چاپ کردن این صفحه

یارا به می ناب، تو مهمان کن دل من

04 آذر 1397
Author :  
پاییزدل انگیز تهران

یارا به می ناب، تو مهمان کن دل من

"ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد"     می که نه خونابه ایست این می، واندر جام ما

سرخ رویان صف کشیدند این دم اندر خانقه،         جام را پر از سیاهی می کنند، در کام ما

از که نالم یار! از تو، یا که از این سرخ گون،     جام رفت از دست من، تلخ است، اینک کام ما

جام داری، ساقی دلداده ایی، سرخین لبی      تا که پایان گیرد این تلخی، واندر کام ما

"دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر"    گفتم ملول مباش، اگر کام تو نیز شد، چون کام ما

این شهر و جام، بهر کامجویی ما نافریده اند     گویا که آفریده، تا که کند تلخ، جام، و کام ما

ناله ام از تلخی این کام، وین جام، نیست       ناله ام از می بود، که نیست، واندر کام ما   

می طلب دارم، کنون از دستِ تو یارم برا      که برده ای دل و، دیده کند شیرین، کام ما

  یارا به می ناب، تو مهمان کن دل من،     دل چو شود مهمان تو، شیرین شود هم کام ما

پاییز دلم به خمره های تو نظر داشت کنون     تا به تدبیر تو پر می جام، و شیرین کام ما

اندر این شب های طولانی، که تار است و غمین     مشکین گیسوی نگار تو کند شیرین، کام ما

صبح امید دلم باز دمیده که توراست     جام پر می ز برای کامجویی است، اندر جام ما     

سروده شده در تاریخ 3 آذر 1397

Click to enlarge image Capture.PNG

سپیدی محض در میان سبزی برگ ها

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی