سر می‌برند و یا از چرخه مدیریت بیرون گذاشته شدند به چرخه مدیریت برگردند. امروز که با تحریم‌های حداکثری و توطئه‌های مختلف منطقه‌ای روبه‌رو هستیم «آشتی ملی» در کادر قانون اساسی می‌تواند قدرت و مقاومت ملت ما را افزایش داده تا نه‌تنها اقتصاد مقاومتی و تولید اشتغال‌محور را تسهیل و تحریم‌ها را بی‌اثر کند، بلکه از موضع مقاومت، در کادر منافع ملی، مذاکرات موفقی نیز داشته باشیم.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

یورونیوز: درباره ادبیات و نحوه برخورد رئیس جمهور ایران در روزهای پس از آغاز اعتراضات اخیر چه نظری دارید؟ آیا آقای روحانی اکثریت هوادارانش را ناامید کرده است؟
عمادالدین باقی: «به گمانم سیاستمداران در شرایط التهابی در معرض لغزش‌اند. اگر سکوت کنند متهم می‌شوند که چرا سکوت کرده‌اند و اگر حرف موافق اعتراضات بزنند می‌گویند نفت روی آتش ریخته و یا می‌گویند خودت عامل بوده‌ای و حالا همراهی می‌کنی. اگر موافق نباشد می‌گویند علیه مردم معترض سخن گفته است. نمونه‌های فراوانی از افراد دموکرات در جوامع دموکرات هم داریم که دچار این وضعیت شده‌اند. مکرون در فرانسه یکبار به جلیقه‌زردها گفت آشوبگر و عده‌ای به او تاختند. او گفت خشونت و آشوب را تحمل نمی‌کنیم. آشوبگران شرم کنند و کسانی که در غارت شرکت کردند شریک جرم آشوبگرانند. جالب اینکه همان زمان یک اقدام تروریستی هم انجام شد که شبکه العالم وابسته به ایران گزارش داد حمله تروریستی در فرانسه کار دولت برای مقابله با جلیقه‌زردها بوده است ولی دیگران حق ندارند چنین ادعایی درباره ایران داشته باشند.
در ضمن فضای کلی را نمی‌شود نادیده گرفت. مخالفان می‌گویند سرکوب و تخریب کار حکومت بود و حکومتی‌ها می گویند کار قدرت‌های خارجی و گروه‌های برانداز بود. از یک طرف یک اصولگرا در سایت مشرق مقاله نوشته است و خواسته مسئولیت گران شدن بنزین را از دوش سران قوا و مجلس و رهبری برداشته و فقط به گردن روحانی بیندازد و کلی کد و دلیل بعضا جعلی آورده تا ثابت کند این اقدام کار روحانی و هدفش به‌هم‌ریختن اوضاع کشور بوده است. البته عده‌ای مانند جبهه پایداری که در دشمنی با آزادی و حقوق مخالفان کسی به گردشان نمی‌رسد دنبال ساقط کردن روحانی بودند. به یقین سخن گفتن در چنین فضایی کاری سخت است اما باز به یقین سخنانی ناسنجیده به جسارت عذرخواهی ارزشی والا می‌دهد.
نکته دیگر اینکه فضای رسانه‌ای خیلی عجیب است. در زندان که بودیم وقتی دنیا را فقط از دریچه تلویزیون ایران می‌دیدیم انگار همه قدرت‌های دنیا در چند روز آینده دچار فروپاشی می‌شوند و نزدیک است که پرچم ایران در کاخ سفید به اهتزار درآید و آدم می‌فهمد که ساکنین پایگاه اشرف چه می‌کشیدند. اما وقتی در بیرون از زندان فقط تلویزیون‌های برون‌مرزی را می‌بینی انگار جمهوری اسلامی عن‌قریب است که سرنگون شود. در این فضا اکثر افراد هم قطبی فکر می‌کنند و بدتر اینکه متن کامل خبرها را هم نمی‌بینند و به تیترها اکتفا می‌کنند. برای مثال من وقتی انتقادات فراوان به روحانی را دیدم که گفته است با دوربین‌هایی در سطح شهر شناسایی‌تان می‌کنیم رفتم متن اصلی و کامل سخنان او را پیدا کردم و خواندم. دیدم او در همین شرایط بغرنجی که توضیح دادم گفته است: "اعتراض با اغتشاش جدا از هم است، اعتراض حق همه مردم است. این حرف همه است".
از کسی که رییس جمهور است نه اپوزیسیون، آیا انتظار دیگری می‌رود؟ حتی بیانیه اتحادیه اروپا هم همین مضمون را داشت. ازطرفی جوی که به خاطر این جمله‌اش ساختند باعث شد حرف بسیار مهم دیگری در همان نطق او در هیات دولت اصلا دیده نشود. او در همان نطق گفت: "سود اصلی ارزان بودن بنزین برای قاچاقچی‌ها بود". دیگران باید وارد این بحث می‌شدند که این قاچاقچی‌ها چه کسانی بودند که نمی‌توان با آن‌ها برخورد کرد. وقتی یک مقام مسئول درباره حجم قاچاق سوخت از مرزهای شرقی کشور رقمی را می‌گوید که اگر بخواهد با تانکر ۳۰ هزارلیتری قاچاق شود نیاز به ۱۵ هزار تانکر دارد، باید پرسید چگونه این حجم قاچاق وجود دارد و منافع عظیم آن به جیب چه کسانی می‌رود؟
اما آقای روحانی در همان نطق، نکته دیگری هم گفت که خیلی مورد انتقاد واقع شد. او گفت: "خودرو در اختیار من است که استفاده کنم نه اینکه راه‌بندان درست کنم. اگر راه‌بندان درست کردم خوشبختانه آن قدر سیستم مانیتور و دوربین داریم که خودرو، پلاک آن و راننده مشخص می‌شود. من از قوه قضائیه خواهش می‌کنم که در این زمینه طبق قانون عمل کند. یعنی کسی که در زندگی مردم اخلال و ناامنی و راه‌بندان ایجاد کرده، و اینکه یک فردی بخواهد از این اعتراضِ به‌حقِ مردم سوء استفاده کند و با سلاح سرد و قمه بیاید به بانک، مرکز پلیس و صدا و سیما حمله کند، این غیرقابل تحمل در کشور خواهد بود."
در شبکه‌های اجتماعی این طور وانمود کرده‌اند که گفته است تظاهرات‌کنندگان را با دوربین‌ها شناسایی می‌کنیم. واقعیت این است که نمی‌شود با اقدام علیه مردم دست به مبارزه زد. ایجاد راه‌بندان شیوه‌ای نادرست و نقض غرض بود و مردم را با اعتراض همراه نمی‌کند. هزاران نفر گرفتار شدند. من شش ساعت در مسیری که همیشه در ۱۵ دقیقه می‌رفتم گرفتار شدم و شاهد مصیبت‌های زیادی بودم. یک نمونه آن دو آمبولانس بود که با مریض خود ساعت ها در راه‌بندان ماند.
براثر فضایی که با تحریف آن کلام در شبکه‌های اجتماعی درست شد حتی نکته بسیار مهم و گره‌گشای سخنرانی روحانی در یزد که صراحتا به خریداری و استفاده از تجهیزات شنود انتقاد کرده بود، دیده نشد. او گفت: «اینکه با پول مردم تکنولوژی شنود خرید و دو سال زندگی و کارشان را شنود کنید، خب یک خطا هم پیدا می‌کنید…» و فقط انصاف نیوز گفتگویی درباره این موضوع شنودها ترتیب داد. در واقع رسانه های کاغذی و مجازی و ماهواره‌ای باید ابعاد این سخن رئیس جمهور را بازمی‌کردند تا مردم ریشه‌های برخی مفاسد و حتی آنچه در اعتراضات اخیر در برخورد با معترضان دیده شد را دریابند.
در عین حال به گمانم روحانی دیگر رئیس جمهور ۲۴ میلیون رای دهنده‌اش نیست رییس جمهور همه حتی معترضین و اغتشاشگران هم هست و باید به جای توجیه آوردن، اگر صحبت‌هایش باعث سوء تفاهم شده عذرخواهی کند و گرچه جان‌های از دست رفته را با هیچ چیز نمی‌شود جبران کرد اما برای همدردی دستور جبران خسارت و پرداخت دیه به قربانیان و آسیب‌دیدگان را بدهد و از شانتاژ مخالفانش نهراسد و بگذارد مردم بفهمند چه کسانی موافق دلجویی از مردم نیستند.»

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

غیبت دین و زبان الکن دینداران
محسن حسام مظاهری
1- اگر بخواهیم چند ویژگی‌ مهم برای ناآرامی‌های آبان 98 برشمریم، به گمان من، یکی از آن‌ها «غیبت دین و زبان الکن دینداران» است. در این چند هفته‌ی اخیر، دین بزرگترین غایب عرصه‌ی عمومی بوده است. نه معترضان (که نوعاً ‌از قشر فرودست و محروم‌اند و به‌طور سنتی بدنه‌ی اصلی دینداران عامه را تشکیل می‌دهند) شعار دینی سر دادند و نه حتی حاکمیت طبق سنت مألوف و همیشگی چندان از کیسه‌ی دین برای مقابله خرج کرد. هیچ ادبیات مذهبی چه له و چه علیه اعتراضات تولید نشد. در تجمعات اعتراضی و آشوب‌ها نه کسی «الله اکبر» گفت، نه «یا حسین». حتی سخنرانان تجمع حکومتی پایتخت هم این‌بار دو فرمانده‌ی نظامی بودند؛ برخلاف روال تجمعات مشابه قبل مثل 9 دی که یک روحانی خطابه کرد و پشت‌بندش هم یک مداح مشهور نوحه خواند.
این چند هفته نه کسی از حماسه‌ی عاشورا گفت و نه ارجاعی به خطبه‌های نهج‌البلاغه داد. تنها باری هم که از متن دینی سخن به میان آمد، وقتی بود که مفسری کج‌فهم به استناد متن مقدس، خشونت و ارعاب و قتل را علیه معترضان تجویز کرد و چند خطیب حکومتی، معترضان را به حکم محاربه تهدید کردند.
2- متولیان رسمی دین نیز در سکوت (و ترس) ترجیح دادند شاهدان خاموش صحنه باشند. خون ده‌ها نفر بر زمین ریخته شد، اما دریغ از یک تعطیلی درس، یک بیانیه، یا حتی انتقادی گذرا در آغاز درس خارج. مراجع تقلید سنتی که پیشتر برای تعطیلی یک مناسبت مذهبی درجه‌چندم از همه‌ی روابط و کانال‌های ارتباطی و نفوذشان در قدرت استفاده ‌کرده و در انذار نمایش یک فیلم یا سریال، حکومت را تهدید به ایجاد عاشورایی دیگر ‌کرده بودند، حالا روزه‌ی سکوت گرفته‌اند. مراجع تقلید سیاسی که در مسایل جزیی اجرایی کشور نیز گاه خود را مکلف به اعلام موضع صریح می‌دانند، حالا تکلیفی احساس نمی‌کنند. طلاب حوزه که به بهانه‌ی هر رخداد سیاسی آماده‌اند در حیاط فیضیه تحصن کنند، حالا کنج حجره نشسته‌اند.
3- تشیع که در بسیاری از مقاطع تاریخ، مذهب محرومان و ملجأ مطرودان قدرت بوده، گویا حالا زبانش در دفاع از مظلوم الکن است. درست در مقطعی که اوج توسعه و قدرت تشیع است، علی، حسین و زینب از صحنه غایب‌اند. نام‌هایی که چهل سال قبل اسطوره‌های انقلابی مستضعفان بودند. چهل سال قبل، روحانیت، این قدرت و نفوذ سیاسی و اقتصادی امروز را نداشت، اما زبان توده‌ی محروم بود. چهل سال قبل، روحانیت چیز چندانی برای ازدست‌دادن نداشت و می‌توانست رهبری اعتراضات مردمی را برعهده گیرد. حالا ولی خیلی چیزها برای ازدست‌دادن دارد. چهل سال قبل، مساجد و بقاع و اماکن مقدس این‌اندازه بزرگ و وسیع و باشکوه و مجلل نبودند، اما پناهگاه توده‌ی محروم به‌شمار می‌رفتند. نه آن‌که متولیان‌شان در هر ناآرامی نگران تعرض و حمله‌ی معترضان باشند.
یک ماه بعد از راهپیمایی میلیونی اربعین (با آن تبلیغات سنگین مانور تمدنی و شاهراه اتحاد جهان اسلام و چه و چه) حالا چشم‌ها نگران به اخبار عراق دوخته شده که مبادا آتش خشم معترضان، دامن عتبات مقدس را هم بگیرد. همچنان‌که معترضان در بغداد به حرم یکی از نواب اربعه‌ی امام زمان(ع) و در نجف به مقبره محمدباقر حکیم حمله کردند.
4- روی دیگر سکه‌ی توسعه‌ی سخت‌افزاری بی‌رویه‌ی تشیع و فربهی مناسکی همین است. توسعه و فربهی، لاجرم به پیوند عمیق نهاد دین با منابع قدرت (چه سیاسی، چه اقتصادی) انجامیده است. و جز این هم انتظاری نبود. زیرا توسعه، نیازمند سرمایه است. چنین است که متولیان رسمی تشیع هرچه در این چند دهه به اهالی قدرت، به سرمایه‌داران، به سیاستمداران، به ذینفوذان تقرب پیدا کرده‌اند، از محرومان و فرودستان فاصله گرفته‌اند. پس بی‌جهت نیست که در چنین موقعیتی زبان‌شان الکن است و قدرت همراهی ـ سهل است ـ قدرت همزبانی هم ندارند.
5- چنین بزنگاه‌هایی روز حساب دین و دینداران است. اگر قرار باشد دین جایی به کاربیاید، همین‌جاست. زمان و مکان اثبات کارآمدی نهاد دین اینجاست. وقتی جامعه چنین ملتهب شده، چنین زخم خورده و چنین نیازمند التیام است؛ نه همایش‌ها و سمینارهای بین‌المللی مرتزق از پول نفت.
«دینِ فربه» حتی اگر بخواهد هم نمی‌تواند چست و چابک باشد و همگام با تحولات جامعه بدود.
«دینِ برخوردار» در هر آشوبی نگران سرمایه‌ها و داشته‌هایش است؛ برای همین لاجرم محافظه‌کار است و حافظ وضع موجود.
«دینِ قدرتمند»، متحد دیگر صاحبان قدرت است؛ به حکم اشتراک منافع. و جز این انتظار دیگری نمی‌توان از او داشت.
6- همانطور که در مقدمه «ساکن خیابان ایران» نوشتم: «درصورت استمرار این روند و چنانچه در تنظیم مناسبات نهاد دین و دولت، اصلاحات و بازاندیشی‌های مؤثری صورت نپذیرد و جامعه‌ی مذهبی نتواند خود را از وابستگی به نظام سیاسی برهاند، آینده‌ای پرتلاطم و پرمخاطره در انتظار تشیع ایرانی خواهد بود».
7 - با این اوصاف می‌توان گفت، جمهوری اسلامی، بدون آن‌که بخواهد، عملاً در مسیر تسریع و تشدید روند سکولارشدن جامعه‌ی ایرانی حرکت کرده است. تجربه‌ی ایران پس از انقلاب و عراق پساصدام نشان می‌دهد افزایش قدرت سیاسی و اقتصادی نهاد تشیع لزوماً نفوذ و سرمایه‌ی اجتماعی این مذهب را افزایش نداده؛ بلکه برعکس به نظر می‌رسد از آن کاسته باشد. همچنان‌که محتمل است فربهی مناسک شیعه، برخلاف تصور متولیان، نهایتاً منجر به نحیف‌شدن تشیع شود.
واقعیت مغفول آن است که توسعه‌ و رشد شتابان، لزوماً و همه‌جا نشانه‌ی ارتقا و افزایش قدرت نیست؛ گاهی برعکس نشانه‌ی تنزل و تضعیف است. باور ندارید؟ از بادکنک‌ها بپرسید. @mohsenhesammazaheri

