چاپ کردن این صفحه

صائب! به انقطاع، تو مخوان، انسانِ خفته را

17 آبان 1402
Author :  

من در میان خَلق، جُویم خدای خویش [1]

خلق است جویبارِ جُستَن، از برای خویش

 

جُستم، مَجوی، خود را بدون خلق

خلق است سفره بی انتهای خویش

 

این اِنقطاع، ویرانیِ انسان، ز پی نِمود

وصل است به خلق، همان ابتدای خویش

 

خلق است جلوه گاه جمال و جلال دوست

جُویم من این، میان خلق، از برای خویش

 

خلق است جولانگه غرور و خضوع، دیدنیست!

جُویم میان خلق، خصلتِ انسان، برای خویش

 

زینهار که میان خلق بُوَد این همه ضرر،

دامن زِ اجتماع مَکِش، مُشو تو غرق خویش

 

حق را مَجوی به دور از خلقِ لایزال،

حق است بودنِ با خَلق، گُذر زِ خویش

[1] - به نظم درآمده در تاریخ 16/آبان/1402، در استقبال از شعر جناب صائب تبریزی که فرمودند :

 آزرده است گوشه نشین از وداع خلق

غافل که اتصال حق است انقطاع خلق

در اختلاط خلق ضررهاست، زینهار

بگذر ز خلق و صحبت بی انتفاع خلق

جانسوزتر ز مرگ طبیعی است فوت وقت

کاین انقطاع حق بود آن انقطاع خلق

بر اجتماع خلق مکن تکیه کز غرور

گوساله را خدای کند اجتماع خلق

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی

موارد مرتبط