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

رهبرانقلاب با اشاره به اجرای طرح سهمیه بندی بنزین (26 آبان 1398):
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
قبل از اینکه بحث را شروع بکنیم، من عرض بکنم که در این یکی دو روز خب یک حوادثی به دنبال مصوّبه‌ی سران کشور، سران قوا اتّفاق افتاد؛ دیروز، دیشب، پریشب، در برخی از شهرهای کشور؛ و متأسّفانه مشکلاتی هم درست شد، تعدادی جان باختند و مراکزی تخریب شد؛ از این کارها هم شد در این یکی دو روزه. چند نکته را باید توجّه داشت؛ اوّلاً وقتی یک چیزی مصوّبه‌ی سران کشور هست، آدم باید با چشم خوش‌بینی به او نگاه کند، بنده در این قضیّه سررشته ندارم یعنی تخصّص این کار را ندارم، گفتم هم به آقایان؛ گفتم من چون نظرات کارشناس‌ها هم در این قضیّه‌ی بنزین مختلف است، بعضی‌ها آن را لازم و واجب میدانند بعضی‌ها مضر میدانند، بنابراین من هم که صاحب‌نظر نیستم در این قضایا؛ گفتم من صاحب‌نظر نیستم لکن اگر سران سه قوّه تصمیم بگیرند، من حمایت میکنم. من این را گفتم، حمایت هم میکنم. سران قوایند، نشستند با پشتوانه‌ی کارشناسی یک تصمیمی برای کشور گرفتند، باید عمل بشود به آن تصمیم؛ این یک نکته.
نکته‌ی دوّم اینکه خب بله، یقیناً بعضی از مردم از این تصمیم یا نگران میشوند یا ناراحت میشوند یا به ضررشان است یا خیال میکنند به ضررشان است، به هر تقدیر ناراضی میشوند، لکن آتش زدن به فلان بانک، این کار مردم نیست، این کار اشرار است؛ کار اشرار است، این را باید توجّه داشت. در یک چنین حوادثی معمولاً اشرار، کینه‌ورزان، انسانهای ناباب وارد میدان میشوند، گاهی بعضی از جوانها هم از روی هیجان با اینها همراهی میکنند و این‌جور مفاسد را به بار می‌آورند. این مفاسد هیچ مشکلی را درست نمیکند جز اینکه علاوه‌ی بر هر مشکلی که هست، ناامنی را هم اضافه میکند. ناامنی بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشوری است، برای هر جامعه‌ای است، اینها قصدشان این است. شما ملاحظه کنید در این دو روز تقریباً یعنی دو شب و یک روزی که از این قضایا گذشته همه‌ی مراکز شرارت دنیا علیه ما، این کارها را تشویق کردند؛ از خانواده‌ی منحوس خبیث خاندان پهلوی تا مجموعه‌ی خبیث و جنایت‌کار منافقین، اینها دارند مرتّباً در فضای مجازی و در جاهای دیگر تشویق میکنند، ترغیب میکنند که این شرارتها انجام بگیرد. من عرضم این است: هیچ‌کس به این اشرار کمک نکند؛ هیچ انسان عاقل و شایسته‌ای که به کشور خودش علاقه‌مند است، به زندگی راحت خودش علاقه‌مند است، به اینها نباید کمک بکند؛ اینها اشرارند، این کارها کار مردم معمولی نیست.
مسئولین هم البتّه دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند. حالا من دیروز دیدم در تلویزیون که بعضی از مسئولین محترم آمدند گفتند که ما مراقبیم که این افزایش قیمت موجب افزایش قیمت اجناس و کالاها نشود؛ خب بله، این مهم است؛ چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود گرانی، خب این برای مردم خیلی مشکلات درست میکند؛ باید مراقبت کنند. این مراقبتها را اینها بکنند، مسئولین حفظ امنیّت کشور هم به وظایفشان عمل کنند. مردم عزیز ما هم که خوشبختانه در قضایای گوناگون این کشور بصیرت خودشان را، آگاهی خودشان را نشان دادند، بدانند که این حوادث تلخ از ناحیه‌ی کیست و چگونه است، این آتش زدن و خراب کردن و ویران کردن و دعوا کردن و ناامنی ایجاد کردن مال چه کسی است؛ این را بفهمند، توجّه کنند؛ که میفهمند هم مردم، ملتفتند؛ و از اینها فاصله بگیرند. این آن توصیه‌ی ما است، مسئولین کشور هم به وظایفشان به طور جدّی عمل کنند.
بالاخره وقتی یک تصمیمی گرفته شد از ناحیه‌ی سران سه قوّه، بحث دولت نیست، بحث یک وزارتخانه نیست، سران سه قوّه‌ی کشور نشستند یک تصمیمی گرفتند؛ به یک پشتوانه‌ی کارشناسی هم متّکی است. گفتم من صاحب‌نظر نیستم در این قضیّه لکن به عنوان یک آدمی که میبیند مسئولین کشور تصمیم گرفتند. زمان امام (رضوان‌اللّه‌علیه) هم همین جور بود؛ یک کارهایی را مسئولین، سران سه قوّه تصمیم میگرفتند و اجرا میشد، حالا هم همین جور است. امیدواریم ان‌شاء‌اللّه به کمک مردم، به هم‌فکری و هم‌افزایی مسئولین و دلسوزی و پیگیری آنها و لطف الهی ان‌شاء‌اللّه این کار به بهترین وجهی پیش برود.

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

انا لله و انا الیه راجعون
در هفته گذشته شاهد اعتراض فراگیر مردمی در مقابل تصمیم اخیر نظام در افزایش ناگهانی قیمت بنزین بودیم. اعتراضی که نشان از اوج فشار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بر مردم عزیزمان داشت و متاسفانه حکومت به جای شنیدن صدای معترضین، آنان را همچون سالهای ٨٨ و ٩۶ به روشی خشن سرکوب کرد. در این میان متاسفانه تعداد زیادی جان خود را از دست دادند و تعداد بیشتری مجروح شدند و هزاران نفر هم راهی بازداشتگاه ها شدند. اینجانب لازم می دانم مراتب تسلیت و همدردی خود را با ملت شریف ایران و خانواده‌هایی که عزیزان خود را در حوادث اخیر از دست داده اند اعلام دارم. از مقامات قضایی هم می خواهم زمینه اخلاص و رهایی بازداشت شدگان اخیر که اکثر آنها بنا به گفته مقامات از طبقات محروم جامعه هستند را هرچه سریعتر فراهم سازند.
می دانیم که خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریم های یکجانبه نه تنها کمر آحاد ملت بخصوص طبقات محروم را شکسته بلکه به بهانه جنگ اقتصادی بستری برای اداره حکومت به شیوه قجری فراهم آورده که خروجی آن تشدید فساد و تبعیض در تمامی ارکان حکومت بوده است. در این مسیر نهادهای قانونی هم کارکرد خود را از دست داده اند و تصمیات اساسی از جمله چنین تصمیم مهمی پشت درهای بسته توسط دولت پنهان صورت می پذیرد.
پیش تر در مجلس ششم مقرر شده بود که افزایش حامل های انرژی در یک پروسه زمانی صورت گیرد نه آنکه برای سال ها قیمت بنزین ثابت گردد و یکباره بدون بحث در مجلس و اقناع افکار عمومی، با سه برابر شدن افزایش آنهم در شرایط سخت اقتصادی به اجرا گذاشته شود. بدتر آنکه در مقابل اعتراض به حق مردم، هم نظام و هم دولت به زبان تهدید سخن بگویند و متعاقب آن ماشین سرکوب با خشونت غیرقابل وصفی بکار گرفته شود. انتشار بخشی از صحنه‌های دلخراش و تکان دهنده آن دل هر انسان آزاده‌ای را به‌درد می ‌آورد. روشن شدن ابعاد مختلف این فاجعه از جمله شناسایی و مجازات کسانی که به روی ملت تیراندازی مستقیم کردند نیازمند کمیته ی مستقل حقیقت یاب است. گزارش این کمیته همچنین مشخص خواهد کرد چه کسانی اموال عمومی را تخریب کردند.
ملتی که منافع ملی اش قربانی منافع و تصمیم های غیر عقلایی جمع اندکی گردیده این روزها سخنان عجیبی می شنود. فرمانده جدید سپاه این سرلشکر یک شبه اعتراض به حق مردم را جنگ و سناریو کامل جهانی می نامد و دیگر عضو این نهاد نظامی سرکوب چند روزه زن و مرد بی دفاع این سرزمین را پیروزی در جنگ جهانی تمام عیار می خواند و عجیب آنکه کسی هم آنان را از بیان چنین سخنان سفیهانه ای که بدون تردید شعله های خشم و نفرت ملت را دوچندان می کند، بر حذر نمی دارد. از سکوت رجال سیاسی و جریان های مؤثر در قبال چنین فجایعی در عجبم.
ریشه و بستر اعتراضات اخیر را باید در فساد، تحقیر، تبعیض و نابرابری حاکم جستجو کرد نه در آن سوی آب ها. امام از بدو انقلاب دغدغه معیشت مردم را داشتند و فرمودند: به حسب انصاف، به حسب وجدان، این مردمی که شماها را روی کار آورده‌اند، این مردم زاغه‌نشین که شماها را روی مسند نشانده‌اند ملاحظه آن‌ها را بکنید و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از “ایام الله”، خدای نخواسته باز پیدا بشود… .
به حاکمیت و دست اندرکاران هم یادآوری می‌نمایم که قطع وسایل ارتباط جمعی، سایت‌ها، موبایل‌ها، پیامک‌ها و تلویزیون‌ها راهکار غلطی است که ته مانده اعتماد مردم را بر باد خواهد داد. بپذیرید که اعتراض مطابق نص صریح قانون اساسی این میراث گران‌بهای ملت حق مردم است و احدی هم حق نادیده گرفتن این حق بنیادین را ندارد.
در پایان از دولت می خواهم که ضمن دلجویی و عذرخواهی از آسیب دیدگان حوادث اخیر به جبران خسارت و پرداخت غرامت اقدام نماید. اینجانب اگر محدویت در تردد نداشتم حتما به دیدار آسیب دیدگان و خانواده های آنان می رفتم و به نوبه خود از آنان دلجویی می کردم. و السلام مهدی کروبی جماران ۷ آذر ۱۳۹۸

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

بسمه تعالی
برخورد خشن و خونین با مردمی خشمگین و فرودستانی جان به لب رسیده که در اعتراض به یک تصمیم غیر معقول کاسبکارانه و مخالف منافع اقشار مستضعف، و زخم خورده از سیاست‌های خانمان برانداز به خیابان‌ها آمده بودند، و تأمل در گستردگی اعتراض‌ها در تهران و سایر نقاط کشور که نشان‌دهنده سرخوردگی همگانی در میان اقشار جان به لب رسیده از اوضاع کشور دارد شباهت تام و تمام با کشتار بیرحمانه مردم در ۱۷ شهریورخونین ۵۷ دارد.
آدمکشان سال ۵۷ نمایندگان یک رژیم غیر دینی بودند، و ماموران و تیراندازان آبان ۹۸ نمایندگان یک حکومت دینی. آنجا فرمانده کل قوا شاه بود و امروز اینجا ولی فقیه با اختیارات مطلقه.
بنده به همه خانواده‌های شهیدان بیگناه تسلیت می‌گویم و عرض می‌کنم زخم وارد شده بر جان و تن ملت التیام نخواهد یافت مگر با معرفی آمرین و مباشرین این کشتار و محاکمه علنی آنها و توضیح بدون لکنت دلایل این جنایت آشکار. وگرنه صدا کلفت کردن و دم از میان یک جنگ جهانی بودن پاسخی قانع کننده به مردم نیست و این فرافکنی‌ها نمی‌تواند زخم عمیق و خطرناک وارد شده را التیام بخشد. کافی است نظام به عواقب کشتار میدان ژاله توجه کند. میرحسین موسوی ۹ آذر ۱۳۹۸

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

]سخنرانی سید مصطفی تاجزاده پیرامون اعتراضات آبان‌ماه۱۳۹۸
۶آذر ۱۳۹۸
انجمن اسلامی دندان‌پزشکان ایران
اعتراضات مردمی دی۹۶ و آبان۹۸ لطمه شدیدی به مشروعیت جمهوری اسلامی وارد آورده است. حال باید دید که آیا نظام، اشتباه محمدرضا شاه را پس از کودتای۳۲ و سرکوب ۱۵خرداد۴۲ مرتکب می‌شود و فضا را بسته‌تر و امنیتی می‌کند، یا می‌کوشد با جلب رضایت و اعتماد و مشارکت شهروندان و تامین حقوق آنان، به جبران سرمایه‌های از دست‌داده بپردازد؟
گران‌کردن بنزین به‌گونه جهشی، اتخاذ تصمیم مزبور خارج از روال قانونی و دور زدن مجلس، نحوه اعلام و اجرای تصمیم و تبلیغات پس از آن همه اشتباه بودند و اعتراضات مردمی قابل پیش‌بینی بود. به‌ویژه آنکه در تقریبا تمام کشورهایی که در سالهای اخیر قیمت بنزین افزایش یافت، قشرهایی از مردم دست به اعتراض زدند.
شهید رجایی می‌گفت نخست‌وزیر خیابان استاد مطهری به پائین است و اظهار امیدواری می‌کرد روزی ساکنان خیابان مزبور به بالا نیز وی را نخست‌وزیر خود بدانند. اعتراضات مردمی ۹۶ و ۹۸ بیانگر آن است که پایگاه مردمی نظام اکنون نه در بالای شهر، بلکه بین محرومان و پایین شهری‌ها به‌شکل نگران‌کننده‌ای تضعیف شده است.
هم روایت حکومت از اعتراضات مردمی غیرواقع‌بینانه، یک‌جانبه و خطرناک است، و هم روایت مخالفان خشونت‌طلب آن.
طبقه متوسط شهری به اعتراضات اخیر نپیوست، ولی نه به‌دلیل رضایت از اوضاع، بلکه عمدتا به‌دلیل ترس از آینده و اینکه ایران در چاه ویل برادرکشی نیفتد.
راهبرد "نه جنگ نه مذاکره" که همان استراتژی "نه جنگ نه صلح" است، کشور را در شرایط تعلیق و وسط زمین و آسمان نگاه داشته و این حالت به زیان مردم است. نظام باید با مشی "نه جنگ نه تحریم" به‌سرعت به‌سمت لغو تحریم‌ها حرکت کند. درغیراینصورت تکرار ۹۶ و ۹۸ بسیار محتمل است چون اوضاع اقتصادی روز به روز دشوارتر خواهد شد.
اعتراضات مردمی در عراق و لبنان نشان می‌دهد که استراتژی جنگ پیشگیرانه یا جنگ نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه شکست خورده است. گفتند در حلب و موصل می‌جنگیم که در ایران نجنگیم. اکنون در ورای مرزهای میهن فحش می‌شنویم و در خوزستان و کرمانشاه با مردم خود می‌جنگیم.
جمهوری اسلامی دو انتخاب سخت و استراتژیک پیش رو دارد؛ یا همه‌ی ارکان حکومت را با نظارت سپاهی/استصوابی در انتخابات آتی به نظامیان واگذار کند، یا مخالفان قانون‌گرای خود را به‌رسمیت بشناسد و با تامین حقوق شهروندی آحاد ایرانیان به سوی گفتگو و آشتی ملی، لغو تحریم‌ها و برپایی انتخابات آزاد برود.
اگر کشور وارد چرخه شوم و ویرانگر درگیری مردم با مردم و هرج و مرج و غارت شود، مقصر اصلی در درجه نخست حکومت است و سپس مخالفان خشونت‌طلب آن. همچنان که متهم ردیف اول نابودی سوریه حزب بعث آن کشور است و بعد اپوزیسیونی که دست به اسلحه برد و به خارجی متوسل شد.
چنانچه بشار اسد در سال ۱۳۹۰ پذیرفته بود قانون اساسی جدیدی تهیه و انتخابات آزاد برگزار شود و دولت وحدت ملی شکل بگیرد، داعش قدرت نمی‌گرفت و سوریه ویران نمی‌گردید.
نمی دانم چرا آرزوی بازگشت لیاخوف را می‌کنند؟ مگر با نظارت استصوابی مجلس را به اندازه کافی به توپ نبسته و تضعیف نکرده‌اند؟ آیا قرار است به نام حکومت مشروعه، جمهوریت نظام را برای همیشه به محاق ببرند؟

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

با خود چه کرده‌ایم
جواد کاشی
اعتراضات اخیر در کشور قابل تامل بود. اما روزهای پس از اعتراض هم قابل تامل بود. من از تهران سخن می‌گویم. شمال و وسط شهر، همه چیز مثل روزهای قبل بود. به نزدیکی‌های جنوب شهر که می‌رسیدی، نیروهای امنیتی و گارد ضد شورش مستقر بودند.
دهه اول پس از پیروزی انقلاب، شمال شهر تهران امنیتی بود. فرض بر این بود که بقایای سلطنت و ضد انقلاب آنجا بیشتر پایگاه و استقرار دارند. دهه دوم و سوم، وسط شهر تهران محل استقرار نیروهای ضد شورش شد. طبقه متوسط شهری از همه بیشتر مظنون بودند. حال به نظر می‌رسد جنوب شهر محل ظن و بدگمانی است. وقتی به این تحول چهل ساله نظر می‌کنی از خود می‌پرسی، ما با خود چه کرده‌ایم؟
ماجرا پیچیده‌تر از کلیشه تضاد میان مردم و حکومت است. آن روزها که شمال شهر محل بدگمانی بود، قبل از نیروهای امنیتی همین مردمان وسط شهر و جنوب شهر بودند که به شمال شهر با بدگمانی نظر می‌کردند. این روزها هم که جنوب شهر محل استقرار نیروهای امنیتی است، شمال شهری‌ها و وسط شهری‌ها، با ترس و بدگمانی به صدای اعتراض جنوب شهر نظر می‌کنند. صدای شمالی‌ها در گوش جنوبی‌ها، تداعی کننده بدمستی‌های مشتی مرفه از خدا بی خبر بود. صدای وسط شهری‌ها هم برای جنوبی‌ها بی معنا می‌نمود. حالا صدای جنوب شهری‌ها در گوش وسط شهری‌ها و شمال شهری‌ها، صدای وحشت ناشی از خشونت و تخریب و ویرانی است.
صدا و سیمای این روزها تلاش دارد نگرانی‌های شمال شهری‌ها علیه جنوب شهر تهییج کند درست همانطور که پیش از این تلاش می‌کرد دغدغه جنوب شهری‌ها را علیه طبقه متوسط و شمال شهری بسیج کند.
همه عسرت‌ها و رنج‌های خود را دارند. هر گروه از زخمی می‌نالد. هر گروه آرزوهای خاص خود را در سر می‌پروراند. هر کس به دلیلی منتقد حکومت است. اما نه رنج‌ها و زخم‌های یکی آه و آخ همدلانه دیگری را برمی‌انگیزد و نه آرزو و امید یکی، برای دیگری جاذبه دارد. حکومت کنندگان هم گروهی از همین مردم‌اند. تنها تفاوت‌شان در این است که زور و قدرت و مال و منال التیام موقت زخم‌هاشان را دارند و این فرصت را به دست آورده‌اند تا به آرزوها و مدل ایده‌آلی خود تحقق ببخشند. بنابراین از دیگران می‌خواهند ساکت باشند. اگر ساکت نشوند، نیروهای امنیتی پا در میانی می‌کنند. همیشه هم در اقدام خود، پنهان یا آشکار، دل بخشی از مردم را همراه می‌کنند.
یک خیر نخستین هست که همه از آن غفلت کرده‌ایم: امنیت. اما به معنای عمیق آن. درست همان چیزی که نیروهای امنیتی در کیسه ندارند. امنیت یعنی در امان بودن. آدم‌ها تنها با سقف احساس امنیت می‌کنند. سقف خانه، خانه را امن می‌کند. محله نیز نیازمند سقف است، شهر نیز نیازمند سقف است، کشور نیز به سقف نیازمند است. حتی جهان نیز به فرض وجود یک سقف محل امنی برای زندگی انسانی است. آنها که به خدا باور دارند، باور کرده‌اند در جهان سقفی وجود دارد که همه هستی و همه موجودات عالم از آن جمله انسان‌ها، ذیل آن امنیت دارند.
ما عقوبت ویران کردن سقف جامعه را پس می‌دهیم. هر غایت و نامی که سبب شده دایره دیدمان محدود شود و شماری از ساکنان این سرزمین تاریخی را در شمار نیاوریم، ویرانگر سقف است. گاهی اسلام را به کلنگ ویرانگر این سقف تبدیل کرده‌ایم، گاهی دمکراسی یا تجدد را. گاهی توسعه را و گاهی معنویت را. سقف‌ها تنها به مدد وسعت دایره دید استحکام پیدا می‌کنند. آنها که دایره دیدشان انسان است، سقف خانه شخصی‌شان هم استحکام بیشتری دارد. اسلامی که دایره دیدش، پیام دعوت برای کل انسان‌هاست، برای پیروانش هم سقف محکمی خواهد ساخت. ما محبوس تنگ‌نظری‌ها و خاص گرایی‌های ویرانگر شده‌ایم. به قول اسلاونکا دراکولیچ، نویسنده و روزنامه نگار اهل کرواسی (در کتاب بالکان اکسپرس) "همه ی ما از سر فرصت طلبی و ترس ... هم دستیم. زیرا با بستن چمدان هایمان، با ادامه دادن به خریدمان، با تظاهر کردن به این که اتفاقی نیافتاده است و با این فکر که این مشکل ما نیست، در واقع داریم به آن "دیگری ها" خیانت می کنیم. اما آن چه متوجه اش نیستیم این است که با چنین مرزبندی هایی داریم خودمان را هم گول می‌زنیم. با این کار در واقع خودمان را هم در معرض این خطر قرار می دهیم که در شرایطی متفاوت تبدیل به آن "دیگری" شویم".
@Bayanmedianetwork

مصطفوی
This comment was minimized by the moderator on the site

تنها انقلاب خطرناک، انقلاب گرسنگان است. من از شورشهایی که دلیل آن بی نانی باشد، بیش از نبرد با یک ارتش دویست هزار نفری بیم دارم

#ناپلئون_بناپارت

رادش
هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
جمهوری خطای ترکیب.. وقتی آیت‌الله خمینی در سال ۱۳۵۷ فرمود «ما، هم دنیا را آباد می‌کنیم و هم آخرت را...
- یک نظز اضافه کرد در نظام برخاسته از قیام های اعترا...
امروز صادق زیباکلام حجت وگواه خدا هست بر اینکه می‌توانستید نهی از منکر کنید نسبت به حکام و نکردید ش...